سایر منابع:
سایر خبرها
آگوتا کریستوف ؛ ملکه حقایق هولناک
... با صداقت کامل می گویم نمی دانم. با نوشتن نمایشنامه هایی به فرانسه شروع کردم. وقتی جوان و بیست ساله بودم و تازه به اینجا آمده بودم، شعرهایی به مجارستانی نوشتم. بعد، زمانی که یادگیری زبان فرانسه را شروع کردم، نوشتن به فرانسه را هم آغاز کردم. خیلی برایم لذتبخش بود. بله، می نوشتم تا کمی خودم را سرگرم کنم. بعد کم کم با دوستداران و کارگردانان تئاتر آشنا شدم. نمایشنامه نویسی را شروع کردم و با ...
جمعه شب وقتی در میدان آزادی سوار پراید مسافرکش شدم نمی دانستم چه شب شومی در انتظارم است!
جمعه شب یکی از هفته های فروردین، برای زن جوان جمعه سیاهی بود.آن شب او در 2حادثه پی درپی در دام 3متجاوز گرفتار شد و تا پرتگاه مرگ پیش رفت. زن جوان وقتی در دام شیطانی مرد پرایدسواری گرفتار شد، خودش را به کنار جاده رساند و درخواست کمک کرد غافل از اینکه حادثه شوم دیگری در انتظارش است. زن جوان از ترس دست هایش می لرزید. نشسته بود مقابل افسرنگهبان کلانتری تا از جزئیات حادثه تلخی بگوید که برایش رخ داده بود. او درحالی که تلاش می کرد بغضش را ک ...
از عروسیمان چند روزی نگذشته بود که دفتر خاطرات زنم مرا شوکه کرد!
زندگی مشترکمان فهمیدم با زنی ارتباط برقرار کرده است. بیشتر به سر و وضع خودم می رسیدم و به او محبت می کردم، اما فایده ای نداشت و اصلا مرا نمی دید. هیچ احساسی به من نداشت. ما فقط زیر یک سقف بودیم و بعضی روزها حتی یک کلمه حرف هم نمی زد. فکر می کردم معتاد شده است. بعد از یازده ماه و 27 روز زندگی سرد و بی روح بالأخره یک روز به سیم آخر زدم . وسایلم را جمع کردم و به خانۀ پدرم رفتم. دو هفته آنجا بودم. هیچ ...
نزاع خونین پشت ترافیک سنگین یک تصادف - قتل با چوبدستی
متوجه کار خود شده بودم، به سرعت سوار ماشین خود (پراید) شده و به سرعت از محل متواری شدم ". سرهنگ کارآگاه حمید مکرم، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ، با اعلام این خبر به خبرنگار مهر گفت: " با اعتراف اولیهٔ متهم به ارتکاب جنایت، پرونده به همراه متهم پرونده جهت صدور قرار قانونی به شعبه دهم بازپرسی دادسرای ناحیه 27 تهران ارسال، قرار بازداشت موقت ازسوی بازپرس محترم پرونده صادر و متهم جهت انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت. ...
عاشورزاده: با مدال طلای جهان، جواب بی مهری ها را می دهم
کره جنوبی می آید، قطعا جزو بهترین های جهان است و می تواند مرا که مدافع عنوان قهرمانی هستم، به دردسر بیندازد. من هم سختی های زیادی کشیدم و امیدوارم بتوانم با ذهنیت باز در روز مسابقه حاضر باشم تا یک طلای دیگر به کارنامه افتخاراتم اضافه کنم. دیگر به گذشته فکر نمی کنم و بعد از 4 سال حضور مداوم در اردوهای تیم ملی سعی می کنم باتجربه تر عمل کنم. در کادرفنی تیم ملی تکواندو در ماه های اخیر ...
آزار و اذیت تکان دهنده یک زن جوان در تهران
های شب بود که زنی نیمه جان، وحشتزده خود را به مأموران پلیس رساند و از دو ماجرای هولناک و اسارت در دام چند کفتار پرده برداشت: شبانه بعد از پایان کارم در تهران به میدان آزادی رفتم تا از آنجا به خانه ام در شهریار بروم. همان موقع راننده خودرو پرایدی جلوی پایم نگه داشت و از آنجا که یک مسافر داشت، از شدت خستگی و به خاطر زود رسیدن اعتماد کردم و سوار شدم اما بعد از طی مسافتی مسافرش پیاده شد و راننده پراید ...
شهرزاد 2 ؛ دوشنبه های دلچسب ایرانی ها در راه است
حوادث همراه می شود. فتحی و ثمینی از همان شروع داستان می توانند همه شخصیت ها را توصیف کنند؛ هم فضا را به باور بنشانند و هم قصه را بدون لکنت روایت کنند. مایه عاشقانه اثر به عنوان موتور محرکه درام لحنی تغزلی به سریال داده و این اتفاق با دیالوگ های آهنگین شهرزاد تشدید می شود. در دورانی که این خرافه به غلط جا افتاده که مخاطب امروز علاقه ای به دیالوگ های آهنگین ندارد و تنها با گفت وگوهایی کاملا واقع گرا و ...
آزار و اذیت تکان دهنده یک زن جوان در تهران
...، وحشتزده خود را به مأموران پلیس رساند و از دو ماجرای هولناک و اسارت در دام چند کفتار پرده برداشت: شبانه بعد از پایان کارم در تهران به میدان آزادی رفتم تا از آنجا به خانه ام در شهریار بروم. همان موقع راننده خودرو پرایدی جلوی پایم نگه داشت و از آنجا که یک مسافر داشت، از شدت خستگی و به خاطر زود رسیدن اعتماد کردم و سوار شدم اما بعد از طی مسافتی مسافرش پیاده شد و راننده پراید به سرعت تغییر مسیر داد ...
بچه مایه داری که دنبال جهاد با صهیونیست ها بود
.... تا آن که یک روز شهید ساهر (رحمه الله علیه) همه را غافلگیر کرد. [قضیه از این قرار بود که] پدرش به او می گوید یک محموله بار آرد را به شهر رام الله برساند. صبح زود، بعد از نماز صبح بار را می رساند و بعد از خالی کردن آردها و رساندنش به تجار برمی گردد. [در مسیر برگشت] در منطقه ی الُبَّن شهرک[صهیونیست نشینی] هست که به عبری به آن إلی می گویند. دم دروازه ی ورودی چند شهرک نشین و دو نظامی [صهیونیست ...
عامل قتل عام قلعه حسن خان مجنون است
به گزارش جام جم ، متهم مردی 73 ساله است که در جلسه دادگاه مدعی ناموسی بودن قتل ها شد و گفت اگر از زندان آزاد شود، چند نفر دیگر از خانواده مقتولان را هم به خاطر فساد اخلاقی خواهد کشت. او یکم شهریور 88 ابتدا با کلاشینکف، پسر 14 ساله مستاجرش، دختر و همسر دوم خود را کشت سپس با رفتن به بالای پشت بام آپارتمان پنج طبقه اش، تعدادی از عابران را هم به رگبار بست که در نتیجه آن، سه نفر از جمله یک ...
عامل قتل عام شهر قدس از قصاص گریخت
قتل رساندم و در ادامه از همسایه مان انتقام گرفتم. چند نفر را هم که به طرفم حمله کرده بودند با گلوله هدف قرار دادم. این مرد مدتی بعد محاکمه و به قصاص و پرداخت دیه محکوم شد اما قضات شعبه بیستم دیوان عالی کشور این رأی را نقض و اعلام کردند باید وضعیت روانی متهم در کمیسیون پزشکی قانونی بررسی شود. به این ترتیب در شرایطی که مسجل شده بود متهم از روان پریشی رنج می برد. وی دی ماه سال ...
کتک های مرد مغازه دار دزد مسلح را ادب نکرد
به گزارش جام جم ، چندی پیش مردی با حضور در شعبه چهارم بازپرسی دادسرای ناحیه 34 تهران از پسری جوان به اتهام سرقت از مغازه اش شکایت کرد. شاکی به قاضی رستمی گفت: بعد از رفتن آخرین مشتری مغازه ام درحال جمع آوری وسایلم بودم تا با بستن مغازه به خانه بازگردم. پسری جوان درحالی که قمه ای به دست داشت وارد مغازه ام شد. او همه جا را به هم ریخت و با تهدید از من خواست هر چه پول دارم، تحویلش دهم در ...
ریحانه را کنار منقل از دست دادم! بلایی که پسر عموهایم بر سر زندگی ام آوردند
از خردسالی ام به یاد دارم که پدر بزرگ من داخل خانه بدون هرگونه احساس شرمی در مقابل دیدگان همه اعضای خانواده تریاک مصرف می کرد،پدر بزرگ بعدها وقتی متوجه شد پدرم به عنوان پسر بزرگش به مصرف روی آورده نه تنها هیچ اعتراضی نکرد،بلکه آنها با یکدیگر هم وافور نیز شده بودند،و این روند در میان دو عمویم نیز ادامه پیدا کرد. و اکنون هرچند یکی از پسرعموهایم به اتفاق برادرم که دوسال از من که 24ساله ...
خداوند چه کسانی را به حال خودواگذارمیکند؟
را گرفت و زندانی کرد. مامور کلانتری به پدر آن پسر گفت: بچه ات در زندان است. پدر پاسخ داد: او فرزند من نیست. بسیار زیاد از دست پسرش عصبانی بود و او را به حال خودش واگذاشت. خدا نیز گاهی برخی بندگان را به حال خود وا می گذارد. مرحوم مجتهدی در ادامه می گوید: حالا مشخصات بنده ای که به حال خودش واگذار شده، این است: اول: این فرد راه خدا را نمی رود. دیگر در پیمودن راه دلیل و راهنمایی ...
قاتل بی رحم قلعه حسن خان در زندان می ماند+عکس
محاکمه ایستاد و گفت:عمدی به زنم شلیک کردم اما نمی خواستم دخترم را بکشم که مقابلم ایستاد و ناخواسته تیر به قلبش خورد.همان موقع از پله ها پایین رفتم و مقابل آسانسور با محمد روبه رو شدم. به او شلیک کردم اما جان سالم به در برد.همان موقع چند مرد با چوب و چماق به من حمله کردند تا کلاشینکف را از دستم بگیرند.به همین دلیل آنان را به رگبار بستم.که مرد همسایه به نام پیام و خواهر 14ساله محمد به نام فاطمه کشته ...
برق چشمانش مرا گرفت / مرا به خانه حاشیه شهر کشاند که ناگهان 2 مرد داخل خانه آمدند
هم چنین تعهدی که به همسرم دارم فکر کنم، با او هم سخن شدم. زن جوان با حرف هایش سرم را گرم کرد و مرا به خانه ای در حاشیه شهر کشاند. پس از چند دقیقه 2 نفر که داخل اتاق پنهان شده بودند بیرون آمدند و با نشان دادن فیلمی گفتند از حضورت در اینجا فیلم گرفته ایم و قصد داریم تو را تحویل پلیس بدهیم. خیلی ترسیده بودم و نمی توانستم حرف بزنم. آن ها با تهدید و توسل به زور پول هایم که تمام سرمایه زندگی ام بود ...
آشناییم با سهیلا در آزمایشگاه رخ داد / او ار من خواست که او را با خودم ببرم!
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، آن روز او را با ماشین تا نزدیکی خانه شان رساندم. لبخندهای شیطانی اش دلم را لرزاند و اسیر هوا وهوس شدم. سهیلا می گفت مطلقه است و از من می خواست از نظر عاطفی بیشتر هوایش را داشته باشم. او را به عقد موقت خودم درآوردم. به طورپنهانی در ارتباط بودیم.من در یک شرکت دولتی استخدام شدم و مجبور بودم به خاطر شرایط شغلی ام از مشهد بروم. سهیلا هر دو پایش را ...
ارابه ای شیطانی برای آزار زن مقیم دوبی در حوالی پارک چیتگر!
بانکی ام به تهران آمدم. ساعتی قبل در ایستگاه اتوبوس خیابان آزادی ایستاده بودم که ناگهان خودروی پژو 405 جلوی پایم نگه داشت. به خاطر اینکه عجله داشتم سوار خودروی پسر جوان شدم. اما در بین راه ناگهان با حرف هایی که زد متوجه نقشه شیطانی اش شدم. به همین خاطر خواستم در فرصتی مناسب خودم را از ماشین بیرون بیندازم که دیدم درها باز نمی شود. او با تهدید مرا مورد آزار قرارداد و درنهایت با التماس کیف ...
بلایی که مرد بر سر نوعروس و دو دخترش آورد!
مناسبی برای ازدواج قرار داشتیم این بود که خیلی زود آداب و رسوم مراسم خواستگاری و عقد به سرانجام رسید و من و محمدولی 35 سال قبل حلقه های عشق ومحبت را به یکدیگر هدیه دادیم و من به سفارش و تاکید مادرم لباس سفید عروسی را به تن کردم تا با کفن سفید هم از خانه محمد ولی خارج شوم. من در یک خانواده روستایی و در کنار 4 برادر و یک خواهر بزرگ شده بودم و مادرم تا روزی که زنده بود مرا به صبر و حوصله و احترام به ...
حامد درهای ماشین را قفل و دامن مرا لکه دار کرد + عکس
دلباخته او شده بودم، امّا پس از گذشت چند ماه متوجّه شدم پدرم مرا زیر نظر دارد، به همین خاطر با ترس و لرز به حامد زنگ زدم و گفتم بهتر است همدیگر را برای همیشه فراموش کنیم. امّا او با خنده ای گفت: دلم را با خود برده ای و حالا آن را روی زمین رها می کنی، تا به ناگاه شکسته و نابود شود!حداقل بیا تا با هم خداحافظی کنیم. من پیشنهاد حامد را پذیرفتم و به همان پارکی که همیشه با یکدیگر در آنجا ...
آتش به اختیار در دستور کار پیشتازان اردوهای جهادی/ کمبود بودجه بزرگترین مشکل کارهای فرهنگی جهادگران
اردویی مسئولیت بخش فرهنگی را برعهده داشتم به همین دلیل وقت آزاد بیشتری برای تعامل با مردم روستا برایم مهیا بود. یک روز تصمیم گرفتم وارد کپرها شده و با خانم ها همصحبت شوم. وارد کپری شدم که خانمی 40 ساله داشت کار می کرد. برای اینکه بدانم حمد و سوره اش را درست می خواند یا نه! گفتم: خانم نماز خوانده ای؟ گفت نه! کارم زیاد است و وقت ندارم بعد از اینکار، باید به سراغ گاوها هم بروم.! از او پرسیدم آیا دوست ...
نیمه شب در زمین کشاورزی چه بر سر پسرخاله آمد؟
، قبل از آغاز رسمی بازسازی صحنه قتل گفت: در آن روزها آن قدر خشم وغرور بر من غلبه کرده بود که درحالت عصبانیت نمی توانستم تصمیم درستی بگیرم اما حالا که زندگی خود و خانواده ام را به نابودی کشاندم و یکی از بستگان نزدیکم را به قتل رساندم تازه می فهمم که چقدر به بیراهه رفته ام و ... دقایقی بعد قاضی کاظم میرزایی با تفهیم موادی از آیین دادرسی کیفری به متهم این پرونده جنایی از وی خواست تا ضمن تشریح ...
علاقه ام به اکبر بیشتر از شوهرم بود لذا او را به خانه دعوت کردم + عکس
اکبر به خانه آمد و شوهرم را خفه کرد. بعد هم جسدش را در اطراف جاده ساوه رها کرد. در پی اعتراف زن خیانتکار، همدستش نیز دستگیر شد و پس از برگزاری جلسه محاکمه که در سال 94، پروانه به اتهام معاونت در قتل همسرش و رابطه نامشروع به 10 سال حبس و 99 ضربه شلاق محکوم شد. قضات دادگاه اکبر را هم به اتهام مباشرت در قتل به قصاص و همچنین به خاطر رابطه نامشروع به 99 ضربه تازیانه محکوم کردند. تا ...
اعدام؛ فرجام عشق مجازی
من به خاطر این ادعا 50 میلیون تومان به او می دهم. وقتی متوجه شدم ، خیلی عصبانی شدم و بیشتر به انتقام فکر کردم. واکنشت چه بود؟ مدتی که گذشت، رحیم گفت سلاح دارد و می توانیم سمیه را بکشیم. روز حادثه سلاح را برداشتم و مقابل خانه سمیه و شوهرش رفتم. آنجا هر دویشان را به گلوله بستم و فرار کردم. سمیه کشته شد، اما شوهرش زنده ماند. چطور دستگیر شدی؟ به غرب کشور فرار کرده بودم که پلیس دستگیرم کرد. منبع:جام جم انتهای پیام/ ...
نجات گروگان 300 میلیونی از اعماق چاه
. از سوی دیگر چند روز بعد مأموران پلیس دماوند به دنبال تماس مرد میانسالی خود را به چاه متروکه ای در کنار یک باغ رساندند. این مرد به پلیس گفت: در حال عبور از کنار چاه بودم که صدای ناله ای به گوشم رسید. ابتدا تصور کردم خیالاتی شده ام. اما قدم بعدی را که برداشتم دوباره صدایی شنیدم. وقتی به سراغ دهانه چاه رفتم متوجه شدم پسری داخل چاه است. بدین ترتیب با تماس پلیس، مأموران امداد و نجات بلافاصله وارد عمل ...
زنی که سومین شوهرش را کشت و دفن کرد!
وی را که به طور مخفیانه با مردی غریبه زندگی می کرد دستگیر کردند. زن جوان ضمن اعتراف به قتل شوهرش گفت:مقتول سومین شوهرم بود. من 8سال قبل در تنکابن با مردی ازدواج کردم و صاحب فرزندی شدم اما او یکباره ناپدید شد. مدتی برای پیدا کردن شوهرم تلاش کردم اما فایده ای نداشت. به همین دلیل مدتی بعد با مرد دیگری ازدواج کردم. خانواده شوهر دومم از ابتدا با ازدواج ما مخالف بودند و یک روز او گفت برای ...
بوشاسپ همان دیو خواب است
فکر کردم که حضور در این کار تجربه خوبی برای من خواهد بود. مهدی پاکدل یکی دیگر از بازیگران نمایش نیز درباره تجربه همکاری با اتحاد گفت: همیشه علاقه مند بودم که با جوانان نوگرا و کسانی که نگاهی بدیع و تازه دارند، کار کنم. در همین راستا با حامد محمدطاهری، رضا گوران، محمد یعقوبی هم کار کرده ام که هر کدام از آنها در آن زمان جوان بودند اما با علی اتحاد از پارسال آشنا شدم و او بعد از دیدن بازی ...
بچه مایه داری که دنبال جهاد علیه صهیونیست ها بود
که آن ها را در یک منطقه ی بسته به اسم مسکره محاصره شان می کنند. طبعا بچه ها از ماشین می پرند بیرون. دوتایشان در دو جای مختلف مخفی می شوند و سومی موفق می شود از [پشت بام] خانه ای بپرد و فرار کند و فرارش را کامل کند. اما دو برادر دیگر، عماد عبدالرحیم و محمد حسان در آن شب دستگیر می شوند. پلیس اشغالگران هم [بعد از بررسی] ناگهان متوجه می شوند که مسئله فقط ماشینِ دزدی نیست، موضوع؛ موضوع بمب و مواد منفجره ...
نوشیدنی مرگبار پدر برای پسر
خراب شده، او را هم بستری کردند، بعد از چند دقیقه به من گفتند که نتوانستند برای علی کاری انجام دهند و او تمام کرده است. او در ادامه اظهاراتش گفت: علی و دخترم لیدا به اشتباه شربت متادون پدرشان را خورده بودند. من بیرون بودم، خبر ندارم که بچه ها شربت متادون را از کجا برداشتند، اما لیدا به من گفت یک ظرف یک بار مصرف در یخچال بود که ما فکر کردیم آب آشامیدنی است. اول علی خورد، بعدش هم من کمی از آن خوردم ...
پای هر منبری و هر مداحی نروید
، رفتم بازار هویش چهار، پنج دفعه سر بازار تا ته بازار را گشتم، اصلاً همچون مغازه به آن شکل و با آن جنس ها در بازار نبود. وقتی ظهر خانه آمدم به پدرم گفتم: بابا آن مغازه کجاست؟ گفت: آدرسش را همه نمی دانند، شما هم دنبال نکن آن مغازه را. دو سه خط شعر از حاج ملا هادی بخوانم. دو سه بار سبزوار ده شب ده شب قول دادم به عشق اینکه روزها سر قبرش بروم و دو سه ساعت بنشینم، ببینم می توانم با او تماس برقرار کنم ...