سایر منابع:
سایر خبرها
عشق به امام و وطن مرا به جبهه های جنگ کشاند
با تصریح اینکه بعد از این عملیات، درخواست مرخصی داده و به به زادگاهم برگشتم و به پابوس امام رضا(علیه السلام) رفتم اذعان کرد: بعد از اتمام مرخصی به مناطق عملیاتی غرب کشور اعزام شدم. غرب کشور در آن سال ها حالت عجیبی داشت، به بوکان که یک ماه بود ازدست نیروهای حزب دموکرات آزاد شده بود، اعزام شدیم و هر روز در کوچه پس کوچه های شهر با نیروهای مخالف درگیری داشتیم. بعد از سه ماه درگیری در بوکان، برای ...
سنگینی درد روی شانه های کارگران باربری منازل
ناچیز یک هکتار، دو هکتار زمین کشاورزی پهن شده پای دامنه زاگرس گذشتند تا همان یک گونی، دو گونی بارِ گندم و نخود و جو که سرِ سال می دهد و بیشتر از یک میلیون، دو میلیون تومان سود و عایدی ندارد برای خانواده های 8 نفره و 9 نفره پدری، بماند برای ننه و بابای پیر و خواهر و برادر صغیر. 15 ساله و 18 ساله و 19 ساله، یک ساک و یک پتو کول کشیدند و دلبسته وعده های باقی هم ولایتی ها که آنها هم کمر طاق زده بودند ...
راز ازدواج پنهانی دختر تاجر خودرو با شلیک های خیابان دولت گره خورد
همین دلیل وکیل هم گرفتم. یک روز قبل از حادثه موسی را دیدم و او اسلحه اش را به من داد تا نگهداری کنم. روز حادثه با او در خیابان قرار گذاشتم. به شوهرم گفتم که بچه هایم را به من تحویل بدهد که ناراحت شد و گفت: وقتی به عراق برویم حساب مرا می رسد. بعد از اینکه مشاجره لفظی کردیم، از من خواست تا اسلحه اش را به او بدهم، اما من می ترسیدم. جلو آمد خودش از داخل کیفم بردارد که اسلحه را بیرون آوردم و سه تیر به ...
پاراگراف کتاب (117)
می گذاشتم و لقمه را نمی جویدم. آن قدر آن را می مکیدم و به یک نقطه خیره می شدم که پدرم گریه میکرد. نه به خاطر آفتاب، نه به خاطر چیز دیگر، مادرم سرش را جلو صوت پدرم خم میکرد: پس به خاطرچی؟ پدرم می گفت: به خاطر دست های کوچکش. همان شب موقع خواب در ایوان، وقتی که به ستاره ها نگاه میکرد، گفت: چشم هاش را می دوزد به گوشه ی اتاق و به یک چیزی فکر میکند. خیلی دلم می خواهد بدانم بچه ی شش ساله به چی فکر میکند ...
حق ندارم سرما بخورم...
را در استراحت گذراندم. پس از آن در مأموریت طلائیه ترکش به چشم و کمرم اصابت کرد. همه فکر می کردند شهید می شوم، برایم دعای توسل گرفتند. اما فردای آن روز دیدند که من با صورتی ورم کرده و چشمانی کبود در خط هستم. فرمانده گردان ناراحت شد. دستور داد بازگردم. ابتدا مقاومت کردم ولی دستور بود و واجب الاطاعت. مجبور بودم بازگردم ... اما در عملیات محرم در آن تپه های بلند و گاه صعب العبور با ...
برای پاسخ به تاریخ می نویسم
.... در دل این عملیات ها به یک سوژه بسیار بکری رسیدم و گفتم من می خواهم روی این کار کنم. در واقع سوژه من منطقه ای بین مرز اسرائیل و لبنان بود که درواقع اسرائیلی ها در آنجا حضور داشتند. مسؤولان حزب الله گفتند رفتن به آنجا بسیار سخت و ناممکن است و از ما اصرار و از آنها انکار. اما پاسپورتم را دادم به سفارت و گفتم با اجازه شما 20 روز بی هویت می شویم و بعد ان شاءالله بازمی گردیم. بچه های حزب الله که ...
گفت وگو با همسر شهید مدافع حرم سیدعبدالله حسینی از لشکر فاطمیون
روی بلندگوست شما رضایت بده اینها فرم را پر کنند. چند ساعت بعد که به خانه آمد گفت من فرم را پر کردم. دیگر رفتنش به سوریه جدی شد و 15 مهرماه هم به سوریه رفت. مخالفتی با رفتنش نداشتید؟ با نبودن ها و دلتنگی هایش چطور کنار آمدید؟ بعد از اعزامش به سوریه 20 روز اول نمی توانست با ما تماس بگیرد. 10 شب اول محرم هیئت داشتیم. نگران بودم و بی خبری خیلی سخت بود. نهایتا زنگ زد که من تازه به ...
اخلاص ؛ راز شهرت معنوی و سیاسی حضرت عباس(علیه السلام)
معارف- طیبه مروت: نام عباس که به میان می آید، دلاورمردی و جانفشانی برای حفظ آرمان های شیعی معنا می یابد. عباس، علمدار کربلاست. او پرچمدار سپاه امامی است که تفکر سیاسی شیعه را بنیان نهاد. او فدایی رهبری است که آزادگی را برای همه مظلومان به ارمغان آورد. پاداش جوانمردی و جانبازی عباس بن علی(علیه السلام) در راه آرمان حسین(علیه السلام)، پرواز در بیکران تاریخ و جاودانگی در اذهان بشریت است. حجت الاسلا ...
رابطه دخترک گل فروش و علی و زهرای بچه های آسمان
قرار دادیم تا تجدید خاطره ای بشود. بهانه ما برای دعوت از بهاره صدیقی و امیرفرخ هاشیمان بازخوردهای مخاطبانمان از جلد شماره قبل این مجله و ماجرای تصویر دخترک گل فروش بود که مخاطبان آن دختر را به زهرا در فیلم بچه های آسمان و کفش هایش را به کفش های علی تشبیه کرده بودند. این بازخورد که دست به دست در فضای مجازی پیچیده بود ما را بر آن داشت تا نظر همان بازیگرها را که امروز سال ها بزرگ تر شده اند، نسبت به ...
گفت هیچ وقت بسیج را رها نکنید/ تلگرام خبر شهادت پسرم را داد!
. یادم می آید یکسال در محرم و شب حضرت علی اصغر شعر زیبایی خواند که اتفاق جالبی بود. از همان بچگی با این چیزها کیف می کرد. در اتاقش را می بست و برای خودش می خواند یا به مسجد می رفت تا مکبر نماز جماعت باشد. آخر هم با پول های توی جیبش هیئتی را به نام منتظران مهدی(عج) راه انداخت. بعد هم بیشتر حقوقش را آنجا خرج می کرد و با این کار خیلی از بچه های محل را جذب هیئت کرد. حسین می خواست بهترین ...
برانکو: حزب من فوتبال است و بس!
نسبت به قبل که سرمربی بودم، جالب تر است. چون الان به عنوان سرمربی پرسپولیس، حتی اگر بخواهم، 24 ساعته هم می توانم مصاحبه داشته باشم. یک نکته خیلی جالب؛ زمانی که شما سرمربی تیم ملی بودید، با عنوان مرد صورت یخی از شما یاد می شد، ولی الان با لبخند، پرانرژی و پرهیجان هستید، مثل تیم تان. آن زمان شاید تیم ملی آن قدر جذاب نبود، ولی پرسپولیس الان، این طور نیست. همان طور که گفتم، کار ...
خرده روایت های یک فرمانده از جنگ نقد شد
بستری بودم، دو خبرنگار از ایران آمدند تا از اتحادیه بازدید کنند، من دو سه ساعت از بیمارستان مرخصی گرفتم، آمدم شماها را ببینم. گفتم شما خیلی خوب هستید که بعد از گذشت نیم قرن ادامه می دهید، او در یک جمله اینگونه پاسخم را داد که خیلی برای ما درس بود! او گفت: روسیه بدون ادبیات جنگش فقط یک خاک پهناور است. سرهنگی با اشاره به توجه رهبر انقلاب به ادبیات مقاومت با بیان اینکه اگر عالی ترین مقام مملکت ...
نگاهی به اوضاع سیاسی در دوره امام سجاد علیه السلام
می برد و بخشش های شگفت انگیز می نمود . گویند: یکی از غلامان چوبی بر دوش داشت و از پله ها بالا می رفت که پایش لرزید و چوب بر سر یکی از فرزندان امام برخورد نمود و طفل از دنیا رفت . امام علیه السلام با اندوه فراوان بر بالین بچه حاضر شد . غلام از ایشان خواست که به خاطر جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله از اشتباه او درگذرد . امام علیه السلام در همان هنگام به خاطر نام پیغمبر صلی الله علیه و آله از گناه ...
دو ویژگی مهم حضرت اباالفضل(ع) در کلام رهبر انقلاب
فشار آورد که خود امام حسین (ع) و اباالفضل (ع) باهم به طلب آب رفتند. اباالفضل (ع) تنها نرفت؛ خود امام حسین (ع) هم با اباالفضل (ع) حرکت کرد و به طرف همان شریعه فرات شعبه ای از نهر فرات که در منطقه بود رفتند، بلکه بتوانند آبی بیاورند. این دو برادر شجاع و قوی پنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند. یکی امام حسین در سن نزدیک به 60 سالگی است اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نام آوران بی نظیر ...
وضع خیلی بحرانی است / هیچ کاندیدایی به اندازه رئیسی مسئولیت های کلان نداشته/شناخت او را رؤسای جمهور بعد ...
. این هم یک سند است. اینها را در گفت و گوهای چهره به چهره بگویید. *پیامبر: تو که ایستادی و بحث کردی، مجاهد فی سبیل الله هستی بعد از جنگ احد یهودی های مدینه جلوی عمار و حذیفه ر اگرفتند. گفتند چی شد؟ رئیستان که گفته بود شما را کمک می کند و از خدا برای شما مدد می گیرد. در این جنگ شکست خوردید. حذیفه گفت من با شما بحث نمی کنم. شما ایمان انسان را سست می کنید. اما عمار گفت با شما بحث می ...
می توانیم، می شود
. محمد باقر قالیباف اما در روز داغ دانشگاه ها حرف های مهم تری هم زد. آنجا که گفت: اگر امروز انتقادها وجود دارد برای این است که ما میز مذاکره را میز مبارزه فرض نکردیم و آمدیم به آنها اطمینان کردیم. در شرایطی که مقام معظم رهبری در چند سال قبل از برجام طی سخنانی در مشهد فرمودند اگر آمریکایی ها با دستکش مخملی هم سراغ شما آمدند، زیر این دستکش مخملی دست چدنی دارند. آنها در تاریخ نشان داده اند که صداقت ...
در انتظار پسرم مهران هستم
.... صدای باران و رعد و برق تمامی نداشت، رودخانه گادر وحشتناک شده بود. وقتی نزدیک رودخانه رفتم یک لحظه فکر کردم که اشنویه را سیل می برد. این بچه در چنین شرایطی در آب غرق شده است. فقط خدا می داند که پیکر بی جان این بچه الان کجاست. شما به جز مهران فرزند دیگری هم دارید؟ بله، من شش فرزند دارم. سه دختر و سه پسر. مهران کوچکترین پسر من بود. او فقط 11 سال داشت. خیلی هم باهوش بود ...
گفتگوی خواندنی با حاج عباس کشوان کلیددار حرم حضرت عباس(ع)
کردم و گوشه ای خواباندم، حدود ساعت2:30 شب بود که دیدم دست و پای بچه تکان می خورد. اول فکر کردم به خاطر بی خوابی اشتباه می بینم، همکارم را صدا زدم اما او هم حرکت دست و پای بچه را تأیید کرد. به سمت پسرک رفتم و سرش را روی پایم گذاشتم، دیدم چشمانش را باز کرد و سراغ پدر و مادرش را گرفت، همان لحظه فهمیدم معجزه شده، به بچه گفتم می توانی بلند شوی گفت بله و از جایش بلند شد . شیخ عباس که اشک از ...
حمید علیدوستی: نام دخترم را ترانه گذاشتم، چون...
صحبت کنیم، این بازی معانی دیگری پیدا می کند. خود فوتبال، ورای قهرمانی هایش، چند تفکر و چند آدم دارد تا توپ به گل تبدیل شود. در نهایت، خود زندگی هم بازی است و این مقوله ی قهرمانی که شما می گویید، شاید از همان دوران کودکی ام نشأت گرفته باشد. اما از همان زمان، نمی خواستم قهرمانی باشم که دیده شوم و در زندگی روزمره و در دوران ورزشی هم به خاطر درونیات خودم، می خواستم قهرمانِ تلاش هایم باشم و به هدف برسم ...
دو ویژگی مهم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام
ابن طاووس- دیدم، اندکی با این نقل تفاوت دارد؛ که شاید اهمیت حادثه را هم بیشتر میکند. در این کتابهای معتبر این طور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آن قدر بر این بچه ها و کودکان، بر این دختران صغیر و بر اهل حرم تشنگی فشار آورد که خود امام حسین و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند. اباالفضل تن ها نرفت؛ خود امام حسین هم با اباالفضل حرکت کرد و به طرف همان شریعه فرات -شعبه ای از نهر فرات که در منطقه ...
پیکر محمود در یک گور دسته جمعی شناسایی شد
روزتا ظهر باهم اشک ریختیم همان جا گفتم من دیگر رضایت می دهم تو دلت به ماندن نیست پس برو و از حریم حرم دفاع کن. وقتی نام شهدای هشت سال دفاع مقدس را می شنیدم فکر می کردم با آدم های عجیب و غریبی روبه رو هستیم که دیگر جایگزینی ندارند اما این روزها مدافعان حرم ثابت کردند که راه شهدا همچنان پر رهرو است. آخرین صحبت های محمود "هرروز سه کیلومتربه عشق بی بی زینب(س) پیاده روی داشتم تا آمادگی ...
جانبازان اِند عشق اند!
حسن شکیب زاده* به یه جانبازی گفتم: چطور شد که دستتو دادی، پاتو دادی، چشاتو هم دادی، بازم توی میدونی و میگی اول صف کجاست؟ گفتم: بابا امروز دیگه کی گوشش بدهکاره که شما دست و پاهاتونو برای چی دادید؟ گفتم: آخه مگه یه آدم چقدر باید رنج و سختی ها رو تحمل کنه و بخاطر خدا صداش در نیاد؟ گفتم: راستش کی میخوان این آدمای بی درد، یه کم از دردای شما رو فقط ببینند، تحملش پیشکش؟ ...
آخرین هدیه محمد به پدرش دو روز قبل از شهادت+عکس
بختیار رفت، ما به دانشکده ی محمد رفتیم. اسلحه دست گرفته و کلاه نظامی بر سر گذاشته بود. همان جا خدا را شکر کردم که اگر بچه ام اسلحه به دست گرفته، فقط به خاطر خدا و قرآن است. گفتم: محمد جان دهانت خشک شده؛ بیا به خانه برویم. گفت:مادر نمی دانی چه لذتی دارد. من رفتم پیش فرمانده اش و اجازه او را گرفتم و آمدیم خانه. تا عصر پیش من بود و دوباره رفت. هفته ای یک روز پیش ما می آمد. من هم گاهی به خوابگاه ...
حجت الاسلام زمانی: حضرت عباس(ع) باب ورود به رحمت الهیه است+گزارش تصویری
قرار می دهد. از آن به بعد بود که ارتباطم را با خدا بیشتر کردم. دنیای امروز اجازه نمی دهد با خدا خلوت کنیم رفقا ماه شعبان است و یک پله تا ماه مبارک رمضان داریم، آنهایی می توانند بهره مند شوند که از ماه رجب این سفر را شروع کرده اند، آنهایی می توانند در شبهای قدر متنعم شوند که از ماه رجب شروع کرده اند. ما همه کار انجام می دهیم غافل از اینکه باید یک ساعاتی را برای خدای خودمان قرار ...
جانبازان عمارهای انقلاب هستند/جامعه امروزی بشدت از فقر فرهنگی رنج می برد
... جانباز قیداری ادامه داد: در ابتدا بعد از گذراندن دوره آموزشی نظامی در تهران به اهواز منتقل شدم و از آنجا به پادگان کرخه رفتم و پس از 10 برای انجام عملیات دار الخوئین که مقدمه ای برای آزاد سازی خرمشهر بود به جاده اهواز خرمشهرمنتقل شدم. گنج خانلو تصریح کرد: در این عملیات که در روز 12 اردیبهشت سال 61 بود در حین مبارزه با عراقی ها خمپاره ای به سنگر تانک اصابت کرد و تنها چهار نفر زنده ...
روایت جانبازان زنجانی از ایثارگری ها/وقتی نام حضرت عباس زیبنده جانبازان می شود
وابسته هستند و با سلیقه جناحی صحبت های جانبازان را قیچی می کنند. یکی دیگر از جانبازان زنجانی با گلایه از برخی بی ملایمتی ها با آزادگان و جانبازان گفت: متاسفانه برخی ها خود را کنار گذاشته اند اما به ما که می رسند، می گویند "به شما که می رسند!! مملکت مال شماست، سهمیه می گیرید"،اما باید به این افراد گفت: پدرت را بفرست شهید شود و سهمیه بگیرد،حاضرم همه دارایی خود را بدهم فقط یک ساعت در جایگاه من ...
هیچ وقت از جانبازی ام احساس پشیمانی نکردم/ پشتیبان ولایت فقیه بودن یعنی عمل به وصیت شهدا
حال کار کردن با بولدوزر در منطقه غرب بودم یک خمپاره به دستگاه بولدوزر خورد من بسرعت پایین آمدم که ترکش های آن به من اصابت نکند که در این بین دومین خمپاره کنار دستم به زمین خورد زمانیکه از جایم بلند شدم دیدم پای چپم نیست و پای راستم و دست و کتفم نیز به خون آغشته شده است که سایر بچه ها به سمتم آمده و مرا با آمبولانس به بیمارستان منتقل کردند و بدین شکل جانبازی من شروع شد. صبح قزوین : در ...
تشویق عابدزاده در پایان تمرین پرسپولیس/پای حراست وسط آمد
مورد باشگاه و هوادار صحبت کنه. ایشون همین امروز باید بره. به خدا بازی دادن به این آدم که تعادل روحی و روانی نداره اشتباه بزرگیه. تنها کسی که تو این چند روز مصاحبه کرد ایشون بود. کدوم یکی از بازیکنان مصاحبه کرد. نقل قول +2 #32 علی 2017-04-30 23:20 ب خدا ب بیرانونند اینقد گیر ندین بنده خدا چقدر زحمت کشیده واسه تیم این حقش نیس نقل قول +16 #31 رادین ...
به اندازه پلک زدنی پشیمان نشدم
؛ فارغ التحصیل الهیات- فقه و معارف اسلامی و حدود یک ماه است از دانشگاه قم بازنشسته شدم. اوایل جنگ بود و من حدود 19 ساله. آبادان را که تخلیه کردند، ما هم از آبادان آمدیم خرمشهر. آن روزها، روزهای نزدیک سقوط خرمشهر بود؛ بسیاری از شهر به دست عراقی ها افتاده بود و در نقاط مختلف شهر شاهد جنگ تن به تن بین نیروهای خودی و عراقی بودیم. مردم عادی تقریباً شهر را تخلیه کرده بودند و بعد از مجروحیت من هم شهر ...
رمان پلیسی فردریک دار درباره شر شیطان چاپ شد
، تصمیم می گیرد مانند یک شکارچی متبحر، همسرش گلوریا را به سمت دامی بکشاند که امکان رهایی از آن وجود نداشته باشد. شوهر عصبانی و کینه به دل گرفته، با هویتی جعلی شروع به اخاذی از همسرش می کند و او را در تنگنایی عذاب آور و طاقت فرسا می گذارد تا جایی که سررشته امور از دست شارل خارج شده و... این رمان فردریک دار در سال 1956 چاپ شده و عنوان اصلی اش، جمله ای است از یکی از دعاهای مسیحیان ...