سایر منابع:
سایر خبرها
نقاشان لبخند
کمک هایی بود که ناخوانده مهمان جیب هایشان می شد، همه و همه کارشان را راه می انداخت. اصلا راست گفته اند که محدودیت، خلاقیت می آورد. پول نداشتن، تنظیم وقت برای درس خواندن و تعداد افراد کم گروه همه بهانه ای می شود تا این دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان، یکی از مهم ترین هدف هایشان را شادکردن کودکان قرار بدهند. نه اینکه کل تمرکزشان روی بچه ها باشد، این فقط بهانه ای بوده برای تجربه شادی با ...
دعا کنید این خبر صحت نداشته باشد/هرجا می خواهی برو ولی سوریه نه!
خبر نداری؟ شروع به گریه کردم. گفتم از دیشب پای تلفن نشسته ام تا محسن زنگ بزند... حالم طوری بود که مادر با نگرانی گفت تو هیچ وقت این طور نبودی! حتماً اتفاقی افتاده! گفتم به خدا هیچ نشده، فقط خیلی دلتنگ شدم... صدای فریاد مادر را می شنیدم. بچه ها هنوز خواب بودند. رفتم آنجا تا مادر را آرام کنم که دیدم چند نفر دم در خانه آنها هستند؛ دایی، برادرم و بقیه افراد که یادم هم نیست دقیقاً. با مادر صحبت می ...
محمدعلی کشاورز، هنرمندی از جنس مردم
... یکی از شیرین ترین خاطرات جوانی تان را تعریف کنید؟ روزی چند پسر از فامیل ها فوزیه، همسر شاه به جلفا آمدند و دنبال دخترهای مردم راه افتادند. بچه های ارمنی به خانه مان آمدند و در زدند و موضوع را به من گفتند. بدون آن که به خانواده ام چیزی بگویم با آنها راهی شدم. پسرهای شهری را در کوچه تلگراف خونه گیر انداختیم و حسابی کتک شان زدیم. فرار کردم و به خانه برگشتم. از طرف پاسگاه آمدند و مرا ...
آتوسا حجازی: هنوز هم به گوشی پدرم پیامک می زنند
... درباره ملاقات با مرکل هم حرف می زنید؟ سفر به آلمان و ملاقات با خانم مرکل صدراعظم این کشور به طور کاملا اتفاقی در تابستان رخ داد. قرار بود یک دوره تورنمنت بین المللی زنان در آلمان برگزار شود که دوست یکی از بستگانم در آنجا مرا در جریان این بازی ها گذاشت و ما هم ناامیدانه ثبت نام کردیم اما چند وقت بعد ویزاها آمد و رفتیم آلمان.مرکل آمد کلی خبرنگار آلمانی هم پشت سرش آمدند و با تیم های ...
نرگس کلباسی از رنج ها و آرزوهایش می گوید
ایران وطن ماست. بعد از فوت پدر و مادرم هم که در انگلیس بودیم، در آنجا با دو برادرم، خودمان، خودمان را بزرگ کردیم و نبودن خانواده و بودن در جایی که احساس می کنی خانه تو نیست، رنج آور است. کم کم به این فهم رسیدم که فقط ما نیستیم که این طور هستیم و خیلی ها در دنیا شبیه ما هستند و خانواده ندارند و احتیاج به کمک دارند. حتی زمانی که بچه بودم دوست داشتم زودتر بزرگ شوم و به بچه هایی مثل خودم و ...
نرگس کلباسی از رنج ها و آرزوهایش می گوید
فوت پدر و مادرم هم که در انگلیس بودیم، در آنجا با دو برادرم، خودمان، خودمان را بزرگ کردیم و نبودن خانواده و بودن در جایی که احساس می کنی خانه تو نیست، رنج آور است. کم کم به این فهم رسیدم که فقط ما نیستیم که این طور هستیم و خیلی ها در دنیا شبیه ما هستند و خانواده ندارند و احتیاج به کمک دارند. حتی زمانی که بچه بودم دوست داشتم زودتر بزرگ شوم و به بچه هایی مثل خودم و برادرانم کمک کنم. این ...
دردهای خاکستری
در گلویش جا خوش کرده می گوید: بابام منو بدبخت کرد. اون مرده ولی مقصر اصلی تموم دربدری های منه. جوون که بود ننه و آقاجون و زمینا کشاورزی رو ول کرد اومد شهر. بیکار و درمونده. نه جایی برای زندگی داشت، نه شغلی که بتونه خورد و خوراکشو تهیه کنه. اومد تو یه محله دربداغون پی کار و کاسبی. نونوا شد. این تنها کاری بود که می تونست انجام بده. چون هرزگاهی توی روستا نونوایی می کرد. یه اتاق اجاره کرد با دو سه تا ...
درآمدسازی برای حفظ زندگی
های ساختمانی و در پیوند با همه قسمت ها گروه رنگ کارها هم با انجام بخش های مربوط به رنگ های مختلف سالن ها، اتاق ها، راهرو و اتاق خواب و کودک و... همه فعالیت ها را زیر دست مدیران قبلی دنبال کرده و اینک به خاطر درآمدسازی شخصی و اینکه می خواهند دستمزد متعادل و قابل قبولی را از نظر خانواده و اجاره خانه و تحصیل بچه ها به دست آورند، با تشکل یک گروه متبحر و کاردان و در اختیار داشتن وسایل لازم از فرچه و ...
ما پای این مملکت ایستادیم
در کازبا روی سن رفته بودیم، دیدم یک نفر بُق کرده و یک گوشه ایستاده؛ فرهاد بود. گفتم فرهاد اینجا چه می کنی؟ گفت حوصله ام سر رفته بود آمدم کازبا ببینم چه خبر است. از آنجا بود که ما با هم رفیق شدیم. بعد از مدتی در امیرآباد، خانه اردلان سرفراز، من و فرهاد و اردلان به مدت یک سال ونیم، هر شب ساعت هفت قرار می گذاشتیم و تا چهار صبح از هم دل نمی کندیم و به زور برای خوابیدن می رفتیم. شما به جز ...
بچه هایی که تصوری از نوع دیگر زندگی ندارند!
محبت برای بچه هایی که تو محلشون فضای مهربانی، ایمنی و سلامت رو کمتر تجربه کردن. اولین قشر هدفمون بچه های کار و بچه های بازمانده از تحصیل بودن. برای انتخاب محله قدری تحقیق و پرس و جو کردیم تا بالاخره محله سنگ سیاه انتخاب شد. چون تصویر کاملی از مخاطب و نیازهاش نداشتیم، قرار شد یه چند ماهی رو آزمایشی تو محله فعالیت کنیم. تو این دوره آزمایشی مهمترین مسأله شناسایی و جذب بچه ها و بعد از اون نیازسنجی بود ...
دختربچه ای معصوم در دام کانالی مخوف
از شأن تو و خانواده توست که وارد چنین کانال هایی بشوی. مرضیه انکار کرد و حتی سوگند خورد که از گوشی جدیدش فقط برای درس استفاده کند. مرضیه از حنانه می ترسید چون پدرهایشان همکار و دوست صمیمی بودند و رفت و آمد داشتند. مرضیه نگران بود که مبادا حنانه راز او را به پدرش بگوید و آبرویش برود. مرضیه با پدرش نوعی رودربایستی شدید داشت که مربوط به سنش بود. مرضیه کوشش زیادی کرد که حنانه قانع شود که اهل هیچ کانال ...
خدا با من است
...... سکوت کردم و به گذشته پرتاب شدم. به گزارش بولتن نیوز به نقل از مجله خانواده سبز، به چندین و چند سال پیش، به شبی که با کلی عشق و خوشحالی درست در همین نقطه ایستاده بودم و به جای نیما، بهرام بود اولین عشق زندگی ام، عشقی که ان را از خدا طلب کرده بودم و خواسته بودم. اولین قدمم رو که برداشتم چشمام رو بستم. دستم رو کشیدی که دنبالت بیام اما من وایساده بودم!! بی هیچ ...
گام های لرزان و طمطراق صدای کوبان
شبی می خواهد درس های ناخوانده ترمی را جبران کند . خدمت آن نیست که صنعتی را که بنیان آن قریب به دو دهه تاریخ دارد به نام گروهی شناسنامه کنند و ما به ازای آن رای بستانند . فقط چند قلم را در منظر صاحبان خرد و تحلیل به مرور می گذارم تا معلوم شود که آش پخته دولت نه تنها هیچ مرغوبیتی برای کسب قوه اجرایی ننهاده است که افرادی می طلبد که دل به دریا بزنند و آبروی خود را با خدا معامله کنند و برای نجات کشور پا ...
برخی ها تاریخ دان بودند برخی ها تاریخ ساز شدند!/ یک فریم عکس در ساحل قوریگل با آستین کوتاه کافی است؟
...> گفت: شورای شهر! گفتم: اگه باعث اشتغال میشه منم بیام! همه خندیدند و همون آقای کاندیدا گفت: برای ائتلاف جای خالی داریم تو هم بیا؟ پرسیدم حقوقش چقدره؟ گفت: حقوق نداره حق جلسه داره اما آپشن های جنبیش خودش اندازه یه حقوق نجومی کاربرد داره! البته اگه زرنگ باشی و گیر نیفتی! همه با صدای بلند خندیدند. گفتم: شرایط ثبت نام چیه؟ گفت ...
طنز؛ کوکو یا کتلت؟ مساله این است
مهرشاد مرتضوی در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت: یکی از ویژگی های دموکراسی نوین اینه که شما می تونین هر چیزی رو با دموکراسی به دست بیارین، حتی اگه خلاف دموکراسی باشه؛ مثلا تو خونه ما، همیشه بابام اول میگه: این تلویزیون هم که هیچی نداره و ادامه حرف رو با سوال خب حالا بزنم شبکه خبر یا بزنم اخبار ساعت 9 شبکه یک؟ پی می گیره. شما هم که برنامه های هر دو شبکه براتون جذابیت غیرقابل تصوری داره ...
باغ لیلی، فرش مجنون
بریده بودند و ارباب حکم کرده بود، ترمیمش کنند. رفو کردن این دایره یک سال طول کشید. خیلی سخت گذشت. تفریح در قبرستان دختر روی فرش ماشینی نشسته و انگشتانش مدام میگردد پی تارهای کوتاهی که به دست نمیآید. این شهر هیچی نداره. باور میکنید ما برای تفریح پنجشنبهها میریم قبرستون؟ جوونها همه لباسای خوبشون رو میپوشن و میان یه چند ساعتی دور میزنن. اغلب مردها به خودکشی فکر میکنن. خواجویی ...
زنده زنده سوزاندن دختر 3 ساله ایرانی!
منافقین ایشان را زیر نظر داشتند و ما هم این را می دانستیم. یک شب در واحد ارتباط جمعی بودیم. آمدند و از روزنه کلید واحد چراغ قوه انداختند تو که من بیدار شدم و با شنیدن صدا رفتند. یک دو شب بود که به خاطر فاطمه می رفتیم توی کانتینر می خوابیدیم چون هوا گرم بود و او نمی توانست بخوابد و ما برای خنک کردن خانه هم امکاناتی نداشتیم. آن شب هم در کانتینر خوابیدیم چون هوا گرم بود و صبح رفتیم خانه نماز بخوانیم. ...
وعده تو خالی و کاندید توخالی سر و ته یه کرباس!
نمی دونم با چه حساب و کتابی ما شدیم غمگین ترین کشور دنیا چون اصولا چیزی نمونده که بهش نخندیده باشیم. شاید به این خاطره که اونقدر نذاشتن سرجاش به چیزهای خنده دار بخندیم که بجاش به چیزهایی جدی و حساس می خندیم! دو دو تا چهارتا، وقتی کارناوال شادی نداریم همه چیزمون می شه کارناوال شادی! پلاسکو آتیش می گیره قبل از اینکه دودش بره تو چشممون، جوک هاش می ره تو حلقمون! هواپیمای خودی سقوط می کنه ...
کبریت زیر آبرو
...! اینقدر مظلوم نمایی نکنید! بچه های هادی تو پول قلت می زنند. چند وقت پیشم خوندم خانمش سوار BMW تصادف کرده. اگه میخواهید حس ترحم ما رو برانگیخته کنید از یکی دیگه مایه بذارید. کل اعضای خانواده ی ما اگه هرکدوم 30 سال کار کنند و تمام پولشونو پس انداز کنند اندازه قرارداد یه فصل هادی هم نمیشه. برید این بساط رو جای دیگه ای پهن کنید شخصا آجرلو را در به وجود ...
اگر رئیس جمهور شوید چه می کنید؟
خوش نما): من مشکلات اساسی کشور رو بررسی می کردم، به کارشناسای تغذیه می گفتم راه حل خوبی براش پیدا کنن و دستور حلشو میدادم، مثلا فقط پفک های لاغر کننده تولید میکردم و اصلا مگه من که 96 کیلو هستم چاقم؟ دکترای انگ نزن هم لازم داریم، بعدشم خونواده ها باید تشویق کنن پسراشون چاق بشن چله بشن، پفک بخورن، پفک خیلی خاصیت داره. پسر سه سال و هشت ماهه بغل پدرش: جوجو. دختر 20سال و شش ماهه، مجرد ...
جنگ خروس ها ، تفریح یا شغل؟
دستمال نمی بندد! می گوید: جنگ خروس تو ایران جرمه و رسانه ای کردنش هیچ فایده ای برای کسی نداره؛ جز اینکه فشار روی ما بیشتر میشه. سعی می کنم با کمی لفاظی، او را راضی کنم که به شرط ناشناس ماندن افراد و نام و نشان محل برگزاری جنگ، اجازه تصویربرداری بدهد، اما آقا رضا به حرف هایم گوش نمی دهد و در جواب می گوید: اگه میخوای، از ما پیش کسوت تر و قدیمی تر تو این کار زیاده، برو اونا رو پیدا کن باهاشون ...
خاطرات عید اون سال ها/مهدی دهقان نایینی فرزند علی محمد
اومدم در یکی از محلات قدیمی و بابام کشاورز بود و کارگر یک روز صبح عید اون سال ها که تقریبا پنجاه و خورده ای سال پیش بود با هم رفتیم خونه خان بزرگ نایین که خدا بیامرزتش مردم شهر اون را به اسم حاج میرزا اسماعیل خان که خونش پشت سلطون موصله که الان شرکت ماهان ( قالی بافی ) است میشناختنش از اون در خونه کذایی وارد شدیم بعد از طی 200 متر کوچه خصوصی و هشتی و دالون و ایوون رسیدیم در اتاق خونه خان بابام سلام ...
چرا بعضی متاهل ها از ازدواج ناراضی اند؟
نام رضا نوشته است: سال 90 ازدواج کردم هیچی بجز چند دفترچه قسط نداشتم. خیلی مواقع قسط ها عقب می افتاد و از اطرافیان قرض می کردم. ماشین نداشتیم. پول تاکسی هم نداشتیم با اتوبوس همه جا می رفتیم. یه جایی تو پایین شهر شیراز خونه اجاره کردیم خدا رو شکر آروم آروم کارم رونق گرفت و دو سال پیش فسطام تموم شد. سه ماه پیش که پراید کارکرده نسبتا تمیز خریدم. با همسرم الان احساس خیلی خوبی داریم خدا رو شکر می کنم ...
آیا قانون شورای شهر برای حمایت مالی از سربازان اجرا می شود؟
... علیرضا هم سرش را کج می کرد و سعی می کرد دلیل واقعی ماندنش در خوابگاه پادگان را به زبان نیاورد. از اتاق فرمانده که بیرون می آمد تمام صورتش از حرف هایی که غرورش به او اجازه نمی داد بگوید، سرخ بود. پدرش بازنشسته بود و مادرش هم خانه دار. او قرار بود با درس خواندن کمک خرج آنها باشد و حالا شده بود سرباز وطن و سربار خانواده. مانند علیرضا کم نبوده و نیستند. کسانی که مجبورند کله صبح از خانه بیرون ...
آیاتولید بزرگترین و ریز ترین قرآن هنر است+عکس
افغانستان و پاکستان و دیگر کشورهای جهان سومی می آید و ادعای بزرگترین یا ریزترین قرآن می کند. چند سال پیش سربازی به نام ر.الف به حسب اینکه می توانست ریز بنویسد مورد توجّه فرمانده خود در یکی از نهادهای نظامی قرار می گیرد. چند وقت بعد در خلال نمایشگاه قرآن که او از طرف آن ارگان حضور داشته، یکی از مسئولین کار او را می بیند و مورد توجّه و تشویق قرار می دهد و همین تشویق باعث می شود که کار او رشد کند ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (384)
یه عده دیگه ساپورت، کشور تو مرحله حساسی قرار داره. 38٫ یه دوستی دارم میگفت میخوام سیگارو ترک کنم فقط وقتی میرم شمال بکشم. بعد اوایل هر روز میرفت شمال، الان دیگه شمال خونه خریده به ما میگه بیاید. 39٫ جواد خیابانی داره دکترای جامعه شناسی میخونه. بی صبرانه منتظر سخنرانی هاش در این حوزه هستم. 40٫ زمان ما اینجوری بود که یه آهنگ گوش میکردی و عاشق میشدی ، یعنی اصلا شخصش ...
تغییرات ملموس
آنها ندارد. ** شأن اجتماعی در شرق پایتخت تغییر ملموس؟ احترام. چه چیزی از این ملموس تر. راننده تاکسی این را می گوید و خیابان را مستقیم می راند تا به شهر کتاب هفت حوض برسد. مردم در محله ای که خانه رئیس جمهوری سابق در آن شناخته شده، نظرهای متفاوتی دارند. راننده که پسر جوان درس خوانده ای است احترام را تغییر ملموس این چند ساله می داند: من و امثال من چندان دلِ خوشی از بی احترامی های ...
نگران انسانیتم...
راهی وزارت کشور شد تا همگام با خیل جمعیت ثبت نام کنندگانی که سوژه خبرنگاران و دوربین های عکاسی می شدند نامش را ثبت کند و مثل بقیه انگشت جوهری و شناسنامه اش را رو به آنها بگیرد، بعد هم لابد قرار بود برگردد روستایشان، اما انتشار یک فیلم کوتاه دودقیقه ای از او در خبرگزاری فارس که خبرنگارش تلاش می کرد مثل همه دیگر ثبت نام کنندگان مشابه با سؤالات کنایه دار دستش بیندازد، اما حرف ها و نظراتش خیلی ها را ...
طنز؛ مندلیف، کِلِی آرمسترانگ و رازی
غریبی همیشه شاد بود. الکی می خندید. بد هم نبود، حال می کرد واسه خودش ولی بعد از اتفاقاتی که تو مراسم درگذشت پدرش افتاد گذاشتنش دیوونه خونه. الان یکساله دارن داروهای افسرده کننده بهش می دن بلکه به زندگی برگرده. یه بار خونه یکی از دوستان بودم دیدم فضا یه جوریه؛ مثلا مبل در فاصله پنج سانتی ال سی دی قرار داشت. می گفت: بر اساس اصول فنگ شویی قرار گرفتن مبل در این قسمت باعث جریان بهتر انرژی چی و ...
مفسر قرآنی که در جوار خانه خدا به آرزوی دیرینه اش رسید/ اگر خیر دنیا و آخرت را می خواهی به حوزه علمیه برو
بسیار آرامی بود و جدا از رابطه همسری، خود را شاگرد وی می دانستم. در ادامه، فرزند شهید به خصوصیات اخلاقی پدرش اشاره کرد و گفت: پدرم انسانی آرام و مهربان بود، هیچ گاه پرخاش و ناراحتی از وی ندیدیم. به خاطر دارم یکبار اشتباه کوچکی از من سر زده بود و پدرم جلوی یکی از دوستان به آرامی به من تذکر داد. من کمی ناراحت شدم اما تذکر پدر را پذیرفتم و با دوستم به داخل اتاق رفتیم. شاید 20 دقیقه از این ...