سایر منابع:
سایر خبرها
اطرافیان شریعت مداری اکثراً میانه رو بودند/ برخی از ارتشی ها و اعضاء ساواک با انقلابی ها همکاری می کردند
نیروهای مذهبی بودند و در رأسش امام بود، در اینجا هم آقای قاضی در راس قرار داشت. من اینها را هماهنگ می کردم. در سال 43 به اتهام حمایت از آقای خمینی زندانی شدم، در سال 50 به اتهام طرفداری از محمد حنیف نژاد زندانی شده بودم، در سال 54 به اتهام مسلح کردن نیروهای انقلاب زندانی شدم. موضوعات مختلف است چون من هماهنگ کننده بودم. با هر گروهی که من را گرفتند اتهام آن گروه را به من زده اند. بعد از ...
بازدید تیم رسانه ای بلغاری از مهرخانه/ وضعیت زنان و خانواده در بلغارستان
به کسانی که بچه دار می شوند پول می دهد اما این پول آنقدر زیاد نیست که کسی به آن رغبتی نشان دهد. زنان شاغل مرخصی زایمان دارند که یک سال مرخصی با حقوق است و بعد از آن هم پولی برای نگهداری از بچه می پردازند. اگر خانواده در بحث های مالی مشکل داشته باشند پدر و مادر هر دو باید کار کنند و در این صورت بچه را به مهدکودک می سپارند. البته، این کار هم راحت نیست چون جا در مهدکودک ها مدام کمتر می ...
روایتی تکان دهنده از تولد متفاوتِ یک نوزاد
می کنند که 15 و 18 ساله هستند. سارا اسمی زاده، مدیر واحد زنان جمعیت تولد دوباره همه جا همراهمان است: این جا بخش درمان است، روند درمان هم در تعامل میان فرد معتاد و پزشک طی می شود، اگر بخواهند سم زدایی می شوند اگر نه، درمان نگهدارنده به آنها می دهند. این جا برای زنان مصرف کننده است. هدف این است که زنان معتاد، در شرایط کم خطر به وضع پایدار برسند، بچه ها چند هفته روی نگهدارنده می مانند، بعد ...
دلایل فروپاشی خانواده های ایرانی/افزایشِ فاجعه بارِ نسبت های خانوادگی میان قاتل و مقتول
تنهایی مرور می کنیم، می بینیم کاملا منطقی هستند. پس چرا دو عروس حاضر در فیلم (مهناز افشار و سارا ابراهیمی) متوجه این عشق نمی شوند و انگار فقط به فکر خود هستند؟ سهیلا رضوی: به دلیل آنکه آنها جوان هستند و تجربه مادر را ندارند از طرفی نگران سرنوشت بچه های کوچک خود هستند. این شخصیت پردازی برای هر سه کاراکتر از زمان دورخوانی و تمرین نیز شروع شده بود یعنی من بعد از چندین سال کار ...
اشتباه بزرگ در پلاسکو؛ امداد و نجات نبود، فقط آواربرداری شد ویرانی هولناک ساختمان 54ساله در چندثانیه، ...
پلاسکو با خبر شدم احساس کردم که آتش اطفا می شود اما ناگهان از رادیو و تلویزیون متوجه شدم که ساختمان ریخت، بعد با آقای مهندس عبداله مظفری مدیر دفتر مدیریت بحران شرکت آب و فاضلاب تهران به صحنه حادثه رفتیم. فکر کنم ساعت 12:30 یا یک بود که به آنجا رسیدیم. در آنجا همه چیز به شدت بهم ریخته بود و حتی هنوز ورودی های خیابان بسته نشده بود، ماشین را به راحتی در خیابان جمهوری پارک کردیم و وارد محل حادثه شدیم ...
آواز کولبران در مه و برف
یکی پشت دیگری با بارهایی دو برابر قدشان به سمت پایین می روند. یکی از موتورسوارها به اسم عدنان می ایستد و از کارش می گوید: بعد از اینکه کولبران بارها را از آن طرف مرز تا این بالا می رسانند، اگر بخواهند می توانند تا پایین ببرند و تحویل صاحب بار بدهند. این طوری 10 هزار تومانی توی جیب شان می ماند. اگر هم نخواستند به ما می دهند که با 10هزارتومان برای شان ببریم پایین. سراشیبی تندی است و گل و برف و سنگ ...
کولی های اروپای شرقی در قلب تهران از دلقک بازی و سرخوشی تا جنگ و دعواهای درون گروهی
تغییر لحن آگاهانه بود؟ بهزاد عمرانی : در این ماجرا چند چیز دخیل بود. در آن اجرا، میکروفن درست و حسابی نداشتیم و ناچار بودم با صدایی بلند بخوانم، موزیک هنوز کامل آماده نشده بود و فقط گیتار و آکاردئون بود ولی ما زدیم و خواندیم اما انتظار پخش شدنش را نداشتیم. زمانی که این قطعه منتشر شد با خودم گفتم چقدر بد! قطعه ای که ما از آلبومِ هنوز منتشر نشده مان در کنسرت می خوانیم، بیرون می ...
ماجرای دیدار سید حسن با رهبر انقلاب در ایام سقوط احتمالی دمشق
، ولی با یک عملیات او را آزاد کردند قاسمی: تاریخچه ای دارد که نمی شود همه آن را امشب باز کرد. لکن فرماندهی بعد از اسارت احمد و حتی قبل از اینکه قرار شد حاج همت با بچه ها برگردند، به دست حاج منصور کوچک محسنی افتاد و فرمانده عملیات هم کاظم رستگار بود که بعداً فرمانده لشکر سید الشهدا شد، نمونه مشابهی که در بعلبک و زحله اتفاق افتاد و دو نفر از عزیزان ما را گرفتند که یکی از آنها شهید هاشمی ...
وعده 50 میلیونی دادند که همراهشان باشم/ 7 سال است خانه نشینم
سنگین ترین مجازات را داشته باشند. واکنش مردم در مواجهه با شما به عنوان یکی از جانبازان مقابله با فتنه 88 چه بوده است؟ بعد از اینکه مجروح و جانباز شدم اولین جایی که حضور اجتماعی من در آنجا زیاد بود به غیر از جمع های ایثارگری بچه های دانشجوی دانشگاه آزادی بود که من در آنجا درس می خواندم. لیسانسم را سه ساله با معدل 18 گرفتم. در آن سه سال یک کلمه نگفتم که من جانباز و مجروح هستم ...
خاطرات شنیدنی مسیح مهاجری از روابط امام و رسانه ها
یا به دستور حاج احمد آقا بعد از اینکه امام به ایشان چیزی می گفتند یکی از افراد دفتر تلفن می زدند و مطلب را به من می گفتند گاهی خود حاج احمد آقا مستقیم به من می گفتند و گاهی هم به دفتر می گفتند که دفتر بگوید. چند مورد آن را الآن می گویم چون به نظرم جزء خاطرات مربوط به امام و ارتباط امام با رسانه ها خوب است که ثبت شود و وجود داشته باشد. من به صورت پراکنده بعضی جاها اینها را گفتم ولی اینجا ...
برای حمایت از روحانی 3 شرط داریم
حاضر نیستم بروم زیر پوشش کمیته امداد. کشورداری که با تعلل و امروز و فردا کردن اداره نمی شود. شما در تامین 50 درصدی بودجه عمرانی مانده اید! بعد می روید به حساب همه پول می ریزید؟ کی گفته این کار را انجام دهید؟ در آمریکا همین است. آنجا هر کسی می خواهد از دولت کمک بگیرد باید فرم هایی پر کند که نشان می دهد او درآمد نداشته، شغل نداشته و باید به او یارانه داد. یعنی وزرای اقتصادی دولت در سر و سامان ...
همه دروغ هایی که درباره پلاسکو گفتند
...> قالیباف در بخشی از صحبت های خود گفته بود: دیدم ساختمان از شمال به جنوب افتاده و آن پشت باز شده بود- کار شاید خطایی هم از جهت ایمنی کردم ولی به سرعت در آن آتش ، همه آهن های داغ را گرفتم و خودم رفتم بالا که از آن پشت فقط نگاه کنم که اگر امکان اسلیم کردن-یافتن راهی برای ورود به آوار- یک نفر برای رفتن به پایین وجود دارد، لحظه ای درنگ نکنیم، لباس ضد آتش بپوشد و برود که اگر کسی آنجا هست بیاورد. وقتی رفتم از ...
سهراب پورناظری از رگ خواب و حواشی اش می گوید
شده و دو تصنیف (یکی در میانه های فیلم و دیگری در پایان آن) مورد استفاده قرار گرفته است. من در هیچ کدام از آثارم در زمینه موسیقی فیلم، تا این اندازه از موسیقی کلاسیک استفاده نکرده بودم. این بار اما فضای موسیقی، ما را به این سمت هدایت کرد. چیزی که من همواره بر آن اصرار دارم و به خصوص در آرایش غلیظ تلاش کردم تا دیگران را متوجه این ماجرا کنم، این است که موسیقی ای که برای یک اثر سینمایی ساخته ...
از ابتدا به میرحسین مشکوک بودم/ رییس فتنه روی جورابش نوشته بود مرگ بر آمریکا
را که گفته بودم مسئول هماهنگی ها است. آقای مفتح که گذاشت رفت. چون آقای خلخالی بود دیگر، دهانش را که باز می کرد، (با خنده) آقای خلخالی بود دیگر. من هم رفته بودم در اتاقی کار داشتم و از آن پشت نگاهش می کردم. این آقای خلخالی هی می رفت از این طبقات بالا و می آمد پایین. خدا رحمتش کند، چاق هم بود، خیلی جالب بود. ما می خندیدیم با دو سه تا از بچه ها. این هم عصبانی بود. بعد از اینکه ظهر شد سر ناهار ...
لباس دامادی پوشید اما عروسش شهادت بود
بودند و نامشان بعد از شهادت ماندگار شد و از گمنامی درآمدند. هر چند شهرت در گمنامی است. حسین یکی از همین گمنام ها بود که بعد از آسمانی شدنش شناخته شد. حسین را خدا انتخاب کرد. پس توبه اش پذیرفته شد و عاقبتش شد یار امام حسین(ع) و شهید مبارزه در راه حفظ حرم عمه سادات بی بی جان زینب (س). هیچ وقت آن جمله اش را فراموش نمی کنم. وقتی به او گفتم شهید می شوی. با یک لبخند و اشتیاقی گفت خدا از زبانت بشنود که تمام تنم لرزید. مطمئن شدم حسین می پرد. شرور یک برای همه ما یک الگو و نمونه فداکاری بود که بهشتی شد. *صغری خیل فرهنگ / روزنامه جوان ...
ناگفته های ظریف؛ از ارتحال هاشمی
خاطر حساسیت کار سیاست خارجی من مجبورم چندین بار در طول جلسه هیئت دولت از جلسه خارج شوم تا موبایلم را چک کنم تا ببینم چه اتفاقی افتاده است. چون ایمیل ها و کانال های خبری و تماس هایی که ممکن است با من گرفته شود و یا پیام هایی که گذاشته شده باشد، در تلفن همراه من است. فکر می کنم بعد از نماز بود ، بعد از ساعت پنج و نیم، حدود یک ربع به شش ، اول آمدند و آقای دکتر هاشمی را بردند و ایشان چیزی نگفتند و ...
پنج شیر زن خطه زاگرس
رودخانه دو سرباز دشمن را دیدیم، از دست آنها به شدت خشمگین بودم، من تبر به دست، به سمت آنها حمله ور شدم که یکی از آنها را کشتم و دیگری را زخمی کردم و در نهایت به اسارت درآوردم. در موقع این حادثه 18 بهار از عمرم گذشته بود. این زن شجاع در پاسخ به اینکه آیا آن تبر را هنوز در اختیار دارد یا خیر می گوید: در دیداری که با سرلشکر فیروزآبادی در تهران داشتم به دلیل ممنوعیت حمل آن در هواپیما آن را به ...
مردم اینجا زود پیر می شوند
همراه خود به کولبری ببرد. کل تابستان امسال را کولبری کردم. او ادامه می دهد: شغل کولبری با آن چه برای آینده ام تجسم کرده بودم، خیلی متفاوت بود. هر بار که به کولبری می رفتم، به فوق لیسانس هایی که در شهر دیگری متولد شده اند، فکر می کردم. آیا آنها هم مانند من بار حمل می کنند یا پشت میزهای شان مشغول کار هستند؟ چند سال درس خواندم و آخرش باز مجبور شدم کولبری کنم. برای50 تا80 هزار تومان باید ...
هیچگاه کاندیدای ریاست جمهوری نمی شوم
تو سپردم. دزد پول را در همان جا گذاشته و گفت: من دزد اموال هستم و دزد عقیده نیستم. من نمی دانم بعضی از دوستان ما چطور حاضر می شوند با اعتقادات مردم بازی کنند و بعد ادعای انقلابی گری و طرف داری از ارزش ها را داشته باشند . امیدوارم واقعاً آن طرف خیال می کرده که برای اتفاقی که او فکر می کرد ناراحت شدم. * یکی از نقدهایی که برخی از جریان ها در دلواپس حضرت عالی داشتند ؛ در مورد انگلیسی صحبت ...
مرگ شریعتی و مصطفی خمینی هر دو مشکوک است
بریم ان شاءالله. سال 60 من سمتی نداشتم. من هادی غفاری بودم. همه مردم من را می شناختند. توی خیابان مردم پشت سر من نماز می خواندند. سال 60 منافقین در میدان ولیعصر پنج هزار نیروی مسلح آوردند. من به پاسدارم گفتم نادر برو تو، گفت آقای غفاری نمی شود رفت، پاسدارها بستند. خود سپاه پاسداران خیابان را بسته بود! خب؟ یک جوانی است که دیگر شکسته شده، پیر شده. این نشست در فیاتی که من در آن بودم ...
همسر شهید: برای اینکه او را در لشکر فاطمیون راه دهند با لهجه افغانی صحبت می کرد/ حاج قاسم می گفت فکر می ...
ها فرمان حمله داده است. آن زمانی که پشت بی سیم صحبت می کرده نمی دانسته که پشت بی سیم حاج قاسم هم نشسته است. مصطفی برایم تعریف کرد: وقتی از عملیات برگشتیم من خسته بودم. بچه ها صدایم کردند که حاجی با شما کار دارد. با همان سرو وضع نامرتب وارد اتاق شدم و دیدم که حاج قاسم نشسته است. بچه ها معرفی ام کردند و گفتند که سید ابراهیم آمده است. وقتی حاجی متوجه شد که من سید ابراهیم هستم، از جایش بلند شد و ...
رازی که 4 سال از مادر مخفی بود!
زمستان بود، ساعت 12 شب شده بود و مجتبی هنوز نیامده بود. بسیار نگران و دلواپس شده بودم؛ مرتب می رفتم جلو درب منزل و برمی گشتم، تا اینکه بالاخره برگشت و به جای اینکه از درب وارد شود، از پنجره به داخل منزل آمد؛ کفش هایش به پاهایش نبود و تمام لباس هایش خیس آب بودند. چیزی در لباسش مخفی کرده بود و هرچه می پرسیدم کجا بودی جواب نمی داد. تا چند سال بعد هم که سوال می کردم آن شب کجا بودی هیچ جوابی ...
نرخ های میلیونی برای شهادت دروغ !
.... خیابان ولیعصر را از میدان منیریه به سمت ونک بالا رفتم. مقابل دادگاه خانواده شرایط جور دیگری بود. کسی به صحت ادعا کاری نداشت، حتی نیازی به مظلوم نمایی هم نبود. تشکیلات آن جا منسجم تر، دقیق تر و سریع تر بود، البته شهود، نرخ بالاتری نیز داشتند. در این جا پرونده ام را پرونده طلاق عنوان کردم و برای طلاق غیرتوافقی نیاز به شاهد داشتم. چند وکیل دادگستری برای یافتن شهود به من معرفی شدند. از ...
وقتی تازه داماد فریادهای وحشت آور نوعروس و چند مرد را از پشت تلفن شنید و...
کنید و آزارم ندهید. اما راننده متوجه شد و گوشی را از دستم گرفت. همان موقع با وحشت پیاده شدم تا کنم اما کفش هایم در گل فرو رفت و 3 آدم ربا وحشیانه مرا شکنجه کردند و بعد هم فرار کردند. با این حال سعی کردم شماره پلاک خودرو شان را به خاطر بسپارم اما متوجه شدم پلاک را با گل پوشانده اند تا شناسایی نشوند. در حالی که مأموران در حال ثبت گزارش شاکی بودند، همسرش نیز سر رسید و برای پیگیری شکایت به ...
او مثل شیطان سایه به سایه دنبالم می آمد / وقتی نامه اخراج دانشگاهم دست مادرم رسید شوکه شدم
...! دیگر آواره شده بودم. با فردین تماس گرفتم، مرا به خانه اش برد، از آن روز به بعد در سرقت های شبانه خودرو با او همراه شدم تا هزینه های اعتیادم را تامین کنم اما شب گذشته بالاخره دستگیر شدم و فردین گریخت... در همین لحظه زنی با اضطراب وارد اتاق شد و پسر خلافکار با دیدن مادرش دستان خود را مقابل صورتش گرفت و در حالی که با صدای بلند گریه می کرد، گفت: مادر! همان سیلی که به صورت تو زدم مرا با خاک یکسان کرد و... اخبار زیر را از دست ندهید: ...
وقتی پسر 16 ساله ایرانی در یک شب با دو دختر ازدواج کرد!
بعد فاطمه باردار شد و خدا حسین را به ما داد. وقتی بچه ها بزرگتر شدند اختلاف ها کم کم نمایان شد. البته سعی می کردم تا اگر اختلافی هم بین آنها وجود دارد آن را حل کنم. بارها به خاطر دعوای بچه ها آنها با هم اختلاف پیدا می کردند و هر وقت نزد هر کدام از آنها می رفتم از دیگری شکایت می کرد. الهام بارها به من گفت از اینکه حاضر شده با هوو در یک خانه زندگی کند، پشیمان است. وقتی احساس کردم شرایط ...
پایان نیم قرن سرگردانی سرباز چینی
.... این مرد پس از بازگشت به خانه سراغ مادرش راگرفت اما متوجه شد او پس از سال ها چشم انتظاری و بی خبری 10 سال پیش جان باخته است.وی پس از بازگشت به کشورش گفت: من آن روز برای گشت زنی از کمپ خارج شدم اما نتوانستم راه برگشت را پیدا کنم و سرگردان شدم. بشدت گرسنه و خسته بودم که خودرو صلیب سرخ را دیدم و از آنها کمک خواستم. مأموران صلیب سرخ هم مرا به ارتش هند تحویل دادند. بعد از آن 7 سالی در زندان بودم تا اینکه دادگاه حکم به برائتم داد. پس از آزادی از زندان، پلیس هند مرا به روستایی در مرکز مادهیا پرادش فرستاد تا اینکه بالاخره پس از50 سال اجازه خروج از روستا و کشورهند را گرفتم. ...
ایران در کنار روسیه و ترکیه برای برقراری آتش بس در سوریه تلاش می کند/ از آتش بس سوریه قاطعانه حمایت می ...
1982 در مسیر مقاومت گام نهادیم، زمانی که لبنان تحت اشغال نیروهای متجاوز دشمن صهیونیست و سپس نیروهای چند ملیتی قرار داشت. آن زمان، نزدیک بود که کشور به طور کلی وارد اشغال اسرائیل شود که نیروهای مقاومت در لبنان به پا خاستند. ما به عنوان افراد دیندار که درباره مرگ و قبر، برزخ و آخرت خود پرسش می کنیم، به طور طبیعی باید درباره گزینه خود در نبرد نیز سوال کنیم که آیا در مسیر رضایت خداوند قرار دارد و آیا ...
5 جهاد مغنیه مسیر کار هنری ام را تغییر داد
عکس های شهید را دیدم. در همین حین ترانه ای از حامد زمانی این آخرین نفس... را گوش می کردم. با دیدن این شهید با خودم گفتم چقدر خوب است که برای چهره های مطرح شهدا و روحانیون شهید کار انجام دهم. در ابتدا فکر می کردم نمی توانم این کار را انجام دهم. دیدن عکس شهید مغنیه مسیر کار هنری ام را تغییر داد چون من فقط علاقه ام این بود که ژست نقاش را داشته باشم و بنشینم پشت بوم و سه پایه و قلم به دست بگیرم. در ...
مادر شهیدی که در خواب توسط فرزند شهیدش شفا یافت
.... مادر شهید معماریان یادآور شد: به سرعت از در خانه بیرون رفتم دیدم چند نفر از همسایه ها در حال ورود به خانه ما هستند، تا خبر شهادت را به ما بدهند بنده نیز با دیدن آنها گفتم إنا لله وإنا إلیه راجعون' فرزندم راه خود را انتخاب کرده و به آرزویش رسیده است. در زمان شهادت، پدر محمد هم در جبهه حضور داشت، سه روز پیکر شهید را دفن نکردیم تا پدرشان از جبهه آمد و با فرزند خود وداع کرد. ...