سایر منابع:
سایر خبرها
نارنجک های چهارشنبه سوری، داعش را نابود می کند
تقصیرها را گردن او بیندازیم؛ ولی من فکر می کنم دایره اتهامات پلاسکو انقدر گرد است که هر کاری هم بکنیم نهایتا باز به خودمان می رسیم؛ چون از ماست که بر ماست. امسال همه ما برای آتش نشان ها اشک ریختیم و از آنها به عنوان قهرمان یاد کردیم؛اما شما برگردید به حادثه سه سال پیش خیابان جمهوری همان ساختمانی که از آن دو خانم به پایین پرت شدند و جان خودشان را از دست دادند. درآنجا نردبان آتش نشانی با اختلاف 18 ...
شبکه فساد از زمان کارگزاران شکل گرفت و در دوران اصلاحات گسترده تر شد/ پورمحمدی به عمد اسناد کرسنت را ...
مدیرکل وزیر به دفتر من آمد و گفت بیا با وزیر معامله کن، مجلس ششمی ها معامله می کردند، گفتم باشه اما شما صبح بیا و قیمت دین بنده را بیاور چون بنده اعتقادی این موضوع را دنبال کردم. ایشان یک دفعه جا خورد و بعدش هم من اظهار ناخشنودی کردم و عذرش را خواستم و ایشان رفت، صبح روز طرح سؤال که آمدم، یکی دیگر از مدیرکل ها که اتفاقاً همسایه خانه ما در شهرک شهید محلاتی بود من را دید و گفت که من دیروز ...
بانوان روایتگر دوران عاشقی مردان می شوند/ حضور 300 راوی خواهر در کانون راویان دفاع مقدس
برای ما تازه به دوران رسیده ها از آن روزها روایت می کنند. هرچند روایت از جنگ و خون ریزی و مرور خاطراتی این چنینی برای تمامی دنیا دیدگان سخت است اما زاویه دید که تغییر کند قطعا تمام سختی ها نیز شیرین می شود، وقتی در همان روزهای درگیری زنان با استقامت تمام پشت مردان ایستادند و ایثار را به تصویر کشیدند، وقتی پس از جنگ مهر سکوت بر لبان زدند و راضی به رضای شهادت همسر و فرزندان خود شدند و تمام ...
محمود درویش؛ با - دانته - در انتظار مرگ
تازه اجازه یافته بود، به تنهایی به "کشف زندگی" برود. در میانه ی یکی از این گشت و گذارهای روزانه در دهکده ی محل تولد خود، بروه، ناگهان با هجوم سربازان رژیم صهیونیستی روبرو شد که با خشونتی کور هر چه سر راه خود می دیدند، ویران می کردند و به آتش می کشیدند. پدرو مادر محمود، ولی به موقع "این بچه ی شرور" را یافتند، مثل "بقچه" ای زیر بغل زدند و راهی لبنان شدند. تأثیر این رویدادهای ...
کرامات حضرت عباس (علیه السلام) در بیان علما
.... من از پله ها بالا رفته وارد طبقه دوم شدم و داخل همان اطاق اول که فرموده بود گشتم. دیدم خانمی مجلله و نورانی در آنجا نشسته است. به من فرمود: بیا داخل اطاق، بنشین. به آن خانم سلام کردم و نشستم و عرض کردم: ای بی بی، شما کیستید؟ فرمودند: ام البنین مادر اباالفضلم. چند روز است پسرم را ندیده ام ،از بس که مردم مریض و گرفتار به او مراجعه می کنند. تو هم غصه مخور، همین حالا پسرم عباس می آید و تو ...
هرکس قوانین من را رعایت نکند حذف خواهد شد
خواستم بیشتر فکر کند چون پست حساسی دارد. مشکلات وی را درک می کنم و امیدوارم بهترین تصمیم را بگیرد. *جوانگرایی و نتیجه گرایی چگونه در کنار هم قرار خواهید داد. کدام یک برایتان مهمتر است؟ گفتم که خیلی مهم است که نتایج را حفظ کنیم و در حین کار محوریت اصلی تیم ملی را هم حفظ کنیم و هر جا نیاز داشتیم جوانگرایی کنیم. ممکن است در مقطعی با مشکل روبرو شویم، اما پس از مدتی درست خواهد شد. برای ...
آن چیزی که بیشتر آقا مهدی را ماندگار کرده روحیات معنوی او بود
کردند که یک ذکری از اهل بیت شود . در عملیات والفجر 4 گردان ها آمادة حرکت بودند تمامی کار گردان انجام شده بود و گردان باید حرکت می کرد یک وقت دیدم آقا مهدی مثل اینکه یک چیزی گم کرده باشد دنبال من می گردد. دیدم که خیلی تند به من فرمود : فلانی این بچه ها دارند می روند برای عملیات، می خواهند بروند در راه اسلام بجنگند ، می خواهد بروند جان خود را فدای اسلام بکنند. تو چطور نمی توانی یک مداح بیاوری و برای ...
سرمایه علی دایی 1000 برابر من است
که 14 ساله بودم، وزنه برداری را شروع کردم. کجا تحصل کردید و زمان تحصیل شاگرد اول بودید؟ من دبستان را در مدرسه شهید مطهری بودم. برای راهنمایی و دبیرستان در مدارس شهید قمیصی و جهان دانش تحصیل کردم. شاگرد اول که نبودم همان نمره 10 را می گرفتم خدا را شکر می کردم. (با خنده) در زمان بچگی وسایل سنگین جابه جا می کردید؟ نه! من از اول اینگونه چاق نبودم، زمانی که ...
سه ماه بعد از شهادت پدرم به دنیا آمدم/ بعد از ازدواجم مادرم را ملاقات کردم
آورد و به من سر می زد. من بچه بودم و تمام کارهای خانه از پخت و پز گرفته تا شستن ظرف ها و جارو کشیدن خانه بر عهده عمویم بود. بعد از مدتی عمویم ازدواج کرد و صاحب فرزند شد. با اینکه عمویم صاحب یک دختر شده بود اما همیشه می گفت تو را بیشتر از دختر خودم دوست دارم. محبت های عمویم باعث نمی شد که حتی یک لحظه هم از فکر پدر و مادرم فارغ شوم. هر شب پدر و مادرم را در عالم خواب می دیدم و تا صبح در ...
معرفی چند روش جذاب برای عیدی دادن
چند ورق کادو در دست داشت. گویا این کتابها را برای نوه هایش خریده بود و می خواست روز عید به آنها هدیه بدهد. نیم نگاهی به کتابها انداختم و با خودم گفتم: حل تمرین ریاضی برای عیدی؟! این کادو بیشتر به درد مراسم "غصه خورون" اول مهر می خورد. آدم عوض آنکه خوشحال شود، به یاد امتحان می افتد و بدتر، افسردگی می گیرد . در همین اثنا، خانم دیگر در تایید انتخاب دوستش گفت: وقتی پول تو دست و بالمون نیست ...
زوروی ایرانی و همسرش +عکس
ایم که بقیه سابریست های ایران نیز نمایش نسبتا فوق العاده ای داشتند. همه بچه ها خوب هستند و باید اینگونه باشد. آن ها و حتی من نماینده ایران هستیم و باید خوب باشیم. دنیای شمشیربازی الان از ما حساب می برد. ما کم تلاش نکردیم، کم با فخری خون دل نخوردیم.همه شمشیربازان تمرینات پرفشار و سنگینی را پشت سرگذاشتند و الان هم همه بچه ها عالی هستند. ان شاءالله بهتر از همیشه در آینده نتیجه بگیریم. ...
مهم ترین عامل پیروزی روحانی کناره گیری عارف بود/ مخالفت بعضی دولتی ها با ریاست عارف در مجلس/نمره 20 و 18 ...
ماجرای رد صلاحیت راحت شده است. عبدالله ناصری حوادث سال 88 را نقطه عطفی در تاریخ سیاسی و اجتماعی کشور می داند و می گوید اصلاح طلبان با اتفاقات روز عاشورا 88 و سایر روزها مخالفند. مشروح گفت وگوی دانا با عبدالله ناصری عضو بنیاد باران و مدیر عامل خبرگزاری ایرنا در دولت دوم اصلاحات پیش روی شما است. اصلاح طلبان کفه سنگین تری را با فقدان آقای هاشمی از دست داده اند ...
از بادیگاردی جنیفر لوپز تا غول برره شدن +تصاویر
، جنیفر لوپز و نیکلاس کیج از جمله چهره هایی بودند که من محافظ شان بودم. ولی همان موقع و در همانجا هم می رفتم نماز جمعه، ما وطن فروش نبودیم ، بچه های آبادان وطن فروش نیستند، امروز خیلی ها خودشان را می چسبانند به انقلاب و رهبری، اما در عمل جور دیگری هستند، الان هم عمر و عاص داریم ، معاویه داریم، فقط اسمش عوض شده است. خدا را شکر که علی هنوز هست، اگر آقا خامنه ای نبود، الان خدا می داند چه بر ...
مادرانه قطعه ای برای حضرت زهرا(س) است/ کسی درباره حذف نامم از سه ستاره پاسخ نمی دهد
. به نظرتان ایشان در این انتخاب نقش داشته است. لهراسبی: احسان رفیق من است و نمی توانم قبول کنم که این انتخاب ها کار احسان باشد. احسان نقشی در انتخاب ها نداشته است. سلیمان: چرا نداشته؟ پس چه کسی باید نقش داشته باشد. لهراسبی: سه ستاره برنامه ای تلویزیونی است و راهبردش دست کس دیگری است. احسان به تنهایی نمی تواند تصمیم گیرنده باشد. تسنیم: در دوره ی قبلیِ سه ...
علی لهراسبی: نمی خواهم سلطان غم باشم!
دلایل شخصی یا غیرشخصی، حق یک نفر را نادیده بگیریم. نبودن من در تیتراژ، به اعتبار من لطمه می زند و همه مردم می گویند چرا علی لهراسبی نیست. رقابت تیتراژهای سال در این جا مطرح است و نمی شود چندین نفر که در این زمینه تخصصی ندارند، من را حذف کنند. به این فکر کرده ای که شاید چون تو یک بار این جایزه را برده ای، خواسته اند این جایزه به دیگران برسد؟ مگر می شود؟ اگر قرار است دست به دست ...
فرهاد ظریف : مطمئن باشید پرسپولیس هم مثل بانک سرمایه قهرمان خواهد شد
موضوع فکر نمی کردیم و همیشه نگاه مان رو به جلو و به آینده بود. الان هم که قهرمان شده ایم، تضمینی نیست که سال آینده هم بتوانیم قهرمان شویم. * پیمان اکبری سرمربی پیکان هم گفته بود دوست دارد بانک سرمایه قهرمان شود، چون نمی خواهد تیم دیگری به دست مصطفی کارخانه منحل شود؟! فرهاد ظریف – این مسائل ارتباطی به من بازیکن ندارد و بهتر است خود آقای اکبری و کارخانه در این باره صحبت کنند ...
آنچه ها شمی با خود نبرد و برای ایران گذاشت
در تاریخ معاصر ایران هم به کرات دیده شده است. البته آقای ها شمی زمانی هم که رئیس مجلس بودند علی رغم اینکه همه فشارها روی مسائل جنگ ایران و عراق متمرکز شده بود دست بردار پروژه های زیربنایی نبود. در اوج فعالیت های نظامی، ایشان در مجلس قانونی را به تصویب رساند تا ساخت آزادراه ها با سرمایه گذاری بانک ها امکان پذیر شود. در همان زمان هیاهوهای تکراری بسیاری مبنی بر اینکه ایشان می ...
بدترین شب زندگی برایمان شب عید است
آغاز کرده است: راستش اوایل برای رفع ناراحتی ها و تنهایی هایم مواد می زدم و اصلا فکر نمی کردم معتاد شوم اما بعد از شش تا هفت ماه چشم باز کردم و دیدم افتاده ام در فاز اعتیاد. کم کم تا جایی پیش رفتم که در مغازه ای که برای کار اجاره کرده بودم، مواد مصرف می کردم و طوری شد که همسایه هایمان متوجه شدند و مجبور شدم مغازه را پس بدهم. تصمیم داشتم مغازه را پس بدهم و با پولش جای دیگری را اجاره کنم، اما همه پولم ...
دژاگه:فوتبال را نمی شود پیش بینی کرد مثل بازی بارسلونا/اختلاف کی روش با دیگران به من مربوط نیست
ملی پوش فوتبال ایران گفت و گو کرده ایم و او از سال عجیبی که پشت سر گذاشت برای مان گفت. از اینکه تقدیر چطور او را دوباره به جایی برد که آرزویش بود. واقعا بازگشت به ولفسبورگ تا این برایت نزدیک به آرزو بود؟ خود آرزو. وقتی با پیشنهاد بازگشت روبرو شدم شاید از خوشحالی خوابم نمی برد. من خاطرات زیادی را در این تیم داشتم. کمتر آدم هایی هستند که در زندگی دوباره به عقب برگردند و شرایطی ...
گفت وگو با جواد یساری، راوی افسانه های بازار
می گیریم. یک روز تماس گرفتند و مراجعه کردم. دیدم همان آقایی که در تشکل مذکور سمت داشت، حضور دارد. گویا خواسته بودند که با من رودررو شوند. من تمام ماجرا را توضیح دادم و ایشان هم تایید و تمام گفته ها را امضا کرد. به من گفتند دیگر لازم نیست شما به دادگاه مراجعه کنید. خبر ندارم که با آن آقا چه کردند. اما در واقع من آلت دست شدم. هم از گندم ری شدم هم از خرمای بغداد. هم آن موقع دشت نکردم و هم این موقع ...
به خاطر خودم ساز می زنم/ مدیون پدر و مادر هستم
ایشان یک روز به من گفتند فقط به خاطر اشتیاق و علاقه ات هست که من این همه راه را از تهران به کرج می آیم. من اگر یک مقدار یادت می دهم تو چندین برابر آن را به من تحویل می دهی. واقعا همینطور بود. من بی نهایت تمرین می کردم. روزی چندین ساعت مداوم تمرین داشتم. مثلا قسمت کوچکی از یک ریتم را استاد به من یاد می داد یا قسمت خیلی کوچکی از یک آهنگ را به من می آموخت من هفته بعد کل آهنگ را برایش می نواختم. دو سال ...
مصطفی زمانی؛ در جست و جوی شاه نقش
سریال قرار بود هجده ماهه تمام شود اما 33 ماه طول کشید. سال آخری که سر فیلم برداری یوسف پیامبر بودیم بهمن ماه بود و من داشتم پیش یکی از دوستانم غرغر می کردم که حیف! نشد امسال توی جشنواره فیلم داشته باشم. این را گفتم تا بدانید که توی ذهن من این خیلی طبیعی بود که ادامه مسیر بازیگری من از سینما می گذرد نه تلویزیون. همان طور که گفتم، خیلی پررو بودم! بعد از سریال یوسف پیامبر تنها در یک سکانس در ...
تئاتر نام تمام مادران ؛ رنج نامه هایی از زنان معاصر
داشتم که بسیاری از معضلات زنان فقر، بزه و فحشا آنجا جمع هستند. در همان اتاقک های کوچک تعداد زیادی قصه نهفته است. تعداد چهار، پنج قصه ام را از زنانی که آنجا دیدم گرفتم و سعی کردم یکجوری در قالب داستان بگنجانم. اما هیچ چیزی غیراسنادی وجود ندارد. لازم نیست این اسناد را با عکس و تفصلات نشان دهیم، خود تماشاگر از ما جلوتر است و می داند این رذائل در مورد زنان وجود دارد؛ فروختن زن، فروختن بچه و... ...
انگار این سرما، سرمای عزب کشه؛ نیس ننه؟
، هر وقت برف می بارید، با مادر شوخی می کردم؛ ننه! سرمای پیرزن کش اومد!امروز هم تا دهان باز کردم همین جمله را بگویم، ننه پیش دستی کرد و گفت:- انگار این سرما، سرمای عزب کشه؛ نیس ننه؟در خانه ما، غیر از من، عزب اوقلی دیگری وجود نداشت؛ پس ننه بعد از چند سال، بالاخره متلکش را گفت! گفت و یکراست به اتاق خودم رفتم. چراغ والور را روشن کردم و از پشت شیشه، به برف چشم دوختم. از نگاه کردن برف که خسته شدم، در عالم ...
امانتی جامانده از یک شهید
آماده کرده بودیم که پدر بزرگِ خانمم سرشو گذاشت زمین و تمام. عروسی منتفی شد. منم بی معطلی برگشتم اینجا. دست روی شانه اش گذاشتم و گفتم: خدا رحمتش کنه، حتماً خیر و مصلحتی تو کار بوده. ولی با برگشتنت حسابی منو خوشحال کردی. با حضور مسلم که معاون من در گروهان دیده بانی گردان ادوات بود، خیالم راحت شد. همۀ کارها را به او سپردم و خودم همراه بچه ها راهی قزوین شدم. سه یا چهار روز بعد برگشتیم. قیافه ...
گفتگوی وقایع استان با محسن ربیعی و عطیه مسلمی زوج دف نواز اراکی به بهانه حضور در کنسرت بزرگ دف نوازان ...
چون مسعود حبیبی شدم که همین حضور در کنار یک استاد تراز اول انگیزه را مضاعف تر می کند زیرا تشویق آن ها نیز اعتماد بنفس را بالا می برد متاسفانه در میان بچه های غیر تهرانی این عدم اعتماد بنفس وجود دارد. و چه شد که به این گروه پیوستید؟ این هم در ادامه همان روند یادگیری ام بود چرا من نباید در کنار نوازندگان مطرح ساز می زدم وقتی که به اذعان اساتیدم در سطح خوبی قرار گرفته بودم از طرفی من ...
معرفی چند روش جذاب برای عیدی دادن
جالب از عمویش بوده است: ...حدود سال 1350 بود. عموی من، گروهی از بچه های فامیل را دور هم گرد آورد، یک مینی بوس کرایه کرد و ما را با هزینه خودش به آرامگاه فردوسی برد. آن موقع تازه کار بازسازی بنا و محوطه تمام شده بود. همه جا را نشانمان داد، داستان هفت خان را هم برایمان نقالی کرد، گرچه بعدها دانستیم که او اصلا نقالی بلد نبوده، این کارش به مذاق همه ما خوش آمد. ناهار هم ساندویچ ...
سرخط ...
جا بود به مزار حضرت فاطمه کلابیه! فقط یک نرده فاصله! با توجه به ازدحام جمعیت، پیرزن از من خواست خیلی ویلچرش را جلو نبرم! و بعد بنا کرد سخن گفتن با خانم اما با زبان اشک! گریه می کرد گویی باران بهار! راستش دریغم آمد بروم! حس کردم اگر بمانم، چیزها دستگیرم می شود از نجوای پیرزن با خانم ام البنین! و اینکه اصلا چگونه باید با ایشان سخن گفت! و از کجا شروع کرد! پس همان جا پشت ویلچر ایستادم تا به بهانه کمک ...
جنگ که زیبایی نداشت!
.... تو بین بچه هایی بوده که اغلب یک دست ندارند، یک پا ندارند، یک چشم ندارند ولی بازهم برگشته اند. چرا؟ چون حلاوت آنجا را چشیده بودند و می دانستند چه اتفاقی آنجا در حال افتادن است. همین ها بود که نگاه من را تغییر داد و من را تا آخر جنگ ماندگار کرد. مصداق عینی هم دارید از این تغییر نگاه؟ یادم هست اولین باری که مجروح شدم، همانجا قسم خوردم دیگر پایم را جبهه نگذارم. چرا؟ چون درد ...
کتاب مداح معروف در راه نمایشگاه کتاب
آهنگران که پیش از این از سوی نشر یازهرا(س) منتشر شده است، می خوانیم: وقتی شنیدم درگیری در خرمشهر شدید شده و دشمن بخش اعظمی از خرمشهر را اشغال کرده، خودم را به این شهر رساندم. نزدیکی های خرمشهر (شهید) سعید درفشان را کنار جاده دیدم، که آر پی جی روی دوشش بود و برمی گشت. از او پرسیدم: چه خبر، شهر تو چه وضعیه؟ گفت: خرمشهر رو دارن می گیرن . گفتم: بچه ها کجا هستن؟ گفت: بچه ها زیر پل دارن ...