سایر منابع:
سایر خبرها
دایی: صبا را از دست سیاسی ها دربیاورید
ورزشگاه بیاید؛ خدایی ناکرده این تیم سقوط کند، با آن سابقه که قهرمانی جام حذفی داشته نابود می شود؛ مسوولان استان قم اصلا به این تیم رسیدگی نمی کنند؛ اصلا صبا به نام چه کسی است؟؛ اگر این تیم را نمی خواهند باید از دست سیاسی ها دربیاید و مردم اداره اش کنند؛ فصل قبل با آن همه اذیت توانستیم نتایج خوبی بگیریم؛ چندتا از بچه های سال قبل در صبا ماندند؟ تیمی که همه اش نفر عوض کند مشکلات دارد و اگر مسؤولان به ...
دایی : وقتی چمن نداریم کمپ بارسلونا کجا می خواهد تمرین کند؟
علت خاصی دارد که این تیم به عنوان نماینده قم هرسال با مشکلان عدیده ای دست و پنجه نرم می کند، گفت: دلایل ناموفق بودن صبا به مسائل متعددی مربوط می شود که علت اصلی آن در وهله اول بی توجهی مسئولان استان قم به این تیم است. پارسال هم من به عنوان سرمربی صبا مشکلاتی را که امسال مرفاوی دارد را داشتم و خیلی هم اذیت شدم. جایی که پول نباشد و در تیمی که هیچکس آن را حمایت نمی کند چه دلیلی دارد که تیم داری کند ...
ناگفته های خواننده ای که روی صحنه تمام تنش می لرزید
ایران آنلاین /در ابتدای این برنامه رضا یزدانی با اشاره به شروع فعالیتش در عرصه موسیقی گفت: من دوم دبستان بودم که پدرم یک روز با یک استریو و با دو باند و یک جعبه که دو ردیف کاست ایرانی و خارجی درون آن بود به خانه آمد و برای من موسیقی با آن ردیف کاست های موزیک خارجی شروع شد. وی ادامه داد: من در مدرسه می خواندم و به نوعی معرکه می گرفتم و در مقطع دبیرستان با دسته صندلی گیتار درست می کردم و ...
کودکان کار بازیگر تئاتر شدند!
سر پا ایستاده اند، انگار جایی برای نشستن ندارند. به جز یک خانم؛ صندلی های ردیف اول خالی مانده اند تا اینکه همان خانم ردیف اول می گوید: آن دو نفر بیایند و اینجا کنار من بنشینند صندلی های این ردیف برای کسی نیست من زود که آمدم فکر نمی کردم انقدر تماشاچی بیاید برای همین گفتم کار خیر است پول دادم و همه بلیت های ردیف اول را خریدم تا به بچه ها کمکی کرده باشم. یک کودک کار هم برای دنیا زیاد است ...
می گویند تاریخ تکرار مکررات است و این روزها باید بحق تکرار عاشورا را در جبهه مقاومت اسلامی جست وجو کرد. ...
برایم تعریف می کرد که از دوم دبیرستان به جبهه اعزام شده بود. تقریباً از اول تا آخر جنگ حضور داشت. بعد از جنگ هم مأموریت کاری زیاد می رفت و هیچ وقت به او نگفتم نرو. چون می دانستم رضای خدا در کارش است. گذشت تا اینکه ایشان بازنشسته شد و به سال 94 رسیدیم و تصمیم گرفت که به سوریه اعزام شود. اتفاقاً پارسال من جراحی کرده بودم و باید یکسال استراحت می کردم. با این وجود گفتم حاج آقا بچه ها بزرگ شدند. من از ...
حرف نزدن سخت است و می خواهم این سختی را تحمل کنم/با هاشمی، کروبی، موسوی و خاتمی برای انتخابات 84 و 88 ...
.... آخرین دیداری که با آقای موسوی، کروبی و خانم رهنورد داشتید کی بود؟ بعد از سال 88 من با آقای کروبی ملاقات داشتم. اما بعد از حصر دیگر ارتباطی نداشتم. 2 بار با آقای کروبی دیدار داشتم. البته مسأله خاصی هم مطرح نشد و بیشتر جویای احول آن ها شدم و درباره مسائل روز صحبت کردیم. ممنوع التصویری آقای خاتمی را برخی سلیقه ای می دانند. شما در این زمینه چه طور فکر می کنید ...
گفت وگو با بازیگر نقش کودکی پیامبر در فیلم محمد رسول الله
خوبی داشتم. اولین بار بعد از شنیدن صدای صدا دوربین حرکت چه احساسی به شما دست داد؟ حس بسیار بدی داشتم؛ چون فکر می کردم همزمان با فیلمبرداری همه مردم فیلم و بازی من را می بینند، اما بعد از چند بار برای من عادی شد. البته اولین صحنه من در عسلویه چون سوار شتر بودم سخت نبود، اما از جایی که در همان صحنه دیالوگم شروع شد و آن دیالوگ هم در تدوین حذف شد، ترسیدم؛ به نحوی که زانوهایم ...
مهاجرت با طعم خِفَت/ مردم فقط می خواهند گلیم خود را از آب بیرون بکشند
اشتباهات خود را توجیه کنند؟! صبا کاظمی می گوید: خیلی دوست داشتم این فیلم در فضایی مستندگونه روایت شود و بازیگرانش ناشناخته باشند. با او درباره نگاه متفاوتش به سینما و قصه گویی گفتگو کرده ایم. سوژه فیلم اگرچه تکراری به نظر می رسد اما شما به خوبی توانسته اید بار دیگر آن را در ذهن تماشاگر زنده کنید بی آنکه او را خسته کرده باشید. برخود با مقدار زیادی پول که نمی دانی صاحبش کیست و ...
اظهارات صریح عارف در سالروز تولدش
در زمینه ریاضیات و صاحب نظریه گراد است. البته من در آن دوران او را هرگز ندیدم ولی همیشه می گفتم می خواهم فردی مانند دکتر بهزاد باشم. وقتی دانشگاه قبول شدم، در دانشگاه صنعتی شریف او را دیدم و گفتم که می دانستی الگوی من بودی؟ بنابراین من بدون اینکه او را ببینم، الگویی در ذهن داشتم چون جایگاه علمی او برایم بسیار مهم بود. * من کلاس چهارم که بودم، من را سر کلاس ششم می بردند که مسأله حل کنم ...
پیشکسوت استقلال به سیم آخر زد
شما گرفتید توقع دارید با همان ستاره ها مردم را فریب دهید؟ اگر شما ستاره گرفته اید من هم پرافتخارترین بازیکن استقلال در لیگ برتر هستم. حرفی دارید بسم الله. در لیگ برتر سه بار با استقلال جام گرفتم و فکر نمی کنم بازیکنی چنین رکوردی داشته باشد. من تا آنجا که جان داشتم برای استقلال دویدم و آنجا هم که من را نخواستند بی منت رفتم. پس لطفا سر کسی منت نگذارید. من بازیکنی نبودم که سه میلیارد پول بگیرم و ...
عارف: به احمدی نژاد اولتیماتوم دادم!
هم پدر بزرگم بازاری بودند. من به پدر بزرگم (پدر مادرم) خیلی علاقه مند بودم و می گویند خیلی هم تحت تأثیر او بودم. در سن 10 سالگی پدر بزرگم را از دست دادم و تا قبل از فوت ایشان به مغازه پدربزرگم در بازار می رفتم. تقریباً تا زمانی هم که دیپلم بگیرم در بازار حضور داشتم و زمان بیکاری و تعطیلاتم را در مغازه پدرم سپری می کردم. اما ادامه تحصیل هم از خواسته های همه جوانان آن زمان بود. اما در آن سال ها سبک ...
جانباز 70 درصد: دعا کنید شهید شوم
بازی دنیا حرف به میان می آورد که همه برای رسیدت به قدرت دعوا دارند و من نمی خواهم که زنده بمانم، به همسرم می گویم که برایم دعا کند تا من هم به خیل شهدا بپیوندم. جانباز ویلچرنشین گرگانی ادامه می دهد که در سن 18 سالگی در سلیمانیه عراق مجروح شدم، تقاضای آب کردم آنها به من گفتند که اگر به تو آب بدهیم شهید می شوی؛ روزی سه بار مرا به قبله می گذاشتند و می گفتند که الان شهید می شود. ...
خواهران شکست ناپذیر
به دست آوردم، نفرات اول تا سوم مشترک آن مسابقات می توانستند در چین حضور داشته باشند. تمام حریفان عنوان دار بوده و شناخت خوبی از آنها داشتم چون قبلاً با همه آنها مبارزه کرده بودم، خدا را شکر با بازی های خیلی خوب توانستم همه رقبا را شکست داده و در جایگاه نخست قرار بگیرم. ناگفته نماند حریف فیلیپینی خیلی سرسخت بود، تمام مبارزات مرا آنالیزکرده و روی تاکتیک هایم کار کرده بود، ولی توانستم او را هم شکست ...
اصفهانیان: آقای عزیزی! من هم ملی پوش بودم
بوده ام و بعد از آن داور شدم. حتی سال 59 به تیم ملی دعوت شدم اما چون شهرستانی هستم شاید کسی مرا آن موقع نمی شناخت. همین آقای خداداد عزیزی با تیم ابومسلم نزدیک سال 70 به زنجان آمد و یک تیم از شهر ما را به زور یک بر صفر برد، در حالی که ما ادعایی نداشتیم. وی در پایان افزود: خودم بارها بازیهای خداداد عزیزی را قضاوت کردم و او را قبول دارم اما اینطور صحبت کردن درباره داور درست نیست. من گفتم اگر ...
شباهت مریم به مهسا او را گرفتار آدم ربای عاشق پیشه انداخت
راننده آن بود شدم.وی افزود: هنوز لحظاتی نگذشته بود که راننده درهای خودرو را قفل کرد و با لحنی عصبانی پرسید که چرا او را تنها گذاشته ام و مرا با نام مهسا صدا می زد. شوکه شده بودم و به پسر جوان می گفتم اشتباه گرفتید اما او اصرار داشت که من مهسا هستم و در حرفهایش می گفت چون تنهایش گذاشته ام معتاد شده است و این در حالی بود که کارت ملی ام را به او نشان دادم تا اثبات کنم من مهسا نیستم بی فایده ...
گپی با رامین رضاییان با پرهیز از حاشیه و جنجال!
را هم دوست داشتم. علی آقا دایی ،علی آقا کریمی، مهدوی کیا، هاشمیان، نکونام و همه... ده سالگی کجا بودی؟ یادت هست در مدرسه پشت میز چندم می نشستی؟ بغل دستی تو چه کسی بود؟ در کدام محله زندگی می کردی؟ - بله، به مدرسه می رفتم و کلا بچه درسخوانی بودم. یادم می آید در مسابقات انفرادی شطرنج، مقام اول را کسب کردم. در دوی صحرانوردی هم مقام اول را به دست آوردم. در فوتبال چون یک ورزش جمعی ...
دردسر زن شکاک برای هووی خیالی
صاحبخانه قهر کرده و به خانه پدری اش رفته بود. شوهرش مرا به عنوان پرستار استخدام کرد تا درساعاتی که او سرکار می رود، من از فرزندش نگهداری کنم. از یک هفته قبل کارم را در آنجا شروع کردم. فرزند این مرد را به مدرسه بردم و در حال نظافت خانه بودم که ناگهان زنی در زد و ادعا کرد اشتباه آمده و بعد از عذرخواهی رفت. ساعاتی بعد همان زن که بعدا فهمیدم همسر صاحبخانه است، همراه سه نفر دیگر در آپارتمان را شکستند ...
مجید سوزوکی شهید مدافع حرم شد!
مدیریت بازرگانی و جانباز مدافع حرم ساکن خیابان پاستور در روزهایی که دوباره عزم رفتن کرده برایمان از حال و هوای دفاع از حرم می گوید. برای سید امیر همه چیز از یک سحرگاه ماه مبارک رمضان شروع شد؛ همان روزی که دوباره با شهدا خلوت کرده بود: تا آن روز در گلزار شهدا حتی واژه مدافع حرم را نشنیده بودم. 4سال قبل، هنگام سحر روز 28ماه مبارک رمضان رفته بودم بهشت زهرا(س) و سر مزار شهدا در حال خودم بودم ...
ناگفته هایی از زندگی یک سردار
سن داشتم و این واقعا خیلی سخت بود. اینجا برای من شبیه کشور خودم است. من در ایران متولد شدم و پس از آن به روسیه آمدم و البته این موضوع را خیلی ناراحت کننده دیدم؛ اما همه چیز 2 یا 3 ماه طول کشید و من به خودم گفتم که از زندگی در روسیه باید لذت ببرم و فکر می کنم در نهایت این اتفاق رخ داد. با تمرکز بر فوتبال من فاصله با میهنم را فراموش کردم و فکر می کنم که در این موضوع پیروز شدم. *آیا ...
برای تسکین دردم مواد می زنم/ روایتی از اعتیاد کارگران محیط های صنعتی به مواد مخدر
روزنامه وقایع اتفاقیه در گزارشی به موضوع اعتیاد کارگران کارخانه ها و کارگاره های صنعتی پرداخته است: با 15 سال سابقه کار، اخراجم کردن؛ هرچی گفتم برای تسکین درد مواد می کشم، قبول نکردن. گفتن توی کارگاه دیدنت که کشیدی، واسه همین دیگه چاره واسمون نذاشتی... ، حالا هم که بیکار شدم... . این جوری هم نبود که فقط من بکشم؛ تو همون شرکت چندتا دیگه از بچه ها هستن که درگیر اعتیادن. عذر اونا رو هم ...
30 نکته درباره طارمی که تا به حال نمی دانستید/ کم حرف، رفیق باز و عاشق رونالدوی برزیلی
کنند که او یک آدم رفیق باز و از آن مهم تر دست و دلباز است. اگر مشکلی برای کسی پیش بیاید اولین نفر جلو می آید و مضایقه نمی کند. به قول رفقایش اصلاً بلد نیست نه بگوید و دست خیر هم دارد. بارها شده کفش و لباس تیم های بوشهری را تأمین کند در حالی که هنوز خودش آن قدرها پول از فوتبال درنیاورده است 26. 5 همکلاسی دوران ابتدایی مهدی طارمی اخلاق خاصی دارد. وقتی به بوشهر می رود خیلی کم از ...
پایانی خوش برای داستان شهرزاد +عکس
در خانه گذاشت. می گفت پایپ متعلق به دوستش است. بعد از رفتن او، من هم خوابیدم. ساعت 2 و 30 دقیقه نیمه شب متوجه شدم در می زند. در را باز کردم. گفت آمده وسایل دوستش را ببرد. حالش خوب نبود. گفتم به مادرت زنگ می زنم که مرا آدم فروش خطاب کرد. با هم درگیر شدیم. چاقو را از روی جاکفشی برداشت و تهدیدم کرد. چاقو را از او گرفتم. تیغه چاقو در یک دستش بود و با دست دیگر موهایم را می کشید. او را به زور از خانه ...
بزودی با یک سریال کمدی به خانه ایرانی ها برمی گردم
آن کسی که هر روز می بوسیدی حالا باید بروی سر خاکش و دست روی سنگ سرد قبرش بکشی. پدر شما در مصاحبه های شما همیشه گم بوده است. یک خاطره از پدر بگویید. من پدرم آدم بسیار جدی بود و در عین حال همیشه عصبانی بود. من هم بسیار شیطون بودم و لجباز. اگر هزار بار به من حرفی را می زدند من باز هم گوش نمی کردم. برای همین از یک جایی به بعد پدرم متوجه شد که فقط باید با کتک به من حرف بفهماند. تازه باز ...
کلاهبرداری دختر چرب زبان از شاگرد راننده ساده دل
تجربه اش نکرده بودم. آنقدر ذهن و روحم را درگیر خودت کرده ای که نمی توانم لحظه ای از فکرت بیرون بیایم. هر جا بروی دنبالت می آیم... این جملات آخر را با شیطنت خاص و شیرینی وسوسه انگیزی گفت. راستش داشتم از خوشحالی بال درمی آوردم اما خودم را کنترل کردم و گفتم: چرا من؟ من یک شاگرد راننده آس و پاسم.... ناگهان پرید وسط حرفم و گفت: تو نجابت داری و همین ویژگی ات باعث شد انتخابت کنم! کمی مکث ...
این خبر را نمی توان تیتر زد!
مادرم قرار می گرفتم به طوری که آن ها مرا آزاد گذاشته بودند. من هم با چند جوان به ظاهر پولدار آشنا شدم و پایم به مجالس پارتی های شبانه و میهمانی های مختلط کشیده شد. از آن روز به بعد استفاده از مشروبات الکلی و در میهمانی ها و مجالس پارتی به یک عادت تبدیل شده بود. طولی نکشید که یک حرفه ای شدم و پدرم را نیز برای گرفتن پول کتک می زدم. این در حالی بود که وقتی دوستانم اوضاع را این گونه دیدند مرا رها ...
خاطرات خواندنی از 60 سال جراحی/خدمت بزرگ پزشکی ایران به آمریکا
هم مادرم دوست داشتند ما درس بخوانیم و تا جایی که به یاد دارم مادرم بیشتر هوای درس خواندن ما را داشت. تا دبیرستان آباده بودم و بعد شیراز. کلاس یازدهم و دوازدهم را در دبیرستان شاهپور شیراز گذراندم. یک سال هم در تهران بودم و از آنجا رفتم سوئیس و پزشکی خواندم. قدیمی ترین خاطره تان از آباده را یادتان می آید؟ چند خواهر و برادر کوچک تر از خود داشتم. بچه خیلی شیطانی بودم. یادم هست که دست ...
صدای پسرعمه ام که با خنده ای بلند آزارم می داد! - فرزانه گفت: محمود جان اشکالی ندارد!
...، اما نشد.من و فرزانه از هم دورودورترشدیم چون راه دیگری نداشتیم. سایه های بی صدای دلتنگی برفراز سقف خانه مان می لغزیدند وقتی ما داشتیم پای برگه های طلاق را روی نیمکت های دادگاه خانواده مجتمع صدرامضا می کردیم.حالا مادرم تمام میراث پدری و پس اندازی را که داشتم به تنها برادرزاده ام بخشیده است و من حتی توان پرداخت مهریه ناچیز زن زندگی ام را نداشتم. فرزانه درلحظه های آخر زندگی عاشقانه مان هم دست از ...
ماجرای راننده شیطان صفتی که پس از سوار کردن زنان جوان از آن ها استفاده های آنچنانی می کرد
به گزارش سرویس حوادث"جام نیوز" ، 10روز قبل زن جوانی با مراجعه به پلیس از راننده تبهکار پرایدی شکایت کرد. زن جوان گفت: عصر دیروز دریکی از خیابان های جنوب شهرمنتظر تاکسی بودم که پرایدی جلوی پایم توقف کرد. راننده مرد جوانی درحدود 30 ساله و با قدی بلند بود. از آنجا که چهره موجهی داشت ومن هم عجله داشتم سوار شدم. اما در بین راه به بهانه ترافیک تغییر مسیر داد و پس از رسیدن به محلی خلوت و بدون ...
زلاتان: می توانستم بازیکن بزرگ تری باشم و بیشتر بدرخشم
...، یوونتوس و میلان را دارد، در این خصوص می گوید: به نظرم این روزها بیشتر با به کار گرفتن هوش و فکر خودم بازی می کنم زیرا در طول این سالها تغییر کرده ام. با گذشت این همه سال، شرایط جسمانی شما تغییر کرده، و نقاط قوت و تجربیات متفاوتی را به دست می آورید. ای کاش ده سال پیش چنین ذهنیت و نگرشی داشتم زیرا می توانستم عملکرد و درخشش بیشتری در میادین فوتبال داشته باشم. منچستر ...
پورعلی گنجی: دوست دارم پولم حلال باشد/دیگر به موهایم دست نمی زنم
مرحله گروهی برویم هیچ بازی آسان نخواهد بود. با این حال به نظرم گروه پرسپولیس از همه گروه ها سخت تر است. * به تازگی مدل موهایت را هم عوض کردی... بله. این کار را کردم و موهایم را کوتاه کردم چون اینطور راحت تر بودم. با خودم گفتم هم مدلی عوض کنم و هم اینکه خیلی به آن دست نزنم. حالا دیگر وقتی از خواب بیدار می شوم فورا سر تمرین می روم. موهایم دیگر جلوی چشمم نمی آید. کلا خیلی راحت تر ...