سایر منابع:
سایر خبرها
فرمانده ای که در خیبر نیروی عادی شد
، مهریه ی زهرا و لب شط فرات تشنه جان داد که تا زنده بماند دین اش... همه جا ساکت بود و فقط صدای زمزمه ی بچه ها می آمد. در دل تاریکی و آبراه راه افتادیم. هنوز از لب آب دور نشده بودیم که یکدفعه نمی دانم از کدام طرف، یک مشت تیر تراش زدند روی آب. سرمان را دزدیدیم و چسبیدیم به کف قایق. انگار سنگر کمین عراقی ها همان نزدیکی بود و ما خبر نداشتیم. کار خدا، تیرها از بغل قایق رد شدند و ...
همسر شهید: هنگام شهادت خواسته بود سرش را بلند کنند تا به آقا سلام دهد/ به قبر شهید صدرزاده اشاره کرد و ...
آرامشی بر تمام بیقراری هایم بود. آنقدر نورانی شده بود که دلم نمی آمد به صورتش دست بزنم. دوستش ساتن قرمزی که از کربلا آورده بود را روی پیکرش انداخت. اعضای صورتش با پنبه پر شده بود به همین خاطر برای اینکه سنا در ذهنش تصویر خوبی داشته باشد صورتش را از گل های قرمزی که خریده بودم پرکردم. وقتی صورتش پر از گل های قرمز شده بود انگار او را در بهشت می دیدیم. همه نگران سنا بودیم، چون خیلی به پدرش ...
ترمینال معتادان!
اینجا گرمخانه می زدند. چرا رفتند آن طرف شهر گرمخانه زدند؟ می گویم: نمی شود که برای هر محله یک گرمخانه بزنند. جواب می دهد: خب نزنند. ما هم نمی رویم گرمخانه. کمی جدی می شود و ادامه می دهد: ببین ما شب که می خواهیم بخوابیم مواد می زنیم تا گرم مان شود. اما این که صبح بیدار بشویم یا نه را فقط خدا می داند. می گویم: کسی چشم انتظارت نیست؟ می خندد. این بار بلند و کمی از ته دل. خنده ای از سر غم ...
درباره آرتور آراستگیسان و سینمایش
دیگر یک انسان به مانند نوسفراتو که در دخمه ای زیرزمینی زندگی می کند، او از نور هراس دارد، زیرا او و هزاران هزار انسان واره دیگر دست پرورده ظلمت مطلق هستند، کور و کر، اخته و بی عمل و بی کنش، این توده به نوعی تربیت شده اند که تمام اعمال شان در راستای بقای سیستم باشد، اینان بی شمارند در دل این خاکستری راکد، بال نظر آنان شکسته اند، برای شان چرا و چگونه معنایی ندارد، راوی کوتاه سخن می گوید انسان بمان ...
محمدعلی کشاورز ، پدرسالار دوست داشتنی
ترکیب چوب با رنگ سبز یشمی مبل ها حال و هوای سنتی فضا را حفظ کرده و از تابلوهای بزرگ نقاشی روی دیوارها تا قالیچه بافته شده تزیینی و کتابخانه رو به روی ورودی هر کدام را که نگاه کنید حال تان را خوب می کند. اما آنچه بیشتر از این ها خوشحال تان خواهدکرد خوش اخلاقی صاحبخانه در مقام یک استاد پیش کسوت است که با وجود کسالت این روزهایش نمی گذارد لحظه ای لبخند از لب تان دور بماند. به جرات می توان ...
دلواپس های نسیان گرفته
.../ از این فوتبال متنفرم. حالم از همه به هم می خورد.می خواهم بمیرم تا این بی شرمی ها را نبینم . اینها بخشی از صحبت های تکان دهنده دیگو مارادونا بود وقتی که متوجه شد ماتیاس آلمیدا اشکبار از ریورپلاته اخراج شده است و رامون دیاز در یک توطئه قرار است جای او روی نیمکتِ ریورپلاته بنشیند. بازی پرسپولیس-الهلال هرچه که بود تمام شد اما او همان رامون دیاز بود که چشم ها او را خیلی وقت است از امریکای جنوبی تا ...
مسافرآستانه: ما استراتژی از پیش تعریف شده در فعالیت فرهنگی به ویژه در تئاتر و سینما نداریم
ضرورت خودش را مانند موزه های دفاع مقدس از دست داد؛ ولی در پشت جبهه ذوق هنری بسیاری از این عزیزان باعث شد یک کارهایی بکنند و طبیعتاً این به بخش معاونت فرهنگی سازمان بسیج راه پیدا کرد و از آنجا برنامه ریزی شد که این بخش از فعالیت ها شکل بگیرد؛ چون بعد از جنگ یکی از کارهایی که در اولویت فعالیت بسیج قرار گرفت، کار فرهنگی هنری بود. باید کار فرهنگی می کردند چون دیگر کار نظامی به آن شدت و حدت روزهای جنگ ...
طنز/ خنده های شدید یک آقای خوشبخت!
نقش می بندد و مرد میوه فروش با خوشحالی و رضایت کامل، دست پرمحبت خود را روی سر جوان می کشد:" احسنت به تو! این درسته! آفرین! چقدرهم قشنگ نوشتی ناقلا!" جوان از این که توانسته است یک اثر زیبا برای مشتری خلق کند، از فرط خوشحالی در پوست لاغر خود نمی گنجد و همین طور بالا و پایین می پرد و میوه فروش هم با مهربانی هر چه تمام تر، یک لیموترش پلاسیده در دست استخوانی او جای می دهد: " بفرما؛ اینم ...
به بهانه چهارمین سالگرد شهید مدافع حرم سید حمید طباطبایی مهر/ سردار بی ادعا و سرباز ولایت که التماس هایش ...
توانست مثل خیلی ها بازنشسته شود و یک گوشه آرام و دنج پیدا کند و به ادامه زندگی اش بپردازد. اما او انگار دلش هوایی شده بود به خصوص سالها و ماه ها و روزهای آخر و باعث شد از همه چیز دل بکند و برای رضای پروردگارش هجرت کند. التماس های او برای شهادت در قنوت نماز شب زمانی برآورده شد که سیدحمید محاسنش سپید شده بود و دیگر وقت بازنشستگی و استراحتش فرارسیده بود. می توانست بازنشست شود و پاداش بازنشستگی ...
رمان ها در صدر
شدن یک راوی و فارغ شدن از آن است. در بخشی از این کتاب می خوانیم: ما در زندگی عاشقانه مان بیش از هر چیز به دست تقدیر نیازمندیم. اگر آرزو کنیم یا باور داشته باشیم (برخلاف تمام قوانین عصر روشنگری مان) که روزی دست تقدیر ما را برابر مرد یا زنی قرار می دهد که خوابش را می دیده ایم، آیا مرتکب گناه شده ایم؟ آیا مستحق نیستیم با گونه ای باور خرافی، آرزو کنیم سرانجام به موجودی بر بخوریم که مرهم تمام رنج های ...
می خواهم خودم را قاطی بسیجی ها کنم/بساطم را جمع کردم و رفتم
برگردم عقب. هفت هشت نفر از بچه ها را صدا زدم و با هم دوان دوان برگشتیم. لب آب. دیدم که بچه ها دارند می پرند توی آب. صدا زدم و بلند گفتم. آقا. سوار قایق ها بشید. بچه ها اما هول شده بودند. کم سن وسال بودند و دل نازک. من هم خداوکیلی ترسیده بودم. مرگ در یک قدمی مان بود. یک کف دست جزیره وسط آب بود و یک دنیا خمپاره و تیروترکش. وجب به وجبش را عراق داشت شخم می زد. یک عده اما، در همان جهنم، صبر ...
آخرین پیام تلگرامی آتش نشان شهید در حادثه پلاسکو+عکس
مادر جوان دلش خون است به خاطر پرپر شدن ناباورانه پسر آتش نشانش. با او هزاران خاطره داشت. با نخستین پسرش به دلیل فاصله سنی کم شان مثل خواهر و برادر، دو دوست و دو رفیق بودند. اما مادر جوان ناگهان پیر شد در غم از دست دادن پسرش. رضا نظری- آتش نشانی بود که درجریان هولناک پلاسکو بی محابا دل به آتش زد تا مردم را نجات دهد. اما افسوس که خودش در ساختمان گرفتارشد و جان سپرد. مادر رضا که همچنان سیاهپوش ...
رمزگشایی از یک مهاجرت مرموز
به مذهب خود عمل کنند. جست وجوی نام شرکت و زمینه فعالیتش، وب سایتی را پیش روی شما قرار می دهد که متقاضیان در آن باهم به تبادل نظر می پردازند. بیشترشان تشکیل پرونده داده اند و برخی دیگر به دنبال انجام آن هستند. در این میان دیده می شوند کسانی که سؤال شان این است که آیا با تغییر دین می توانند پناهندگی مذهبی را از طریق شرکت دریافت کنند؟ پاسخ خیر است. آنها که تجربه دارند، عنوان می کنند چنین کاری غیرممکن است. در بحث های متقاضیان، می شود رگه هایی از امید را دید و حجمی از ناامیدی را. حال و روز تمام کسانی که با رؤیای زندگی بهتر، کوله بار می بندند تا اسباب زندگی چندین و چند ساله را در دیاری دیگر بگسترانند. ...
چراغ کهنه صنعت فرش همدان خاموش نمی شود
بینی کرده باشد. بابایی با ذکر اینکه نباید بر اساس خواسته دل مان فرش ببافیم چون به فروش نمی رود افزود: باید نقشه های سنتی قدیمی با هنرمندی طراح های زبردست استان و کشور از نظر رنگ و ترکیب روزآمد شود. وی اظهارکرد: یک زمان مصرف کننده خواهان قالی هایی با طرح های شلوغ بود ولی هم اینک قالی های با ترکیب و نقشه های خالی را می پسندند. وی تصریح کرد: با وجود تغییر ذائقه مردم ولی ...
لوریس چکناواریان: هر روز عشق را تجربه می کنم
موسیقی ما - ایران هفتاد و چند میلیون نفر جمعیت دارد. تصور کنید قلب چند نفر از این هفتاد و چند میلیون برای ایران می تپد؟ اینکه دل شان بخواهد هر صبح که بلند می شوند، با لبخندشان، با درست انجام دادن کارشان -مهم نیست چه کاری و در چه موقعیت اجتماعی- با احترام شان به حقوق دیگران، با درست رفتار کردن شان، تلاش کنند که سرزمین شان گامی رو به جلو بردارد؟ لابد زیادند؛ لااقل امیدواریم که زیاد باشند. ...
فشارهای روحی و روانی را اینگونه از خود رها سازید
یا پاره کنید و دور بریزید، اما هیچ وقت نامه را به دست او نرسانید. این حرف ها، حرف های شما در غم وعصبانیت است و بعد از رفع آن ممکن است از گفتن این حرف ها پشیمان شوید. پس، نامه را در جایی پنهان کرده و یا دور بریزید. شعر بگویید بعضی افراد که مهارت ترانه یا شعر گفتن را دارند، می توانند از این روش برای ابراز احساسات شان استفاده کنند. مچاله کنید اصلا مهم نیست که حرف ...
زندگی تازه دختری پس از 17سال اعتیاد +عکس
. ساقی ها را شناخت و پولی که قرار بود کمکی به پدر باشدبابت تجربه مواد جدید می داد. برای مادر هم عادی شد که با هم بنشینند پای بساط. در کمتر از چند ماه همه فکر و ذکر سمیه و کار و زندگی اش مصرف مواد شد. تنها چیزی که فکرش را از تیرگی های زندگی دور می کرد. در خانواده ما مامان و بابا و خواهر و دور هم زندگی کردن بود. اما چیزی کم بود، مهربانی نبود. آن سلام! صبح بخیر اول صبح ها نبود، دست نوازش قبل از ...
اسفندقه: مخاطب باید ببیند دفتر عمر فروغ با چه شعرهایی بسته شده است/ یوسف نیا: خودشیفتگی وجه غالب مصاحبه ...
حتماً می دانید که هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق، ثبت است بر جریده عالم دوام ما ، آن مصاحبه ای هم که شما اشاره کردید را دیدم. آنها راجع به فروغ صحبت نکردند، راجع به خودشان صحبت کردند. حتی راجع به ابتدای سیر شاعرانه فروغ هم صحبت نشد. بنابراین به نظر می رسد آن مصاحبه در باره شناخت شعر فروغ اصلاً ارزش علمی ندارد. اما چیزی که اتفاق می افتد این است که ما متوجه متن هستیم. متن یک شاعر تا وقتی که در قید حیات ظاهری است و بعد از اینکه رفت و به سرای باقی کوچ کرد، باید متوجه متن باشیم که در ابتدا چه گفته، انتها چه گفته و سیر تحول فکری او چه بوده است. ...
جوانان امروز همان جوان های جنگ هستند
.... من تا چند لحظه قبل از این دیدار درد زیادی داشتم، اما وقتی آقا را دیدم تمام دردهایم تسکین یافت. در همان لحظه انگار من را کاملا می شناسند، از خانواده و مادرم احوال پرسی کردند و من متحیر بودم که چگونه آقا کتاب را با این دقت خوانده اند. وقت نماز که شد، آقا گفتند برای آقای خوش لفظ صندلی بیاورید تا روی صندلی نماز بخوانند، من تعجب کردم که ایشان از کجا می دانند من نمی توانم روی زمین ...
اندر ضرورت جابه جایی نقش ها
اون درخته رو ببین. اون بالا، یه دونه ست، خیلی بزرگه. عین درخت زندگیه (گزیده ای از پرفورمانس) نمی دانم با دیدن تماس تصویری 2 ، ویدئو-تئاتری از پانته آ آرمانفر، کارگردانی جوان و تازه کار برای میان سالی چون من-کهنه کار-چه اتفاقی افتاد؟ قدر مسلم اتفاقی افتاده بود با آن بغضی که مدام می شکست. ماجرای آرمین و آوا، دو جوانی که پس از سال ها محبت و دوستی در دو جغرافیای متفاوت قرار می گیرند و به یمن ...
خیانت به همسر این عواقب را به بار می آورد!
نمی ماند. اگر خوش شانس باشید، داستان خیانتتان وارد اخبار و روزنامه ها نشود اما همین که دوستانتان بفهمند کافی است. همان ها خبر خیانتتان را دهان به دهان پخش می کنند. انگار که یک بیلبوردی از خیانت تان در خانه تان زده باشند. چیزی که از دست می دهید بیشتر از چیزی است که به دست می آورید. هیچکس در بستر مرگ نگفته است کاش خیانت می کردم. هیچکس دفتر وکیلش را با لبخند روی لب بخاطر تجربه ای که داشته ...
مهناز مرا در دام مرد 40 ساله انداخت / در بیمارستان دنیا روی سرم خراب شد!
هایت غرق شدن؟ نکنه فکر کنکور هستی؟! ای بابا نگران نباش امسال نشد سال دیگه... پسر نیستی که بخوای بری سربازی... من هرگاه می آمدم تا سر صحبت را باز کرده و از این حال پریشان خود، سخن بگویم، مامان مشغول کار شده بود و انگار نه انگار که من سرگشته، نیاز به درد دل کردن دارم! مامان صبح ها می رفت سرکار و عصرها بر می گشت. او حسابدار یک شرکت خصوصی بود و گاهی وقت ها دفاتر و سندها را به خانه می آورد و ...