سایر منابع:
سایر خبرها
28 صفر، سالروز رحلت پیامبر مهربانی
نکردم مگر آن چه قرآن حرام داشته است. پیامبر(ص) پس از این هشدار به منزل "ام سلمه" رفت و دو روز در آن جا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم. سپس پیامبر(ص) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: مگر به شما امر نکردم که با جیش اسامه بروید؟ چرا نرفتید؟ ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمی توانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان ...
نگاهی بر زندگی مروارید درخشان خلیج فارس حسین ماوریک / شهیدی که در میان ژنرال های نیروی دریایی دشمن به ...
، گفتم چطور؟ گفت: تا حالا 28 موشک برای ما شلیک کرده اند، ولی هیچ کدام به ما اصابت نکرده است. واقعاً معجزات بسیاری بود که ما تجربه اش کردیم ولی طرفه معجزه ای است این شهادت، به خصوص اگر سرت مثل مولایت حسین (ع) بریده باشد! یک روز مأموریت یافتم نیروی عراقی را پشت خرمشهر بمباران کنم، رضا کرمی که بچه خرمشهر بود روحیه عجیبی داشت، با لهجه خرمشهری می گفت: تحمل دیدن سقوط خرمشهر را ...
مهدی سلطانی از امیرکبیر محبوبش می گوید
... نمی دانم کدام را بگویم هنرمند گاهی بعضی از آثار خود را بیشتر دوست دارد، کاملا یک حس درونی ست و آن آثار ممکن است همیشه از زاویه ای ذهن هنرمند را اشغال کنند. شاید این جواب کلیشه ای باشد مثل این است که شما بگویید کدام یک از بچه هایتان را دوست ندارید؟ اما می توان گفت: کدام را بیشتر دوست داریم. واقعا تعدادشان زیاد است. شخصیتی هست که در ذهنتان مانده باشد و بی آنکه فکر کنید از آن یاد کنید ...
گفتگویی با فریدون مجلسی درباره خودش
روزنامه شهروند - فرشاد قربانپور: فریدون مجلسی دیپلمات بود. با وقوع انقلاب 1357 از وزارت امور خارجه بازخرید اجباری شد و به بخش خصوصی رفت. اما او که در سر سودای نوشتن داشت، این خط را رها نکرد. ده ها کتاب حاصل ترجمه ها و نوشته های اوست، اما او چند سالی است که ترجمه را نیز رها کرده و وقتش را صرف نوشتن می کند. می گوید وقتی می توانم بنویسم چرا ترجمه کنم. با او عصر یک روز تابستانی در خانه اش به گفت وگو ...
تصاویر/ جهنمی که صدام به پا کرد
.... این عکس مرا به یاد تصاویر جنگ جهانی اول، در نور خاکستری می اندازد. لحظه ای که عکس را گرفتم می دانستم عکس خوبی خواهد شد. در همان حال بسیار ترسیده بودم و دهانم خشک شده بود. عصر آن روز وقتی به هتلم در شهر کویت برگشتم متوجه شدم فکم سفت شده و لثه هایم از شدت بر هم فشردن دندان ها درد می کند. اما برای این که بتوانم آن عکس ها را بگیرم لازم بود که آنجا باشم. می دانستم شاهد اتفاقات تاثیرگذار ...
دریا به آسمان رسید...
.... به آلرت رفته و خوابیدم. ساعت یازده ونیم مرا بیدار کردند و گفتند فرمانده پایگاه سرهنگ دادپی شما را احضار کرده است. تلفنی با ایشان تماس گرفتم. گفت یک ناوچ ه دشمن به منطق ه خور موسی وارد شده و دو ناوچ ه ما را منهدم کرده است. بچه های خلبان همه مأموریت هستند و کسی نیست که برای پرواز بفرستیم. پس از قطع مکالم ه تلفنی، ماشین فرستاد تا مرا به شیلتر ببرد. در شیلتر، یک افسر نیروی دریایی ...
واللّه بانکداری اسلامی امروزه دروغ است و چنین چیزی در اسلام نداریم
...، فی ذاته است، امّا برای این که به من و شما یاد بدهند که انسان نباید هیچ موقع خود را عالم بداند، می فرمایند: من جاهل به این مسئله نیستم و نمی گویند: من عالمم. اگر انسان تصوّر به عالم بودن کند، شاید توقّف ایجاد شود و بگوید: من دیگر می دانم. لذا شاید خود همین که انسان بگوید: من عالمم، خودم می دانم و ...، سبب شود که نسبت به امر حجّت خدا، معصوم، اطاعت نکند. حالا دیگر می خواهد امر معصوم را ...
قاچاقچیان نان
...> به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه شهروند، خورشید در روستای دزآور کرمانشاه هنوز طلوع نکرده، کمی طول می کشد تا چشمت به تاریکی عادت کند. بادی که درحال وزیدن است از لای تاروپود لباس هایت عبور می کند و لرزه به تن می اندازد. گونه ها و نوک بینی به سرخی می زند. با هر بازدم بخاری از دهان بیرون می زند ابری شود تاریک و در کسری از ثانیه محو می شود. صدای پای آمینه و جیرجیرک ها ارکستر هماهنگی به راه انداخته ...
آسمان خون گریه کن امشب که زهرا مضطر است
زمینی پیموده است. آه چه دشوار است تاب آوردن این لحظه اندوهناک! آیا می دانی بعد از او، با فاطمه عزیزش چه خواهند کرد؟ می دانی این در را که تو بی اذن زهرا علیه السلام از آن عبور نکردی، به آتش جهل و کینه خواهند سوزاند و دستان علی مرتضی علیه السلام را که با دستان رسول صلی الله علیه و آله، انس دیرینه داشت، به بند خواهند کشانید؟ آیا می دانی پس از رسول خدا، بر پاره های تن او چه خواهد گذشت؟ می ...
فضیلت دعای مشلول
مهربان بود. هر چه مرا نصیحت می کرد به حرف هایش گوش نمی دادم. هر وقت مرا نصیحت و موعظه می کرد، آزرده خاطرش نموده و دشنام می دادم وگاهی کتک می زدم. یک روز مقداری پول در محلی بود، به سویش رفتم تا آن پول رابردارم و خرج کنم. پدرم مانع شد و نگذاشت. من هم از دستش گرفته او را محکم به زمین زدم. دست هایش را روی زانو گذاشت. خواست برخیزد، اما از شدت درد و کوفتگی نتوانست از زمین بلند شود. پول ها را ...
ماجرای تک پسر خانواده که به داعش پیوست
ور شده بود همان سال کل خانواده برای تعطیلات به ترکیه رفتند. سه سال بود که سوریه در مجاورت این کشور صدر اخبار و تیترهای روزنامه ها بود. بنابراین سفر آن ها تمرکز خاصی بر مردی سرسخت و سیاه پوش داشت که توده های مختلف مردم را خطاب قرار می داد: ابوبکر البغدادی، خلیفه خود خوانده داعش. برای افراد بسیاری این اعلامیه داعش نوعی دست آورد اسرارآمیز در جنگی به ظاهر پایدار و تمام نشدنی بود. اما ...
حکم اعدام برای تجاوز به دختر دانشجو/ قتل ناموسی افغان ها در تهران/ جنایت در کارخانه فلافل سازی
مسیر دیگری می رود، فریاد کشیدم و گفتم نگه دار می خواهم پیاده شوم اما او اعتنایی نکرد بعد مقابل یک خودروی مشکی ایستاد. مرد غریبه ای از آن بیرون آمد و وارد خودرو شد بعد هم مرا با کتک مورد آزار شیطانی قرار دادند که بیهوش شدم و زمانی که به هوش آمدم دیدم در بیمارستان هستم. گویا زن و شوهری که از آن محدوده عبور می کردند مرا به بیمارستان منتقل کرده بودند . پس از اظهارات دختر جوان عملیات دستگیری ...
تأملی بر چند شبهه پیرامون پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)
دعوت عمومی توسط مردم : وقتی آیه ی فاصدع بما تؤمر نازل شد و پیامبر مأموریت یافت تا دعوتش را علنی کند، بر بالای کوه صفا رفته و مردم را به دور خود جمع کردند و فرمودند : اگر به شما بگویم دشمنان در پشت این کوه در کمین شما هستند مرا تصدیق می کنید ؟ مردم گفتند : آری ما هرگز از تو دروغی نشنیده ایم. سپس حضرت دعوت علنی خود را شروع کردند . 6- عدم نقطه ضعف : وقتی که قریش می خواست جنگ روانی بر علیه حضرت به ...
ماجرای شوخی خونین پسرخاله ها در برج 14 طبقه
ام با چاقو از داخل اتاق به سمتم حمله ور شد و یکی از کارگرها او را گرفت؛ چاقو روی زمین افتاد و درگیری در آنجا پایان یافت. وی ادامه داد: بعد از آن سر و صورتم را شستم که مجددا پسرخاله ام سراغ من آمد و گفت باید تو را بکشم، به او گفتم اتفاقی نیفتاده که می خواهی موضوع را بزرگ کنی، بعد نیز به حمام رفتم و سپس برای خوردن غذا به اتاق برگشتم و مشغول خوردن غذا شدم که پسرخاله ام نزد من آمد و گفت چرا ...
زیرکی و فراست مدرس امام را جذب کرد
نبود که امام به طور مطلق شیوه های آنها را تائید و دنبال می کردند. مثلاً در مورد سید جمال، ایشان در بحث اخلاق در نجف جمله ای را فرمودند و همان یک بار هم بود. روزنامه ایران آزاد در همان زمان، آن را چاپ کرد و در کتاب نهضت امام خمینی هم چاپ شده است. امام فرمودند، شما سعی کنید اصلاح شوید،آدم شوید، انسان شوید. در حوزه یا دانشگاه اگر یک آدم پیدا شود، منافع استعمارگران را به خطر می اندازد. آنها ...
ماجرای شوخی خونین پسرخاله ها
داخل اتاق به سمتم حمله ور شد و یکی از کارگرها او را گرفت؛ چاقو روی زمین افتاد و درگیری در آنجا پایان یافت. وی ادامه داد: بعد از آن سر و صورتم را شستم که مجددا پسرخاله ام سراغ من آمد و گفت باید تو را بکشم، به او گفتم اتفاقی نیفتاده که می خواهی موضوع را بزرگ کنی، بعد نیز به حمام رفتم و سپس برای خوردن غذا به اتاق برگشتم و مشغول خوردن غذا شدم که پسرخاله ام نزد من آمد و گفت چرا مثل گراز غذا می ...
روایتی دردناک از وضعیت خانواده های حادثه دیدگان هفت خوان و حله
سوخته اند. ساعت 7 صبح رفته تا از کوپه های اول قطار برای صبحانه خانواده اش شیر بخرد وقتی می خواسته برگردد، ناگهان قطار دچار حادثه می شود و می بیند واگن شان و اعضای خانواده اش در حال سوختن هستند. او نمی توانسته آنها را نجات بدهد و حالا خودش مانده و داغی بزرگ. مرد روی زمین می افتد. به زبان ترکی می گوید: باور نمی کنم. بیایید برویم... امام رضا منتظر است. اینها را می گوید و با دست جاده را به بقیه نشان می ...
ژنرال ایرانی که چند شهر سوریه را از دست داعش نجات داد
که تو هنوز خوب نشدی چرا می روی؟ جبار گفت در جبهه آرپی جی زن ندارند. من هم آرپی جی زن شدم باید زود برگردم. ما تا لحظه شهادت نمی دانستیم جبار چه درجه ای دارد و در جبهه چه کار می کند. همیشه گمنام می آمد و می رفت. حتی آن یک سالی که در حلبچه خدمت می کرد؛ وقتی مادرش می پرسید که شما آنجا چه کار می کنید؟ می گفت ما آنجا به سربازها غذا می دهیم. مادرش می گفت مگر تو بلدی غذا بپزی؟ می گفت بله من برای بچه ها ...
همراه با استاد جمشید مشایخی به بهانه هشتاد و دومین سالگرد تولدش
. علی خوشحال شد و از پیشنهادم استقبال کرد و مرا در آغوش گرفت. به او گفتم: حالا تو برای این لحظه دیالوگ بنویس و اینجا بود که علی حاتمی دیالوگ ماندگار فیلم را نوشت: همه عمر دیر رسیدیم. از خشت تا آینه همه عمر از گلایه کردن، پرهیز کردم اما بگذارید یک بار هم ما در زندگیمان یک گلایه کرده باشیم. من در فیلم سینمایی آبادان به کارگردانی مانی حقیقی بازی کردم و دیگر هیچ وقت ایشان را ...
بنیاد در آینه مطبوعات
گذشته اما این زمان برای فراموشی داغ فرزند زیاد نیست. خیرالنساء دهقان، هنوز به خوبی لحظه لحظه حضور فرزندش را به خاطر دارد و برایمان روایت میکند. وقتی اولین بار گفت که میخواهد به جبهه برود، احساس کردم پشتم خالی شده است. آن زمان چهار فرزند کوچک داشتم و ابراهیم، بزرگترین آنها و کمک دست من بود. گفتم پسرجان پدرت هم در جبهه است؛ تو کجا میروی! من تنها میمانم. گفت مادر تو تنها نیستی، خدا ...
می خواهم به وظایف مادری ام برسم
. همچنین در چند شب متوالی یک نقش را بازی می کنی و به چیزهای جدیدی دست می یابی. اما در سینما وتلویزیون این فرصت دست نمی دهد که با اجرای چندباره یک نقش، همه ظرایف آن را کشف کنی. ازسوی دیگر، اندازه بازی در تئاتر با سینما وتلویزیون تفاوت دارد؛ یعنی بازی در صحنه پررنگ تر و درشت تر از جلوی دوربین است و در صورت انجام این کار، بازی بازیگر جلوی دوربین اغراق آمیز به نظر می رسد. برای شما ...
صادق خلخالی از احکام اعدام تا حضور در فیلم کیارستمی
ایران آنلاین / عمامه سفید بر سر گذاشته است. انگار که نیم خیز است. تسبیح به دست راست دارد و آن را به جلو آورده است. هنوز نه از آن محاسن تنک خبری هست و نه از آن عینک نیم گرد. کنار مرحوم مصطفی خمینی و یک طلبه دیگر نشسته و برخلاف آن دو، به دوربین خیره شده است. بعد ها با همان قامت کوتاه و شکمی برآمده درحالی که عینک نیم گردی به چشم دارد، در تصاویر متعددی، گاه پشت سر امام و گاه هم در کنار و ...
274 قدم از شب خاطره گذشت/خاطره ای که برای نخستین بار بیان شد
برای ماموریتی به درمانگاه بروم. او افزود: چهار نفر از اسیران اردوگاه اسم همه اسرا را در حاشیه پتو نوشتند و تا مرز رفتند. اما لب مرز دستگیر شدند. از زمان فرار تا بازگرداندن این چهار نفر، چهار روز طول کشید و چهار روز تمام ما را زدند. چون اردوگاه بسیجیان بود. برای اینکه از بقیه زهرچشم بگیرند، خیلی بد می زدند. دم غروب، دیگر رمقی برای آن اسیرهایی که آنها را می زدند، باقی نمانده بود؛ من گفتم ...
مجموعه داستان های کوتاه اجتماعی صلاح عسگرپور ( 5 ) : دیدار سرنوشت ساز پزشک و بیمار
کنم شما مرا می شناسید یا از گذشته ام خبر دارید. پیرزن لبخندزنان دکتر را به داخل خانه دعوت کرد و لحظه ای بعد با یک ظرف میوه وارد پذیرایی شد و روبه روی دکتر نشست و در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود لب به سخن گشود. حدود 35 سال قبل تنها پسرم علی عاشق دختری شد که در بهزیستی زندگی می کرد. آنها پس از عروسی زندگی مشترکشان را آغاز کردند. اما پس از سه سال متوجه شدند بچه دار نمی ...
شنیدم بابا شهید شده، شهید چه شکلیه؟
صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای بازنشر می شود. در ضمن شما می توانید اخبار و مطالب وزین خود را که تا کنون در هیچ رسانه ای منتشر نشده است از طریق بخش " تماس با ما " یا پل ارتباطی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید برای ما ارسال نمایید تا در صورت دارا بودن مولفه های لازم، منتشر گردد. ------------- با کلیک بر روی لینکهای ذیل تمامی روزنامه های کشور را رایگان مطالعه کنید ------------- روزنامه های عمومی | روزنامه های اقتصادی | روزنامه های ورزشی | سایر روزنامه ها | هفته نامه و ماهنامه | نشریات استانی ...
شوخی مرگبار پسرخاله ها در برج 14 طبقه
گفت باید تو را بکشم، به او گفتم اتفاقی نیفتاده که می خواهی موضوع را بزرگ کنی، بعد نیز به حمام رفتم و سپس برای خوردن غذا به اتاق برگشتم و مشغول خوردن غذا شدم که پسرخاله ام نزد من آمد و گفت چرا مثل گراز غذا می خوری، صاحبکارم به او گفت ما همیشه اینگونه غذا می خوریم و با دیدن این وضعیت از پسرخاله ام خواست که آن شب به شهرستان برود، پسرخاله ام به صاحبکار گفت من کار نیمه تمامی در تهران دارم که باید آن را ...
ارتباط کثیف زن شوهر دار با مرد غریبه
. از من در مورد یاسمن پرسیدند و من همه چیز را انکار کردم. صبح هم به دادسرا رفتم و بازجویی شدم. عذاب وجدان داشتم ظهر که به آگاهی برگشتم راستش را گفتم و اعتراف کردم جنازه را سوزانده ام. محل جسد را هم به ماموران نشان دادم و پس از آن بود که سبک و راحت شدم. گفته اند طلاهای یاسمن را سرقت کرده ای، در این مورد توضیح بده. من هیچ چیزی از او نگرفتم هیچ چیزی هم برنداشتم چون نیازی به آنها ...
روزی که اصلاح طلبان شورا به روی ناموس وطن تیغ کشیدند/ یکی می گفت رد صلاحیتشان کنید دیگری می گفت اعدام
واگذار کرده با گله می گوید: فکر می کنید اگر من در آن خانه می نشستم، آقای قالیباف می آمد به من می گفت "از این خانه بلند شو؟" تازه می شد مثل یک خانه سازمانی که بسیاری از دوستان شورای اول و دوم و سوم در آن خانه های سازمانی زندگی می کردند و منع قانونی هم نداشت. آباد در ادامه دوره بیماری خود در سال گذشته را یادآور می شود و می گوید: برای بهتر روشن شدن ذهن یاشار سلطانی گفتم من سال گذشته مریض ...
ملاقات آیه الله مرعشی نجفی با امام زمان (علیه السلام)
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم تصادفاً در این شب رفتنم از نجف به تأخیر افتاد و هوا ابری و بارانی بود نزدیک شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت مخصوصاً از زیادی قطاع الطریق و دزدها، ناگهان صدای پایی را از پشت سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید. برگشتم به عقب، سید عربی را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت: ای سید! سلام علیکم ...
تابلو بسیج را باید افراد معتقد بالا ببرند
تهران در دهمین مجلس شورای اسلامی است و در کمیسیون امنیت ملی و در سنگر دیگری مشغول خدمت به مردم است. اما خیلی ها تا اسم او را می شنوند یاد مصاحبه فراموش نشدنی اش با خبرنگار هندی در اردوگاه های عراق می افتند. در آن ماجرا شارما خبرنگار هندی وقتی می خواست با رحیمی که آن زمان 14 سال داشت مصاحبه کند، او خبرنگار را مخاطب قرار داد و با خواندن شعر ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است / ارزنده ترین زینت زن ...