سایر منابع:
سایر خبرها
ناگفته های امیر حسین مدرس از زندگی شخصی با همسر دومش +عکس
آیا این رنگ خوب است. من وقتی ببینم کارم حس خوبی به کسی منتقل می کند خوشحال می شوم. اگر کسی نظری داشته باشد ایده اش را می پذیرم. زندگی با همسر بازیگر و کسی که در عرصه هنر است، چگونه است؟ – اول سخت بود. کسانی که با آنها ارتباط داشتم دوستانم بودند و زندگی با آنها نداشتم که بخواهم یکسری چیزها را از نزدیک ببینم. به همین دلیل چهار پنج ماه اول خیلی برایم سخت بود. خود امیرحسین خیلی به ...
نگاهی به زندگی و فعالیت های حجت الاسلام احمدی+فیلم
گروهکها در بیرون و درون دانشگاهها به برنامه ریزی پرداختیم و من حدود 21 ماه، به جز روزهای پایان هفته که به قم می رفتم، شب و روز در دبیرخانه ستاد بودم و گاه از ساعت 6 بامداد تا 1/5 بامداد روز بعد مشغول تهیّه و تکثیر و ارسال برنامه ها به دانشگاهها بودم. پس از آوردن خانواده از قم به تهران، دیگر تمام وقت درگیر حلّ مشکلات دانشگاهها بودم؛ از سفر به بیشتر دانشگاهها، آرام کردن جوّ متشنج آنجا، تبیین برنامه ها و ...
با حضور رئیس و معاونان دانشگاه مازندران نشست عمومی و پرسش و پاسخ پیرامون مسایل صنفی برگزار شد
گذاری سوق دهیم. دکتر میرنیا سپس با بیان این که تا 3 الی 4 سال دیگر، تمام زیرساخت های اصلی دانشگاه درست می شود، به چگونگی انتقال دانشجویان پسر به خوابگاه جدید اشاره کرد و افزود: به دلایل مختلف فنی و اعتباری، انتقال دانشجویان پسر به خوابگاه جدید را با رفع اشکالات و به منظور حل بسیاری از مشکلات انجام دادیم تا چند سال بعد دانشجویان ما دیگر مشکلاتی نظیر خوابگاه، اتاق، اینترنت، اتوبوس، سالن ورزشی و ...
مسؤولان کاری نکنند که قلب خانواده های شهدا غصه دار شود
، از نظرتان می گذرد. فارس: از نحوه ازدواج و فرزندان تان بگویید؟ زمینه ازدواج من و همسرم از آنجا آغاز شد که به همراه خانواده به دیدار برادرم که در بندر ترکمن بود رفتم و آقای محبوبی، آنجا مرا دیدند و مدتی بعد به خواستگاری ام آمدند، آن وقت من 14 ساله بودم اما مادرم اصرار به این ازدواج داشتند و من هم پذیرفتم، حاصل این ازدواج 6 فرزند بود. فارس: از فرزندان شهیدتان بگویید ...
بالاخره مهاجرت خوب است یا بد؟!
مانند باقی موارد کاملا نسبی و وابسته به فرد است. برای مثال دوستی در آلمان می گفت: زمانی که در ایران بودم، حسرت به دل ماندم که مادرم یک بار اول در بزند و بعد داخل اتاقم شود! واقعیت این است که بسیاری از افراد تنها مسیرشان برای رسیدن به استقلال، مهاجرت است. داشتن یا نداشتن این استقلال و مقدار اهمیت آن در منظومه فکری فرد، سهم بسزایی در ماندن یا رفتن ایفا می کند. 11. موضوع فرزند ...
اهل عصبانی شدن بودم اما این اخلاق را تصحیح کردم
و تفریح و بازی ما در زمان بیکاری هم اغلب اوقات بازی والیبال بود. * چطور با همسرتان آشنا شدید و به چه وسیله ای ازدواجتان صورت گرفت؟ در سال 64 در اسارت رژیم بعث بودم و زمانی که از اسارت آزاد شدم با یکی از دختران روستای خودمان با برپایی یک جشن ساده ازدواج کردم. * مهریه همسرتان چقدر بود؟ 100 سکه بهار آزادی * اوایل ازدواج و زندگی مشترک وضع زندگی تان به چه ...
تبعیض های جنسیتی عامل فرار دختران است
به گزارش زنان کویر ،به نقل از آرمان زنان : دختر جوانی که آزارهای والدینش عامل فرار او از خانه بوده است درباره قصه پر غصه خود این چنین گفت: والدینم از بچگی نسبت به من کاملاً بی اعتنا بودند و مرا همچون یک شیء بی ارزش درخانه خود می پنداشتند، چون از نظر آنها من موجودی اضافه بودم که فقط برای آنها خرج می تراشیدم! پدرم بسیار شکاک است و دائم با مادرم درگیر می شود، پدرم زمانی که درخواستی از او داشتیم اینقدر اذیت می کرد، که ما دیگر درخواستی از او نداشته باشیم. مادرم هم دست کمی از پدرم نداشت، او هم فقط به دو پسری که بعد از من به د ...
بازداشت کلاهبرداری که خودش را روس تبار معرفی می کرد و سراغ عکس پروفایل تلگرام دختران می رفت
آغاز شد. او که دانشگاه محل تحصیل مرا نیز شناسایی کرده بود می خواست مرا تحت فشار روحی و روانی قرار دهد. رئیس پلیس فتا خراسان رضوی درباره این پرونده گفت: در پی اعلام این شکایت و با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع، کارشناسان پلیس فتا وارد عمل شده و با تحقیقات علمی، متهم پرونده را شناسایی و تحت تعقیب قرار دادند. سرهنگ جواد جهانشیری افزود: متهم که جوانی 32 ساله است و هنوز هم ازدواج ...
نرگس آبیار از نفس متفاوتش می گوید
های زیادی را آوردند تا ببینم. رفتیم به مدرسه ها. روز سیزده فروردین هم رفتیم بین خانواده ها. روی هم رفته حدود دو هزارتا بچه دیدیم. بین پنج – شش بچه ای که بالا آمدند یکی اش باز ساره بود. پدرش او را دوباره آورده بود. نهایتا با تردید زیاد انتخابش کردیم اما هر چه می گذشت ساره بهتر می شد. صحنه نجات دادن برگ ها از داخل آب و غذا گذاشتن جلوی خانه مورچه ها را هم در فیلم گذاشتیم که الان حذف شده ...
پدرام علیزاده: دبیر جشنواره فیلم فجر به تماس هایم پاسخ نداد/ شهرداری عوارض چه خدماتی را از سینما می ...
تدوین گر فیلم میثم مولایی عالی کار کرد و حسین ابوالصدق صداگذار فیلم هم با دوبله های فراوان یک کار حیرت انگیز انجام داد که متاسفانه زحماتشان دیده نشد. طاهری: برای حضور در جشنواره تلاش نکردید؟ علیزاده : دبیر جشنواره تماس هایم را بی جواب گذاشت و هرچقدر تلاش کردم او را ملاقات کنم، متاسفانه مرا نپذیرفت. در حالی که محمد حیدری در دانشگاه استادم بود و دو بار به عنوان دستیار کنارش بودم و ...
من، رضا یک پایان نامه فروشم!
همین دوست نداشتن هم قید مدرسه تیزهوشان را زده است. اگر اشتباه نکنم دوره راهنمایی بود که برای آزمون تیزهوشان سر وقتمان آمدند و از ما امتحان گرفتند. در آزمون اول قبول شدم. اولش خیلی خوشحال بودم ولی بعد که رفتم و پرسیدم گفتند بچه های پذیرفته شده به مدرسه های خاصی فرستاده می شوند که در آنجا هم فقط باید ریاضی بخوانند. ولی من هیچ وقت از ریاضی خوشم نمی آمد حتی توی بچگی هم وقتی به معلم شدن فکر می کردم هیچ ...
روایت خواندنی از آرزوی گمشده بانویی که محقق شد
.... اما به دلیل بیماری پدرم به تهران رفتم که در طی 30 الی 40 روزی که پیگیر درمان ایشان بودم پدرم را از دست دادم. غم از دست دادن پدر و وضعیت روحی نامناسب باعث شد با بازگشایی دانشگاه نیز نتوانم در کلاس درس حضور پیدا کنم. تا اینکه بعد از چهلم پدر نتیجه دانشگاه آزاد رسیده بود و من در رشته پرستاری پذیرفته شدم. این چنین شد که پرستاری را برای ادامه تحصیل انتخاب کردم. پس بالاخره به آرزوی خود ...
وقتی شهریار معشوقه اش را در سیزده به در دید!
...، گویی که لاشه خشکیده ام را بر شانه های منجمدم انداخته و به هر سو می کشاندم. بهارم در لگدکوب خزان، تاراج طوفان ناکامی شده بود و نیشخند دشمنانم، چونان خنجر زهرآلود دلم را پاره پاره می کرد. روزگار طاقت سوزی داشتم، آواره شهرها شده بودم، از ادامه تحصیل در دانشگاه طب وا مانده بودم و از عشق شورآفرینم هیچ خبری نداشتم، ازدواج کرده بود نمی دانستم خوشبخت است یا نه؟ تقریباً سه سال پس از این شکست سنگین ...
سه روایت زنانه از پدر موشکی ایران
فراهم است و باید ازدواج کنم. دقیقا یادم است داشتیم در پارک صحبت کردیم. بعد ایشان استخاره کردند. پیش علمای قم رفتند- ایشان به خاطر کارشان قم زیاد می رفتند- دیدم خوشحال آمدند خانه و گفتند: استخاره کردم و متن شرح استخاره در کاغذی نوشته شده بود که در دست داشتند و همیشه هم دستشان بود که متذکر شده بود: از این بهتر، دیگر قسمت نمی شود؛ سریع اقدام کنید. یادم است روز نامزدیمان که مقارن با سالروز ...
گزارش روزنامه وقایع استان از پدیده سقط جنین در استان مرکزی/رایج تر از سرما خوردگی
.... تا چند روز خونریزی داشتم اما از این خوشحال بودم که مردم نمی گویند در پیری بچه دار شده ام. تا اینکه دو ماهی گذشت اما حس و حال زنان باردار را داشتم، یک روز صبح آزمایش انجام دادم و متوجه شدم باردار هستم و جنین 5 ماهه است و تقریبا کامل است و دیگر نمی توانم کودک را سقط کنم چراکه قتل محسوب می شود. هنوز هم متوجه نشدم که چرا جنین سالم مانده بود. دکتر می گفت حتما دوقلو بوده اما من که فکر می ...
شرایط علّی احساس آرامش زنان در زندگی زناشویی
اعضای خانه نخواهند توانست با آن ارتباط پیدا کنند و در نتیجه از سرشت اصلی تشکیل خانواده فاصله می گیرند و از حوزه آزادی در یک آرامش درونی محروم می شوند (طاهرزاده، 1387، 287-286). خانه، محیط خوشِ آرامشی است که توان شناسایی انسان را به خودش ارزانی می دارد، که تا کجا می تواند درون خود بالا رود و همسر است که بستر چنین آرامشی را فراهم می کند (همان، 289). خداوند بر عهده مردان قرار داده که برای ...
با پارسا ارتباط گناه آلود داشتم / برادرم می خواهد مرا بکشد
...، اما من همچنان لج بازی می کردم. حدود سه هفته قبل، با خبر شدم مرد رویاهایم با دختر دیگری ازدواج کرده و به دنبال سرنوشت خودش رفته است. داشتم دیوانه می شدم. با چشمانی گریان، سراغ مادرم رفتم و واقعیت را برایش تعریف کردم. خیلی شاکی شده بود. همان موقع، برادرم زنگ زد. مادرم که خیلی عصبانی بود، موضوع را به برادرم خبر داد. محمود پشت گوشی تهدیدم می کرد که مرا می کشد. از ترس، کردم و به خواهرم پناه بردم. من حماقت کرده ام و خجالت می کشم به صورت مادرم که با کارگری مرا بزرگ کرده و به دانشگاه فرستاده و به چشمان معصوم برادرم نگاه کنم. اخبار زیر را از دست ندهید: ...
کابوس های 7 ساله دختری که کور شد
، گفت: آن شب خانه عمهام بودیم. میخواستیم برگردیم خانه خودمان، شوهرعمه اصرار کرد شب را همانجا بمانیم. ساعت 3 نصف شب بود که شوهرعمه از خواب بیدارم کرد و مرا به دستشویی برد. او مرا گرفت و به طبقه پایین خانه که یک خرابه بود، برد. بعد مرا روی زمین انداخت. با دستهای قویاش دو دستم را گرفت. با پاهایش نیز پاهایم را به زمین چسباند.در همان موقع آهک را در چشمانم ریخت. من التماس میکردم و میگفتم دنیا را دوست دارم ...
لااقل شهریه ام را پس بدهید
های نویسندگان. استاد چیز بیشتری برای گفتن به من نداشت. نشستم و منتظر که دیگری نوشته اش را بخواند. همیشه بخش اول کلاس به شنیدن می گذشت. *** پس از یک هفته دوباره روز چهارشنبه من بودم و کلاس منطق. وارد کلاس که شدم منتظر بودم که پیمان نتیجه تحقیقاتم را از من بخواهد و من درباره نویسنده بودن سخنرانی کنم. فکر می کردم بچه ها امروز چیز زیادی درباره نوشتن خواهند آموخت و به جای منطق قدیم و عکس ...
عجله عجیب دختر و پسر دانشجو برای جدایی / دختر: تا دو سال قبل از عقد عروسک بازی می کردم
شویم دیگر احتیاجی به اجازه شوهرم ندارم. قاضی دوباره گفت: هنوز دو سال از ازدواج شما نمی گذرد، چرا به این زودی می خواهید جدا شوید؟ سارا دوباره جواب داد: تقریباً یک سال و نیم می شود که عقد کرده ایم، قرار بود بعد از دیپلم گرفتنم برویم سر خانه و زندگی مان، اما نشد. این آقا از آن روز تا به حال حتی یک هزار تومانی هم خرجم نکرده، نه جشن درست و حسابی برای عقدمان گرفت و نه چیزی تا به حال ...
کمترین توقف زائران در مرز چذابه/عبور روزانه 40 هزار زائر از مرز
...: امام حسین (ع) سختی نمی دهد و عشق به او راه را هموار می کند. این زائر با اشاره به اینکه دومین بار است که به زیارت کربلا می رود در ارتباط با حس خود می گوید: اینقدر خوشحال هستم که شب گذشته تاکنون نخوابیده ام. وقتی به این زائر مسن می گویم پدر جان دیگر مزاحمت نمی شوم و التماس دعا در جواب می گوید: تنها دعایم برای تو این است که سعادت زیارت کربلا نصیبت شود. کودکان و ...
خودم را در اختیار نیما گذاشته بودم وقتی با دختر دیگری ازدواج کرد ، من هم دختر خیابانی شدم
هایی که او برای ازدواج به من می داد، آن قدر مرا به خود نزدیک کرده بود که او را در دانشگاه و نزد دوستانم به عنوان نامزدم معرفی می کردم. به همین دلیل خیلی از خواستگاران مناسب را رد کردم. اما او پس از دو سال رابطه خیابانی با این بهانه که من با پسران دیگری نیز آشنا هستم، با دختر دیگری ازدواج کرد. آن روز من اشتباه بزرگ تری را مرتکب شدم و برای انتقام از نیما، با پسر دیگری رابطه برقرار کردم. او نیز ابتدا ...
منزل علامه جعفری جشن عروسی برپا می شد/ ماجرای ناپدید شدن کاغذهای تفسیر علامه جعفری/ شرط پدر برای ازدواج ...
شرح مثنوی بود) اول از مادر مرحومه ام پرسیدند سه چهار صفحه از تفسیری که دیروز نوشتم نیست شما ندیده اید؟ موقعی که بالا را تمیز می کنید وسایل مرا مرتب می کنید احیاناً جایی گذاشته باشید؟ مادرم گفتند نه، من چیزی ندیده ام. بالاخره بعد از کنکاش بعد از دو روز، دیدیم دو سه تا کاغذ مچاله شده ای که جای دندان بزغاله رویش است، در گوشه ای از حیاط افتاده است. حواس ایشان پرت بود و در را باز ...
علامه جعفری و حکایت یک لحظه دیدار جمال امیرالمومنین(ع)
بیدار می شدم. بعد از آن هم همیشه سعی کرده ام حدود ساعت 10 شب بخوابم و از بامداد برای کارهایم استفاده کنم . علامه جعفری را باید از اندیشمندانی دانست که بسیاری از علما و فضلای حوزه و دانشگاه، وی را به صفای باطن و اخلاص می شناختند؛ جالب این است که وقتی از خود وی درباره دلیل رسیدن به کمالات می پرسند، اینگونه پاسخ می دهد: در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم. خیلی مقید بودیم که در جشن ها و ایام ...
حسرت خوشبختی زندگی ام را بر باد داد!
به گزارش ایمنا، زن جوانی که به مرکز مشاوره ناجا آمده بود مشکلش را اینطور شرح داد: در یک خانواده فقیر زندگی می کردم. دو برادر و سه خواهر بودیم و وضعیت مالی خوبی نداشتیم. پدرم یک کارگر ساده بود که او هم به دلیل فشار و سختی کار بیمار شد و فوت کرد و ما ماندیم و اوضاع نابسامان زندگی. مادرم هم به علت کهولت سن و بیماری از کار افتاده بود. من هم برای اینکه باری از روی دوش خانواده برداشته باشم و از فقر و ن ...
سرنوشتم تباه شد!
حدود چهارماه قبل درفضای مجازی با دانیال آشنا شدم. ما در شبکه های اجتماعی عضو یک گروه بودیم و برای همدیگر پیام می فرستادیم. این ارتباط مخفیانه به یک احساس هیجانی تبدیل شد. مادرم هر روز تذکر می داد دست از این مسخره بازی ها بردار و این قدر خودت را درگیر گوشی وامانده ات نکن. اما من معتاد شده بودم و فکر می کردم بدون گوشی تلفن همراه دیگر نمی توانم نفس بکشم. یک روز غروب در حال ...
باقری: هر اتفاقی در مورد اوکراینی ها بیفتد مسئولیتش با برانکو است/بازیکن خارجی جز دردسر برای پرسپولیس ...
خونه داشت، کنار آنها بود اما چه بهتر که این فرصت ها که پیش می آید که برای حضور در تیم ها مدرک مربیگری هم داشته باشد. او با گرفتن مدرک مربیگری خیلی بهتر می تواند تجربیاتش را به جوانان انتقال دهد. من خیلی خوشحال شدم که کریمی به کلاس های مربیگری رفته چون او هم مثل علاقه زیادی به کار مربیگری نداشت اما این کلاس ها فرق می کند چون وقتی به این کلاس ها می روید متوجه می شوید که شرایط با زمان فوتبال بازی کردن ...
ترتیل استاد پرهیزکار مرا عاشق حفظ کرد
افتادم اما به لطف خداوند در این رقابت ها موفق به کسب رتبه عالی شدم. ناگفته نماند موفقیت در مسابقات و آزمون ها در کنار لطف خدا و تلاش خودم به خاطر همراهی همسرم نیز هست به طوری که بعد از ازدواج فعالیت هایم بیشتر شد و تشویق همسرم مرا به پیشرفت در این عرصه هدایت کرد. موفقیت هایم را مدیون خانواده و همسرم هستم همسرتان چگونه در تشویق شما نقش ایفا کرد؟ ما سال ...
از دروغگویی حکیمی پور متحیر شدم/ استدلال عجیب سلطانی درباره سوء استفاده از عروسی دختر قالیباف
اعلام کرده که کار ایشان بوده، نرفتید بگوید چرا دروغ گفتید؟ گفتم من اصلاً متحیر شدم، چون بعد این خبر حکیمی پور تنها کسی بود که مکرر پیش من می آمد و می گفت این کار خیلی زشتی بوده و من واقعاً از این اتفاق متأثرم. من باورم نمی شد، بعداً به حکیمی پور گفتم همه را می توانستم باور کنم اما شما را نه، ایشان گفت من اخبار را به قصد انتشار به یاشار سلطانی نداده بودم. نپرسیدید چرا گفته بود یاشار ...
گفت وگو با نویسنده فرانسوی که درباره اسلام می نویسد
پیش از آشنایی و ازدواج با همسرم مسلمان شدم، اضافه کرد: خانواده ام در ابتدا از مسلمان شدنم ناراحت شدند ولی به دلیل اینکه با وجود پذیرفتن اسلام حضرت عیسی ع را قبول داشتم و با توجه به اینکه احترام به پدرو مادر یکی از موارد مورد تأکید دین اسلام است و من نسبت به قبل بیشتر احترام آن ها را نگه می داشتم راحت تر با موضوع کنارآمدند . ژوبرت با بیان اینکه احترام به پدرو مادر در فرهنگ ما هست ولی کمتر به آن توجه می شود،افزود:پس از اینکه مسلمان شدم، رفتار احترام نسبت به پدرو مادرم خیلی بیشتر شد . ...