سایر منابع:
سایر خبرها
حیف می شد اگر حجت شهید نمی شد
...> شما چند سال با شهید فاصله سنی دارید؟ خاطره ای از کودکی های تان دارید؟ من متولد سال 61 هستم. تقریباً سه سال از او کوچک تر بودم. من و رضا در یک مدرسه درس می خواندیم. موقعی که رضا کلاس پنجم بودند من کلاس دوم بودم. با هم ایام محرم به مسجد می رفتیم و چون خانه مان و مسجد تا حرم امام رضا(ع) فاصله زیادی نداشت، در ایام محرم همراه با هیئت سینه زنی به سمت حرم می رفتیم. رضا به اهل بیت عصمت و طهارت ...
همسر شهید احمد جلالی نسب گفت: ما از همان ابتدا با هم عهد بسته بودیم. قرار من و همسرم بر این بود که ...
ها خداحافظی کرد و چون دخترمان مدرسه بود، رفت تا با او هم خداحافظی کند و سپس با ماشین خودش تا فرودگاه رفت. روز بعد زنگ زد که نایب الزیاره شما در حرم حضرت زینب(س) هستم. همسرم بسیار سفارش کرد که ماه ربیع عقد پسرم را برگزار کنیم و منتظر بازگشت ایشان نباشیم. همان روز عقد پسرم هم بعد از اینکه تماس گرفت و تبریک گفت، به شهادت رسید. از شرایط مناطق عملیاتی سوریه برایتان حرف می زد؟ ...
خواستگاری پشت جبهه و شستن ظرف های نذری
علمیه چهارده معصوم(ع) درس طلبگی می خواندم، با ازدواج با ایشان موافق بودم اما حاج آقا از همان اول مظلوم بود، چراکه آن وقت به دلیل عدم تمایل خانواده اش با ازدواج ما، به تنهایی به خواستگاری ام آمد، مرا پسندید و من نیز با اشتیاق قبول کردم. نارضایتی خانواده شهید با ازدواج وی ادامه می دهد: دلیل مخالفت خانواده اش این بود که آنان با ازدواج پسرشان با دختری مومن و اهل علم مخالف بودند ...
سرخط ...
، آن از توافق تقریبا هیچ ، آن از مبحث گرانی و شیب، آن از دروغ آشکار همه چیز را با بزرگان هماهنگ کردیم، آن از اعلام عزا در شب پرداخت یارانه، آن از حذف معلوم نیست با چه مکانیزم یارانه بگیران، آن از اعلام جشن و سرور برای توافقی که مردم هیچ نمی دانند چرا باید در ازای آن، پایکوبی خیابانی راه بیندازند، آن از دعوای ترکان با نعمت زاده، آن از دعوای نعمت زاده و زنگنه، آن از دعوای وزارت بهداشت و رفاه، آن از ...
زندگی نامه شهید آلبرت الله دادیان
و برای مردم مفید باشد. و از خاطرات دوران سربازی آلبرت می گوید. آلبرت وقتی مرخصی می آمد، چیز زیادی از دوران خدمتش برای ما تعریف نمی کرد. فقط می گفت نگران نباشید! وضعیتمان خوب است و همه چیز رو به راه است! در زمان آموزشی آن قدر از آلبرت راضی بودند که پیشنهاد دادند وارد کادر ارتش بشود؛ بس که وظیفه شناس و مرتب بوده این پسر. بعد از توضیحاتِ پدر شهید، دقایقی از جلسه، به ...
عناوین روزنامه / فال روزانه - دوشنبه 13 دی 95
اینکه بهش عادت کنید. آشفته شدن به خاطر مسائل غیر قابل حل دیگران برای شما زیاد اتفاق می افتد. به جای اینکه فکر کنید باید به طور کامل در دسترس افراد دیگر باشید، در ایجاد کردن مرزهای محکمی برای حفاظت کردن از آرامش ذهنی تان تردید نداشته باشید. کنون که بر کف گل جام باده صاف است***به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر***چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است ...
استادی که بین الطلوعین تدریس می کرد
دوستان طلبه است که با ناراحتی و پریشانی گفت: از گرسنگی به تنگ آمده ام و از شما می خواهم مراقب زن و بچه ام باشید تا به ایران بروم. شاید خداوند گشایشی در زندگانی ام فراهم سازد. هر چه از او خواستم به داخل بیاید تا از شدت گرما آسوده شود و به حالت طبیعی برگردد و راه حلی برای مشکلش پیدا کنیم، قبول نکرد، گفتم: آیا با کسی مشورت کرده ای؟ گفت: نه، گفتم: همین الان به حرم مطهر حضرت امیر (علیه السلام) مشرف شو ...
نیایش شهیدان باخدا
...> پروردگارا! گناهانم را ببخش و مرا در صف شهدا قرار بده. شهید جلیل حامد مقدم خراسانی ************************ خدایا! تو خودت می دانی که من چون شبنم، پاک بودم، ولی هوای نفس، مرا به گناه آلوده کرده و اکنون، با کوله باری از گناه به حضورت می آیم و از درگاهت، آرزوی بخشش دارم و خدایا! گناهان مرا به حساب لجبازی با خودت نگذاری که اگر من گناهی کرده ام، از سر جهالت و نادانی بوده است، پس ...
کم کاری مدیران فرهنگی کم نشد!
اتفاقاتی روی می دهد که این بلاتکلیفی ها آنها را بسیار اذیت می کند. این فیلم صدای مرا می شنوید؟ نام گرفت که دقیقا از زبان شهداست و صدایی در این هیاهوی زندگی امروزی گم شده است و نسبت به گذشته خیلی تغییر کرده و صدای شهدا در این شلوغی شهر گم شده است و دیده نمی شود البته صدا هست ولی ما نمی شنویم. حاج ابراهیم همان پدر شهید است که نقش آن توسط پرویز پورحسینی ایفا می شود مژگان بیات، نگار عابدی، سعید داخ، حسن ...
برخی به نام دین بدترین صدمه رابه دین میزنند
گاهی برخی از بندگان خدا هستند که شب تا صبح عبادت می کنند و از حال خودشان خوشحال هستند افزود: می گویند امیرالمومنین این طور بوده که در نخلستان گریه می کرد و بی هوش می شد. راوی می گفت رفتم به حضرت زهرا (سلام الله علیها) عرض کردم به فریاد علی برسید، فرمود چه شده است؟ گفتم در نخلستان بی هوش افتاده، فرمود این کار هر شبش است، حالا شما یک شب آن را دیدید! روز از این گریه ای که در شب کرده چقدر شاد است. اگر ...
گزارشی از یک محفل انس با یاد شهدا
نشد و به آنچه وعده داده شده بود عمل شد. وعدهٔ هیئت ذکر حماسهٔ کربلای4و5 و نقش اسدآباد در آن دو عملیات بود. ب) همهٔ سخنرانان فقط از اسدآباد، شهدا و رزمندگان این شهر گفتند. ج) یک جمله حرف سیاسی - ولو به کنایه - رد و بدل نشد. د) جلسه در روز تعطیل و خارج از ساعت اداری بود و وقت خلق الله تلف نشد. ه) یک ریال - نه از وقت و نه از هزینه - بیت المال خرج نشد. ...
رفیعی: اضافه خدمت من بخشیده شده است / هیچ شک و شبهه ای نیست و بازیکن آزاد هستم
بودم علاوه بر مسائل فنی و فوتبالی درس های بزرگ زندگی هم به من دادند، کسی که در خیلی از مواقع پدرانه از اشتباهات و خطاهای من چشم پوشی کردند و به من لطف داشتند. از نظر فنی آقای قلعه نویی باتوجه به اینکه خودش هافبک بزرگی بوده به پیشرفت من کمک کرد و در سایر موارد مثل بحث خدمت یا حضور مجددم در تیم ملی کارهایی برایم کرد که حتی برای پسرش نکرده. همانطور که مستقیم به خود ایشان گفتم تا روزی که زنده هستم مدیون ...
کرامتی از حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
حالا که نیمه شب است و برف هم شدید تر شده ! خواب را تعریف نموده و گفتم باید بروم حتیّ اگر به قیمت جانم باشد. به راه افتادم مسیر حرکتم همان بود که در خواب دیدم روی ریل ماشین دودی ، بعد ها به این نکته رسیدم که آن شب تنها راه رسیدن به شهر ری خط آهن بوده و الا رسیدن به حرم حضرت عبدالعظیم علیه السّلام میسر نبود.. راه را برروی ریل ادامه دادم تا به ابن باویه رسیدم، به تأسیّ از صحنه خواب وضو ...
اولین جشن تولد یک شهید مدافع حرم +عکس
عجیب بود وقتی به گلزار شهدا می رفیتم ، بعد از فاتحه خوانی به سمت چهار سنگ می رفت و روی آنها فاتحه می خواند من تعجب می کردم می گفتم مگر برای سنگ هم فاتحه می خوانند؟ پدرم می گفت بعدا متوجه می شوی، و هر زمان به گلزار شهدا می رفتیم سنگ مزار شهدا را می شمرد که ببیند چند شهید دیگر اضافه شدند و به سمت همان سنگ ها می رفت و فاتحه می خواند همان محلی که بعد ازشهادت در انجا به خاک سپرده شد و من حالا معنی کار ...
سخنرانی مدیر کل ثبت احوال استان اصفهان قبل از خطبه های نماز جمعه
پای درخت سرسبز انقلاب اسلامی ریخته است و مطمئناً خون شهدای دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم هویت اصلی به این کشور و مردم داده است و انشاالله بتوانیم در راه شهدا قدم برداریم. ثبت احوال من از ناحیه ارباب است همه ایل و تبارم بنویسید حسین (ع)
صبر و مهربانی او، عامل موفقیتش بود
. سرانجام تصمیم می گیرند که استخاره کنند و ظاهراً این پیشنهاد را آقای جمی مطرح می کنند و جمع می پذیرند و بعد قرآن را به پدر من می دهند و ایشان استخاره می کنند و خوب می آید. می خواهم عرض کنم که ایشان تأثیراتی از این قبیل بر دیگران داشتند. به هر حال خود من از دوران کودکی تحت تأثیر آقای جمی بودم و این اخلاق و نوع خطابشان به افراد، برایم دلنشین و اطمینان بخش بود و مورد پذیرش همه هم قرار می ...
سفارش یک مرجع تقلید به مردم تهران
ائمه اطهار و شناخت حجت خدا می شنود، برای وی دعا می کند و از خدا می خواهد که او را در اعتقادات خود ثابت قدم بدارد. حدیث عرض دین درسی برای تمام شیعیان و دوستداران اهل بیت(ع) است تا از گزند شبهات و عقاید انحرافی دشمنان مصون مانده و خود را از این راه بیمه کنند. ** سفارش امام رضا (ع) از زبان حضرت عبدالعظیم روزی امام رضا (ع) به حضرت عبدالعظیم فرمود: ای عبدالعظیم! سلام مرا به ...
حجت الاسلام شهاب: حقیقت ایمان اطاعت از خدا، پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است+گزارش تصویری
نورانی در مسجد سهله دیدم وقتی داخل شدم حضرت حجت علیه السلام در آنجا نشسته بود و به من فرمود: سه ماه و ده روز دیگر به این آدرس بیان و در آنجا ملاقتم کن. خیلی خوشحال شدم و بعد از مدتی به همان آدرس رفتم و حجره پیرمرد قفل ساز را پیدا کردم. کمی منتظر ماندم متوجه شدم همان نسیمی که در مسجد سهله به هنگام حضور آقا پیچید می وزد و متوجه امام علیه السلام شد اما ایشان اشاره کردند که سکوت کنم. حضرت ...
ماجرای مادر شهیدی که رضایتنامه اش را پس گرفت
... * تسنیم: کار مناسب سازی این قطعه شبانه انجام شد؟ چند روزی، کار بعدازظهر انجام شد. که دلیل آن هم گرمای خیلی زیاد تابستان در روز بود. گفته بودند بعدازظهر کار شود، گرما کمتر اذیت می کند. سه یا چهار روز کار اینطور انجام شد که من گفتم نباید کار بعداز ظهر باشد. هر کاری که هست صبح تا ظهر باشد که خانواده شهدا هم بتوانند بیایند و ببینند و نظر بدهند. متاسفانه در انتخاب سنگ مزار ...
ایرباس و بوئینگ نامهربانی کنند غرامت می گیریم/ واگذاری 70 هزار میلیارد تومان تسهیلات در پروژه مسکن مهر ...
مردم ایران نیز تاثیر مستقیمی دارد. یعنی مردم از لحظه ای که از در منزل شان خارج می شوند، تا شب که به خانه باز می گردند به نحوی با ماموریت وزارت راه و شهرسازی در ارتباط هستند. در همین حال در بحث جامعه پرشکاف ایران این وزارتخانه توانسته بیشترین دستاورد را در چهار حوزه حمل و نقلی بعد از برجام داشته است. قاعدتا کسانی که دوست دارند دولت را شکست خورده نشان بدهند حتما خوش شان نخواهد آمد که در مورد موفقیت ...
نگاهی کوتاه به زندگی و شخصیت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
. ادب نسبت به ساحت ائمه (ع) شیخ محمّد شریف رازی در کتاب خود، پیرامون ادب حضرت عبدالعظیم نسبت به ساحت ائمه ی معصومین (ع) چنین می نویسد: رفتار و عادت کریمانه ی حضرت عبدالعظیم (ع) این بود که هر وقت وارد مجلس حضرت امام جواد (ع) یا امام هادی (ع) می شد، با کمال ادب و خضوع و غایت حیا و تواضع، در حالی که دست های خود را از ردا بیرون آورده بود، با کمال ادب به محضر آن امامان سلام عرض می ...
دست اندرکاران معمای شاه پاسخگوی تحریف تاریخ باشند
نماینده دولت ایران پیشنهاد کردند که متن فارسی این مجلدات نیز که به فارسی وجود داشت به هزینه مشترک ایران و آمریکا در هلند چاپ شود. این پیشنهاد به تصویب کمیته اداری دیوان رسید؛ ولی دست اندرکاران دفتر خدمات حقوقی و مقامات دولتی در ایران از آن استقبال نکردند. همچنین در تیر یا مردادماه سال 1363 که در تهران بودم به دعوت صداوسیما در یک برنامه یک ساعته در سیما حضور یافتم و گزارش جامعی از اوضاع دیوان داوری ...
آیت الله حسین شب زنده دار جهرمی
آمدم به قدری مرحوم پدرم خرسند شد و بعد از آن احترام دیگری به من می گذاشت که وجدانا مرا شرمنده می کرد. آن وقت ها جهرم مثل بسیاری از جاهای دیگر برق نداشت، شب ها کوچه ها تاریک بود... گاهی می خواستیم با پدرم شب ها جایی برویم، می فرمود: من باید جلوی تو چراغ بکشم! من می گفتم: مگر چنین چیزی می شود که پدر جلوی فرزند چراغ بکشد. با این عبارت جواب می داد: تو عمامه داری و طلبه هستی... پدرم برای عموم علمای ...
پیکرشهدای ما وسیله ی سرگرمی عراقی ها شده بود+عکس
1-هرکس که امشب سعادت نصیبش شد و به شهادت رسید متعهد می گردد روز قیامت بازماندگان از شهادت را به اذن خدا شفاعت کند، صدای تکبیر بلند شد * ولی بند دوم شرطی بود 2- تمام بازماندگان از شهادت اگر طالب شفاعت هستند متعهد می گردند که از راه امام ، شهدا ، و ولایت خارج نشوند. بازهم تکبیر. بعد از آمادخ شدن بچه ها ساعت 5 بعد از ظهر گروهان آماده و تجهیزات بسته وارد ...
بنیاد در آینه مطبوعات
من نتوانستم بروم. داشتم ِ گوشت خورش را آماده میکردم که فریدون از راه رسید. گفت مادر، چه کار میکنی؟ امام امروز را روز تظاهرات خانمها اعلام کرده اند. تو هم باید مانند خانمهای دیگر در تظاهرات شرکت کنی تا امام روسفید شود. بعد من را همراه دختر چهارساله ام به میدان شهدا برد و گفت همراه این خانمهای تظاهرات کننده برو تا به فرمان امام، عمل کرده باشی. برادرکوچک فریدون هم فعال انقلابی بود جواد ...
شهیدی که زنده شد و پایش جا ماند
تا روشن شدن هوا به سنگر فرمانده گردان رسیدم. وقتی وارد سنگر شدم دستم را روی پای محسن، یکی از رزمندگان گذاشتم و او را بیدار کردم. محسن نشست و گفت: “سلام ابراهیمی! خوش به حالت، راست می گن که شهدا زنده ن؟” من جواب دادم: “چه می دونم؟” محسن گفت: “خوش به سعادتت که شهید شدی!” و دوباره خوابید! فکر می کرد خواب می بیند. من دوباره او را بیدار کردم. باز هم نشست و باز حرف هایش را تکرار کرد و دوباره خوابید. من ...
جانباز!؟ کی هست؟ چی هست؟
حوزه علمیه هم داستان اصحاب کهف رو فراموش کرده بوده و دیگه اونا را نمی شناخته؛ انگار حتی تو حوزه هم دوره اونا گذشته بوده؛ به دلیل اینکه جانباز شیمیایی و اعصاب و روان بودم، نتوانستم در برخی امتحانات حوزه شرکت کنم، وقتی مسئول مربوطه علت را جویا شد و پاسخ مرا شنید گفت: تو که نمی توانی امتحان بدهی برو بمیر . اما این حرف برای حاج محسن مثل حرف همون آژانس دار آژانس شیشه ای بود؛ مردک چیزایی بهش ...
گفتگو با همسر آزاده شهید محمدفرخی راد
محمد جان تو از کربلا آمده ای و من باید بر دست تو بوسه بزنم و بهش گفتم دلتنگتیم من و بچه ها . محمد گفت نگران نباش من تابستان میام پیشتون ، که در تاریخ 13/5/1381 در گلزار شهدای دزفول پیکیر محمد رو به خاک سپاردیم. باید بگوییم بعضی مسئولین نه تنها به راه و وصیت شهدا پایبند نبودن اگر هم عمل کرده اند به خوبی عمل نکردن اما مردم ولایت مدار و پایبند و پاسدار خون شهدا وامام شهدا هستند. ...
اینجا یکی هست که منظوری دارد!
فراموش بشه! حالا راه بیفت ببینم! - کجا؟! - بازار! - این وقت شب که بازار تعطیله! - من بازش می کنم! دیدم نخیر؛ بهتره باز هم فرارکنم و مثل آن پیرزن، جان و مالم را نجات دهم!... لحظاتی بعد، در یک فرصت به دست آمده و در یک چشم به هم زدن، بلافاصله کیف و ضبط صوت و میکروفون خبرنگاری را رها کردم و فرار را بر قرار ترجیح دادم و... ناگهان صدای نعره وحشتناک و دلهره آور ...
ماجرای دختر خاله قلابی "حجت الاسلام قرائتی"!
پاداش مرا بدهد. وقتی که از حرم بیرون می آمدم، درهای طلایی را بوسیدم امّا درهای چوبی را حال نداشتم، ببوسم. به خود گفتم: کتاب امامت نوشتی، امّا امامت تو با طلا مخلوط است! دخترخالۀ قلابی قرائتی ! از قم به طرف تهران حرکت می کردیم که نزدیک پلیس راه، وقت اذان و نماز شد، گفتیم: با بچه های پاسگاه نماز را بخوانیم و بعد وارد شهر شویم. همزمان با رسیدن ما به پلیس راه و در حین بازدید از ...