سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای عجیب مرد قاتل /20 سال زندان؛ تاوان ربودن زن متاهل
کیفری استان تهران فرستاده شد. پس از انجام تشریفات قانونی بار دیگر شاکیان در جایگاه قرار گرفتند و شکایت خود را طرح کردند؛ سپس متهم بار دیگر در جایگاه حاضر شد و روز حادثه را شرح داد و از شاکیان درخواست کرد او را ببخشند. در پایان جلسه رسیدگی هیئت قضات برای تصمیم گیری درخصوص این پرونده وارد شور شدند و محسن را به جرم آدم ربایی و تهدید و ورود به عنف به 20 سال حبس و 74 ضربه شلاق و به خاطر وارد کردن صدمه ...
قاتلی که شبح وار با مقتول زندگی می کرد
در خوابگاه این است که افراد شغل داشته باشند؛ چون می خواستم آنجا بمانم، مجبور شدم دروغ بگویم؛ اما بعد از چند ماه که همیشه در خوابگاه بودم، مسئول خوابگاه من را صدا کرد و عذرم را خواست. من چند روز مخفیانه در خانه مقتول زندگی کردم که درنهایت، باعث شد با او رودررو شوم و بعد از درگیری، او را با چاقو کشتم. پیش از کشتن مقتول و بعد از اینکه من را از خوابگاه بیرون کردند، درِ خانه روبه رویی را ...
طلاق بخاطر دلتنگی بهار به مادرش که در ترکیه بود
در ترکیه زندگی می کردیم. چند سالی می شد که برای زندگی از ایران به ترکیه رفته بودیم. تا این که چهار سال پیش محسن را در ترکیه دیدم و با او آشنا شدم. محسن برای سفر به ترکیه آمده بود و قصد داشت به زودی به ایران برگردد. بعد از آشنایی با او ارتباط ما ادامه یافت تا این که تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم. محسن از من خواستگاری کرد به خاطر این که عاشقش شده بودم جواب مثبت دادم. می دانستم که باید ...
راز مرد گرسنه با دست و لباس های خون آلود در خیابان ولیعصر تهران چه بود؟+عکس
بودم رفتم وزنگ زدم و گفتم مامور گاز هستم. به محض اینکه پیرمرد در را برایم باز کرد به طبقه پنجم که خالی بود رفتم و تا فردا ظهر خوابیدم. گرسنه بودم که به طبقه چهارم رفتم و در را هل دادم که باز شد. می دانستم پیرمرد در خانه است اما مخفیانه وارد شدم و به خاطر گرسنگی سر یخچال رفتم. من دو روز در حالی در خانه پیرمرد بودم که او متوجه حضورم نشده بود. اما آخرین بار برای خوردن غذا به آشپزخانه رفته بودم که او ...
این مرد را می شناسید / او از 6 سالگی در پرورشگاه بزرگ شده است+فیلم و عکس
آوارگی می رسد. می گوید وقتی به تهران آمدم برای اینکه جایی نداشتم شاگرد قهوه چی شدم و همانجا هم شب ها می خوابیدم. بعد مدتی در راه آهن بادام زمینی می فروخته و بعد از آن هم در پارک شهر مدتی پارکینگ چی می شود... دوباره به گریه می افتد و می گوید خیلی آوارگی کشیدیم... خیلی... ازش پرسیدم یادت می آید پدرت چکاره بود؟ گفت بله پدرم ساربان بود. ما 3 تا شتر در حیاط خانه داشتیم که پدرم با آن ها مردم را ...
عروس 15 ساله سیاه بخت شد
به گزارش رکنا، غرق در عالم کودکی خود بودم که روزی مادرم لباس جدیدی را که برایم دوخته بود آورد و بدون آن که مناسبتش را بگوید از من خواست تا فردا شب آن را در بپوشم. من نیز بدون هیچ سوالی قبول کردم. فردای آن روز از حرف های اعضای خانواده متوجه شدم که قرار است برایم خواستگار بیاید و مهمانی امشب هم به این منظور برپا می شود. ازدواج در سن پایین برای خانواده و اقوام من یک موضوع عادی بود و همین روند برای ...
شاهدی در طبقه هشتم پلاسکو که با پاهای شکسته به بیرون پرید/ این گفتگو ویژه را حتما ببینید و بخوانید+فیلم ...
نشانی علاقه زیادی داشتم و همین موجب شد تا وارد این شغل شوم. او در مورد روز حادثه گفت و یادآور شد: ساعت هفت صبح بود و شیفت من تمام شده بود به حمام ایستگاه رفتم تا دوش بگیرم و بعد به خانه روم، زیر دوش بودم که متوجه شدم زنگ حریق به صدا درآمد و دقایقی بعد نیز زنگ نجات به صدا درآمد و خودرو بالابر، تنفسی و تشک نجات نیز برای ماموریت اعزام شدند. زمانی که از حمام خارج شدم با مخابرات آتش نشانی تماس گرفتم ...
گفتگو با حسین و مهدی، پاکدل های سینما و تلویزیون
اختلاف سنی باشد، شدت و ضعف پیدا می کند. وقتی که شهرت هم قاطی آن می شود اوضاع از این هم متفاوت تر می شود، به خصوص وقتی یک نفر شهرت پیدا کند و آن یکی نه. گاهی وقت ها این شهرت به این ماجرا خدشه وارد می کند، به این خاطر که برادری که شهرت دارد، اگر زیاد تحویل بگیرد می گذارند به حساب ترحم یا اجبار، اگر تحویل نگیرد می گذارند به حساب غرور. اینها چیزهایی است که باید دقت کرد. اینکه گفتم همه به اختلاف ...
زن متهم به قتل: زندگی ام سراسر اشتباه بود
...، اما به خاطر این که موادی همراهم نبود مجبور شدند آزادم کنند. متاهل هستی؟ چند سال پیش ازدواج کردم، اما زندگی ام به طلاق ختم شد و با دخترم زندگی می کنم. من از همه فراری هستم و حتی با خانواده ام نیز رابطه ندارم. چرا با آنها قطع رابطه کرده ای؟ به خاطر اعتیاد و وضع زندگی ام خجالت می کشم خانه شان بروم. اوایل چند باری پدر و برادرانم سراغم آمدند و سعی کردند با نصیحت مرا ...
ماجرای جانبازی که 'هاشمی' را 'عافیت طلب' خواند
مانند روز قبل بسیار سرحال بودند. سلیمانی افزود: حول و حوش غروب بود که تلفنی به من خبر دادند حال آیت الله هاشمی بد شده و عازم بیمارستان شدند، لحظات اول به آن شدت نبود، اما بعد معاون بنده آقای خلیلی از بیمارستان تماس گرفتند و خبر تاسف بار فوت ایشان را به من دادند. آیت الله به بیمارستان شهدای تجریش منتقل شده بودند و هر چه پزشکان تلاش کردند، ایست قلبی ایشان احیا نشد. مدیر روابط ...
فضیلت و کیفیت دعای عهد+متن دعا
...، و آنچه دانشش برشمرده، و کتابش به آن احاطه یافته، خدایا در صبح این روز و تا زندگی کنم از روزهایم، برای آن حضرت بر عهده ام، عهد و پیمان و بیعت تجدید می کنم، که از آن رو نگردانم، و هیچ گاه دست برندارم. خدایا مرا، از یاران و مددکاران و دفاع کنندگان از او قرار ده، و از شتابندگان به سویش، در برآوردن خواسته هایش، و اطاعت کنندگان اوامرش، و مدافعان حضرتش، و پیش گیرندگان به جانب خواسته اش ...
مرد بی خانمان قتل پیرمرد را شرح داد
قتل شده است. کیوان گفت: روز حادثه برای مقتول مواد آورده بودم که با هم درگیر شدیم و با چاقو به او ضربه ای زدم که کشته شد. وقتی تحقیقات پلیس نشان داد که مقتول به مصرف مواد اعتیاد نداشته کیوان بار دیگر مورد بازجویی قرار گرفت. متهم 30 ساله در شرح ماجرا گفت: مدتی قبل همسر و فرزندم من را ترک کردند. از آنجا که جایی برای زندگی نداشتم، راهی خوابگاه شدم، اما به خاطر سرقتی که انجام داده بودم، من را اخراج ...
سوءظن تیشه ای بر ریشه خانواده ها
این جنایت، دو روز پیش متهم زمانی که به ایران بازگشته و به شهریار آمده بود، شناسایی و بازداشت شد. متهم به قتل با انتقال به پلیس آگاهی ویژه غرب استان تهران، بازجویی شد و اظهاراتی ضد و نقیض را بیان کرد و مدعی شد آن شب فقط مهمان مقتول بوده و روز بعد هم آنجا را ترک کرده است. همچنین نمی داند چه کسی او را به قتل رسانده است . فراری در کار نبوده و برای ملاقات با خانواده اش به افغانستان رفته است ...
زندگی اشرافی با سرقت طلایی از خانه های اعیانی
حرفه ای جدا شدم و برای خودم کار جدیدی دست و پا کردم. من علاقه زیادی به زندگی اعیانی داشتم، اما درآمدم خیلی زیاد نبود و نمی توانستم با درآمدم خوشگذرانی کنم. زندگی اعیانی با سرقت اموال مردم مدتی گذشت تا اینکه چند ماه قبل با دختر پولداری به نام شیوا آشنا شدم. خیلی زود به او علاقه پیدا کردم و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. به خاطر اینکه به پیشنهاد ازدواجم جواب رد ندهد، خودم را مهندس ...
بی پرده با عبدالله موحد
وزن بالاتر بالاخره عازم مسابقات جهانی شدم برای مسابقه های جهانی 1963 صنعت کاران به یک وزن بالاتر رفت و من وارد تیم ملی شدم. به خاطر اینکه در انتخابی های مختلف چندین بار رقبا را شکست داده بودم دیگر نیازی به انتخابی نبود و من وارد تیم ملی شدم و بالاخره توانستم عازم مسابقه های جهانی 1963 صوفیه بلغارستان شوم که در آنجا بدون باخت به عنوان پنجمی رسیدم. *در المپیک توکیو با ناداوری ...
مستند لبنانی - روح الله - را 15 بار دیدم - بازی در نقش امام خمینی(ره) میدان آزمون و خطا نبود - حت
کنند وقتی با ایشان مواجه می شدند، تحت تاثیر قرار می گرفتند. لذا بازی در نقش چنین شخصیت تاثیرگذار و بزرگی، علاوه بر اینکه توفیق بود، از نظر بازیگری و موقعیتی هم یک شانس محسوب می شود؛ البته ایفای چنین نقشی بسیار سخت است، چرا که اگر بازی به خوبی انجام نشود و به اصطلاح "درنیاید" و بازیگر به شدت نقد خواهد شد. در طول کار هیچ گاه استرس و ترس نداشتم، تا شبی که می خواستم فردای آن روز برای اولین ...
فقدان یک روشنفکر متعهد معاصر
این خاطر که آدم خوش فکری بود نکات جالبی می گفت که در کار ترجمه به من کمک می کرد. به این موضوع در مقدمه یکی از نمایش نامه هایی که از روژه ویچ ترجمه کرده ام اشاره کرده ام. از پارسال تا امروز، چند باری به شدت فقدان او را احساس کردم. بعد از اینکه ترجمه ای را تمام می کردم می خواستم با اسلامیه تماس بگیرم تا یکدیگر را ببینیم و درباره ترجمه صحبت کنیم و در این لحظات نبود او را به سختی احساس کردم. در این ...
شگردهای نفوذ در مسئولان
ادامه داد: یکی از شگردهای قدیمی و گذشته دشمن استفاده از شهوت بوده است و چه کسانی به خاطر همین شهوت گرفتار نشدند و خود و خانواده و جریان حقی که در آنها بود ضربه خوردند و گاهی به گونه ای می شود که به حیثیت نظام ضربه وارد می شود. یکی از موضوعاتی که در ماه های اخیر اتفاق افتاده بود این بود که یک خانمی توانسته بود به یکی از مسئولان نزدیک شود و این خانم به قدری به آن فرد نزدیک شده بود که به دختر خود که در ...
12 روز درخانه مرد کثیف زندانی بودم / همه بدنم را با سیگار سوزاند
. دعوا کردیم و بحث می کردیم. همه حرف او این بود که خانواده من باید به ما پول بدهند و من نمی خواستم از کسی تقاضای پول کنم. کم کم به من ثابت شد که محمد غیرت کار کردن ندارد و به خاطر وضعیت مالی پدرم با من ازدواج کرده است. تلخ بود، اما واقعیت داشت. دیگر زندگی شیرین نبود. همه اش دعوا بود و بحث. من باز تحمل کردم چون نمی خواستم به خانواده ام بگویم به این زودی پشیمان شدم، اما محمد کاری کرد که ...
مردی که با اجلاس غیرمتعهدها آسمانی شد + تصاویر
من نزدیک خانواده ام باشم و کمتر احساس تنهایی کنم. نهایتا 5 سال با هم زندگی کردیم که در همین مدت هم خیلی کنار هم نبودیم. به خصوص چند ماه آخر که گاهی از 15 روز تا دو ماه هم ماموریتش طول می کشید. در حالت عادی هم چهار ماه خانه بود و یک هفته می رفت ماموریت. تقریبا به این شیوه زندگی عادت کرده بودم و زمانی که خانه نبود من هم می رفتم منزل مادرم اما گاهی هم خیلی خسته می شدم که کاری نمی توانستم بکنم ...
آغاز جشنواره فیلم فجر با آبی کمرنگ / قاتل اهلی بهترین و بدترین فیلم کیمیایی/ خانه دیگری ؛ روایت سرراست ...
...، به تحسین فیلم اِو پرداخت وگفت: این فیلم مرا به سینمای ایتالیا برد. بازی تک تک بازیگران باشکوه بود و فیلم کستینگ فوق العاده ای داشت. من با اینکه زبان ترکی بلد نیستم اما از فیلم لذت بودم. طنز فولکلور موجود در فیلم من را به وجد می آورد. یوسفی نژاد با اشاره به اینکه تمرین های زیادی داشتیم، گفت: برای درآمدن حس و حال فیلم، دو هفته لوکیشن را در اختیار بازیگران قرار دادیم. اجازه بازی ...
ایران در کوله پشتی من است
. پرنده را در کلاهم پیچیدم و به خانه آوردم. پارگی و زخم های حیوان را دوخته و در مدتی مداوا کردم. کل خانواده برای سلامتی این کبک دست به کار شدند. این پرنده، 75 روز در خانه ما بود و هر روز صبح با صدای آَشنای او از خواب بیدار می شدیم تا وقت رهایی و آزادی اش. آه عمیقی می کشد: باورکردنی نبود؛ زمانی صدای کبک، در من لذت شکار را زنده می کرد و آن روزها زنگ بیداری من بود. او می گوید: همیشه بین دو نیمه ...
از گریه های شبانه در پلاسکو تا پنهان شدن زیر بیل مکانیکی!
.... به خاطر زن بودنم مورد هجمه قرار گرفتم مژگان انصاری که به عنوان تنها خبرنگار خانم در محل حادثه پلاسکو حضور داشت، فضای و شرایط آنجا را در این 9 روز اینگونه روایت می کند، من تنها خانم خبرنگار بودم که از همان لحظات اول تا پایان در محل حادثه حضور داشتم؛ البته در این مدت خانم های دیگر هم از رسانه های دیگری آمدند، اما من به صورت ثابت دو شب در محل حادثه بودم. واقعیت این است که به طور کلی ...
بیا یادداشت ها را فوت کن!
دانم شب بود و در خانه تنها بودم. گوشی ام زنگ خورد. سردبیر بود. فکر کردم حتماً نکته ای در مورد یادداشت خانه ی فیروزه ای ام است. نمی دانم مکالمه چه طور شروع شد. فقط می دانم به این سؤال ختم شد: آیا می توانم دو روز در هفته برای کار های آنلاین به دوچرخه بروم؟ راستی چه کلمه ای می توانست حال خوش آن لحظه ی مرا وصف کند؟ نمی دانم. فقط می دانم از نوجوانی که خبرنگار افتخاری دوچرخه بودم ...
صورتش زیبا بود و سیرتش زیباتر
شهری و بازرسی قطار متروی مشهد بود. از طرفی پدر من و ایشان هشت سال با یکدیگر رفیق بودند و همدیگر را می شناختند. همین طور در هیئات مذهبی حسین آقا با برادرم دوست شده بودند. مادر آقا حسین در مراسم روضه ای که در خانه مان برگزار شده بود من را دید و بعد از گذشت مدتی از این موضوع ایشان من را برای پسرش خواستگاری کرد. یک روز خانواده حسین با خود حسین برای مراسم خواستگاری به خانه ما آمدند. قبل از نامزدی ...
شهید شد تا جان همرزم افغانش را نجات دهد
اجباری نبود. همسرم اواخر از کمر درد شب ها خوابش نمی برد. دکتر که رفت تشخیص دادند یک کیست کنار مهره کمرش درآمده و باید عمل شود. دکتر حتی لیست وسایلی که برای عمل نیاز داشت را به علی آقا داده بود. همان ایام من هم مریض بودم. خب چه بهانه ای از این بالاتر که یک نفر قرار عمل دارد یا همسرش مریض است. شهید به راحتی می توانست به خاطر یکی از این موارد به مأموریت نرود، اما به کار و وظیفه اش عشق می ورزید. همین عشق ...
فرزند طلاق، تنهاتر از یتیم!
بهارستانه : دانش آموزی با استعداد بالا و برخوردی مؤدبانه بود، ولی انگار از چیزی به شدت رنج می برد! بعد از چندین جلسه صحبت کردن های طولانی، بالاخره گره از زبانش باز شد و به مطلبی اشاره کرد که روح هر انسانی بعد از شنیدن آن حرف ها آزرده می شود. او می گفت: چند سال پیش، در راهروی دادگاه، منتظر بودم تا تکلیفم را مشخص کنند. پدرم مرا با خودش خواهد برد، یا مادرم؟! مادرم از انتهای سالن آمد، ولی تنها بود ...
سعید راد: فیلم اِوْ مرا به یاد سینمای ایتالیا انداخت
همین ویژگی ها فیلمم را بسازم. در ادامه این نشست سعید راد به عنوان بازیگر شناخته شده ای که در این برنامه حضور پیدا کرده بود، طی سخنانی گفت: از دیدن این فیلم حیرت زده شدم و من را به سال هایی برد که سینمای ایتالیا را دنبال می کردم و واقعاً تشکر می کنم از عوامل فلیم که نشان داده اند یک گروه حرفه ای به این شکل به کار خود ادامه می دهد. یکی از ویژگی های مهم فیلم سینمایی خانه عوامل آن بودند. ...
سعید راد: او مرا یاد سینمای ایتالیا انداخت/ موضوع او را با ابزار متفاوت به تصویر کشیدم
: ترجیح دادم که در این فیلم از زبان مادری خودم استفاده کنم و تمام عوامل این فیلم آذری زبان هستند. سعید راد در ابتدای این نشست به جمع اصحاب رسانه اضافه شد. یوسفی نژاد با اعلام اینکه تلاش کردم این موضوع آشنا را با ابزار متفاوت نمایش بدهم و حالا اینکه چقدر موفق بودم را نمیدانم. این فیلمساز در ادامه گفت: به چند دلیل دوست داشتم که دوربین را نزدیک چهره بازیگر باشد و نمی ...
گفتگو با دختری 17ساله که هرخلافی در زندگی کرده
واج نگاهش کردم که گفت پاشو جمع کن... حسابی ترسیده بودم و زن گفت لباس هات رو عوض کن. وقتی رفتن اتاق کناری دیدم مامانم دارد با یک پلیس حرف می زند، دستبند به دستم زدند و به مرکز امنیت محله رفتیم. درواقع با شکایت خانواده، میهمان کانون اصلاح و تربیت شدم... شش ماه کانون بودم، شهر زیبا را دیدم و بعد از صحبت های مددکارم با مادرم، او راضی شد بیاید دنبالم و به خانه برگردم... . مریم پس از کمی مکث ...