سایر خبرها
زندگی روزانه و خصوصی آیت الله هاشمی به روایت دخترش +تصاویر
زندان پدر را که می داد منقلب شده بود و گریه می کرد. از او پرسیدم: از بعد از ظهر جمعه بگویید و صحبت های که در دیدار با پدر داشتید. انگار آن روز، مراسم عروسی نوه حاج آقا بود. درست است؟ بله! جمعه عصر بابا را در خانه برادرم یاسر دیدم. مراسم عقد لیلی دختر یاسر بود. مهمان ها ساعت سه آمده بودند و بابا ساعت سه و نیم رسید. خیلی سرحال و بشاش بود و با همه خوش و بش می کرد. کنار سفر عقده ...
این زنان برای رییس شرکت ماموریت کثیفی انجام می دادند
زنی ناشناس که خودش را خانم آزموده معرفی می کرد با دو شماره به خانه ام زنگ زد و پرسید دفترچه سلامت نیاز دارید؟ برای اینکه دفترچه سلامت را داشته باشم مشخصات خود و فرزندم را به آن زن دادم، تا اینکه ساعت 5/5 عصر مردی با موتور به در خانه ام آمد و ادعا کرد: دفترچه های سلامت را برایمان آورده است. زن تیزهوش گفت: وقتی دفترچه های سلامت را گرفتم برای اطمینان از واقعی بودن آنها با پلیس 110 تماس ...
بعد از باخت استقلال در دربی یک هفته به دانشگاه نرفتم
دقیقه 90 گل زد پدرم نابود شد. البته عکس این اتفاق هم در بازی بارسلونا و پاری سن ژرمن رخ داد و زمانی که بارسا گل خورد ما شروع کردیم به کری خواندن و زمانی که بارسا در دقایق پایانی گل زد و آن حماسه را ساخت پدرم بیمارستان را روی سرش گذاشته بود. البته اگر طرفداران بارسلونا ناراحت نمی شوند باید بگویم که داوری خیلی تابلو به نفع بارسلونا رقم خورد. * در بین تیم های ایرانی، طرفدار کدام تیم هستی؟ ...
حامد همایون از راز موفقیت اش در سال 95 می گوید
کرده ام. در کنسرت ها بچه های کوچک و آدم های پا به سن گذاشته را می بینم اما روز قرارداد تفاهم کردیم که قشری بین 22-21 تا 50 سال را در نظر بگیرم. تعداد زیادی از بچه های دیگر هم در بخش استعدادهای موسیقی هستند و همه به هم کمک می کنیم. زمانی که قرار بود آلبوم من به عنوان اولین خروجی پروژه استعدادهای موسیقی بیرون بیاید، همه بچه ها از جان و دل مایه گذاشتند. اسم بچه های دیگری را که به زودی چهره ...
از چهره زنانه تا انضباط مردانه شهر
عکس نگیرم و اشاره به اتفاقی کرد که چند ساعت پیش رخ داده بود؛ ماموران شهرداری یک وانت بار بساط دستفروش ها را چند کوچه پایین تر از آنجا جمع کرده بودند. پس از اینکه او بر سر بساط خود بازگشت به سمت او رفتم تا بپرسم دلیل این نگرانی از عکس انداختن چیست؟ و گفتم که فقط یک دانشجو هستم و گاهاً خبر جمع می کنم. بعد از اینکه حرفایم را شنید، از او خواستم که مصاحبه کنیم. رویش را برگرداند و دیگر جوابم را ...
پیرمرد ثروتمند مزاحم سرسخت زن آرایشگر جوان /شوهر این زن 10 روز کتک خورد تا اینکه...
بارها سراغ زهرا رفتم اما وی نپذیرفت با هم باشیم. نا امید نبودم چرا که خاطرات خدمتی با هم داشتیم. گاهی گوش های از خاطراتمان را به وی پیامک میزدم تا 3 ماه پیش که فهمیدم زهرا قصد ازدواج با مردی در کانادا را دارد. حمید که ناراحت به نظر می رسید گفت: همه رویاهایم رنگ باخت و خودم را با کارم مشغول کردم تا اینکه 10 روز پیش وقتی از مغازهام بیرون آمدم مجبتی و حسین برادرهای زهرا سراغم آمدند و گفتند ...
اعتراف جوان 28 ساله : سهیلا بیوه ثروتمند به بهانه های مختلف مرا به خانه اش می کشاند تا اینکه ...
اختیار پلیس نبود، زنی با گریه و شیون به کلانتری مرکزی کرج رفت و گفت: پسرم اقرار به قتل دوستم سهیلا کرده و جزئیات قتل را می داند و الان در خانه است. بدین ترتیب با دستور کشیک قتل کرج، سعید -28 ساله- دستگیر شد. وی با اعتراف به قتل سهیلا گفت: سهیلا جای مادرم بود و از بچگی، خاله صدایش می زدم. به من علاقه زیادی داشت و چون 2 بار طلاق گرفته و از همه فرزندانش دور بود، مرا به خانه اش می برد. تا اینکه به ...
در چه سنی، با چه کسی و چگونه ازدواج کنیم؟
و محبت به افراد حرام و کارهای حرام و اشیای حرام جمع نمی شود. یک بار سوار ماشینی شدم. راننده یک تمثال حضرت ابوالفضل(ع) بالا زده بود و یک عکس از خواننده زن زمان طاغوت پایین زده بود. موقع پیاده شدن گفتم اگر کارت گیر کند کدام یک از این عکس ها را صدا می زنی ؟ میگویی یا ابالفضل یا این خانم را صدا می زنی؟ گفت قطعا می گویم یا ابالفضل. گفتم دمت گرم. پس عکس این خانم را برای چه زدی؟ گفت برای دلم زدم. گفتم ...
به کلینیک زیبایی خودرو خوش آمدید!
ماه تمام در مغازه صافکاری خوابید و در حال تعمیر بود. نمی دانید وقتی این ماشین را بعد از تصادف دیدم چه حالی پیدا کردم. زیر لب گفتم من خود به چشم خویشتن؛ دیدم که جانم می رود. همه زحمت هایم به باد رفته بود. مدتی همه کارهایم را کنار گذاشتم و روی این ماشین کار کردم و بالاخره مانند روز اولش تحویل صاحبش دادم. او می گوید این کار را با عشق و علاقه خاصی انجام می دهد و همین علاقه باعث شده است تا ماشینی را بهتر از روز اولش نکند، آن را تحویل صاحبش ندهد: گاهی اوقات شده است که از صاحب ماشین خواستم برود و چند روز دیگر بیاید تا بتوانم بهتر روی ماشین کار کنم. ...
خواهر شوهرم از ملاقات شوم شوهرم با یک زن غریبه فیلم گرفته بود/ وقتی امیر موضوع را فهمید از کوره در رفت و ...
هایش شده بردارد. گاهی با خودم که خلوت می کردم فکرهای عجیبی به سرم می زد.آن قدر عصبی می شدم که دوست داشتم خبر مرگش را برایم بیاورند. مریم خانم آهی کشید و افزود: یک شب خواب دیدم شریک بی وفای زندگی ام را کشته ام . تا چند روز گیج و منگ بودم. از سایه خودم هم می ترسیدم . با خودم می گفتم به خاطر بچه هایم باید بسوزم و بسازم. ولی آن روز (روز حادثه) شوهرم از خانه بیرون رفت. تلفن ...
محمدرضا عارفمدیریت فراکسیون امید را اصل می دانم/روحانی کاندیدای شورای عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان خواهد ...
بر حفظ این مرکز در درون خودش اصرار داشت و نهادهای دیگر هم همینطور، جامه عمل پوشاندن به پیشنهاد من شدنی نبود. آقای هاشمی برای حصول ایده آل شما رایزنی کرد؟ فکر نمی کنم. چون بدیهی بود که حصول آن پیشنهاد تقریبا غیرممکن است. چون شما یک بازه زمانی مشغول رفت و آمد و دیدار با آیت الله هاشمی رفسنجانی بودید، این رفت و آمدها همه بر سر ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک نظام بود ...
کشته شدن نوعروس 15 ساله که 4 ماه پس از ازدواج طلاق می خواست+عکس
بعد؟ روز قتل وقتی دیدم هدیه گوشش بدهکار حرف هایم نیست، به آق قلا رفتم و او را به خانه خودمان در آزادشهر آوردم. کلی با او حرف زدم و نصیحتش کردم، اما اصلا گوش نمی داد و مرتب می گفت باید طلاق بگیرد که ناگهان خشمگین شدم و او را به باد کتک گرفتم. هدیه چه می گفت؟ زیر مشت و لگدم هم اصرار به طلاق داشت تا اینکه چوبدستی را برداشته و چند ضربه محکم به سرش زدم. اصلا تصور نمی کردم ...
رنگ و بوی سیاسی درگفت وگو با مهناز افشار
سینمای دهه 90 ایران حرفی برای گفتن ندارند؟ نگاه کنید آن طرف هنوز وودی آلن، وودی آلن است و فیلم به فیلم هم بهتر می شود. چیز بدی که وجود دارد و تقصیر کارگردان ها نیست به نظر من راکد شدن همه اتفاق ها در جامعه ما است. انگار ما را گذاشته اند در چاله ای و دورمان را بسته اند و هیچ چیز دیگری نمی بینیم. از دنیای روز خبر نداریم. چقدر ما قصه های مان مثلث و مربع های عشقی شده است؟ یا نهایتا اعتیاد و ...
سپیده خداوردی: سفره ما 9 سین دارد!
عیدانه با یکی از سین های هفت سین 96 ما سپیده خداوردی. *** عیدی را نقدی بدهید! هنوز هم عیدی می گیرید؟ - شاید باورتان شود ولی هنوز هم عیدی می گیرم و اگر کسی به من عیدی ندهد دلم می گیرد. یادم می آید وقتی دبیرستانی بودم همه می گفتند شما دیگر خانم شده اید آخر ما چی به شما بدهیم که راضی باشید ولی جدی عیدی گرفتن را دوست دارم نه تنها عیدی بلکه کلا کادو دادن و گرفتن را خیلی ...
حضور تاریخی زنان در جشن های نوروز
شیشه ای برداشته رخت و کفش کهنه پوشیده جلوتر را پوشیده در اطاقی که درش رو به جنوب باز شود جمع شده از آنجا با هم حرکت بکنند و سخنانشان تا دباغخانه همه از بریدن و دریدن و شکستن و ریشه کن کردن و پردادن و سوزاندن و بیرون کردن و مانند آن باشد تا به دباغخانه برسند، مانند حاج میرآغا درخت عرعرش را انداخت. ربابه خانم پر چادرش به میخ در کوچه گرفت درید ... و آنقدر از این حرف ها بزنند تا به دباغخانه برسند. ...
خیلی سخته محبت کنی, سختی بکشی...دستات یخ بزنه
رویای شبانگاهی... من عاشق خودش بودم و کُل خانواده اش؛ لعنتی های دوست داشتنی، همه شان زیبا و خوش تیپ و شیک پوش. به خانه ما که می آمدند، حالم عوض می شد. نه که عاشق باشم نه، بچه ده یازده ساله از عشق چه می فهمد؟ فقط مثلا یادم هست یک بار مدادرنگی بیست و چهار رنگی را که دوست پدرم از آلمان برای سال تحصیلیم آورده بود نوی نو نگه داشتم تا عید، که آنها آمدند و هدیه کردم به او؛ که جا گذاشت و ...
پسرانی که خدمات جنسی به زنان پولدار می دهند
مشتری من هستند . در قسمت مردانه مترو سوار شده است. در هر ایستگاه به یک مرد نزدیک می شود و زیر لبی چیزهایی می گوید. همانطور که زیر چادر رژ لبش را پر رنگ می کند، می گوید: شوهرم 5 سال پیش به زندان افتاد و خرج 4 بچه به عهده من افتاد. سه سال اول را درخانه مردم کار می کردم. بیشتر خانه هایی که می رفتم، مرد خانه بعد از مدتی به من پیشنهاد می داد و من مجبور می شدم از آنجا بروم. بعد با خانمی که همسایه روبرویم ...
توییتروریسم آشنای روحانی علیه چهره های تأثیرگذار
... پیشه ای که طی آن، این شبکه ها تبدیل به یک میدان مین یا چیزی شبیه به این برای رقبای سیاسی یک رئیس جمهور تبدیل می شوند و مقاصد انتخاباتی یک گروه خاص هم شاید که تأمین شود. *آشنا علیه ضرغامی، رضایی، حاج قاسم و قالیباف/روایتی از یک تهدید امنیتی سطح بالا آشنا تقریباً عمده رقبای سیاسی بالفعل و بالقوه رئیس جمهور روحانی را طی چند ماه گذشته و با تلاشی چشمگیر نواخته است. ...
تصاویر/ روز مادر به روایت اینستاگرام هنرمندان
روز مادر بر همه بانوان و آقایان مبارک و همه مناسبتها و بهانه هایی که عشق به مادر و پدر است همیشه مبارک عکس از : یار نفیسه روشن: من یک زنم...خالقم سوره ای به نامم نازل کرد.من یک زنم...خالقم طواف نساء را واجب کرده ک بدون آن حتی حج ات قبول نیست. خالقم ب تو دستور داده ک حجر اسماعیل را نیز طواف کنی و خالقم گفته باید هفت بار پا در جای پای یک زن ، هاجر ، بگذاری و آنقدر ...
تاکسی گرفتم و سمیرا و دوست پسرش را دنبال کردم، آنها وارد خانه ویلایی شدند / دیدن این صحنه داخل حیاط ...
: تو یک دختر نوجوان هستی و باید خیلی مراقب خودت و آینده ات باشی. پوزخندی زد و از کنارم رد شد. بعد از تعطیلی مدرسه فهمیدم پسری جوان با موتورسیکلت دنبالش آمده است. بلافاصله به خانه شان زنگ زدم، مادرش از من خواست تعقیبش کنم؛ می گفت خودش را می رساند. یک تاکسی دربست گرفتم و دنبالشان رفتم. پسر جوان ، سمیرا را به داخل خانه ای کشاند. مادر این دختر کج فکر زمانی خودش را رساند که فرزندش ...
قلب مادر، کلاس درس فرزند است
محل حاج خانم صدایش می کنند. در یک خانه بزرگ تنها زندگی می کند. خودش می گوید: شب ها از ترس تمام لامپ های خانه را روشن می گذارد، طبق گفته اش سه پسرش هرکدام در یک گوشه شهر مشغول کار و زندگی خودشان هستند و چون همسرانشان با زندگی او در کنار آنها راضی نیستند، در این خانه تنها زندگی می کند و با حقوق بازنشستگی همسرش روزگار می گذراند. شاید این جمله را بارها شنیده ایمکه مادری چندفرزندش را زیرپرو ...
همه فیلم هایی که نوروز پخش می شوند
...، یک فرمانده بی رحم به نام کائو به همراه نیروهایش کنار یک روستا اردو می زنند. پسر این فرمانده یک معلم و یک کودک و فرد دیگری را بی دلیل به قتل می رساند و توسط کلانتر دستگیر می شود تا فردا صبح به دار آویخته شود. یکی از فرماندهان کائو که از موضوع با خبر شده مردم روستا را تهدید می کند که در صورت عدم آزادی پسر فرمانده، همه اهالی روستا را خواهد کشت. مرد ثروتمند روستا و افرادش بالاخره مردم را ...
نجات مردانی که از ساختمان آویزان شده بودند
تولیدی لباس تبدیل شده، خوابیده بودیم که حدود ساعت یک و نیم بعد از نیمه شب، انگار یک نفر ناشناس، من را بیدار کرد، وقتی چشمهایم را باز کردم هیچ کس را ندیدم ولی کمی که دقت کردم متوجه شدم دود غلیظی بالای سرم می چرخد، در یک آن از جا بلند شدم و خودم را از بالکن به طبقه دوم پرت کردم؛ فوراً به سراغ دوستم، مصطفی که در داخل کارگاه خوابیده بود، رفتم و او را بیدار کردم. مصطفی با تعجب نگاهم کرد و پرسید: چرا ...
از فروش دو میلیازد تومانی می سی سی پی... تا آغاز به کار مجموعه ای تئاتری روی گورستان
تعطیلات عید بود و تئاتر سوت و کور. پیش از سال 1390 گزینه پیش روی همه سالن های تئاتر در نوروز تعطیلی بود تا این که امیر دژاکام با نمایش نصرت خانم، مادرم و نوروز که از هفتم فروردین 1390 در سالن اصلی مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفت این سنت را شکاند. در نوروز 91 و 92 اوضاع به روال سابق بازگشت و تنها پرسنل حراست پشت درهای بسته، مراقب سالن ها بودند. در نوروز 93، 94 و 95 بار دیگر قفل تماشاخانه ها باز شد و ...
از تکاوری یگان صابریان تا فرماندهی عملیات در سوریه/ تصاویر
این شهیدان نبودند، اثری از حرم اهل بیت(ع) نبود. این سخنان نقل قولی است از فرمایشات رهبر انقلاب در جمع خانواده های شهدای مدافع حرم که به تنهایی گویای منزلتی است که می توان برای این شهدا تصور کرد. خانم سیده آزاده مداری متولد70 طلبه جامعه الزهرا قم، همسر شهید مدافع حرم مهدی علیدوست گذری کوتاه از زندگی همسرش را برای مخاطبان روایت می کند. سرگرد مهدی علیدوست متولد 25 مرداد سال 65 مدرک ...
مادرانه های بانویی که "شهید خرازی" از دامان او به آسمان رفت
جبهه به خانه می آمد و بامداد دوباره می رفت و احدالناسی او را نمی دید. تسنیم: با آن حال و احوال که حاج حسین را می دیدید چه می کردید؟ مادر شهید خرازی: حاج حسین زیاد حرف نمی زد، وقتی می آمد در حالتی بسیار معنوی تا صبح به درگاه خدا رازو نیاز می کرد و صبح زود دوباره برمی گشت به جبهه. حاج حسین عادت داشت در خلوت نیایش کند و گاهی هم که می رفتم و می گفتم حسین جان بیا یک ...
بخش هایی از زندگی امام خمینی (ره)
بپذیرند و با قدرت و تصمیم و اراده به پیش بروند. ساعت 20 / 22 روز شنبه سیزدهم خرداد ماه سال 1368 لحظه وصال بود. قلبی از کار ایستاد که میلیون ها قلب را به نور خدا و معنویت احیا کرده بود. در آخرین شب زندگی و در حالی که چند عمل جراحی سخت و طولانی در سن 87 سالگی تحمل کرده بودند، اما نافله شب می خواندند و قرآن تلاوت می کردند. در ساعات آخر، آرامشی ملکوتی داشتند و مرتبا شهادت به وحدانیت خدا و ...
جادوی پیراهن شماره 10
.... حدود سه چهار روزی وقت برد و همه توی خانه به من مشکوک شده بودند که چی شده که من اینقدر بی سروصدا شدم و می آیم و می روم تو اتاق و ساعتها بیرون نمی آیم. بالاخره بعد از چند روز کار طراحی آگهی تمام شد ، منتها آگهی من نه لوگو داشت و نه آدرس باشگاه پرسپولیس ونه شماره حساب. 3. حالم حسابی گرفته شد، چون همه نقشه هایم نقش بر آب شده بود ، این همه وقت گذاشته بودم و حالا هیچی به هیچی. آرزوی داشتن و ...
پیامک عید نوروز 96
تبریک سال 96 از امروز همه چیز آخرین است آخرین هفته آخرین دلشوره هایِ شیرین اسفند اتمامِ آخرین جایِ گردگیری نشده خانه آخرین اتمام حجت ها با خودمان... حالمان و آرزوهای مان... آخرین یا مقلب القلوب ها و آخرین امیدهای گره خورده، به اشاره سالی نو، که همه چیز درست می شود. این چند روزِ آخر هم باید اسبِ سال را مجاب کرد که تا منزلگاه راهی نیست ...
بازیگر ابد و یک روز : دوستانم را از دست دادم!
از دو سال را دراین آموزشگاه بودم که در همان زمان دستیار آقای روستایی به خانم خلوتی که مدیر آموزشگاه بودند، تماس گرفتند و گفتند که بازیگر 10-11 ساله برای فیلم ابد و یک روز می خواهند. من را معرفی کردند و برای تست بازیگری رفتم. این طور شد که برای بازی در فیلم اول سعید روستایی انتخاب شدم و نقش نوید، پسر کوچک خانواده را بازی کردم. این فیلم اولین کار تو بوده است؟ ابد و یک روز اولین ...