سایر منابع:
سایر خبرها
روایت شهادت سردار بعد از چله جهاد در دفاع از حرم/روز آزادی نبل و الزهرا گفت جشن خرمشهر تکرار شد + تصاویر
هایی که با تیپ بدر راهی آن می شد برای شما چیزی تعریف می کرد؟ از فضای جنگ که صحبتی نکرد، ولی از زندگی سختی که مردم درکرکوک و اربیل عراق داشتنند، تعریف می کرد، چون شب ها برای استراحت به خانه عراقی ها می رفتند. ایشان تعریف می کرد: به همراه چند نفر از دوستانم به منزل یکی از آن ها در کردستان عراق رفته بودیم که خیلی بی بضاعت بودند ولی وقتی بچه های سپاه اسلام را دیدند، به قدری ذوق زده شده بودند ...
9 ماه پس از شلیک رگبار شکارچی به محیط بان دنا،پای او از کار افتاد
بیشتر روزها و شب ها در کوهستان بودم، بعضی روزها حتی زن یا فرزندانم مریض می شدند اما آن قدر برای کارم ارزش قایل بودم که رهایش نمی کردم. آن قدر کَل ها و میش های دنا برایم مهم بود که همیشه فکرم این بود اگر تیراندازی شود و من نباشم چه اتفاقی می افتد؟ فاکتور هزینه 26 میلیون تومانی خرید دارو را دو هفته پیش به سازمان فرستاده اما بعد که پیگیری کرده کسی پای تلفن به او گفته: فعلا بودجه نداریم. و او ...
بهشتی از هامبورگ تا خیابان تورج
پایگاه خبری تحلیلی آبشار نیوز : الهه محمدی: خیابان کوروش کبیر، خیابان تورج، کوچه منطقی، پلاک 8/1 ؛ این آدرس قدیمی حالا تغییر کرده است؛ آدم هایش از اینجا رفته اند. سنگ فرش های قدیمی جایش را به سنگ های امروزی داده و دیوارهایش دیگر بوی کهنگی نمی دهد. این خانه 600 متری که چند سالی هست دو طبقه شده، حالا گم است میان ساختمان های بلندِ تازه ساز. خانه ای که حالا حدودا 60 ساله است؛ مامنی بوده ...
قتل شوهر رابطه شیطانی زن را فاش کرد
بودم به همین دلیل وقتی حامد، برادر همسایه مان چند بار با من تماس گرفت و ابراز علاقه کرد، قبول کردم بعضی وقت ها با او باشم، اما ارتباط ما دو ماه طول کشید و فقط به شکل تلفنی بود و من اصلا به دیدن حامد هم نرفتم. متهم در آخرین دفاع خود نیز گفت: من پیشمانم و توبه کرده ام. بعد از فوت همسرم مجبور شدم دختر شش ساله ام را پیش خواهر و مادر مریضم بگذارم تا بتوانم سر کار بروم. بعد از حادثه، زندگی ما ...
یک عاشقانه آسمانی
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از مشرق ، یک لحظه چشمم افتاد توی آینه. علی آقا داشت نگاهم می کرد. خجالت کشیدم. زود نگاهم را دزدیدم و سرم را پایین انداختم. این اولین باری بود که علی آقا درست و حسابی مرا می دید . این جملات، روایت نخستین لحظه های زندگی مشترک زهرا پناهی روا و علی چیت سازیان است. دختر هفده ساله ای که در آغاز جوانی است و هیچ گاه تصور نمی کند که سال ها بعد روایت زندگی چند ماهه اش با ...
توشه صبر در سیاره رنج
هایی که عموماً هنگام به دنیا آمدن، پدرشان هم حضور نداشت. قدم خیر باید هم مرد خانه باشد و هم زن. با همه ی این ها اما زن بودن و مادر بودن، وجه برجسته ی قدم خیر در همه ی این سال هاست: ماه آخر بارداری ام (فرزند چهارم) بود. صمد قول داده بود این بار برای زایمان پیشم بماند. آذرماه بود و برف سنگینی باریده بود. برف اگر روی بام می ماند، سقف چکه می کرد و عذابش برای خودم بود. صبح زود یک شال به شکمم بستم ...
سایه سیاست بر پایتخت
.... مهدوی کنی در جلسه معارفه نیک روش از توسلی انتقاد کرد و گفت: انتقاداتم را به او گفته بودم، چرا در شهرآرا مجوز ساخت وساز داده اید اما از کارِ مستضعفی که در خاک سفید النگوی دخترش را فروخته تا خانه سازی کند، جلوگیری شده؛ اگر قرار به جلوگیری از گسترش شهر است، هرجا باشد باید جلوگیری شود! توسلی بعدا جواب مهدوی کنی را داد و گفت: ما انتقادات سازنده اصولی از شما دریافت نکردیم؛ اگر بوده فهرست آن را ...
جشنواره فیلم فجر
، ولی هرکدام برای همکاری نکردنشان دلایلی می آوردند! حتی در ابتدا وزارت ارشاد هم پروانه ساخت نمی داد. بااین حال خسته نشدم. چون ساختن این فیلم برایم بسیار مهم بود. به همین دلیل به مرور تغییراتی در فیلم نامه اعمال کردم، اما شالوده اصلی آن همینی است که در فیلم دیدید. آخرین پروانه ساخت را هم که گرفتم، مشارکت بنیاد سینمایی فارابی در تهیه فیلم تأیید شده بود تا آن مرحله را با آقای عسگرپور پیش رفته بودم ...
امام(ره) خیلی منتظری را تحمل کرد/ روایتی از دخل و خرج زندگی رهبر انقلاب
خانه ما در امامزاده قاسم بود، چون جای پرتی بود خیلی در دسترس ساواک نبود و می آمدند آنجا، یکدفعه ساواک آمد همه را دستگیر کرد و تصادفاً شبی که ساواک آمد آنها را دستگیر کرد من نرفته بودم . چند روز مانده بود به ورود امام و اطلاع داده بودند امام می خواهد بیاید که شاپور بختیار هم گفته بود ما فرودگاه را می بندیم، بنا شد که جامعه روحانیت بروند در دانشگاه تحصن کنند، خدا رحمت کند مرحوم شهید محلاتی ...
رفیق بازی آفت زندگی مشترک
تاکید داریم به جز در موارد خاصی که مستقیما رابطه زوج تحت تاثیر مسائلی قرار می گیرد که شاید عاقلانه ترین تصمیم، فاصله گرفتن از برخی دوستان باشد. در غیر این صورت قرار نیست چون ازدواج کردیم گروه دوستان خویش را نداشته باشیم و از آن ها فاصله بگیریم. زن و شوهر شریک زندگی یکدیگر می شوند و پیمان زناشویی می بندند اما قرار نیست این پیوند دوستانی را که با آن ها بزرگ شدیم و صمیمیت قابل توجهی را با آن ها تجربه ...
ماجرای بمباران شهر نورآباد در سال 1365+ خاطرات مردمی
....بگذریم...هواپیماها دوری زدن تا حدود دوراهی زالی و برگشتن به زمین نزدیک شدن کمی کج شدن و چندتا بمب که ته شان بصورت+بود ریخت رو نورآباد و گلی گرد و خاک شهر را فرا گرفت. ماهم فوری برگشتیم به شهر و متوجه شدم دوستم که همیشه با کمک باباش دوچرخه های ما رو درست میکردن (شهیدفاضلی )شهید شده میگفتن سرش از بدن جدا شده و نیز زن عمو.مادرم .خاله ام شهید صفی زاده و فامیلمون شهید کاوه ای که از بهشت زهرا برای سالگرد ...
طلاق بخاطر صدای بلند داماد!
. با هم از طریق خانواده هایمان آشنا شدیم و بعد از چند جلسه صحبت به صورت سنتی با هم ازدواج کردیم. اوایل پرهام را دوست داشتم و احساس می کردم در کنارش خوشبخت خواهم شد. ولی وقتی مدتی گذشت متوجه رفتارهای عجیب و غیرقابل تحملش شدم. پرهام مرد خشنی بود و مرتب سرم فریاد می زد. به هر بهانه ای صدایش را بلند می کرد و داد و بیداد به راه می انداخت. او نه فقط با من بلکه با همه چنین رفتاری را داشت. حتی سر خانواده ...
فیلم های سفارشی، سینمای ایدئولوژیک
غربی به عنوان روش درست در خانواده و ازدواج و عشق و دوستی و ... نشان داده می شود. فی المثل در فیلم ایتالیا، ایتالیا ، دوستی زن شوهر دار با رفیق دوران مجردی علی رغم حساسیت همسر، عادی نمایانده شده و مخالفت همسر نوعی تعصب خشک به نظر می رسد! یا در فیلم سوفی و دیوانه ، مردی که قصد خودکشی داشت علی رغم دارا بودن همسر، با دختری دیگر همراه و همقدم شده و حتی زندگی را با وی قابل تحمل می داند!! در برخی فیلم ...
محمد تعمیرکار ماشین لباسشویی بود / وقتی به خانه دختر رفتم تسلیم رفتار شیطانی او شدم!
رفتم که پول دستم بیاید بتوانم خرج موادم کنم. گاهی به قدری توهم می زدم که وقتی می رفتم خانه مشتری تا لباسشویی اش را درست کنم، از صبح تا شب همه چیز را به مشتری توضیح می دادم. کل لباسشویی را پایین می آوردم و دوباره جمع می کردم. مشتری پول که می داد، یکراست می رفتم سراغ همان دختر و با هم مواد می کشیدیم. در مدتی که مشغول کشیدن شیشه بودم، پدرم که جان به لب شده بود، تصمیم گرفت ترکم دهد. یک شب که ...
چو ایران نباشد...
زنگ انشا عجیب دلشوره داشتم. موضوع انشا آزاد بود و هر کدام از بچه ها به دلخواه خود موضوعی انتخاب کرده بودند، رفته بودند پای تخته و انشایشان را خوانده بودند. من نگران بودم که معلم مرا برای خواندن انشایی که ننوشته بودم، صدا بزند. دلشوره و اضطرابم وقتی چند برابر شد که صدای معلم مرا به خود آورد: نرگس یگانه، بیا انشایت را بخون. دلم هری فرو ریخت. آخه من که نتوانسته بودم انشایم را بنویسم حالا ...
منصوره مصدق؛ گمشده در تاریخ+عکس
.... بزرگ و کوچک به گردش جمع بودند و همه از او حساب می بردند چون در عین مهربانی، تند و تیز بود و پرخاشجو. هم همسر شوی بود و هم دختر پدر و همواره سعی در برقراری یک چنین توازنی داشت، چرا که در تمام طول راه زندگی شان، پدر همواره به راه خود بود و شوهر به راه خود. این خانم در خانواده پر توان بود و جسور و منطق و عقل بر احساسش جیر. به نزد او حساب حساب بود و کاکا برادر. دو بار شاهد تندی او بودم ...
خاطره ای تلخ از شبی که بازجو مست بود
اطلاعات در اختیار دارد و به قول معروف خوب کسی را به تور انداخته است. لذا از همان بدو ورود با شدت و حدت تمام با من برخورد شد. در آن ایام دو ماه بود که ازدواج کرده بودم. بلافاصله ساواک به منزل من برای تفحص مراجعه می کند. داخل خانه یک تعداد کتاب از شهید مطهری و شریعتی پیدا می کند اما در خانه چیز دیگری به دست نمی آورند چرا که بلافاصله بعد از دستگیری یکی از دوستان من به منزل ما می رود و دستگیری من را ...
هوشمندی شهید بهشتی مانع دستگیری اعضای گروه شد
به کار می شدم. شبی که قرار بود اعلامیه امام در سراسر کشور پخش شود، برق نداشتیم و بیدار نشسته بودم تا برایم خبر بیاورند آیا عملیات درست انجام شده است یا نه؟ ساعت دو و نیم نصف شب بود که کسی آمد و خبر داد که همه تیم ها سالم برگشته اند. مؤتلفه شاخه نظامی را چگونه شکل داد و دشواری های این کار چه چیزهایی بودند؟ موقعی که خواستیم این شاخه را تشکیل بدهیم، به افراد گفتیم هر کسی که ...
محمد هاشمی: علت فوت آیت الله ایست قلبی بود/ خانواده درخواستی برای کالبدشکافی ندادند/ ایشان هیچ وقت تیم ...
داد و رفت. پس از این ملاقات، آیت الله کمی استراحت کردند و سپس رئیس یکی از دانشگاه های آزاد در شهرستان ها که به تهران آمده بود تا ایشان را ببیند، ملاقاتی انجام داد و رفت. ساعت از 4 عصر گذشته بود که آیت الله از مجمع حرکت کردند و من هم به مؤسسه درمان سرطان آمدم تا ملاقات هایم را انجام دهم. بعد از اینکه کارم تمام شد، در راه منزل بودم و به نزدیکی های خانه رسیده بودم که محافظین آیت الله زنگ ...
"رهبر انقلاب" خیلی در امور مالی زندگی شان سختگیر هستند
خانه ما در امامزاده قاسم بود، چون جای پرتی بود خیلی در دسترس ساواک نبود و می آمدند آنجا، یکدفعه ساواک آمد همه را دستگیر کرد و تصادفاً شبی که ساواک آمد آنها را دستگیر کرد من نرفته بودم. چند روز مانده بود به ورود امام و اطلاع داده بودند امام می خواهد بیاید که شاپور بختیار هم گفته بود ما فرودگاه را می بندیم، بنا شد که جامعه روحانیت بروند در دانشگاه تحصن کنند، خدا رحمت کند مرحوم شهید محلاتی در آن ...
گفت وگو با پوریا پورسرخ:در این مملکت تنها اتفاقی که هر روز می افتد، اختلاس است
. یادم هست یک بار آرش معیریان در رابطه با فیلمی که با او کار کرده بودم با من تماس گرفت و گفت ما دو تا پلان سالم از تو نداریم به خاطر اینکه تو دائما در حال خندیدن بودی. سریال مورد علاقه شما چیست؟ سریال مورد علاقه ام بازی تاج و تخت است. یادم هست شبی ساعت 2 چون از شبکه HBO پخش می شد، زنگ می زدم خانه دوستانم که آن قسمت را برای من ضبط کنند. برکینگ بد را شروع کردم و تا اواسط دیدم ...
کلاس بچه های طلاق در مدارس بالای شهر
تلفنش زنگ خورد، افسردگی شدید داره. ما چندبار به پدرش زنگ زدیم، جواب نداده. بعد ایمیل زده به مشاور مدرسه گفته رفته ماموریت خارج از کشور. بچه رو هم داده دست پرستار. آقا بینی و بین الله پرستار برای بچه پدر و مادر می شه؟ مادرش هم که اصلا نیست. دو، سه ماه یه بار میاد سر می زنه فقط هم درباره نمره های یاشار می پرسه. این شد بچه تربیت کردن آقا؟ منتظر جواب نمی ماند. حرف زیاد دارد. درد دل های مدیر ...
آیت الله سیدهاشم رسولی محلاتی: هیچ کدام از علما جامعیت امام(ره) را نداشتند/رهبر انقلاب در امور مالی و ...
ایام که بعضی از جلسات در خانه ما در امامزاده قاسم بود، چون جای پرتی بود خیلی در دسترس ساواک نبود و می آمدند آنجا، یکدفعه ساواک آمد همه را دستگیر کرد و تصادفاً شبی که ساواک آمد آنها را دستگیر کرد من نرفته بودم. چند روز مانده بود به ورود امام و اطلاع داده بودند امام می خواهد بیاید که شاپور بختیار هم گفته بود ما فرودگاه را می بندیم، بنا شد که جامعه روحانیت بروند در دانشگاه تحصن کنند، خدا رحمت ...
هیچکدام از علما جامعیت امام(ره) را نداشتند/ صبر امام مقابل منتظری
ایام که بعضی از جلسات در خانه ما در امامزاده قاسم بود، چون جای پرتی بود خیلی در دسترس ساواک نبود و می آمدند آنجا، یکدفعه ساواک آمد همه را دستگیر کرد و تصادفاً شبی که ساواک آمد آنها را دستگیر کرد من نرفته بودم. چند روز مانده بود به ورود امام و اطلاع داده بودند امام می خواهد بیاید که شاپور بختیار هم گفته بود ما فرودگاه را می بندیم، بنا شد که جامعه روحانیت بروند در دانشگاه تحصن کنند، خدا ...
معرفی بهترین فیلم ها از نگاه هیات داوران
(نامزد بهترین کارگردانی) بازیگران: پریناز ایزدیار(نامزد بهترین بازیگر نقش اول زن)، علی مصفا(نامزد بهترین بازیگر نقش اول مرد)، مینا ساداتی(نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل زن)، صابر ابر خلاصه داستان: نسرین چون نمی تواند در صورت طلاق از همسرش سرپرستی دختر 6 ساله اش را بگیرد، بنابراین زندگی اش را جمع کرده بی اطلاع از شوهر به گوشه ای از شهر پناه می برد و برای گذران زندگی مشغول کار در ...
"برای تو که خنده می نشانی" و مطالب دیگر
...، تولدت مبارک! زینب برهانی، 12ساله از تهران این قصه سر درااااااااز دارد... قصه ی من و دوچرخه دراز است. یک سرش برمی گردد به یک سال پیش وقتی عکس دوچرخه ی نمدی در ویژه نامه ی دوچرخه چاپ شده بود و دوچرخه را توی کیف مدرسه ام گذاشته بودم و به هردوست و آشنایی نشان می دادم و چه بسیاری ها؟ دوچرخه؟ و خب که چی؟ ها شنیدم. حالا دوچرخه ی عزیز ما 16 ساله شده و من ...
خاطرات یک پاسدار و عملیات در مدرسه دخترانه
من تمام شد نمی توانستم بایستم و مرا به دفتر بردند، مدیر، ناظم ها و معاونین آمدند و مرا بازجویی می کردند، آن ها من را که تا آن روز تمام عکس های شاه را از کلاس ها برداشته بودم و پشت مدرسه به آتش کشیده بودیم سرزنش می کردند، در تمام مدت که سرزنش می شدم نگاهم به تنها عکس شاه که در مدرسه بود دوخته شده بود، دفتر مدیر تنها اتاقی بود که نمی توانستیم به راحتی وارد آن شویم و عکس شاه را از آنجا برداریم ...
با این کارها مطمئن می شوم که دیگر وزن اضافه نمی کنم
رفته ام و عقب نشاندن افکار منفی چکار کردم. 1- هر روز از خواب بیدار می شدم و خودم را تسلیم خداوند می کردم. 2- هر روز صبح قبل از اینکه از رخت خواب بیرون بیایم 20 دقیقه مشغول مدیتیشن می شدم و اجازه می دادم قدرتی بسیار بالاتر از خودم کنترل زندگیم را به دست بگیرد. 3- سعی می کردم تا جای ممکن متفکر باشم و تصمیمی بر اساس مشکلات گذشته یا ترس های آینده نگیرم. 4 ...
گرفتاری دختر دانشجوی مطلقه در دام پسر جوان شیطان صفت!
. آنقدر اصرار کرد تا مهسا راضی شد و ما باهم راهی طلافروشی شدیم. مرد طلافروش هم اصلاً به عکس روی کارت ملی نگاه نکرد و به ما سکه ها را داد. بعد از خرید سکه ها به کافی نت رفتیم و مابقی پولی که در کارت بود را گرفتیم. دوستم به خانه اش رفت و من هم به سراغ هرمز رفتم. او از من پول و سکه ها و تلفن همراهی که روز اول به من داده بود گرفت و بعد از آن دیگر هرمز را ندیدم. باتوجه به این اظهارات دختر جوان ...
کسانی که از قطار انقلاب پیاده شدند/ پهلوی، راهپیمایی مردم را با هلی کوپتر رصد کرد و به دربار گفت: این که ...
...؛ در راهپیمایی چهلم شهدای تبریز که ما در رفسنجان برگزار کردیم، بنده در حالیکه در آن زمان دانش آموز مقطع سوم دبیرستان بودم، به همراه بالغ بر 20 نفر دیگر دستگیر شدم؛ بعد از محاکمه چند روزی را در زندان به سر بردم و چون سن و سال زیادی نداشتم ماموران هم به نسبت ملاحظه می کردند اما در برخورد با دیگر بازداشت شدگان شدت عمل به خرج می دادند. ماجرای دستگیری پدر توسط نیروهای ساواک ...