سایر منابع:
سایر خبرها
قدم به قدم در جست و جوی زوج جنایتکار
و پایین خیابان انداختم اما رهگذری به چشم نمی آمد و شاهدی هم نبود. کم کم داشتم از پیدا کردن شاهد قتل ناامید می شدم که نور چراغ یک مغازه در فاصله 20 متری نظرم را جلب کرد. به طرف مغازه رفتم. در میانه راه با خودم فکر می کردم که آیا می توانم شاهدی را در رابطه با این قتل پیدا کنم؟! داخل مغازه شدم. مردی حدود 50 ساله پشت دخل بود. نگاهی به چشمانش کردم و بسرعت از او پرسیدم: مگر می شود در 20 متری مغازه ات ...
شوهرم اکبر را دوست نداشتم / ساسان کاری با من کرد که آبرویم، زندگی ام و... را باختم
. فکر کردم شاید متوجه نشده است. بارها و بارها تماس گرفتم اما پاسخی نشنیدم. آنقدر زنگ زدم تا شارژ تلفن همراهم تمام شد. نمی خواستم باور کنم اما باید باورمی کردم کلاه بزرگی سرم رفته بود. با دست خودم تیشه به ریشه زندگی ام زده بودم. با یک ندانم کاری؛ آبرویم، زندگی ام و... را باخته بودم. دیگر روی برگشتن به خانه را هم نداشتم. به همین دلیل آواره پارک ها شدم. چند روزی کارتن خوابی کردم تا اینکه ...
دختر خاله ام می خواهد از ارتباط های من با همکارانم به شوهرم بگوید و ...
طبقه ساختمان 50 متری در پشت بام پدرش ساخته است، اصرار کرد تا با او ازدواج کنم. این درحالی بود که مهرداد نه تنها ظاهر خوب و اخلاق مناسبی نداشت بلکه 12 سال هم از من بزرگ تر بود. با این وجود پدرم که معتقد بود او به دلیل داشتن خانه ای در حاشیه شهر پولدار محسوب می شود مجبورم کرد تا با مهرداد ازدواج کنم. هنوز چند هفته از مراسم عقدکنان نگذشته بود که بهانه گیری های همسرم شروع شد. او بی حوصله و ...
سروش: پولکی بودم دو سال قبل می رفتم کشورهای عربی
* من خودم را پرسپولیسی می دانم و عاشق این تیم بوده و خواهم بود. درست است که از پرسپولیس جدا شده ام اما امیدوارم هرچه زودتر قسمت شود و من دوباره روزی به این تیم برگردم. باید ببینیم در آینده چه پیش خواهد آمد. * جدایی ام از پرسپولیس قطعی شده و چون در حال حاضر ماه مبارک رمضان است و عید سعید فطر هم در پیش است در قطر باشگاه ها به احترام این ماه فعالیت خاصی نمی کنند و شاید بعد از ماه رمضان رسما از ...
ناگفته هایی از اصغر فرهادی
ایران آنلاین / نخستین سالروز تولد عباس کیارستمی امروز در حالی در غیاب او گرامی داشته می شود که مدرسه ویژه، انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران و خانه هنرمندان ایران مراسم نکوداشتی به یاد این هنرمند پرآوازه برگزار می کنند. در این مراسم که ساعت 17:30 امروز در سالن استاد جلیل شهناز خانه هنرمندان گشایش می یابد، ضمن سخنان کوتاه مجید رجبی معمار، ابراهیم حقیقی و امراله فرهادی درباره او و خاطرات تمام نشدنی ...
رازداری زیر سقف مشترک
حسین غم دنیا به دلش می ریزد و با خودش فکر می کند: همه رازهای او را می دانند. خودش را به مریم نشان می دهد و مریم خیلی خونسرد حرف را عوض می کند و می گوید از طرف من بچه ها را ببوس خداحافظ. حسین عصبانی و ناراحت است. بر سر همسرش فریاد می کشد: به قوم و خویشت داری گزارش لحظه به لحظه می دهی؟! و به همین راحتی یک شب خراب می شود، اعتماد سلب می شود و یک برنامه به هم می ریزد. جای خالی اعتماد خانواده باید برای ما امن تری ...
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟(چشم به راه سپیده)
...! ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟! *** هر شب کنار پنجره های وصال تو حرف تو بود و آمدنی که قرار بود آن روزها که بوی تو در سال می وزید پاییز هم برای درختان بهار بود! حتی نگاه کردن خورشید جمعه هم نذر ظهور دولت چشم نگار بود جمعیتی به ناله ما گریه می شدند از بس که آه ندبه ما گریه دار بود ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟! ای مرد باوقار ...
عشق قدیمی تازه داماد منجر به قتل شد
فراموشی سپرده شد تا اینکه یک روز به طور اتفاقی با آیدا روبه رو شدم و او فهیمد که دنبال کار هستم. همان موقع مدعی شد به کمک یکی از آشنایانش می تواند شغل مناسبی برایم پیدا کند و بدین ترتیب بار دیگر ارتباط تلفنی ما از سر گرفته شد. اما آیدا هر بار با یادآوری عشق گذشته با اصرار از من می خواست از همسرم جدا شوم و با او ازدواج کنم ولی من که عاشق زندگی ام بودم چند بار از او خواستم گذشته را فراموش کند که بر سر ...
زندگی و دیگر هیچ / اهل رودبارم هموطن پدر ومادرم را می شناسی ؟
مرا تحویل گرفتند. پدر و مادری که هر چه خواستم برایم مهیا کرد. دوران کودکی و جوانی خوبی را پشت سر گذاشتم. خانه ای بزرگ با اتاقی مجزا و لباس های رنگارنگ. فقط کاش حرف مردم وپچ پچ های همکلاسی ها و بچه های محل نبود.کاش نبود خاطرات گنگ قبل 4 سالگی که 27 سال است مثل سایه دنبالش می کنم. 21 ساله بودم که برای اولین بار به رودبار رفتم .تنهای تنها. تا قبل از آن اجازه نداشتم. شمال می رفتیم اما رودبار ...
خداحافظی عالیجناب لینکلن
اوقات دوباره از یک ابراز استفاده نمی کنم. با خودم به مدت ساعت ها روی یک دیکتافون حرف زدم با آگاهی از اینکه این یک تمرین تکنیکی است و به خوبی به من اجازه می دهد صدای دیگری را در سرم پیدا کنم. این کاست ها را دور نریخته ام اما شک دارم به نظرتان جالب بیاید! (خنده) 15 دقیقه آغازین فیلم در معدن حتما خیلی دشوار بوده است؟ ما شانس آن را داشتیم که صحنه های فیلم را به همان ترتیب زمانی و اکثرشان را ...
اگر قلب انسان بمیرد تمام درها به رویش بسته می شود
قلبی یعنی قلب من، عظیم جنایتی بزرگی ظلمی که به خودم کردم کاری به دیگران نداشتم وارد میدان ظلم به شخص خودم شدم شدم ظالم اما ظالم به خودم و این ظلم هم سبب شد دلم مرد، خب دل هم که بمیرد انسان دیگر راهی به هیچ خیری به رحمت الهی، لطف خدا به احسان پروردگار ندارد. یا اینکه قلب را بی غذای مناسب با خودش بگذارم از گرسنگی بکشمش، یا نه غذای مسموم بهش بدهم که آن غذای مسموم قلب را بکشد این ظلم است ...
دهقان زاده ای که جراح چشم شد
...> یادم می آید شش ساله بودم که برای خودم چیزی شبیه کیف درست کردم و راهی مدرسه روستا شدم. معلم از اقوام بود و آن روز به دلیل سن کمی که داشتم، از مدرسه بیرونم کرد. با چشم گریان به خانه برگشتم و یک سال صبر کردم تا هفت سالم تمام شود و وارد مدرسه شوم. من تا کلاس چهارم ابتدایی در دبستان فرخی روستای طار درس خواندم. مدرسه ای به شکل مرسوم مدارس دایر در روستاها که دو کلاس داشت و یک دفتر و شاگردان تمام ...
مصطفی زمانی: باید برای ایفای نقش قباد ایستادگی می کردم!
این فیلم ها آنطور که باید دیده نشدند و در ادامه من دچار معضل دیده شدن شدم. اما در شهرزاد کنار همه آن چیزهایی که می خواستم به دست بیاورم، دیده شدن را هم پیدا کردم. اتفاقی که شما می گویید در سینما باید بیفتد به نظرم در فیلم هایی شبیه تیک آف و نقش هایی که انتخاب آنها ریسک دارد، می افتد. اساسا اعتقاد دارم در سینمای ما به غیر از آقای بهروز وثوقی و خانم لیلا حاتمی در حال حاضر، بازیگری ندیدم که بتواند با ...
قهرمان دوران من
خودم می گفتم عجب کاری کردم که آمدم. به نزدیکی روستایی رسیدیم که محل استقرار عراقی ها بود. وقتی رسیدیم تقریباً هوا روشن شده بود. چمران مرا صدا کرد. تپه مانندی بود. گفت سریع نگاه کن ولی سرت را خیلی بالا نیاور! فاصله مان خیلی کم بود. حتی می شد صدای عراقی ها را شنید. دیدم آن طرف در خانه های خشتی پر از نیروهای عراقی است و کلی ضد هوایی و تانک و ... یک لحظه همه بدنم یخ کرد. آمدم پایین و در بهت بودم ...
حسین علیزاده: قبل از اینکه بخواهم موسیقی بخوانم، سینما در زندگی من جریان داشت
بنابراین گفتم با تو اصلا نمی توانم کار کنم. همان شب علی حاتمی و همسرش با یک دسته گل به خانه من آمدند من به او گفتم علی من نسبت به فیلم تو بیشتر از خودت تعصب دارم و او پاسخ داد حسین تو می توانی و رفت. بعد از رفتن او من ماندم و جمله تو می توانی و با خودم دعوا می کردم. این جمله باعث شد که یک چیزی در ذهنم جوانه زد این دوصحنه یک پل می خواست که موسیقی شان به یکدیگر وصل شود فردایش برای صداگذاری رفتم و به ...
ماجرای کلاهی که نهال از رهبر خواست
، خیال شان را از بابت خانه و بچه ها راحت نمی کردیم، ما هم که امام حسین (ع) را تنها گذاشته بودیم. امام حسین(ع) بود و هفتاد و دو تن. خوشحالم که ماهم جزو یاران اهل بیت شدیم. همین هاست که به من آرامش می دهد. در این مدتی که از شهادت همسرم گذشته، هربار وقتی به زندگی مشترکمان نگاه کردم خاطرات مان را مرور کردم ، دیدم که مهدی واقعا لیاقت شهادت را داشت. در زندگی اش همیشه حرف شهادت بود. هر موقع مسافرتی می ...
پایان پرسه های شبح سارق در مجتمع مسکونی
شناسایی سارق ادامه داشت، مأموران متوجه شدند که تعدادی از سرقت ها ناکام بوده است. یکی از ساکنان مجتمع که دختری جوان بود گفت: شب بود و با دوستم در خانه درس می خواندیم که متوجه سر و صدایی از پشت در شدم. از چشمی بیرون را نگاه کردم و جوانی را دیدم که در حال امتحان کردن کلیدها روی در آپارتمان ما بود. در را باز کردم و مرد جوان که با دیدن من شوکه شده بود، فرار کرد. کارآگاهان در ادامه بررسی ها ...
کنفرانس AMD: پردازنده های EPYC با تائید مشخصات فنی
کلاه رفت سرم . 32 هسته بی مصرف EPYC در راه متعصبان حرف مخالف زدن ، ازادی بیان عالیه، خوبه و سازنده اما حق ناحق کردن، حقیقت عوض کردن با دروغ و تهمت، کار ادمهای سطح خیلی پایینه که هنوز انسان نشدن لطفا بدون لینک معتبر حرف نزن اقای جولی شما مثلا انسانی مگه یکی از اداب انسان این نیست که به هم نوع و برادر دینی خودش توهین نکنه من که توهین نکردم و فقط ...
رمزگشایی از قتل نگهبان خیریه با یک پیامک
احتمال زیاد اشرف و شهروز از جریان حادثه خونین با خبرند، مأموران آنها را به عنوان مظنون حادثه بازداشت کردند. صبح دیروز، دو متهم برای بازجویی به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شدند. اشرف در تحقیقات گفت: من کارشناس ارشد روانشناسی دارم. چندین سال است که در مؤسسه خیریه کار می کنم. چند سال قبل با مرد پزشکی آشنا شدم. او زن و یک پسر داشت، اما از من خواستگاری کرد و من هم قبول کردم و زن دومش شدم. وقتی ...
جای پسران خمینی در قلب تاریخ است
وضع مالی بسیار خوبی داشت. یکبار که 10 روز مرخصی داشتیم، همراه هم از اهواز به اصفهان آمدیم، دوستم مجروحیت داشت و هنوز بخیه زخم هایش را باز نکرده بود. خانه ما در غرب شهر قرار داشت و اتوبوس داشت به مرکز شهر می رفت. نیمه های شب سر یک خیابان پیاده شدم. هنوز پایم به زمین نرسیده بود که دیدم دوستم پشت سرم پیاده شده است. گفت: فلانی! خانه ما نزدیک است بیا برویم امشب را مهمان ما باش. به شوخی گفتم: تو بچه ...
رفیعی: عاشق پرسپولیسم و امیدوارم دوباره برگردم
هافبک فصل گذشته پرسپولیس و بازیکن جدید تیم الخور گفت: همچنان عاشق پرسپولیس هستم و خواهم بود. سروش رفیعی بعد از نشست با مسئولان باشگاه پرسپولیس در جمع خبرنگاران درباره جدایی اش از جمع سرخپوشان گفت: من خودم را پرسپولیسی می دانم و عاشق این تیم بوده و خواهم بود. درست است که از پرسپولیس جدا شده ام اما امیدوارم هرچه زودتر قسمت شود و من دوباره روزی به این تیم برگردم. باید ببینیم در آینده چه ...
سفره کوچکم را با نیازمندان تقسیم می کنم
ازدواج دومت بگو؟ وقتی شوهرم سال 84 فوت کرد سه، چهار سال بعد با همسر دومم آشنا شدم.با وجود داشتن دو پسر حاضر شد به خاطر رضای خدا با من ازدواج کنه. الان هم کار می کنی؟ نه بعد از تصادف از کارم اخراج شدم. یعنی پولی که به بچه ها می دی از همسرت می گیری؟ نه خودم از پس اندازی که دارم می دم.البته همسرم مبلغی به من می ده ولی از سفره خودم می زنم کنار سفره بچه ها می ...
محجوب: عضو دولت در سایه بودم/ مطهری عزت مجلس است
آقای عارف خوب عمل کرد. خیلی از انتقادات متوجه آقای عارف است که عملکردش موجب شد دو کرسی هیات رئیسه از دست رفت و همینطور لیستی که برای شورای شهر تدوین شد حرف و حدیث زیادی داشت و مخالفت هایی با آن صورت گرفت آیا انتظار شفاف سازی وجود دارد و چرا شما (حزب کار ) لیست جدا داد؟ ما به لیست انتقاد داشتیم اما لیست جدایی ندادم ما ضمن جانب داری از لیست اصلی با وجود انکه به انتظارات ما پاسخ ...
شبی که زمین با دل آشوبش خانواده های زیادی را داغدار کرد
به یکباره چهار فرزند دلبندش را در آن شب از دست داد و با دستان خود یک به یک جسم بی جان فرزندانش را از دل خاک بیرون کشید، گفت: بر اثر شدت لرزش تا به خود آمدم دیوار خانه بر سرم آوار شد و مدتی گذشت که صدای برادرانم را شنیدم و قادر نبودم پاسخی دهم وقتی آنها نجاتم دادند، با تلی از خاک مواجه شدم که درک زمان و مکان برایم سخت بود، پس از مدتی به یاری بقیه توانستم جسم بی جان رقیه و فاطمه، وحید و امیدم را از ...
چریکی عارف که بر قلب ها حکومت می کرد
پنجه های هنرمندانه فکرش با غیرت برگرفته از ایمان و استقامت، او را شیربیشه نبرد حق علیه باطل می کرد. بزرگ مردی که ایتام او را پدری دلسوز و دشمنان مرزهای جهان اسلام او را مبارزی سرسخت و نستو ه و دانشگاهیان او را دانشجویی مسلمان و استادی نمونه می شناختند. قلم که به دست می گرفت در نوشتن کلک زبان بریده را صد حلقوم برای فریاد می کرد و مقابل بوم که می نشست، رنگ ها را برای انفجار نور ...
زنان دوم، بعد از شوهرانشان/ دخترانی که با فقر ازدواج می کنند
وقت پیش یک گاو هم داشت، اما می گوید گاو را هم داده ایم رفته است، حالا خودش مانده و دختر و پسرش. امیدوار است که با پول فروختن گاو بتواند خانه اش را تعمیر کند. پروین خانم که حالا 40 ساله است داستان مشابهی دارد، در 23 سالگی با مردی بیست – سی سال بزرگ تر از خودش ازدواج کرده است، می گوید: همین جا کشاورزی داشت، خودش توی شهر زندگی داشت، اینجا هم کشاورزی داشت، یک زن آنجا داشت یک زن اینجا، از آن ...
مشکل والیبال از بازیکنان بود یا مربی؟
ناموفق هستید، قطعا آن فاکتورهای لازم که می بایست برای پیروزشدن و نتیجه گرفتن باشد، شکاف و خلایی پیدا شده است. از دید خودم از نزدیک 4، 5 بازیکن را می شناسم و بازیکنان باشگاهی هستم و با آنها کار می کنم، من هم مثل آقای حیدری معتقدم که ما داریم زیادی از این بازیکنان انرژی می گیریم. لیگ تمام شده، اردو می گذاریم و اردو تمام شده به مسافرت می رویم که همه اینها انرژی می گیرد .اگر خواسته باشید یک ...
تهیه کننده اول بن بست تهیه کننده GEM بود/ فیلمم را توقیف می کنند برای اینکه قهرمانش سپاه بود
سخن بگوییم و آنچه در ادامه می خوانید حرف هایی است که جهانگیر الماسی به راحتی برایمان نقل کرده است. *** * شما هم در جلسه ای سمینار بررسی سینمای پس از انقلاب حضور داشتید. من شنیده ام که در آن با سید مرتضی آوینی بحث و حتی درگیر شدید. اینجا بهترین فرصت است که در ابتدا پیرامون آن روز برایمان صحبت کنید. با نگاه ابزاری به آدم ها و شخصیت ها مخالفم الماسی ...
داستان چمران
پرسیدم چمران کجاست؟ گفتند: چمران صبح زود آمده و جلو است. یعنی قبل از آنی که نیروهای نظامیِ منظم و مدون حرکت بکنند و راه بیفتند، چمران جلوتر حرکت کرده بود و با مجموعه ی خودش چندین کیلومتر جلو رفته بودند. بعد هم الحمدلله این کار بزرگ انجام گرفت، و چمران هم مجروح شد. دنیا و مقام برایش مهم نبود؛ نان و نام برایش مهم نبود؛ به نام کی تمام بشود، برایش اهمیتی نداشت. باانصاف بود، بی رودربایستی بود ...
راز نوعروس لو رفت / در اتاق حجله جنجالی بر پا شد و فردا داماد به دادگاه رفت!
شنیدن این حرف ها سرش را پایین انداخته بود، به گریه افتاد و دست مرد سالمند را بوسید. بعد گفت: فکر می کنم همین کار را باید بکنم. بهتر است سراغ همسرم بروم و با عذرخواهی او را به خانه برگردانم. امیدوارم برگردد و...