سایر منابع:
سایر خبرها
وطن ، در انتظار محبوس شدگان در معدن
رسیده بودند، یک ساعت فقط مشغول این بودند که دستگاه کپسول نجات را به خودشان ببندند، اول نمی گذاشتند معدنکاران بروند اما آخر سر ما به زور رفتیم. بچه ها خیلی هایشان رفتند، 500، 600متر جلوتر به خاطر تجمع گاز می افتادند زمین، اما همین امدادگران می ترسیدند جلو بروند. خود من تا 100 متر رفتم، دنبال محسن بودم. نه فقط محسن که بقیه هم. فرقی نمی کرد، همه مثل برادرهایم هستند. محمد آن شب با حسین آن ...
- رومن گاری - ، مردی که سایه اش را فروخت
فردی که او را در شناخت بهتر احساساتش راهنمایی می کند، او را به این امر واقف می کند که؛ آری، عاشق شده است. خداحافظ گاری کوپر را دانای کل روایت می کند و از منظر روایت شباهت هایی هم با ناطور دشت سالینجر دارد. نوع نگاه راوی و طنز خاصی که در روایتش به کار رفته و ظرافت های رفتاری که بیان می شود تا حدودی روایت این دو کتاب را به هم شبیه می سازد. همان اوایل کتاب آمده؛ لنی اول با این جوان غعزیف ...
سوسرا معدن سرد
. یک تهویه بیشتر نداشتیم که آن هم خراب بود. حتی آمبولانس مان چندماهی می شد از رده خارج شده بود و عملاً کار نمی کرد. این همه به ما ظلم شد دریغ از کسی که پای حرف های مان بنشیند. این تهویه را هم از جای دیگری آورده اند. معدن مان هیچ ایمنی نداشت. جواد هم یکی دیگر از معدنچیانی است که دل پری از پیمانکار دارد: سال پیش با زن و بچه ام به خاطر این بی عدالتی و ایمن نبودن معدن تحصن کردیم. کسی نیامد و ...
چند کتاب طنز در نمایشگاه کتاب
آراسته ایم تا شرمسار امروزمان نباشیم. دوران آغاز نمی دانم ها. دوران رنگ باختن تمام پاسخ هایی که زمانی گمان می کرده ای برای پرسش هایت داشته ای. دوران درک اهمیت بنیادین نقش جهل ... راستی، یک وجه مشترک دیگر هم دارند. همه این یادداشت ها با گوشی تلفن همراه نوشته شده اند؛ نه قلمی، نه کاغذی، و نه حتی رایانه ای. درواقع بیشترین نقش را در تولید این مجموعه، دو انگشت شستی داشته اند که شب ها روی صفحه همین ...
بانوی تئاتر این بار با تابلوهای نقاشی به تهران آمده
اسم تئاتر را جلوی من نیاور. چرا این همه بیزاری؟ خستگی این همه سال از کار تئاترکردن با مردم سروکله زدن، به حساب ها رسیدن، پول برق و آب دادن، امشب فروش نداشتیم، دیشب فروش داشتیم، امروز پول نداد همه اینها آزارم می داد. بعد رفتم پای کامپیوتر، آهو خردمند سه، چهار ماه پیش وقتی از پیشم رفت، یک مقدار کاغذ و رنگ هایش را جا گذاشت، گفت اینها را با خودم نمی برم. مدت ها بود به آنها نگاه می کردم، به ...
نبرد با 85 تن زباله در جست و جوی طلا
کار کردید؟ شفاهی: من همان موقع موضوع را با بچه ها در میان گذاشتم. از آنجایی که روز بود و ما به بچه های پاکبان که شیفت شب هستند دسترسی نداشتیم تصمیم گرفتیم خودمان برای پیدا کردن طلاها به این خانواده کمک کنیم. بعد چه اتفاقی افتاد؟ شفاهی: با عجله خودمان رابه مرکز دپوی زباله رساندیم. سیدمومنی: از شانس ما آن روز بولدوزر زودتر از همیشه کارش را شروع کرده بود وزباله ...
سوخت؛ مثل آب خوردن
خبری نبود و زیبایی های کارون مثل همیشه جذاب بود. هنوز هم صدای خمپاره و موشک های دشمن که بر تن خسته شهر فرود می آمد را به خاطر دارم؛ روزهایی که مردم اهواز حاضر نشدند دیارشان را ترک کنند و در برابر دشمن مقاومت کردند. فرزند چهارم خانواده بودم و مثل همه بچه های هم سن و سالم جنگ را با همه وجود لمس کردم. روزهای داغ تابستان در کوچه و خیابان بازی می کردیم و همیشه دوست داشتم از علت به وجود آمدن پدیده هایی که ...
بخواهم از مصیبت کم درآمدها بنویسم سر به فلک می کشد
هم مثل همه بچه های جنوب شهر دستفروشی. اول دبیرستان را خواندم و چون قبول نشدم دیگر ادامه ندادم و 4 تا 5 سال خیاطی کردم و بعد از آن به خدمت سربازی رفتم. حتی در ایام سربازی نیز کار می کردم و زمانی که مرخصی می گرفتم دوباره سراغ خیاطی می رفتم. کی آمدی اینجا؟ از مهر 87 به اینجا آمدم و از فضایش خوشم آمد و هر دو طرف از یکدیگر راضی بودیم و به کارم ادامه دادم. ورودت به فضای مجازی از کی بود ...
ماندگار شدن یا نشدن؛ مساله این است
شعار سال: همه چیز با یک اتفاق کوچک شروع می شود، با یک پیشنهاد دوستانه یا با یک هدف خاص؛ از همین جا که تو صدای خوبی داری... تو می تونی در حد و اندازه های یه خواننده خوب و پرطرفدار روی صحنه حاضر بشی... بدرخشی... مشهور بشی... پولدار بشی... تو می تونی... شروع کن... مگه بعضی ها چه طوری شروع کردن؟ تو هم مثل همونا. به امتحان کردنش می ارزه... شروع کن. آنها بازیگرند، بازیگرانی خوش نام و البته ...
روز جوان | فیلم بیانات رهبر انقلاب در دیدار جوانان (1377)
دو بچه ده، دوازده ساله، در مدرسه کمین گرفته بودند و با مسلسل، یک مشت بچه و معلّم را به رگبار بسته بودند! اول هم آژیر خطر کشیده بودند، تا بچه ها جمع شوند؛ بعد همه را به رگبار بسته بودند! ببینید برای یک جامعه، چنین وضعیتی، واقعاً چقدر بد و دردآور است! جنایتی خونسردانه و از روی بیخیالی، به خاطر تربیت بد. اینها همه اش دنباله همان بیبندوباری است. جوان چگونه میتواند حسّ نیاز به هیجان را در خود ارضاء کند ...
فریاد اعتراض داغداران و گوش شنوای روحانی
ایم با زن و بچه آمدیم اما مسئولان رسیدگی نکردند. این کارگر افزود: 20 میلیون از این شرکت طلب دارم اما 10 هزار تومان ندارم که فرزندم را دکتر ببرم. شما با ماهی یک میلیون تومان می توانید زندگی کنید؟ 25 سال در معدن کار می کنند و بعد از 25 سال که بازنشست شده اند تنها 1میلیون و 400 هزار تومان حقوق بازنشستگی می گیرند. 1700 متر در کوه بدون تهویه کار کردیم. معاون فرماندار شب گذشته اعلام کرده که ...
برشی از زندگی حرفه ای سعید پرویزی به روایت مسعود نوری
...، اگر پولی هم ندهند هیچ حرفی نمی زند چراکه این ها هیچ کدام نزد خدا گم نمی شود. خداوند به حضرت نوح(ع) می گوید: کشتی را زیر نظر ما بساز! یعنی ما تلاش های تورا می بینیم. چون این تلاش و نیت، رنگ خدایی دارد ، همه این ها جمع می شود و بعد از اینکه آقا سعید به وسیله همین موارد امتحان شد، این رتبه اولی مسابقات بین المللی ایران از طرف خدا به او هدیه می شود. به نظر بنده نباید دنبال این باشیم که چرا او اول ...
عاقبتِ بن لادن ها
را نیز در آنجا راه انداختند. زنان بر روی اجاق های قدیمی مشغول آشپزی بودند. خدیجه، دختر 14 ساله اسامه، به همراه فاطمه، خواهر ناتنی 12 ساله او، دو سال پیش و در یک شب با دو جوان عربستانی 30 ساله ازدواج کرده بودند. آن ها قبلا صاحب زن و بچه شده بودند اما به خاطر اینکه از مبارزان مجاهد بودند، با دختران اسامه نیز ازدواج کرده بودند. وفا، همسر سعد بن لادن، نیز مانند اَمال، جوانترین همسر بن لادن، به تازگی ...
باخمیر نان در می آورم
. من هم کم کم کار را در کنار خواهرم یاد گرفتم و چون او مشغله کاری فراوانی داشت، انجام این کار را بعد از آموزش به من سپرد. اولین مشتری ها را از کجا پیدا کردید؟ اولین محصول که تولید و عکسش در فضای مجازی منتشر شد، بازخورد بسیار زیادی داشت که دور از انتظارمان بود. به همین دلیل، تصمیم گرفتیم کارهای بیشتری تولید کنیم و سفارش گرفتن از مشتری ها را آغاز کردیم. نخستین محصولی که فروختیم ...
طنز؛ وصیتنامه علی مطهری!
جهاد بلکه روی صندلی نمایندگی درحالی که به یکی بند کرده ام و سوال پیچش کرده ام و درحین گیردادن و نامه سرگشاده نوشتن جانم را بستاند! امروز که ازمیان شما رفته ام، می فهمید که مرد قبیله تان رفته! ببینم بعد از من کسی جرأت حرف زدن دارد یا ندارد! به فرزندانم وصیت می کنم مانند من باشند برای پدرم و مرا سربلند کنند، به پسرم که در رشته مکانیک درس می خواند، یادآوری می کنم که من هم رشته مکانیک می ...
با هر نقش زیستن دوباره را تجربه می کنم
گرفتاری و مصیبت نبود، بلکه همه اینها فقط یک اسم دارد: تجربه! من با درد به آگاهی رسیدم؛ با غم و اندوه به وجود شادی آگاه شدم، شادی را خوب شناختم و از آن حفاظت کردم. مسیر زندگی من همیشه پر از تجربه بوده و بایگانی ذهنم 68سال تجربه را در خود ذخیره کرده است. بازیگر نقش های کوتاه ماندگار من نقش ها را متر نمی کنم! معتقدم اگر نقش ها را اندازه بگیریم، باخته ایم. برای من خود نقش ...
بولتن سینما و تلویزیون: بدنسازها مقابل مهران مدیری/ ساخت سریالی برگرفته از ماه عسل/ پایتخت 5 کلید خورد
پیدا خواهم کرد؟ نه، چون به خاطر این که اگر بخواهم خودم را در چارچوب خاصی محدود کنم و بنا را بر برنامه ریزی ذهنی خودم بگذارم، شاید برخی کارهای خوب را از دست بدهم. من خودم را به جریان کاری که دارم و پیش رویم است، سپرده ام و تلاش می کنم بهترین اتفاق برایم بیفتد. نمایشگاه کتاب هم این روزها برگزار می شود. چقدر اهل مطالعه هستید؟ سعی می کنم هر ماه یک کتاب بخوانم. ...
معلم عشایری که پدر پیوند کبد ایران شد
چرخش نیستی. سرنوشت من را با خود می برد. بعد رفتم روستایی به نام مزدک و سه سال معلم آنجا بودم تا رسیدم به سن سربازی و رفتم برای اینکه معافیت بگیرم چون کفیل خواهر و برادر هایم حساب می شدم. وقتی رفتم رییس پاسگاه گفت اگر می خواهی کفالتت را بگیرم باید 200 تومان به خود من بدهی. من از طرفی دوست نداشتم رشوه بدهم و از طرفی ته قلبم دوست داشتم درس بخوانم. از آنجائی که می گویند عدو شود سبب خیر من ...
سالار عقیلی از موسیقی، آواز و شهرت می گوید
به نحو احسن اجرا کنیم. کار تمام شد و رفت که خیلی هم خوب شد. من به خانه رفتم و خوابیدم. فردا دیدم صدایم به هم ریخت. سرمای زیادی شدیدی خوردم و بعد دیگر گفتم: خدا را شکر که این کار بالاخره ضبط شد. اگر یک روز عقب می افتاد، من نمی توانستم بخوانم. دیدم آقای عظیمی نژاد زنگ زد و گفت که: سالار جان، یک قسمت از شعر کار عوض شده و باید دوباره بیایی بخوانی! گفتم: آقا من سرما خوردم و نمی توانم. اصلا عملی ...
نقش هیئت داران در وضعیت کنونی مداحی کشور
رفقای ما وقتی به شهرت رسیدند همسرانشان را از دست دادند. به خاطر اینکه همسرشان فردی بود که به درد زمان مشهور نبودنشان می خورد شهرت و زندگی جدید، همسر جدید! این بد است مردم نسبت به همه ما توقع دیگری دارند. برای مداح این کارها عرف نیست. من همسر، فرزندانم و منسوبان به خودم را دوست دارم و دوست دارم با آنها باشم. نعیمی ادامه داد: الان دریای شهرت پر از موج است و کسی که وارد این موج شود غرق می ...
ما وطن فروش نبودیم
احمدی نژاد، خلاصه که همه چی فصلی شده است. خب حالا شما چرا با جفت شان عکس گرفته اید؟ می خندد، والا همه اش وعده وعید است، همین آقای دکتر روحانی وقتی رئیس جمهور شد اولین سفر استانی آمد خرمشهر و آبادان، انقدر وعده داد که اینجا خوب می شود، بندر آزاد می شود، من قول می دهم رسیدگی کنم و ... اما هیچ خبری نشد، تا الان که من دارم با شما صحبت می کنم آبادان یک نماینده درست حسابی در مجلس ...
کیمیاگر جوان در صدر شیمیدانان جهان
آزمایش را انجام دهد و بگوید عیبی ندارد راه دیگری را امتحان می کنم. البته من هم گاهی از این نتیجه نگرفتن های پیاپی خسته می شوم. چند روزی از محیط آزمایشگاه دوری می کنم اما به خودم می گویم الان با در خانه نشستن مشکلی حل شد و برمی گردم و از نو امتحان می کنم. مدرک گرایی آفت جامعه علمی الهام می گوید مسأله دیگر که این روزها زیاد با آن برخورد دارد مدرک گرایی بین دانشجویان است. من تدریس می کنم ...
جاذبه زندگی با خدا را ببینیم
*دکتر حمیدرضا مظاهری سیف دوستی پیامی فرستاد و نوشت که چه جوابی به این متن می دهی. تو خدا را سر سجاده می یابی من خدا را در لبخند مادرم... تو خدا را در حجابت می یابی و من در دستان زحمتکش پدرم... تو خدا را در نماز شبت می یابی من در گرفتن دست یک نیازمند... تو خدای خودت را داری و من هم خدای خودم را... خدای من بخشنده تر از این حرف هاست ...
روایت معجزه زندگی خانم بازیگر در دورهمی/ اول پرستار بودم
، با اشاره به موضوع برنامه، تصریح کرد: من همه جا اعتماد به نفس ندارم و از همان بچگی از جاهای شلوغ می ترسیدم و اعتماد به نفس برنامه های زنده را ندارم. وی افزود: نقطه ضعفم در خیلی از مواقع تلاش نکردن در حق خودم و خدا را شکر نقطه قوتم، نداشتن کینه در دلم است. کاویانی با بیان خاطره ای از همکاری خود با مدیری و تقدیم یک گلدان با پیام صلح جهانی به موزه دورهمی، در پایان عنوان کرد: با اینکه خیلی فرصت مادری در حق علی (فرزندم) را نداشتم اما سعی کردم بهترین مادری را داشته باشم. انتهای پیام/ ...
از گذشته خودم خجالت می کشم
کار خود را شروع کرد هرگز فکر نمی کرد روزی محصولات تولیدی خودش هم به عنوان یک برند در فروشگاه های بزرگ و کوچک شهرهای ایران عرضه شود. عشق و علاقه اش به فروشندگی برمی گردد به سال های دور کودکی اش؛ بچه بودم و سن و سالی نداشتم. همیشه لباس های خودم را روی میز مبل خانه می چیدم و ادای فروشنده ها را درمی آوردم. گاهی هم اعضای خانواده را مجبور می کردم از اجناسم خریداری کنند و این زور و اجبار، خودش حکایتی ...
اگر فیلمی بازی نکنم بزودی دق می کنم
... خیلی بوده اما اسم نمی برم. سینما کلی موقعیت دارد.شاید این مرغ روی شانه من هم نشسته اما خودم کیشش دادم یا مشاور خوبی نداشتم. اگر یک سناریوی خوبی براساس سن من نوشته بشود دومرتبه بالا می آیم اما اگر نقشی خنثی باشد نه. نقش باید جای کار داشته باشد چه طنز باشد چه هر ژانر دیگری. سناریویی بوده که پیشنهاد شده باشد رد کرده باشید بعد پشیمان باشید؟ بله؛یک کاری بود که چون به من خبر ...
نقطه صفر مرزی در پایتخت
. نه قیمت هایش بد است نه حتی بعضا جنس و کیفیتشان. بالاخره با یکی از دست فروش ها همکلام می شوم، مردیست جوان و تنومند، از کسب و کارش می پرسم و کمی محتاط تر از درآمدش. سعید اما با خوش رویی جوابم را می دهد و می گوید: خیلی سال تو یه تولیدی کار می کردم، درآمدش بد نبود، یه روز صابکار اومد و گفت چرخش نمی چرخه و در تولیدی تخته شد، از اون موقع شدم خونه به دوش تولیدیا، اون قدر بیکاری کشیدم که ...
سریال بحران در شش پرده ؛ شوخی دهه شصتی وودی آلن!
می زنند! اما به نظر من این جمله همانقدر احمقانه است که بگوییم وودی آلن از نیویورک متنفر است. خالق شاهکارهایی چون آنی هال ، نیمه شب در پاریس ، هانا و خواهرانش و بسیاری دیگر از سی ام سپتامبر پخش سریال شش قسمتی اش ار در شبکه آمازون شروع کرد. آلن که می گوید سریالش تنها یک فصل خواهدداشت، نه تنها با حضورش در مدیوم تلویزیون همه ما را شوکه کرد، بلکه با کستنیگ و انتخاب بازیگران نیز صدای بسیاری ...
با تحریم انتخابات اوضاع بهتر نمی شود | با فحش دادن نمی شود رای آورد
...: چند شب پیش بین دوستان پزشکم خاطرهای گفتم؛ که خوب است اینجا هم بیان کنم. از دانشگاه بیرون می آمدم، در بزرگراه امام علی(ع) ماشینی با سرعت وحشتناک به پشت ماشین من زد. ما چون از طبقه چهار درصد هستیم و ماشین غلط انداز سوار بودیم، قطعاتش پیدا نمی شد و طبیعتا من به یکی از رفقای لشت نشایی خود متوسل شدم. آن دوست در سال های انقلاب گرایش های چپ کلاسیک داشت و بعد در بازار مشغول به کار قطعات خودرو شد. به ...
دختران نجار؛ سلطان عمود بر و وروجک خانم نجار
همین دلیل دنبال می کردم و در سطح حرفه ای بلد بودم. اما دلم می خواست تجربه های دیگری را با کارکردن با چوب و میخ و ابزارهای مختلف داشته باشم. همان روزها دلم می خواست نجاری را تجربه کنم اما همه می گفتند که یک کار مردانه است. آنقدر این جمله را تکرار کردند که من انگیزه پیدا کردم آن را هم امتحان کنم. به خاطر رفتم سراغ کار با چوب . اوایل تندیس های چوبی و دکوری می ساختم یعنی تمرکزم روی ساخت کارهای هنری بود ...