سایر منابع:
سایر خبرها
این پیام از همه شهیدان است/ عفت دختران ز ایمان است
به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) ، مرتضی محمودپور شاعر آئینی سرا، شعری به مناسبت هفته حجاب و عفاف سرود. در ادامه این شعر آمده است: جمله مردان ما تمامی حر افتخار زنان ما چادر پاک دامن چو آب دریا کُر در دل هر صدف یکی چون دّر همه زن های ما چو زمزم صاف ارث زهراست این حجاب و عفاف دامن پاک جای پاکان است ...
بیشتر از قبل کتاب می خوانم و شعر
...> تا شوی شیدا و مستان خدا این گل و این نرگس و این نسترن این چمن، این سوسن و این یاسمن کردة کردار ره کردگار نیست مگر جلوة پروردگار دوست شاعر شما شعر به قلبت آرامش می دهد سلام دوست من! امیدوارم که گرمای تابستان و شعاع طلایی رنگ خورشید برایت سبزی و نشاط را به ارمغان بیاورد. از اینکه مرتباً برایم شعر می فرستی از تو ...
فیض شریفی: شعر مرا بدبخت کرد
ادبیات فارسی است. من هفت سال در این رشته درس دادم و سی وهشت سال در دبیرستان، تربیت معلم، ضمن خدمت و دانشگاه تدریس کردم. در ایران گویا شاعر ورشکسته، تاجر می شود یا نویسنده، و نویسنده ورشکسته، ناقد می شود و قالب تهی می کند شعر مرا بدبخت کرد. وقتی دنبال شعر زمان ما رفتم، تدریس را وانهادم. یک شاعر اروپایی می گوید : من 14 سال شعر گفتم (یا از شعر نوشتم) که بتوانم داستان بنویسم... من ...
روایت شاعرانه زندگی
و تعادل را به حساب سینه فراخ شاعر گذاشت، چنان که به سلیقه من، سطر پایانی پاراگراف فوق می توانست حذف شود. هرکدام از اشعار بی چشمداشت دنیایی متفاوت را برای مخاطب مجسم می کند. برای مثال شعر ستاره قطبی به ظاهر در هاله آرزویی دست نیافتنی برای شاعر به تصویر نشسته است و درواقع درونمایه عمیقش تلنگری است برای مخاطب: اگر روزی شعله ای بیاورند/ و فانوس های شکسته ام/ دوباره روشن شوند ...
شاید مجنون، اهل سِرتا باشد
و بالا و پایین می پرد. در شروع این ده، یک کارخانه لبنیات معروف مشغول به کار است. با محصولات محلی ها، به گمانم. کارخانه فرآورده های لبنی لاله. از گندمزارها و باغات حاشیه می گذرم تا می رسم به خودِ دارابکلا. اینجا روستایی ست که طعم شهر دارد. با همان خانه های مزین به سنگ و آجر. چند طبقه. با کودکان و دوچرخه ها و تابستان و قرارهای سر بلوار. با چشمه موزیار. کفش فروشی و ...
گم گشته ی دیر آشنا
محمد منصوری/ میرملاس: از هنگام نوجوانی و جوانی با او کم و بیش آشنایی داریم که پس از آن چنان ما را در کام کشیده است که هر لحظه می توان با او زندگی کرد ، این هم حقیقتا نه مجازا واقعیت دارد. روزی نیست که به او نیاندیشیم یا از او نگوییم یا با [...] محمد منصوری/ میرملاس: از هنگام نوجوانی و جوانی با او کم و بیش آشنایی داریم که پس از آن چنان ما را در کام کشیده است که هر لحظه می توان با او زندگی کرد ، این هم حقیقتا نه مجازا واقعیت دارد. روزی نیست که به او نیاندیشیم یا از او نگوییم یا با او سخن نگوییم یا به آثارش مراجعه نکنیم یا شعری از اشعارش را در خاطرمان نگردانیم یا در نوشته ای به کار نبریم و یا در خطابه ای از آن استفاده نکنیم لذا با زندگی روحی و فکری ما عجین شده است . باری ؛ مولانا جلال الدین محمد بلخی شاعر پارسی زبان قرن هفتم ، با آنکه چند سال اول کودکی را در خراسان زندگی کرد اگر چه نگوییم او شاعر ایرانی به معنای مصطلح امروزی کلمه است ولی به ایران بزرگ و حوزه فارسی زبان متعلق می باشد ؛ اما چه زشت است که بر سر ایرانی بودن یا ترکی بودن یا روسی بودن مولانا کشمکش دارند ؛ هر چند که مولوی برای حوزه فارسی زبان فخر ملی ست اما مولانا اختصاص به مالکیت و محدود به مرز های جغرافیایی ندارد ؛ او از آنِ کسی است که مثنوی را احساس می کند و می فهمد . می دانیم که در بلخ زاده شد مرز میان افغانستان و تاجیکستان کنونی که یک سال قبل از حمله مغول در دوازده سالگی هجرت کرد و سرنوشت چنین بود که گر چه مغول ها به ایران حمله کردند و آن ویرانی و کشتار را پدید آوردند ولی در فضای به وجود آمده به رشد نوعی از شعر ، عرفان و بلاغت مجال داد که دست کم چند شاعر بزرگ به ما تقدیم کنند که مولانا یکی از آنها بود و لذا او به حج رفت و نهایتا به ترکیه و در قونیه سکونت گزید که در آنجا حلقه ای از یاران پارسی زبان داشت و چنین بود که می توانست این اشعار را بسراید چنان که می دانیم مولوی در خلوت نمی نشست تا شعر بگوید ، نه غزل هایش و نه مثنوی معنوی او چنین سروده شده اند . مثنوی معنوی که همچنان مورخان نوشته اند و خود مثنوی گواه می دهد ، مولانا شب ها می نشست با یاران خویش و گاهی تا سپیده دم می گفت و آنها می نوشتند . او دست به قلم نمی برد و چیزی بر کاغذ نمی آورد ، در همین دفتر اول اشاره ای هم می کند : صبح شد ای صبح را پشت و پناه / عذر مخدومی حسام الدین بخواه (1) بنابراین نشان می دهد که سخن تا صبح می کشید ، مجلسی بوده و گاهی نامحرمانی وارد مجلس می شدند و مولوی دم در می کشید و سخن نمی گفته است : چون که نامحرم در آید از درم / پرده در پنهان شوند اهل حرم چون در آید محرمی دور از زند / بر گشایند آن ستیران روی بند (2) دوستان مولانا حقیقتا به سان ضبط صوت های امروز عمل می کردند حتی یک کلمه از سخنان او را نمی گذاشتند روی زمین بیافتد و همه را ثبت می کردند به همین دلیل اختلاف نسخ میان مثنوی و دیوان شمس نه اینکه چیزی نباشد اما نسبت به آن هجم عظیم شصت هزار بیت مسلما کم است و اینها حافظان بسیار امین و احسانا با سواد بودند گر چه بسیار از آنان هم افراد عادی بوده اند به همین خاطر مولوی قدری مسیحا وار عمل می کرد ؛ نزد عالمان و فرهیختگان و فضلا نمی رفت و مجلس او از مردم عادی ، بازاری ، کسبه و نافرهیختگان و تحصیل نکرده گان تشکیل می شد و حتی بر ایشان خرده می گرفتند که این جماعت نا اهل هستند که در جواب می گفت : ” اگر اهل بودند خود خدمتشان می رسیدم ” . او اینچنین رفتار می کرد ، دیگران که این وضعیت را ملاحظه می کردند که مولانا با اینگونه افراد می جوشد در مجلسش شرکت نمی کردند اما همین دسته های عادی بزرگترین خدمت را به او می کردند که به ثبت این اشعار در تاریخ انجامید . به عقیده نگارنده ؛ مولانا به ظاهر شاعر ولی جامعه شناسی زبردست در حوزه روش شناسی مردم نگارانه است ، وی همچنین د رحوزه کنش متقابل نمادین نیز ورود کرده که روش او روش هم دِلانه است زیرا که ا با حضور یافتن در بین گروه های مختلف زندگانی آنها را در قالب شعر و پند و اندرز بیان کرده است . باید به این نکته توجه داشت که سبک در گذشته اینگونه بوده است که تحصیل کرده گان مخصوصا کسانی که در علوم دینی تحصیل کرده اند ، ذولسان بوده اند . به دو زبان قطعا مسلط بوده اند خصوصا در زبان فارسی و عربی که مولانا یکی از آنهاست ، همچنین حافظ و سعدی . مولوی اشعاری هم به زبان عربی ، ترکی و همچنین یونانی عامیانه دارد اما مطلقا از اهمیت شعر های پارسی اش برخوردار نیست زیرا که با اشعار ترکی و عربی و ... تفنن می کرد . به گفته تحلیل گران ، اشعار عربی حافط بلاغت چندانی ندارد و سست می باشند اما سعدی را عربی دان درجه یک می دانند که قصاید فوق العاده ای هم دارد . مولانا در جایی شعری دارد که شاید با مزاق ما پارسی زبانان خوش نیاید آنجا که می گوید : لی حبیباً حُبهُ یشویالحشاء / لَو یَشیع یَمشی الی عینی مشاء (3) من دوستی دارم که عشق او دل من را بریان کرده است ... که سپس می گوید : پارسی گو گرچه تازی خوشتر است / عشق را خود صد زبان دیگر است بوی آن دلبر چون پران می شود / آن زبان ها جمله حیران می شوند (4) در نتیجه زبان اصلی او پارسی بوده است و بدین زبان اشعارش را می سروده است ، در دیوان شمس هم همینگونه است حتی غزل های ملمع دارد. ما با چند شخصیت از مولوی در “مثنوی معنوی” ، “غزلیات شمس” و همچنین در “فیه ما فیه” مواجه هستیم ؛ در مثنوی شیوه مولوی معلم وار است ، گاهی شور شاعری او بالا می گرفته است اما خویشتن داری می کرد و می کوشید بر آن مهار بزند یا به قول خودش : در چنین مستی مراعات ادب / خود نباشد ور بود باشد عجب (5) عبد الحسین زرین کوب در جایی می گوید (6)که سبک مولانا ” منبری ” است گویی که مخاطبان و مستمعان در حضور او هستند و برایشان سخن می گفته است و به فراخور حال مخاطبانش توجه می کرد ، اگر می دید ملول اند قصه یا مثلی می گفت حتی گاهی سخنانی می گوید که از داستان های عامیانه هم پایین تر است تا جایی که الفاظ رکیک چاره ی کارش بوده است ؛ این شیوه نزد هیچ یک از بزرگان دست کم یافت نمی شود . علاوه بر این که نکوهشی هم بوده و خواسته از آن حشمت فضلایی خویش بکاهد تا به زیر آید و همنشین دیگران گردد . در مثنوی چنین است که ، پند می دهد واعظی می کند اما در عین حال حکمت های خیلی عمیق می گوید و قابل درک است چون در خور فهم مخاطبانش نگفته است و مشخص است که برای دیگران سروده است . مرحوم جلال همایی تعبیر خوبی دارد ، می گوید : مولانا به سان یک غواص است که تا مدتی روی آب شنا می کند و یکمرتبه غوطه می خورد و متوجه نمی شوی تا چه عمقی رفته و از جایی دیگر دوباره سر بیرون می آورد . به همین خاطر است که تمام احوال مولوی در مثنوی منعکس شده است ، و همچنین بهترین آینه ای که بخواهیم مولوی را در آن ببینیم و بشناسیم همین کتاب مثنوی ست که چیزی نیست که او فرو ننهاده باشد آنجا که می گوید : ما چه خود را در سخن آغشته ایم / کز حکایت ما حکایت گشته ایم گر هزارن طالب اند و یک ملول / از رسالت باز می ماند رسول اسب خود را ای رسول آسمان / در ملولان منگر و اندر جهان فرخ آن ترکی که استیزه نهد / اسب خود در خندق آتش جهد گر پشیمانی بر او عیبی کند / اول آتش در پشیمانی زند خود پشیمانی نروید از عدم / چون ببیند گرمی صاحب قدم (7) بر خود نهیب می زد که تند و گرم برو آن وقت ملالت های دیگران تو را سرد نخواهد کرد . و همچنین مولوی شاعر و عاشق در دیوان شمس را می یابیم ؛ به تعبیر خود : حلاج اشارتگر از خلق به دار آمد / از تندی اسرارم حلاج زند دارم (8) می گوید من در دیوان شمس راز هایی را فاش می کنم که اگر حلاج بود او خود مرا دار می زد . ” شمس به مولانا آموخت که در ساحت عشق محققانه سخن بگوید ” (9)؛ تا پیش از شمس مولوی یک غزالی دیگر بود ، مرد عالمِ مفتی ، خطیب و واعظ و همچنین خوش زبان و بلیغ ولی عنصری که کم داشت ” عشق ” بود این همان گوهری بود که شمس در واقع نصیب مولانا کرد . شمس در سطحی نبود که به مولانا مطالبی یاد دهد چون مولوی از او عالم تر بود اما در حقیقت شمس این بارهایی را که بر دوش مولوی سنگینی می کرد ، دویدن او را کند تر کرده بود ، گرفت : گفت که تو شیخ شدی شمع شدی رهبر این جمع شدی / شمع نیم جمع نیم دود پراکنده شدم (10) تمامی متعلقاتش را از او ستاند و به فرمان شمس آنها را ترک گفت و به همین خاطر سماع پیشه کرد . صاحب نظران بر این باورند که مثنوی ؛ قرآن در زبان فارسی است ؛ تفسیر قرآن نیست بلکه قرآن است در زبان فارسی . مولوی اذعان می کند که به او هم وحی شده است حتی بدون اینکه بداند اشعار را بر زبان آورده است ؛ اگر بپذیریم که این ادعا صحیح باشد به توجه به ابیات مولوی آیا سکوت دو ساله ی او بین دفتر اول و دوم شباهتی با ویژگی هایی از حضرت محمد (ص) ندارد؟ . مدتی وحی به پیامبر نمی رسید و از این حالت ملول شده بود که آیه رسید : مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ قَلَی(11)؛ خدا تو را ترک نکرده ، و با تو وداع نگفته است . در نظر مولوی اینچنین بوده است چون مقدمه ای بلند که بر مثنوی در دفتر اول نوشته است آنجا تمام اوصافی که قرآن برا خویش شمرده است او برای مثنوی ذکر می کند : ” کتابی که جز پاکان دستشان به آن نرسد یا خداوند با این کتاب عده ای را گمراه و عده ای را هدایت می کند ” . یا در جایی می گوید : هست قرآن حال های انبیا / ماهیان پاک بحر کبریا (12) او معتقد بود که وحی پایان نپذیرفته است ، برای خویش مقام پیامبری قائل نبوده است ولی متوجه این امر هست که وحی پایان نیافته است ، نه اینکه هر کسی که به او وحی شود پیامبر است چرا که وقتی کسی ماموریت پیامبری دارد ، پیامبر است به همین خاطر است که می گوید برای اینکه عامه انکار نکنند می گوییم وحی دل است و الا منظور همان وحی حق است چون وحی یک امر ذو مراتب است هم ضیعف تر هم قوی تر دارد همچنان که در قرآن است و مولوی هم بدان استناد می کند ، حتی در مثنوی هم اذعان می کند : نه نجوم است نه رمل است و نه خواب / وحی حق الله اعلم بالصواب از پی رو پوش عامه صوفیان / وحی دل خوانند آن را در بیان (13) او اذعان می کند که وحی حتی بر زنبور هم فرو آمده چرا که بر اثر وحی الهی زنبور مولد عسل شده است سپس ما آدمیان که خداوند فرموده است : وَ لَقَد کَرَمنا بَنی آدم ... وحی نازل شده بر ما قطعا برتر از زنبور خواهد بود و لذا چرا به ما وحی نشود تا ما از طریق الهام و کشف حقایق را دریافت نکنیم . چون که او حی الرب الی النحل آمدست / خانه ی وحیش پر از حلوا شده ست این که کرمناست بالا می رود / وحیش از زنبود کی کم می رود (14) مولانا هم اهل طریقت ، شریعت و هم حقیقت بوده است و این سه کمتر در یک نفر جمع می شود که این بزرگوار این سه را در خود گرد آورده است . . مثنوی معنوی ؛ دفتر اول ، مولوی مثنوی معنوی ؛ دفتر اول ، مولوی غزلیات شمس ؛ غزل شماره 264 ، مولوی مثنوی معنوی ؛ دفتر دوم ، مولوی مثنوی معنوی ؛ دفتر سوم ، مولوی پله پله تا ملاقات خدا ؛ دکتر عبدالحسین زرین کوب مثنوی معنوی ؛ دفتر سوم ، مولوی غزلیات شمس ؛ غزل شماره 1459 ، مولوی قمار عاشقانه ؛ فرج دباغ غزلیات شمس ؛ غزل شماره 1393، مولوی قرآن کریم ؛ سوره الضحی ، آیه -3- مثنوی معنوی ؛ دفتر اول ، مولوی مثنوی معنوی ؛ دفتر چهارم ، مولوی مثنوی معنوی ؛ دفتر پنجم، مولوی درج شده توسط : مصطفی شکری " سردبیر سایت میرملاس " ...
مادر دیگری را داغدار نکنید
زندگی می کند، هر 2 – 3 هفته یکبار که می آید رامهرمز دلشوره مرا می کشد. مدام فکر می کنم نکند تیراندازی شود، نکند طرفش تیر بیندازند. وقتی می آید خانه، نمی گذارم حتی برای یک لحظه برود بیرون. آخر گناه ما چیست که به خاطر این درگیری باید آواره شویم؟ حاضرم از خون پسرم بگذرم ولی بین 2 طایفه صلح برقرار شود. مادر میثم می گوید شب ها از ترس خواب ندارد و گاهی محتاج چند هزار تومان پول می شوند، این درگیری زنان و ...
سومین جشنواره مادران قصه گوی شهر تهران برگزار می شود
...، بالاتر از پارک ساعی مراجعه کنند. *برگزاری شب شعر قبله بقیع در فرهنگسرای اندیشه شب شعر قبله بقیع به مناسبت شهادت امام جعفر صادق(ع) در قالب ویژه برنامه آئینی شرح مشتاقی با اجرای محمود حبیبی کسبی و شاعران آئینی همچون سیدحمیدرضا برقعی، احمد علوی، قاسم صرافان، احمد بابایی، محسن عرب خالقی، میلاد حسنی، امیرعلی سلیمانی برگزار می شود. شاعران آئینی و ذاکران اهل بیت(ع ...
قیام علیه فراموشی
معشوقه های زمینی هم می توان به حکمت رسید؟ واقعه ای از این تاریخ مصرف دارتر و کم اهمیت تر نمی توانید پیدا کنید که لشکری با پادشاه برای جنگ به منطقه ای می رود. آن جنگ به هر دلیلی انجام نشده و لشکر چند ماه در اردو مانده و به شهر و دیار خود بازنگشته است و دل اینها برای خانواده های شان تنگ شده است. این خستگی و دلتنگی در این مدت چه اهمیت تاریخی و هنری می تواند داشته باشد؟ اما ...
10 نکته در خصوص مرگ ریاضیدان جوان؛ مریم میرزاخانی
...؛ احسان محمدی - روز گذشته در میان انبوه آوار خبرهای تلخ از چاقوکشی در متروی شهر ری تا تلاش یک زن برای خودکشی در مترو میرداماد، تلفات سیل در چند استان، تیراندازی در کلانتری آبپخش بوشهر و ... خبر جان باختن مریم میرزاخانی ریاضی دان جوان کام ایران را تلخ کرد. ده نکته پیرامون این خبر تلخ را مرور کنیم: 1- اخبار و تصاویر در خصوص این چهره به نام عالم ریاضیات زیاد نیست. او علاقه چندانی ...
شهریار عشق به ایران را در دل آذری ها جوشاند
رایزنی فرهنگی ایران در یک سال گذشته بگویید. با توجه به اینکه جمهوری آذربایجان در همسایگی ما قرار دارد، نوع تعامل و فعالیت دو کشور با سایر رایزنی های فرهنگی کشورمان در خارج از کشور، متفاوت است. با این حال برگزاری و یا مشارکت در اجرای نمایشگاه ها و جشنواره های فرهنگی و هنری، تحقیقات میدانی در خصوص فرهنگ جمهوری آذربایجان، برگزاری شب های شعر، چاپ و نشر و یا حمایت از کتاب های مختلف ادبی ...
بورسیه ها و اقامتگاه هایی که خلوت نویسندگان را فراهم می کنند
...، نمایشنامه، شعر و ترجمه ی ادبی شرایطی است که مهمانان ادیب دریای بالتیک باید داشته باشند. این مرکز در جزیره ی گوتلند شهر ویزبی واقع شده، جزیره ای که در خاک سوئد قرار گرفته و دریای بالتیک چشم انداز آن است. مکانی است برای اقامتی چهارهفته ای در دل خانه ای که در خیابان های قرون وسطایی قرار گرفته و پنجره های پشتی اش رو به کلیسا و کاخ سلطنتی مربوط به قرن سیزدهم میلادی باز می شود. این جزیره در میراث ...
خاطره جالب موسیقیدان نامدار ایرانی با شهید بهشتی
هایم است که چون با درد دل های یک عده مشترک است خوششان می آید و با آن ارتباط برقرار می کنند. الان هم برای خودم می نویسم و نگه می دارم تا ببینم چه می شود و هیچ اصراری به اینکه کنسرت بدهم یا موسیقی بسازم ندارم چون کارهایم را کرده ام، حدود 100 موسیقی فیلم و حدود هفت هشت موسیقی برای صحنه ساخته ام و کارهایی را هم که احساس کرده ام وظیفه ام بوده مثل حماسه خرمشهر ، ایثار ، مقاومت ، پیروزی و ... انجام داده ام. قرار بود سوم خرداد در تالار وحدت روی صحنه بروم اما چون مدت زمانی که برای تمرین با ارکستر در نظر گرفته بودند، کوتاه بود، نشد. منتظر زمان دیگری هستم که به زودی اعلام خواهد شد. ...
معرفی: مرداب هسل/ دِه یوش/ روستای دزلی
منطقه ی مشعل موزی و از مشرق به منطقه مشعل لات میرسد. سابقا حجم آب آن بیشتر بوده و در بعضی از نقاط عمق آن از مرز 15 متر می گذشت. در سال 89 برای تنظیم اکوسیستم مرداب طرح تزریق آب به هسل از طرف شهرداری مطرح شد که به مرحله اجرا نرسید. حدود 50 سال قبل تعداد 10 الی 15 خانه وار جهت دامداری در مجاورت هسل زندگی میکردند. هسل در گذشته های نه چندان دور زیستگاه لاک پشت ها، وزغ ها و زالوهایی ...
مگر نویسنده ها هم می میرند؟
می کند. جهان با همه فراخی اش جا را برای من و توی شاعر و نویسنده چنان تنگ کرده که ناچار باید کلمات مان را آن قدر کوچک و کوچک تر کنیم و بتراشیم تا جایی باز شود برای شان در این و آن تنگنا. کورش اسدی مجموعه داستان "باغ ملی"اش را در سال 1384 با تقدیم نامه ای چندسطری بر صفحه اول از طریق دوستی برایم فرستاد. از چند کتاب او فقط همین یکی به دستم رسید. همین داستان ها نشان می دهد چقدر نویسنده تلاش ...
نشانه های امیدبخش
بردیم گفتند هوش علی فقط مقداری کمتر از بچه های معمولی است . مهربان تر از قبل علی را نگاه می کند و با شماتتی که معلوم نیست به چه کسی برمی گردد اضافه می کند: بچه ام حق دارد از این خانه و دراز کشیدن کلافه باشد. اگر از همان یکی دو سالگی کار درمانی اش را شروع می کردیم الان مثل بقیه بچه ها برای خودش راه می رفت و دنیایش را کشف می کرد . طعم عشق محسن، تن نحیف فرزندش را از روی ...
قصه های ادی قلمبه و گربه ناقلا!
مردم و مسئولان ارشاد استان روی سکوهای سنگی اطراف محوطه نشسته اند. یکی از مادرها می گوید: ای کاش ادامه داشته باشد تا بچه ها مایوس نشوند. . خاله داستان زال زر را ادامه می دهد: طبل ها غریدند منوچهر شاهنامه هم چیزی می گوید که توی جیغ و هورای جمعیت گم می شود. از خاله می پرسم تا کی ادامه می دهید و او می گوید: تا زمانی که بچه ها دل شان بخواهد. و بچه ها از ته دل شان می خواهند یکی برای آن ها قصه بگوید؛ اما ...
هنرمندی که نشان درجه یک هنری را برای لالایی خوانی دریافت کرد
در قشقایی که در کل آن خطه یعنی استان های فارس، کهگیلویه و بویر احمد، بوشهر، اصفهان و... سرآمد بودند و مقام هایی به نام خودشان هنوز به یادگار مانده است. پروین می گوید هر کس دیگری هم در این ایل می توانست مثل او موسیقی را چنان حرفه ای بیاموزد و او هنر نکرده است،اما واقعیت این است که از همان کودکی و بعدتر نوجوانی تمایز خود را با دیگر همسن و سالانش نشان می داد؛همیشه دوستانی بسیار بزرگتر از سن و سال خودش ...
سیدجواد موسوی درگذشت/ 50سال زندگی باعطری که بر تن زوار می نشیند
هشتم سرزمین آفتاب سلام دهی تا کوچه امام رضا راهی نیست. به خانه که می خواهی وارد شوی باید به امام حسین سلام دهی. آخر این جا زمینش حسینیه و قداست دارد.علی آقا منتظر من است. با هم خدمت سید جواد و حاج خانم می رویم. نماز سید که تمام می شود، انگار هاله ای از نور مقابلم نشسته. صبور، مهربان و آرام. قرآن و کتاب دعایش را نیز کنار دستش می گذارد. زنی که 51 سال است مادر بچه هایش شده با گلهایی ...
شهر به احترامتان، تمام قد ایستاد
بسیجی بر تن کرده بود، دستش بر تابوت شهدا بود و می گریست و می آمد گفتم: تو را چه می شود؟ گفت: ببین این لباس را فقط به عشق اینان پوشیده ام و آمده ام بگویم آرزوی ام این است که مثل شهدا باشم و راه آنها را ادامه دهم، دستم را بگیرید. مردم عجیب دلدادگی داشتند و عجیب به شهدا دل می دادند و هرکس نجوایی می کرد خانمی را دیدم دوان دوان خود را به تابوت شهید رساند و جمله ای بر آن نوشت: برادرم شرمنده ام ...
پیشنهاد برگزاری جشنواره های ادبی و سینمایی درباره جنگ بوسنی
احمد رسید. او گفت: در این راهپیمایی، افرادی شرکت داشتند که تفاوت هایی اساسی باهم داشتند؛ اما در کنار یکدیگر حضور یافته بودند تا پیام صلح خود را به جهانیان مخابره کنند. وی ادامه داد: حدود 7 سال پیش، تحقیقی را برای نگارش کتابی با موضوع جنگ بوسنی آغاز کردم که 4 سال به طول انجامید و بعد، یک سال زمان برد تا کار نوشتن آن به اتمام برسد که در حال حاضر در بوسنی در حال ترجمه و چاپ است. تجربه نوشتن ...
عصبانیت وهابیت از اهدای جهیزیه به زوج های شیعه و سنی
عشق تمام، رانندگی کردم تا مشکلات مردم آن دیار در رفت و آمد را بیش از پیش حس کنم. فنوج که تا همین چند سال قبل یکی از پنج بخش شهرستان نیک شهر بود حالا برای خود شهرستانی مستقل شده و به این ترتیب باید آبادتر از گذشته می شد و روستاهایش نیز شکوفاتر می شدند امّا... طبیعتاً فقط نام را بزرگ کرده اند و از امکانات، آن چنان که انتظار می رفت و می رود خبری نیست که نیست. * زبرینگ و اما مقصد و ...
"زندگی مثل این نقل شیرین است، بانو!"/ از خدا می خواستم همسری مؤمن و متعهد داشته باشم
پوش و مرتب بودند. در کنار همه این ها نماز شب می خواندند و به زیارت جامعه کبیره علاقه خاصی داشتند. در کارهای خانه هم کمک حال من بودند و هیچ وقت اخم و داد و بی دادشان را ندیدم، درست مثل یک گل از من حمایت می کردند. عشق ما شهره خاص و عام بود؛ الآن که صبر زینبی دارم، شک ندارم که خدای بزرگ و امام حسین علیه السلام خودشان به من کمک کردند تا تحمل کنم. حالا دل همه برای شیطنت های ما تنگ شده! ...
برگزاری نخستین دور گفت وگوهای فرهنگی نویسندگان ایران و بوسنی
راهپیمایی صلح که هر ساله در بزرگداشت کشته شدگان مظلوم جنایت سربرنیتسا برگزار می شود، افرادی شرکت داشتند که تفاوت هایی اساسی با هم داشتند؛ اما در کنار یکدیگر حضور یافته بودند تا پیام صلح خود را به جهانیان مخابره کنند. وی ادامه داد: حدود 7 سال پیش تحقیقی را برای نگارش کتابی با موضوع جنگ بوسنی آغاز کردم که 4 سال به طول انجامید، کار نوشتن آن یک سال زمان برد که اکنون در بوسنی در حال ترجمه و چاپ ...
10 نکته مهم برای یک سفر راحت تابستانی با کودکان
به گزارش بلاغ ، فصل گرم تابستان از راه رسیده و نوبتی هم که باشد نوبت سفر است. سفرهای سیاحتی و شاید هم زیارتی. باید برویم و آب و هوایی عوض کنیم، تجدید روحیه کنیم و باز به سرکار برگردیم. رفتن به سفر مطمئناً خیلی هیجان انگیز است اما وقتی بچه هایمان کوچک هستند، دو دل می شویم. آیا سفر با بچه ها خوب است؟! به زحمتش می ارزد یا نه؟! اصلاً می توانیم خوش بگذرانیم؟ سفر با بچه ها می تواند خوب باشد اگر آماده ٔ سفر با آنها باشیم. و ...
یک، دو، سه، هیجان
دراین باره می گوید: در توچال 3 سال می شود که زیپ لاین را افتتاح کرده ایم. البته 5سال است که این زیپ لاین وجود داشته، اما 2 سال اول فقط خودمان یعنی ورزشکارها و کسانی که تجربه کوهنوردی و صخره نوردی داشتند استفاده می کردند. 3سال قبل مجوز ورزشی تفریحی آن را نیز گرفتیم و مردم عادی هم دیگر می توانند از آن استفاده کنند . به گفته هادیانی زیپ لاین توچال نسبت به زیپ لاین میلاد طول و شیب بیشتری دارد؛ زیپ لاین ...
زیر سقف دودی ؛ فیلمی با آدم های غیرمتعارف و ناشناخته
محسن غلامی/ سینمای اجتماعی و اینچنین اصطلاحاتی شاید به زعم فیلمساز ما، ساده ترین راه باشد برای اینکه در سینما، سری توی سرها درآورد و مدعی شود. چارچوب خاص و محدودیت مشخصی در قصه گویی ندارد و اینقدر گسترده هست که هرکسی هر چه را بسازد، می تواند بگوید که من نیز اجتماعی سازم! خب این وسط فقط فیلم خوش ساختار و صدالبته باسوژه تر و تمیز است که جلوه پیدا می کند. اتفاقاً از این جنس موضوعات، به ...
دست غیب تابلوی معراج را هدایت کرد/ از فراق معراج بیمار شده ام
آمدند کار نمی کردم، چون می گفتند "زن و کار نشنیده بودیم! مثل این است که زن کارد دست بگیرد! " اما حاج آقا همیشه به من می گفتند که "گوش به حرف دیگران نده، آنها نمی فهمند". چه اتفاقی افتاد که بالاخره همه از ورود شما به عرصۀ هنر اطلاع یافتند؟ هر زمان که مردی به خانه ما می آمد من از اتاق بیرون می رفتم، یادم هست که فردی کلیمی گاهگاهی به نزد پدرم می آمد و از حاج آقا کار می آموخت ...
اولین هایی که از اصفهان پا در میدان جنگ گذاشتند
...: با توجه به اینکه برای گشت، رفت و آمدمان زیاد شده بود، در نقطه ای به نام سلمانیه مستقر شدیم که خیلی نخواهیم به عقب یعنی همان شهرک دارخویین برگردیم. هر 24 یا 48 ساعت هم نیروها با غذا و تسلیحات نظامی تعویض می شدند. زمان زیادی نمی گذرد که سلمانیه هم به یک پایگاه ثابت تبدیل شده و همه بچه های گروه در خانه های تخلیه شده آنجا مستقر می شوند. حسندخت می گوید: با ثابت شدن مقر سلمانیه، هر 17 نفر به جز یکی ...
چرا باید دخترم از همه حقوق و شناسنامه محروم بماند؟
...، اصلا قدم به این دستگاه نمی رسید. اساتید و مسئولان دانشگاه هم همکاری نکردند؛ مجبور شدم از رویایم چشم پوشی کنم؛ انصراف دادم، حالا بعدِ چند سال می خواهم در کلاس نقاشی ثبت نام کنم. اما اوج قصه هانیه جای دیگری است؛ جایی که عاشق می شود و عشق، همزاد غم و محرومیت، هم به جان خسته ی او گرما می بخشد و هم او را می سوزاند: علی کارگر بود؛ یک کارگر افغانستانی؛ لواسان در یک کارگاه ...