سایر منابع:
سایر خبرها
پدرم با شجاعتش تروریست ها را به سخره می گرفت
مانده است. جواد احمدی، پسر شهید در گفت وگو با ما روایتگر روزهای رشادت، شجاعت و ایثار پدرش است. ریشه بسیاری از ویژگی های اخلاقی شهیدان مدافع حرم از کودکی شان سرچشمه می گیرد. شما به عنوان پسر ارشد شهید احمدی اطلاع دارید دوران کودکی پدرتان تحت تاثیر چه شرایط و آموزه هایی سپری شد؟ پدرم متولد سال 1355 است و آنطور که از اقوام و بستگان شنیده ام از همان دوران کودکی مورد محبت همه قرار داشت ...
می خواست روی موشک هایش بنویسد ساخت شیعه!
رود و شروع می کند به تحقیق. دیگران می گفتند از کنار سوله که رد می شدیم به دلیل بوی مواد شیمیایی نمی توانستیم تحمل کنیم. پدرم ماسک می زد و کار می کرد. شب ها که می آمد منزل چشم هایش کاملا قرمز بود ظاهرا مواد کارشان بسیار آزار دهنده بود اما با همه سختی ها بالاخره خودشان توانستند مبتکر سوخت جامد شوند. اطلاع دارید چطور شد که وارد این فضای علمی شد؟ به هر حال او یک نظامی بود. دختر شهید: عمه ...
با من از کویر بگو...
شریعتی را چه می دانید؟ عفت شریعتی: من دو سال و نیم از ایشان کوچک تر بودم. واقعاً همه همّ و تلاشش این بود که اگر نیازمند و ناتوانی هست به او کمک کند. همواره دکتر از ما می پرسید کدام یک از دانش آموزان درسشان بهتر است. یک شب گفتم که علی رضا نامی هست که خیلی درسش خوب است ولی متاسفانه بودجه کافی برای ادامه تحصیل ندارد. فردای آن روز، بلند شدم دیدم که دکتر در رختخوابش نیست و موتورگازی مان هم داخل ...
سیلی سپاه به داعش با 6 موشک/ پدر موشکی ایران را بشناسید + تصاویر
به دلیل کارشکنی لیبیایی ها 35 روز توان پاسخ نداشتیم. لیبیایی ها 38 ایراد روی سکوی قطعات گذاشته بودند. بعضی از قطعات همزمان با مذاکراتی از کره شمالی وارد شد. به روایت محسن رضایی: قذافی فکر کرده بود با دادن تعدادی موشک می تواند دل مارا به دست بیاورد و امام بعد از گذشت چند سال از انقلاب به او اجازه ملاقات می دهد که به ایران بیاید، بنابراین چندین موشک به همراه لانچر پرتاب و تعدادی کارشناس را به ایران ...
مادری که چشم به راه پیکرشهیدش نیست
تلاوت قرآن آغاز می شود و بعد جانباز بسیجی عسگر جعفری به مولودی خوانی می پردازد. سپس نوبت به سخنرانی سرگرد پاسدار مرتضی خردبین فرمانده حوزه 211 شهید حمیدرضاگلکار و پدرشهید محمدحسن خلیلی می رسد. در اثنای مراسم مادران و پدران شهدای دفاع مقدس که سن و سال بیشتری از والدین شهدای مدافع حرم دارند، به جمعمان اضافه می شوند. آری همه دارایی شان همین قدهای خمیده و قاب های عکسی است که در دست دارند. در میان ...
فرزند شهیدم ثمره قرآن و نان حلال دست های آبله بسته ام بود
را عمل می کنیم، بعد از 40 روز خانم دکتر از آمریکا آمد و بدن پدرم را گچ گرفت. قلب شکسته پدر و اجابت ضامن آهو در خواب قبل از اینکه من و مادرم به مشهد بیاییم، در زمانی ک پدرم دو ماه تنها در بیمارستان بود، وقتی هم اتاقی های پدرم ملاقاتی زیادی داشتند، یک نفر به پدرم می گوید شما غریبه هستید که کسی به دیدار شما نمی آید، در همین حال قلب پدرم می شکند، شب امام رضا(ع) در خواب به او می ...
دختر 19 ساله گفت مسبب رفتارهای کثیف من پدر و مادر کثیف تر از خودم بود!
که مرا تحویل پدربزرگم دادند و من در یکی از روستاهای کاشمر بزرگ شدم. 14 سالم بود که با جوان 29 ساله ای از اهالی روستا ازدواج کردم ولی او مردی معتاد، بدبین و بداخلاق بود. در مدت 6 ماهی که به عقد او درآمده بودم سختی های زیادی کشیدم چرا که نه تنها بیکار بود بلکه پس از مصرف مواد مخدر دچار توهم می شد و به من تهمت می زد. به همین خاطر 3 روز بعد از برگزاری مجلس عروسی تقاضای طلاق دادم ...
گام کوچک برای تغییر بزرگ در شلنگ آباد اهواز
درس بخواند. دبیرستان، فاصله اش از خانه ما، به اندازه جهنم تا بهشت بود. این قدر دور بود. یک سال تمام اشک ریختم و خانم مدیرش را التماس کردم که بگذارد آن جا درس بخوانم. هر روز از راه مدرسه سوار اتوبوس می شدم و می رفتم آن جا و با خانم مدیر حرف می زدم. کسی را نداشتم و خودم، سفارش خودم را می کردم. بالاخره خانم مدیرش گفت اگر معدلت بالای هجده شد بیا. معدل من بیست شد و رفتم. تعجب کرد. اما و اگر آورد، بهانه ...
پیامبراکرم (ص) و حضرت علی (ع) پدران امت هستند
ولی شما را در حالی دیدم که دوست داشتم به شما بنگرم و حدیثی از شما بشنوم. حضرت آیت الله سبحانی افزودند: حضرت علی(ع) به اصبغ بن نباته فرمودند من به عیادت رسول خدا رفتم همان گونه که تو اکنون آمدی، پیامبر به من فرمود: ای اباالحسن، برو مردم را جمع کن و بالای منبر برو و یک پله پایین تر از جای من بایست و به مردم بگو هر کسی که پدر و مادرش را ناخشنود کند، از صاحبان خود بگریزد و مزد اجیر خود را ...
نگاهی به وصایای امیرالمؤمنین(ع) (2)
. [2] صفوان جمال می گوید: شبانگاهی بود که بین امام صادق(ع) و عبدالله بن حسن[3] مشاجره ای پیش آمد و صدایشان بلند شد؛ به طوری که مردم جمع شدند و دور آنها شلوغ شد. سپس، با حالت قهر از هم جدا شدند. من صبحگاهان برای کاری از خانه بیرون رفتم، دیدم امام صادق(ع) بر در خانه عبدالله بن حسن ایستاده و به کنیز او می گوید: ابومحمد (عبدالله بن حسن) را خبر کن. عبدالله از خانه بیرون آمد و گفت: ای ابا ...
بسته خبری شنبه 27 خرداد ماه 1396
ده ساله، امریکا دوباره زیر میز بزند و اساس برجام را انکار کند؛ امری که برخی نشانه های آن از هم اکنون آشکار است. ضمن اینکه تا جایی که به زیرساخت های بین المللی مربوط است، از اروپا بدون امریکا کاری ساخته نیست. از همه مهم تر، امریکا منتظر است ببیند بر سر این موضوع چه میزان اختلاف داخلی ظهور خواهد کرد. کافی است فقط یک بار آقای روحانی مسیر 5 سال گذشته را کنار بگذارد و قاطعانه اجرای بخشی از تعهدات خود ...
سید علی خمینی: رهبری تنهاست
...، شلوغ ترین درس در میان درس های خارج بود. 500 نفر آن زمان سر درس ایشان شرکت می کردند. احترامی داشت و رفت و آمد و بند و بساطی برقرار بود ولی همه اینها را کنار گذاشت چون احساس وظیفه کرد، ایستاد. امروز جوانان ما خیال می کنند که امام همین امامی بود که وقتی از هواپیما پایین آمد 3، 4 میلیون نفر به استقبالش رفتند و بعد از اینکه 10 سال در نهایت عزت حکومت کردند (هرکس را که او اشاره می کرد، مردم رای ...
زندگی نامه سلمان فارسی از زبان خودش
مرا به پاره ای زمین که داشت فرستاد و در آنجا از کنیسه نصاری گذشتم و به نزد ایشان در آمدم و نماز ایشان مرا خوش آمد و با خود گفتم: آیین ایشان از آیین من بهتر است. از ایشان جویا شدم که اصل این آیین در کجاست؟ گفتند: در شام است. پس از پدرم گریختم و به شام رفتم و نزد اسقف شدم و به خدمتگذاری او پرداختم و چیزها از او می آموختم تا آن گاه که روز مرگش فرا رسید. بدو گفتم: مرا به چه کسی وصیت می کنی؟ گفت: مردم ...
حامد درهای ماشین را قفل و دامن مرا لکه دار کرد + عکس
دوران محکومیتم هیچگاه پدرم به دیدارم نیامد و هنگامی که پس از این همه ماجرا ،برای اوّلین بار من را در خانه دید، با صدایی آرام و ناتوان گفت: پروین تو من رو کشتی! ای کاش مرده بودم تا هیچگاه این ننگ را نمی دیدم!طولی نکشید که پدرم که همواره چون کوهی بود، ناگاه متلاشی شده و از پا درآمد و پس از چند بار سکته، دق کرد و در یک غروب غمگین پاییزی،برای همیشه ما را تنها گذاشت. پس از مدّتی نیز با خبر شدم که ...
روایت خواندنی نخستین جراح قلب ایران از 60 سال درمان/ دکتر کاظمی بنیانگذار جراحی نوین قلب
که دیوانی بودند، این حرف ها وجود نداشت. کدام مدرسه می رفتید؟ کالج امریکایی ها می رفتم که بعد ها نامش را تغییر دادند و شد البرز کنونی که شما می شناسید. دیپلمم را در رشته طبیعی گرفتم و بلافاصله وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شدم. ورودی چه سالی هستید؟ ورودی 1323 بودم. با علاقه درس می خواندید یا طبق نظر خانواده؟ من درس خواندن را بیشتر از هر کار دیگری دوست داشتم ...
خاطره نوه امام از مخالفت ایشان با تفکیک جنسیتی
اینطوری خط کشی کنند. امام پدر ما (سیداحمد خمینی) را می خواهد. به پدرم می گوید که بررسی کنید و جلویش را بگیرید. بعد از آن آیت الله خامنه ای در نماز جمعه به این مطلب اشاره می کنند که ما مخالف دیوار کشیدن هستیم. در دیدار با حجت الاسلام و المسلمین سیدعلی خمینی از جهات گوناگون به بازخوانی اندیشه و گفتمان امام پرداخته ایم. با توجه به اینکه حدود چهل سال از انقلاب اسلامی می گذرد و ...
نجات طلبه خاشی از اسارتگاه گروگانگیران
کرده و دوباره شروع به حرکت کردند. جان محمد می گوید: قبل از اینکه چشمانم را ببندند متوجه شدم که در منطقه پشت کوه هستیم. بعد از کمی رانندگی، آنها مرا به داخل خانه ای روستایی بردند. از همان ابتدا که مرا دزدیدند کتکم می زدند و وقتی به خانه روستایی رسیدیم، با پدرم تماس گرفتند و گفتند که اگر 200میلیون تومان پرداخت نکند مرا می کشند. آنها برای اینکه پدرم را مجبور به پرداخت پول کنند، مرا شکنجه ...
خانواده زندانیان، در بند بی پناهی/ رنج هایی که عزت می شکند
از زندان آزاد شدم هفته ای یکبار به بهزیستی می رفتم و درخواست کمک می کردم که حمایتم کنند و حتی به آنان می گفتم که مدرک خیاطی و آرایشگری دارم، کمکم کنید تا کاری مستقل راه بیندازم اما این نهاد طی این چهار سال هیچ کمکی به من نکرد و جوابم را نداد حتی نامه دادستان را به آنان دادم تا به من کمک کنند، آنان به نامه ام رسیدگی نکردند. معصومه می افزاید: این چهار سال را با بدبختی و با کارکردن در این ...
وقتی به محل قرارمان در احمدآباد رفتم او با کمک مادرش به طرز وحشیانه ای مرا آزار دادند!
وارد 17 سالگی شدم با پسر جوانی در محل زندگی عمویم ازدواج کردم اما زندگی من و قربان محمد چند ماه بیشتر طول نکشید چرا که او به دلیل اعتیاد شدیدی که داشت همواره بیکار بود و مدام پس از مصرف مواد مخدر دچار توهم می شد و مرا به باد کتک می گرفت. یک روز که دیگر از رفتارهای او به ستوه آمده بودم نزد عمویم رفتم و گریه کنان گفتم دیگر به آن خانه برنمی گردم. خلاصه بعد از یک سال دوندگی حکم طلاق جاری ...
لذت ماندگار وقف و همسایگی با خدا
با یادآوری روزهایی که پدر به تحصیل او اهمیت می داد و او تاریخ را برای ادامه تحصیل خود انتخاب کرد، این گونه می گوید: پدرم معلم دبیرستان آلیانس متعلق به کلیمیان بود، و در 6 سالگی من به همان مدرسه رفتم. تا کلاس چهارم ابتدایی همان جا ماندم. آنجا ما دو روز تعطیلی داشتیم، یکی جمعه مسلمانان و یکی شنبه کلیمی ها. از همان کودکی به ما دو زبان می آموختند. یکی فرانسوی و یکی عبری، که البته من اجباری به یادگیری ...
شهادت امیرالمومنین(ع) در شعر آئینی/ ماه شکسته روی زمین جا نمی شود
دستمال زرد بر پیشانی اش یعنی اینکه جوشش زخم سرش بسیار بود گوشه ی خانه به سر قرآن گرفته زینبش بر لبش "أمَّن یُجیب" و ذکر استغفار بود چند باری از سر شب تا سحر از حال رفت گوییا آماده ی رفتن به سوی یار بود بعدِ زهرا روز خوش هرگز ندیده مرتضی در گلویش استخوان و بین چشمش خار بود یک نگاهش بر حسین و زینب و عبّاس بود یک نگاه دیگرش هم بر در ...
روایتی از روزهای سخت اسارت و دلتنگی برای امام(ره)
از مدتی پدر با حقوق خود یک دوچرخه خرید ومسیر چند ساعته را از معدن تا علم آباد با دوچرخه می آمد، البته قبل از اینکه پدرم به معدن قلعه زری برود، یک مدت به مشهد رفتیم و پدرم کار کشاورزی وتولید میوه وخربزه داشت که من یک سال آنجا در طرق مکتب رفتم اما چون درآمد آنجا تنها در تابستان بود، دوباره به روستای خودمان رفتیم،در آن زمان من تصمیم گرفتم به مدرسه بروم، زندگی سخت اما گاهی شیرین بود، خبری از نفت، گاز و ...
قتل شوهر سوم با همدستی مرد غریبه
این میان با مرد غریبه ای آشنا شدم و با همدستی او نقشه قتل شوهرم را کشیدم. یک شب درحالی که شوهرم خواب بود با ضربات چاقو او را به قتل رساندم و یک روز بعد به 2کارگر افغان پول دادم تا به بهانه ایجاد حوض در حیاط خانه ام گودالی حفر کنند و بعد از رفتن آنها جسد را در گودال دفن کردم. به دنبال اعترافات این زن او صحنه جنایت را نیز بازسازی کرد و در نهایت پرونده اش با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری ...
تعابیر نوه امام خمینی درباره تحصیل و شغل زنان - گزینه های وزارتخانه های دولت دوازدهم - سوال از ر
! نشانه تسلیم همه قدرت های بزرگ در برابر اراده ملت !، پیروزی بزرگتر از فتح خرمشهر و... نامیده و تأکید کرده بودند که در همان روز اول توافق، تمام تحریم های بانکی، بیمه ای، مالی، حمل و نقل، پتروشیمی، فلزات سنگین و تحریم های اقتصادی بطور کامل لغو خواهند شد و نه تعلیق. حتی تحریم های تسلیحاتی نیز کنار گذاشته می شود . براساس آنچه از سوی دولتمردان و رسانه های به ظاهر حامی دولت ادعا شده بود، قرار ...
مرد خشمگین به قطع انگشتان محکوم شد
به گزارش جام نیوز ، اسفند ماه سال 94 مأموران پلیس از دعوای خونینی در شهرک ولیعصر با خبر و در محل حاضر شدند. بررسی ها نشان دادکه پسری به نام فریبرز در جریان دعوا انگشتانش قطع شده است. او گفت که عامل حادثه علی، پسر 27 ساله همسایه شان است که از او شکایت دارد. فریبرز توضیح داد: چند ماه قبل خانه ای در شهرک ولیعصر اجاره کرده بودیم، به همین دلیل کسی را در محل نمی شناختم. روز حادثه از محل کار ...
امام علی (ع) در چه سالی به شهادت رسید
به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: شب های پر فضیلت قدر و نزول قرآن کریم، مصادف است با غم جانسوز از دست دادن پدر شیعیان امام علی (ع) و نمایش نامردی های مردم کوفه. علامه طبرسی در خصوص شهادت امام علی (ع) می گوید: علی (ع) شصت و سه سال عمر و پس از بعثت ، بیست و سه سال با رسول خدا (ص) زندگانی را سپری کرد. سیزده سال در مکه پیش از هجرت در امتحان و گرفتاری به ...
اگر می خواهیم خدا را بشناسیم، مخاطب کلامش را ببینیم
خانه هشتاد نود متر داشتیم کاه گلی و تیرچوبی و یک اتاق پدرم بالا داشت ما بچه ها و مادرمان هم پایین بودیم که به موقعش هم پدرمان وقتی مطالعه اش تمام می شد پایین می آمد، یک شب مهمان داشتیم در زدند من رفتم در را باز کردم این را خود آقازاده اش برای من گفت با گریه، یعنی نفس گیر شد وقتی تعریف کرد، شب هم بود ساعت نه بود همه مغازه ها بسته بودند، نجف هم شهر کوچکی بود شب در مغازه ها نمی ماندند گفت راهنمایی شان ...
اعترافات همسر دوم مردی که او را با هم دستی برادر خود کشته است
. من می خواستم تکلیفم روشن شود و به او گفتم اگر نمی توانی از زنت جدا شوی مرا رها کن و برو که بر سر همین موضوع درگیر شدیم و کامیار مرا کتک زد. از ترس فرار کردم و از مغازه سر کوچه با پلیس تماس گرفتم. اما شوهرم به محض دیدن مأموران، آنها را متقاعد کرد و رفتند. ساعتی بعد به خانه برگشتم و به برادرم فرید زنگ زدم و کمک خواستم. او همان شب از الیگودرز راه افتاد و صبح به تهران رسید و با اطلاع از کتک خوردن من ...