سایر منابع:
سایر خبرها
رشت من را مسخ می کند | این شهر را خیلی دوست دارم | هر جا صدای خودش را دارد
که باید تو را اخراج کنیم. من بچه محبوبی بودم، چون برای بچه ها فیلم تعریف می کردم؛ دوستانم به هواداری من گفتند که ما را هم باید اخراج کنید! مدیرمان هم گفت که باشد همه تان را اخراج می کنم. ما را فرستادند خانه. پدرم با جعفر والی مشغول تمرین بودند. من را که دید، گفت: نادر تو اینجا چی کار می کنی؟ گفتم از مدرسه بیرونم کرده اند. والی آمد و گفت: چی کار کردی نادر؟ گفتم نامه نوشته ام. خندید و گفت ...
روایت ترور حسنعلی منصور؛از فاصله 50 متری
و آقای عسگراولادی، برنامه ای برای مسجد جامع تهران داریم و در آنجا عده ای را ذخیره کردیم که یکی پس از دیگری منبر بروند، به این صورت که هر کسی را گرفتند، روز بعد نفر بعدی به منبر برود. من به استادم گفتم بد است که من به راور نروم چون مردم منتظر هستند. ایشان هم خیلی ناراحت شدند. من به عنوان راه حل گفتم که به تهران می روم و اگر توانستم با آقای باهنر هماهنگ کنم، برمی گردم والا یک نفر را به جای خودم می ...
درد و دل با بدهکاران مهریه در زندان اوین
یکی از این درگیری ها زمانی که چاقو را به سمت من زد، چاقو را از دستش گرفتم و برای دفاع از خودم به او زدم و جانش را از دست داد. یک سال فراری بودم و بعد از آن به جرم قتل عمد دستگیر و به زندان رجایی شهر منتقل شدم. پدرم برای اینکه پول دیه را بدهد همه زندگی اش را فروخت و الان هم آواره است. حدود 600 میلیون تومان پول دیه را داده و 170 میلیون تومان از آن باقی مانده است. وی ادامه می دهد: در زندان ...
دایی: نفت من را به یاد تیم های محلی اردبیل می اندازد/ مالکان باشگاه 200 نفر را بدبخت کرده اند
.... ما بعد از دیدار برابر ماشین سازی 8 روز تمرین نکردیم و این گونه مسائل هم پشت سر هم اتفاق می افتد. شما فکر می کنید به یک بازیکن توهین نمی شود وقتی به تمرین تیم می رود و او را به داخل راهش نمی دهند؟ شما می خواهید با این گونه مشکلات پرسپولیس را آن هم 10 نفره شکست بدهیم؟ آدم باید واقع بینانه نگاه کند. من از شما می خواهم معمای ذهن من را حل کنید تا ببینم این افراد که هیچ کاری نمی کنند برای چه آمده ...
دایی: نفت من را به یاد تیم های محلی اردبیل می اندازد/ مالکان باشگاه 200 نفر را بدبخت کرده اند
.... ما بعد از دیدار برابر ماشین سازی 8 روز تمرین نکردیم و این گونه مسائل هم پشت سر هم اتفاق می افتد. شما فکر می کنید به یک بازیکن توهین نمی شود وقتی به تمرین تیم می رود و او را به داخل راهش نمی دهند؟ شما می خواهید با این گونه مشکلات پرسپولیس را آن هم 10 نفره شکست بدهیم؟ آدم باید واقع بینانه نگاه کند. من از شما می خواهم معمای ذهن من را حل کنید تا ببینم این افراد که هیچ کاری نمی کنند برای چه آمده ...
سران فتنه باید در حصر باشند|طرفداران احمدی نژاد متعصب، تند و تیزند
حمدالله هر روز اضافه می شوند ان شاءالله تا آخر جمع می شود. * آقای مهندس بعد از 28 سال سابقه نمایندگی مجلس حالا که از مجلس بیرون آمدید فکر می کنید چه تصویری از محمدرضا باهنر در ذهن مردم است؛ خودتان را در ذهن مردم چطوری تفسیر می کنید؟ – بسم الله الرحمن الرحیم قاعدتاً این سؤال را باید از مردم بپرسید، من خودم، ممکن است یک تصور دیگری داشته باشم و حتماً مردم در مورد من ...
قانون به بانوان مجرد اجازه سرپرستی از کودکان بی سرپرست را می دهد؟
ایران آنلاین / صبح ها من به مدرسه می رسانمت، دست من را برای گشتن میان مغازه های خیابان بهار می گیری و احتمالاً یک لباس عروس با یک عالمه پف و تور برای عید پیش رو انتخاب می کنی. نمی دانم یادم می ماند چه حالی داشتم شبی که صبحش تو برای همیشه به خانه ام آمدی یا نه. از من چرا های زیادی را خواهی پرسید. از این روزها. آن موقع می دانی که من از گذشته ات ...
مسئولی که با ادبیات منقلی صحبت می کند، می خواهد دیگران را آتش بزند/ شیوه رهبری ورود مستقیم در همه امور ...
انتقاد کنیم و خودم هم شخصاً این روحیه را زیاد ندارم، بلکه علاقمند بودم این بحث مطرح شود و به ارتقای فرهنگ سیاسی ما کمک کند. بیشتر از اینکه دنبال انتقاد از فرهنگ سیاسی باشم، دنبال ارتقاء فرهنگ سیاسی بودم. لذا قدم به قدم بحث مثال هایی به ذهنم می رسید که نمی گفتم تا زیاد آشوب برانگیز نشود. یامین پور: شما فکر کنید این برنامه زنده اتساع فضای منبر است، می خواهیم از شما خواهش کنیم اگر حرف مهمی باید ...
مشکلات نابینایان در گفت وگو با مدیر جامعه نابینایان کاشان
بوده است و تغییری که در مسیر زندگی اش داده حتی از نابینا شدن بیشتر بوده. تا سال 83 پیش از پذیرش مسئولیتم در جامعه نابینایان، با نابینایی کنار آمده و مسیر را پیدا کرده بودم و بیشتر به خودم فکر می کردم. اما بعد از ورود به این جامعه متوجه شدم به لحاظ روحیه و نگرشم نسبت به بروز این تفاوت همچنین به لحاظ حمایت خانواده و هدفی که برای خودم تعریف کرده بودم شرایطم از بسیاری از افراد بهتر بود. احساس کردم ...
گفتگوی خواندنی با مادر و دختر اعدامی / زن و دو دخترش مرد خانواده را کشتند
بچه هایم ندارم، روزی که به دادگاه رفتم به مدیر زندان گفتم من فقط به امید خدا می روم و قطعا خدا از ما حمایت می کند. شورای حل اختلاف ویژه زندان استان تهران خیلی به ما کمک کردند. خانواده همسرم رضایت نمی دادند همیشه به دخترم می گفتم اگر عموهایت رضایت بدهند عمه ات رضایت نمی دهد. خوشبختانه توانستند رضایت آنها را بگیرند. از خدا می خواهم عمری به من بدهد که بتوانم خوشبختی فرزندانم را ببینم . ...
نام رسول ملاقلی پور با کاشت نهال سبز شد/ اهدای پلاک شناسایی این فیلمساز به موزه سینما+ گزارش تصویری
پور داشتم و رفتن ملاقلی پور برای من سخت و باور نکردنی بود. سر لوکیشن فیلمی بودم که پیامک آمد رسول ملاقلی پور درگذشت با خود گفتم که رسول شوخی اش گرفته چون روحیه سرکار گذاشتن داشت اما این بار واقعیت داشت و رسول برای همیشه رفته بود. این تهیه کننده ادامه داد: رسول قبل از سفر به آخرت داشت روی فیلمنامه ای درباره امام حسین (ع) کار می کرد چون خاطره شیرینی از ساخت مستند حرم امام حسین (ع) داشت و ...
مسئولی که با ادبیات منقلی صحبت می کند می خواهد دیگران را آتش بزند تا رأی بیاورد/ ادب و مروت سیاسی اقتضاء ...
. پناهیان: مدتی است تصمیم گرفتم در منبرهای خودم نامه های معاویه به امیرالمؤمنین(ع) را بخوانم. یک بار امتحان کردم واقعاً دیدم مردم نمی توانند تحمل کنند و خیلی ناراحت می شدند و شما دیدید در فضای جامعه چیزی شنیده نمی شود، فقط جواب های امیرالمؤمنین را می بینید. یک بار در یکی از این جواب ها دیدم حضرت نوشتند، من اصلاً نباید با تو حرف بزنم، الان روزگار من را مجبور می کند که به تو جواب دهم. تو ...
طلبه ای که فرش زندگی را رفو می کند
) گفتم که تا حاجتم را ندهی به تهران برنمی گردم. روزها پشت هم سپری می شد و من هر روز و هر شب در حرم دعا و عبادت می کردم تا اینکه بعد یک هفته هزینه سفرم تمام شد و دیگر حتی پولی برای خورد و خوراک نداشتم و 6 روز را فقط با آب سپری کردم و روز ششم گرسنگی فشار زیادی به من آورده بود و این شد که رو به امام رضا(ع) کردم و گفتم حال که حاجتم را نمی دهی لااقل پولی برایم مهیا کن تا به شهر خود بازگردم. ...
این بار می خواهیم برویم توی دهان اژدها
.... جهنمی شده بود. زمین مثل گهواره می لرزید به علی رضایی گفتم: چه کار کنیم؟ گفت: شما هم آتش کنین! مخصوصاً بچه های آرپی چی. کمک هایم به سرعت گلوله را آماده می کردند من هم شلیک می کردم. هیچ چا دیده نمی شد. همه اش گرد و خاک و دود باروت بود. یک ساعتی گذشت تا یواش یواش خط آرام شد. علی که از سرکشی آمد. سوال کردم چه خبر؟ گفت: به حمدالله خون هم از دماغ کسی نیامد! فردای آن روز ساعت دو بعد از ...
پسرم عکسم را می شناخت اما خودم را نه!
تهران برگردیم. درست بیرون مهاباد دموکرات ها بازداشتمان کردند. وانمود کردیم تازه به مهاباد آمده ایم و برگشتمان به این خاطر است که نمی خواهیم با برادران ایرانی مان درگیر شویم. حرفمان را باور کردند و حتی تا ارومیه مشایعتمان کردند. در تهران به تیم حفاظت از شخصیت ها پیوستم و از آنجا به بعد دیگر با اصغر وصالی و بچه ها نبودم. یک مدت محافظ مرحوم هاشمی بودم و بعد هم که محافظت از مقام معظم رهبری را برعهده ...
روایت آیت الله یزدی از روش و منش آیت الله واعظ طبسی/فقط از رهبری تبعیت می کرد
به گزارش نماینده ، اینکه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) و بدون پشتوانه های معمول جهانی یک تنه مقابل استبداد داخلی و استعمار خارجی ایستاد، بعد از امداد و خواست الهی، دل گرم به حضور چهره های مخلص و ایثارگری بود که سختی زندان، تبعید و شکنجه را بر جان خریدند اما تا پای جان بر عهد و پیمان با خدا و امام ایستادند؛ و نه فقط در حیات رژیم طاغوت، بلکه در حین و بعد از پیروزی انقلاب نیز همچنان بر بیعت ...
متن کامل سخنرانی مهم حجت الاسلام پناهیان در محضر رهبر انقلاب
...> یک جوانی آمد پیش امام صادق(ع) و گفت: آقا من کاسب هستم و برای خودم یک درآمدی دارم، یک هنری هم دارم، به من گفته اند که شما بیا فلان جا، کارمند بشو، ما همین حقوق را به شما می دهیم، اجازه هست که من کاسبی-یا آن کار تولیدی ای که احیاناً خودم انجام می دهم- را رها کنم و بروم کارمند بشوم و مزد بگیرم؟ امام صادق(ع) فرمودند: نه اجازه نداری! تو تا وقتی خودت می توانی پول دربیاوری، چرا می خواهی مزدبگیر بشوی ...
ماجراهای آقای هیجانی!
بمون تا برگردم و با هم بریم برنامه زنده و پربیننده تلویزیون!!" - ای بابا! تو دیگه کی هستی؟!! **** ... چند ساعت بعد، همه چیز برای یک گفت وگوی مهم و شاید تاریخی و به یاد ماندنی، با شادترین و بی غم ترین آدم روزگار، در بزرگترین استودیوی یک برنامه بسیار محبوب و میلیونی تلویزیونی آماده بود. من با کمی فاصله، در اتاق فرمان پخش برنامه نشسته بودم و از حضور خود ...
منوچهر آشتیانی: تحت تأثیر هدایت، فردید و نیما بودم/ هایدگر، عارف است نه فیلسوف
شما استخدام رسمی شوید و تدریس جامعه شناسی را شروع کنید. اما یک روز بعد یک کاغذ پستی برایم آمد که نوشته بود آقای دکتر آشتیانی با این شماره تماس بگیرید. به خودم گفتم: ساواکی که می گفتند همین است! چون من کار گرفتم و می خواهم استخدام شوم حتماً به همین دلیل این ها به سراغم آمدند. در این افکار بودم که تماس بگیرم یا نه. با پدرم که مشورت کردم ایشان گفت زنگ بزن که اگر ساواک باشد نمی توانی تماس نگیری. زنگ ...
عاشق حضرت زهرا(س) بود و فدایی حضرت زینب(س) شد
را مادرشان انتخاب کردند. - مادر شهید: به دلیل خوابی که دیدم اسم علی را انتخاب کردم. در زمان بارداری خواب دیدم که در مراسم روضه بودم دنبال پسر بچه ای می رفتم برای مراقبت از او و اسمش را صدا می زدم علی. برای همین اسم پسرم را علی انتخاب کردم. * چطور بچه ای بود؟ - مادر شهید: آرام و با ادب بود. در هشت سالگی علی آقا خواب دید که یک آقایی که رو دوش خود شال سبزی دارد به ...
راکفلر:من می خواهم آمریکا، اقتصاد اول جهان شود
می خواندیم. یک دفعه این چراغ لامپا واژگون شد و روی دست من افتاد و دستم سوخت، آن روز گفتم اگر ما برق داشتیم این مشکل به هیچ وجه پیش نمی آمد و برای همین تصمیم گرفتم بزرگ شدم برق بخوانم. گفتید که پدر را در 10 سالگی از دست دادید؛ در کودکی کار هم می کردید؟ هزینه زندگی ما بردوش مادر بود و من و خواهر و بردارم به او در کار کمک می کردیم، مادرم هنرمند قلم زنی بود و زیباترین صدایی که روی ذهنم حک ...
ترسیم ارادت به امام رضا(ع) در پنجره فولاد
کارم دوست داشتنی تر باشد. ارادت به امام رضا(ع) را از نگاه یک کودک تصویر کردم وی در پاسخ به پرسش که چرا این کار به شدت دوست داشتنی و قابل باور است؟ گفت: شاید نگاه کودکانه به زیبایی ها بارگاه و حرم امام رضا(ع) باعث شد تا اثرم مقبول باشد، زیرا همان طور که گفتم ما انواع برداشت ها را از حرم امام رضا(ع) داشته ایم، اما تا به امروز این شکل از کار را کمتر در فیلمی دیده ایم. کودک در این ...
افزایش بانوان دست فروش +عکس
گزارش با تاکسی از میدان فردوسی محل خبرگزاری تا چهارراه ولی عصر رفتم، به محض اینکه از تاکسی پیاده شدم بساط کتاب فروشی در ضلع شمال غربی پیاده رو توجهم را جلب کرد، تصمیم گرفتم با فروشنده این کتاب ها صحبتی داشته باشم. کتاب ها مال خودم نیست، برای کسی کار می کنم کتاب فروش مرد جوان حدود 20 تا 22 ساله بود، از او پرسیدم، کسی در روزهای پایان سال در میان این همه کالای متنوع، به فکر خرید ...
پزشک گفت 2 روز دیرتر می آمدی رفته بودی!
! خانواده تان چه واکنشی نسبت به حضور شما و برادرانتان توأمان در جبهه داشتند؟ مادرم مخالفتی برای جبهه رفتنم نداشت. می گفت بگذار برادرانت از جبهه برگردند و تو برو. می گفتم برادرانم برای خودشان می روند و من برای خودم می روم. بنده خدا زیاد مخالفت نمی کرد. هر دفعه مجروح شدم عین همان را مادرم خواب دیده بود که مجروح شدم. موقعی که پایم قطع شد آمدم بیمارستان بعد از یک هفته به مادرم گفته بودند ...
دو گروه به آقای هاشمی جفا کردند
مسوول روزنامه اعتماد و عضو فراکسیون امید مجلس به شرح زیر است: پدرم کشاورز بود من متولد روستای ایده لوی خلیفه لو از توابع هشترود هستم. پدر من کشاورز بود و او هم مانند بقیه مردم روستا می آمد رشت کار می کرد. پدرم بعد از انقلاب چون مقلد امام (ره) بود و به شدت مسائل انقلاب را دنبال می کرد آمد سپاه، در سپاه بچه ها همه باهم زندگی می کردیم، من خودم جزو موسسین سپاه بودم ...
فرهادی: کجای دنیا مثل ایران می توانم فیلم بسازم/ سلامِ سینما به فرهادی
گرفتم کار کنم و به تهیه کننده ام در خارج از کشور گفتم حالم حالی نیست که بیایم. فرهادی خطاب به همان مرد ادامه داد: دعا کنید با تمام مشکلات بیایم و در ایران فیلم بسازم. خیلی خوشحالم در نوروز با آن مقطع تهران بودم و حالا شما دعا کنید بعد از رفتن توانی پیدا کنم بتوانم برگردم. فیلمسازی در ایران برایم فیلمسازی با دلم است و دوست دارم آن را ادامه دهم. کجای دنیا این سرمایه را می توانم بدست آورم ...
به من بینوا کمک کنید ...
و سکینه نمی گذشت که 2 زن بچه بغل و یک پسر بچه کنار سکینه آمدند و با هم صحبت کردند و رفتند. من از سکینه فاصله گرفتم و بعد از رفتن آنها از او پرسیدم آنها که بودند؟ و او پاسخ داد مادر، خواهر و 2 برادرم بودند، آنها هم اطراف همین میدان کار می کنند. گفتم سکینه هر روز چقدر کار می کنی؟ و او گفت اگر سر چهار راه برویم حدود 100 هزار تومن و بیشتر و اگر بنشینیم خیلی کمتر. با خودم ...
ارتباط فرماندهان با بارگاه حضرت رضا (ع) بی نظیر بود
مشکلاتی در عملیات رمضان و والفجر مقدماتی داشتیم، از این رو با فرماندهان آمده ایم از حضرت رضا (علیه السلام) استمداد بگیریم. با عنایت و دستور ایشان (آیت الله واعظ طبسی) بعد از شست وشوی حرم مطهر، فرماندهان به زیارت حضرت رضا (علیه السلام) مشرف شدند. معنویت و نورانیتی خاص در مراسم زیارت بود، بعضی از فرماندهانی که در آن برنامه حضور داشتند شهید شدند، مثل آقای مهدی باکری یا آقای جعفرزاده که در آنجا به طور بی ...
روایت رضایی از روش و منش آیت الله واعظ طبسی
رضا (علیه السلام) و زیارت بارگاه آن حضرت. بارها این موضوع در دوران جنگ اتفاق افتاد که عملیات بدر یکی از این اتفاقات بود. در اسفندماه سال 63 ما فرماندهان را خدمت حضرت امام آوردیم، همچنین با آ نها با هواپیما به مشهد مشرف شدیم. بنده به آقای طبسی گفتم این عملیات برای ما سخت است، چون در خیبر هم موفق نشدیم، قبل از آن هم مشکلاتی در عملیات رمضان و والفجر مقدماتی داشتیم، از این رو با فرماندهان آمده ایم از ...
رسولی: لوگوی فیلم محمد(ص) را با انگشت نوشتم
داشتم به نام خلیل شیرازی خدا رحمتش کند، رئیس هیات قائمیه بود که من پوستر برای آنها کار کرده بودم، یک روز آمد گالری من و کارها را دید، گفت اینها چیست؟ گفتم داستان این طوری است، گفت برای چه کسی است؟ گفتم برای کسی نیست برای خودم است و بعد دیدم دسته چکش را درآورد و گفت چقدر بنویسم؟ آن زمان دو سه برابر قیمتش را به من داد و آنها را برد، بعد از یک مدت از طرف ارشاد به من زنگ زدند، حالا کارها را چند می خواهی ...