سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای بچه یخ زده ای که در بیابان های تهران به دنیا آمد و لخت بود! + عکس
...: جوانان لویزانی که در خانه فساد و فحشا گیر افتادند در چه حال کثیفی دستگیر شدند + عکس زن جوانی که بعد از قرار هوسرانی با مردان قلب آن ها را به دندان می کشید! + عکس پریچهر و امیر برای کار کثیف خود فکر همه جارا کرده بودند به جز اثر انگشت مجید! این جوان فقط 6 روز برای زنده ماندن زمان دارد! زنی که واقعا گوشش را شوهرش برید! + تصویر بی پوشش زن بی نوا! دختر همسایه از همان نگاه اول متوجه همه ماجرا شد / دختر آبروداری کرد تا اینکه.. دختران فراری ترمینال غرب شب ها کجا می رفتند؟! / راننده اتوبوس ها چه می گفتند؟ ...
پیرزن 63 ساله اسیر غیرت مرد 75 ساله شد
این زن در باره ماجرای زندگی اش به دادگاه خانواده تهران گفت: شش ماه پیش بود که به عقد محمود درآمدم. آن زمان چند سالی می شد که شوهرم را از دست داده بودم. برای همین وقتی با محمود آشنا شدم تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم تا در این سال های آخر عمرم تنها نمانم، اما از وقتی زندگی ام با محمود آغاز شد، همیشه در سختی و عذاب بودم. این مرد در این سن و سال همچنان مشکوک و بدبین است و اجازه نمی دهد حتی از خانه ...
دختران فراری ترمینال غرب شب ها کجا می رفتند؟! / راننده اتوبوس ها چه می گفتند؟
اما همین همکارهای خودم، خیلی هاشون سوار می کنن. دیگه نمیگن آخر وعاقبت این دخترای طفل معصوم چی میشه؟ تازه بعضی ها دسته جمعی فرار می کنن؛ 5 نفر 6 نفر. دیگه عقلشون نمی رسه چه بلاهایی سرشون میاد. دو دختر جوان راهی خانه سبز می شوند؛ مرکز مداخله در بحران شهرداری تهران در پایانه غرب. مددکارهای مرکز چند وقت بعد می گویند که دختر جوان پذیرفت به بهزیستی برود و نه خانه. دختران زیر 18 سال را خانه های ...
جزئیات دستگیری سارقان خودروی حمل پول بانک پاسارگاد
.... روز سرقت همراه همدستانت بودی؟ آن روز از بانک مرخصی گرفته بودم و 2روز بعد وقتی برگشتم و خبر سرقت را از همکارانم شنیدم، نقش بازی کردم و گفتم شهرستان بودم و از سرقت خبری نداشتم. آن روز من هم مانند 5نفر از دوستانم که در صحنه سرقت بودیم نقاب به صورتم زدم. حتی سلاح هم دست من بود که 2تیرهوایی شلیک کردم. اسلحه را از کجا تهیه کردی؟ اسلحه کلاشنیکف را یکی از ...
شکنجه های وحشتناک داماد از سوی نوعروس/رفتارش بی شرمانه است
هم مشکل پیدا کرده اند. آیدا که نه، بیشتر شاهین، شوهرش. مرد جوان می گوید: باورتان می شود خودم پایان نامه اش را نوشتم؟ خرج و مخارج زندگی اش را بیشتر از آنچه که در توانم بود، پرداخته ام، اما تا یک کلمه به او اعتراض می کنم، می گوید خودت خواستی. یک هفته است می خواهم آیدا را ببینم، اما مدام دست به سرم می کند. یکبار مریضی، بار دیگر کاشت ناخن مصنوعی و دفعه بعد هم رفتن. یا می گوید موهایم را کراتینه کرده ...
پسرانی که با دیدن این دختر گم و گور می شوند!
خانواده ام مرا آزاد گذاشتند تا خودم برای آینده ام تصمیم بگیرم. من که تشنه محبت بودم و از طرفی نگاه دلسوزانه اطرافیان عذابم می داد با پسری آشنا شدم. به خواستگاری ام آمد. تبعه خارجی بود؛ پدر و مادرم مخالفت کردند. اما من عقلم را باخته بودم . طلاهای مادرم را برداشتم و فرار کردم. پسر جوان مرا به یکی از شهرهای مرزی برد.می خواستیم از آنجا به کشورش برویم. نعیم طلاها و شش میلیون تومان پول نقدی ...
پسر شیشه ایم مرا با نامزد طلاق گرفته اش اشتباه گرفت و ...
نگذشته بود که عروسم دادخواست طلاق داد. می گفت پسرم به شیشه آلوده است و چندبار می خواسته خفه اش کند. دختر بیچاره مهریه اش را بخشید و جانش را آزاد کرد. حال پسرم بعد از جدایی نامزدش خیلی بدتر شد. این اواخر سر کوچک ترین بهانه ای به طرفم حمله می کرد و کتکم می زد. چند روز قبل پس از مصرف دچار توهم شد. مرا با نامزدش اشتباه گرفته بود و می گفت چرا طلاق گرفتی و... نزدیک بود مرا بکشد. از دستش شاکی شدم و ما را به مرکز مشاوره معرفی کردند. نمی دانم مشکلمان حل می شود یا نه. محبت بیش از حد باعث شد سرنوشت این پسر ناخلف تباه شود. ما هم مقصریم. متین نیشابوری اخبار زیر را از دست ندهید: ...
آخر و عاقبت ازدواج خانم دکتر با مرد ثروتمند/ “او با منشی اش رابظه دارد”
را در زرق و برق چک های مسافرتی می دیدم به خواستگاری اش پاسخ مثبت دادم. با وجود 15 سال اختلاف سنی سعی می کردم به فرزندان او مهر بورزم و آن ها را همانند مادرشان دوست داشته باشم. اگرچه پدر و مادرم مخالف این ازدواج بودند اما من درسم را رها کردم و تنها به زندگی با او فکر می کردم. چند ماهی از ازدواجمان سپری شده بود که فهمیدم همسرم مردی پرخاشگر و عصبی است. او دست بزن داشت و با هر بهانه ای مرا ...
کشته شدن نوعروس 15 ساله 4 ماه پس از ازدواج / داماد 21 ساله بود+عکس
...> خانواده دامادم چند روز پیش با من تماس گرفتند و از آنها شنیدم که انگار هدیه طلاق خواسته و علی نیز پذیرفته، همه نگران بودند و نمی خواستند چنین اتفاقی بیفتد. نگفتند مقصر کیست؟ زیاد درباره اش حرفی نزدند، مرتب می شنیدم که مشکلاتی دارند، اما چه بوده حرفی نزدند. خودت چه کردی؟ وقتی دیدم کاری از دست همسرم برنمی آید، چندین بار خودم با هدیه حرف زدم تا متقاعدش کنم از ...
معمای مرموز مرگ زن گمشده
آژانسی که او خودرو گرفته بود، تماس گرفتیم و با راننده حرف زدیم که او اعلام کرد خواهرم را در نزدیکی خیابان سبلان پیاده کرده و دیگر از او خبری ندارد. با شنیدن این حرف ها بیشتر دلنگران شدیم و همه جا را جست وجو کردیم که خبری از وی نشد. همزمان با وقوع این شکایت، تحقیقات پلیسی برای یافتن زن میانسال ادامه پیدا کرد تا این که چند روز پیش شاکی دوباره به دادسرا رفت و این بار گفت: چند روز بعد از ...
رضایت و لذت جنسی همیشگی زن و مرد با 14 راز سر به مهر!
سرویس زناشویی جوان ایرانی - بخش دانستنی های جنسی: رابطه جنسی را در تقویمتان قرار دهید شوهرم یک عاشق دست و دلباز است. به محض این که رابطه را شروع می کنیم همیشه فراموش می کنم که می خواستم زودتر تمامش کنم چون در اوج رضایت و لذت جنسی هستم. 15 راهکار ساده برای داشتن رضایت جنسی زوج ها برای بلند مدت راز 1: رابطه جنسی را در تقویمتان قرار دهید ماریان ...
ناگفته هایی از “اوس کاظم” که در لیست اول بود
حرفه را کم داریم مطرح کرده بود: باید این رشته را در دانشگاه داشته باشیم و تدریس شود و امیدوارم نسل بعدی زیر دست امثال فریبرزی بتوانند تربیت شوند. کاظم فریبرزی هم پس از دریافت جایزه اش اظهار امیدواری کرده بود” تا بعد از این نیز دیگر بچه های پشت صحنه فراموش نشوند.” اخبار روز ، پامچال نیوز ...
جزییات دستگیری 6 سارق خودرو حمل پول بانک پاسارگاد در گفت وگو با طراح اصلی این سرقت
.... خودرو حمل پول را تعقیب کردیم و بعد از آن در اتوبان حقانی سد راه خودرو شدیم. با تهدید اسلحه، خودرو را سرقت کردیم. اسلحه دست تو بود؟ بله، یک تیر هوایی هم شلیک کردم. تنها به خاطر این که آنها را بترسانم. بعد از سرقت چه کار کردید؟ در راه یک خودرو ال 90 را سرقت کردیم. پول را داخل آن گذاشتیم و خودرو حمل پول بانک را در اتوبان آزادگان رها کردیم. بعد از آن پول ها را به خانه ای که ...
آچار فرانسه جبهه ها
مثل خیلی از رزمنده های دیگر که آنجا حاضر بودند، شیمیایی شدم و از آنجا مرا فرستادند به بیمارستان صحرایی فاطمه زهرا (س) که سمت چوب ده بود. از آنجا هم اعزام شدم به اهواز. چند روز بستری بودم تا این که به من خبر دادند، فردا اعزام می شوی به تهران. پرسیدم چرا تهران؟ من می خواهم برگردم جبهه، حالم خوب است. دکتر گفت حالت خوب نیست. این اثر داروهاست که این جوری فکر می کنی. بعد در پرونده ام نوشت، ترخیص به ...
دوربین زندگی حسین و پونه را به هم ریخت
به نصب دوربین در خانه اصرار دارد در نهایت جنجالی به پا کرد که به درخواست طلاق در دادگاه خانواده ختم شد. زن جوان وقتی در مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت درباره زندگی اش چنین گفت: من و حسین 8 سالی می شود که با هم ازدواج کرده ایم. در این مدت مشکلی با هم نداشتیم. همیشه اعتماد برایمان مهم ترین مساله بود. چند سالی گذشت تا این که چند وقت پیش حسین به خانه آمد و دیدم چند نفر همراهش هستند ...
بدون نام، بدون نان ...
اما با مشخصاتی که داد و با هم حساب کردیم فهمیدیم 10 سالی بیشتر گفته؛ تعریف می کرد که شناسنامه نداره، شوهرش به جرم قاچاق حبس ابده، پنج تا بچه قد و نیم قد داره. خدیجه با اصرار به داخل خانه دعوتم می کند؛ دیوارهای خانه به سیاهی روزگارش بود، فرشی رنگ و رو رفته و تکه پاره، چند قابلمه روحی کج و کوله، یخچالی خالی و اجاق گازی زهوار در رفته، تنها دارایی شان بود. سن و سال بچه هایش را که پرسیدم متوجه شدم ...
الیاس حضرتی: با کامیون و کانتینر از لابلای قوانین مجلس رد می شوند
امام حسین را بکند و لذا محرم ها که شروع می شد من دیگر کارم نوکری برای امام حسین بود و می رفتم از مردم روستا یکایک وسیله جمع می کردم، یکی قند می داد، یکی شکر می داد، یکی آرد و گندم می داد، اینها را کلاً جمع می کردم، پدرم هم یک شعرهایی به من یاد داده بود که با آنها مداحی امام حسین را انجام می دادم. مجری: پدر بعد آمد در سپاه و خیلی هم او را دوست داشتند و یک نانوایی هم برای پاسداران گیلان ...
هنوز از رکود خارج نشده ایم
؟ پدر من کشاورز بودم و او هم مانند بقیه مردم روستا می آمد رشت کار می کرد. مجری: چند برادر و خواهر بودید؟ 4 نفر بودیم، 2 خواهر و دو برادر، البته برادران زیادی متولد شدند و چون در روستا امکانات پزشکی نبود مریض می شدند و فوت می کردند، داستان تولد من یک داستان ویژه ای است که من نذر کردۀ امام حسین (ع) هستم، مادرم خدابیامرز 7، 8 نذر پشت سر هم کرده بود که اگر این پسر ماند باید نوکر امام ...
چگونه دلیل وقفه شغلی مان را توضیح دهیم؟
بعدی ام وسواس به خرج می دهم. در حال حاضر مدیر داخلی شرکت هستم، اما هنوز یک سوال مصاحبه هست که با شنیدن آن دست و پای خودم را گم می کنم و نمی دانم چه جوابی به آن بدهم. آن سوال این است: چرا در سوابق کاری شما یک وقفه وجود دارد؟ بله. این وقفه مربوط به بین سال های 2012 تا 2014 است.من در این دو سال از پدر و مادرم پرستاری می کردم. آن روزها والدینم هنوز در خانه خودشان زندگی می کردند، اما وضعیت ...
از مجلس دهم راضی نیستم/روحانی کاندید اصلی اصلاح طلبان
شد من دیگر کارم نوکری برای امام حسین بود و می رفتم از مردم روستا یکایک وسیله جمع می کردم، یکی قند می داد، یکی شکر می داد، یکی آرد و گندم می داد، این ها را کلاً جمع می کردم، پدرم هم یک شعرهایی به من یاد داده بود که با آن ها مداحی امام حسین را انجام می دادم. مجری: پدر بعد آمد در سپاه و خیلی هم او را دوست داشتند و یک نانوایی هم برای پاسداران گیلان راه انداخت. بله. پدرم بعد از ...
عامل قتل معلم سراوانی بازداشت شد
مادربزرگم خوابیدم. لحظاتی قبل وقتی به در خانه مان آمدم در قفل بود. پدر و مادرم در خانه بودند، اما نمی دانم چرا در از بیرون قفل شده بود. برای باز کردن در از همسایه ها کمک خواستم. وقتی وارد شدم، مادرم را با دست و پای بسته دیدم. گلوله ای هم به پایش شلیک شده و زخمی بود. پدرم هم با دست و پای بسته هدف گلوله قرار گرفته و جانش را از دست داده بود. بعد از انتقال جسد آقا معلم به پزشکی قانونی تحقیقات در این ...
دزدی پول های کهنه کار نگهبانان بانک بود!
، نمی دهد. به همین دلیل وقتی این همه پول را در بانک می دیدم، وسوسه شدم تا اینکه نقشه سرقت را طراحی کردم. یعنی شما سرقت را طراحی کردی؟ بله. خودم طراحی کردم. البته مدتی قبل با یکی از کارمندان دیگر بانک این سرقت را طراحی کردیم. او در تمام جزئیات و چگونگی سرقت و اینکه در چه روزی و چه ساعتی نقشه را عملی کنیم، مرا راهنمایی کرد، اما آخر کار ما را همراهی نکرد، روز سرقت هم همراه ما نبود ...
حاج آقا لی جو در مشهد+عکس
سوریه برود. بعد از طی شدن مراحل آشنایی و اقامت چند روزه ی طرفین در منزل یکدیگر و آشنایی با خانواده ها، جشن نامزدی برپا می شود. زوج جوان دو سالی را با هم سپری می کنند تا این که درس داوود تمام می شود. درست بعد از روز فارغ التحصیلی داوود، مراسم عروسی شان را برپا می کنند و عروس و داماد در طبقه ی دوم خانه ی لی جو ها ساکن می شوند. ایوب و داوود داوود از ...
ما لوطی ها و مشتی ها عابس لشکر امام حسین (ع) یادمان نمی رود
بوده است در عملیات فتح المبین وقتی می بیند شدت حملات بعثی ها باعث شده که گردان از هم بپاشد در کمال جرئت پیراهنش را در می آورد و با فریاد منم حسین اسکندرلو فرمانده گردان علی اصغر امام حسین سمت بعثی ها می رود، تیر می خورد و در نهایت شهید می شود. من از شهید اسکندرلو بسیار شنیده بودم اما ارتباطم با او فقط عکسی بود که در خانه داشتیم البته پدرم عادت داشت هر هفته جمعه صبح می رفت سر قبر شهید اسکندرلو ...
شهادت حضرت فاطمه(س) به روایت امیرالمؤمنین(ع)
جدایی تو بزرگترین چیز در نزد من است و از دست دادن تو دشوارترین مصائب است ای فاطمه! از روی حسرت خواهم گریست و با اندوه و غم، ناله خواهم زد به خاطر دوستی که به روشن ترین راه حرکت کرد. ای دیده فروریز و بخشش کن و مرا یاری ده! اندوه من همیشگی است و بر دوستم می گریم. سپس جنازۀ حضرت زهرا را روی دست گرفته نزدیک قبر پدرش رسول خدا آورده صدا زد: السلام علیک یا رسول اللّه، السلام ...
مشروح گزارش مصاحبه الیاس حضرتی در برنامه دست خط:از محسن رضایی خواستم لشکر قدس گیلان را تاسیس کنیم/پیش ...
. پدرتان به چه کاری مشغول بودند؟ پدر من کشاورز بودم و او هم مانند بقیه مردم روستا می آمد رشت کار می کرد. چند برادر و خواهر بودید؟ 4 نفر بودیم، 2 خواهر و دو برادر، البته برادران زیادی متولد شدند وچون در روستا امکانات پزشکی نبود مریض می شدند و فوت می کردند، داستان تولد من یک داستان ویژه ای است که من نذر کردۀ امام حسین (ع) هستم، مادرم خدا بیامرز 7، 8 نذر پشت ...
ماشین خواب ها؛ آنهایی که شغل و خانه شان یک ماشین است
سیدخندان و... در ماشین می خوابند. برای حمام هم به حمام نمره می روند. پول اجاره خانه هم ندارند. چاره ای هم ندارند. خیلی در عذابند اینطور. در گرما و سرما باید شب در ماشین بخوابند. *اگر شهرستانمان کار بود که مسافر کش نمی شدم از شهرستان آمده 21 سال بیشتر ندارد می گوید: برادر و چند نفر دیگر از آشنایانمان وارد یک شبکه تاکسی اینترنتی شدند من هم به آن پیوستم. یک دوره آموزشی یک ساعته برای ...
در تیم ملی عقاب آسیا شدم نه استقلال
دادند به خاطر لطف آنها بود و ربطی به هیچ تیمی نداشت. من همیشه دعا می کنم همه بازیکنان به این درجه برسند که مورد محبت مردم قرار بگیرند. خاطره ای به ذهنم رسید. سال 65 من دروازه بان تیم ملی بودم و لباس سبز رنگی را به تن داشتم. پدر و مادرم به من گفتند شیشه های خانه را تمیز کن و من هم که بازیکن ملی پوش بودم مشغول تمیز کردن شیشه های خانه شدم. مردمی که می دیدند می خندیدند و می گفتند بازیکن تیم ملی را ...
من دختری زیبا بودم / مجبور شدم به خانه آن نامرد بروم!
برای به دست آوردن خوشبختی نقشه های زیادی می کشیدم. از آن جا که در مدرسه شاگرد ممتازی بودم بعد از پایان دوره راهنمایی پدر و مادرم مانع تحصیلم شدند. آن ها معتقد بودند که درس خواندن همین اندازه کافی است و بایددر کنار مادرم خانه داری را بیاموزم. بعد از مدتی پای خواستگاران زیادی به منزلمان باز شد. چرا که من از زیبایی قابل توجهی نیز برخوردار بودم. من در آن موقع چیزی از ازدواج و مسئولیت پذیری ...
خسته نشدن از پاسخگویی(حکایت خوبان)
امام حسن عسکری(ع) فرمودند: روزی زنی نزد حضرت فاطمه زهرا(س) وارد شد و گفت مادری دارم ضعیف و ناتوان که برای انجام نماز، مسئله ای برایش پیش آمده و مرا فرستاده است تا پاسخ آن را از شما دریافت نمایم. حضرت زهرا(س) پس از گوش دادن به سخنان آن زن، جوابش را داد. سپس آن زن سوال دیگری را مطرح کرد و حضرت دوباره جواب او را داد. و به طور مرتب آن زن سوالات دیگری را مطرح کرد تا آن که به ده مرتبه رسید ...