سایر منابع:
سایر خبرها
دلنوشته یک کارگردان برای دوست شهید مدافع حرمش/ چه داغی از تو بر دل نشست برادر!
...> از آن روی که دنیا هرگز تو را تشنه خود نساخت خبر حماسه بزرگ حضور تو و همرزمانت دیریست که در این وطن بیداد می کند شیون قلم از ناتوانی در بیان راز شهادتتان جگرخراش می شود و قاب حقیر عکاسان تحمل انعکاس این حجم از ایثار و رشادت را ندارد ای کاش روئین تن بودی مرد ای کاش روئین تن بودی برادر تمام بستان های ایران برای جای خالی ات کفایت نمی کند ...
با صالح علا، از عشق تا کافه و سینما
معنایی می دهد؟ - معنا نمی دهد. شما با ساخت فیلم تبلیغاتی آغاز کردین. نان تو تبلیغات نبود که ولش کردین؟ - من دانش آموز بودم و آن کارها همه مجانی بود. شما که خودتان منتشر کرده اید و مشکلاتش را می دانید آیا خط خطی را می خرید؟ - نخستین بار که دیدم عنوان برایم جالب و جذاب بود. را چند بار دیده ام. نخستین بار خانه برادرم دیدم اما خودم آن را نخریده ام ...
شعر دوباره جایگاه خود را بازمی یابد
و انباشتگی شما هم دل جداشدن و رهاشدن از اشیا را ندارید. در چنین موقعیتی خاطرات نقش اول را ایفا می کنند. خاطراتی که گاه ریشه در اسطوره ها دارند. خاطره ها در پشت اشیا پنهان می شوند. به اشیا می چسبند و همین عدم فاصله گذاری و چسبندگی مانع از آن می شود که شما اشیا را رها کنید، اشیا هم شما را رها نمی کنند. با همین خاطره های ازلی و فردی است که اشیا شکل نهایی خودشان را در شعر نشان می دهند. در زندگی نشان ...
من و بونوئل مثل راهبه ها کار می کردیم
1957 نوشت و پس از ملاقات با ژاک تاتی وارد سینما شد و فیلم های این کارگردان را در قالب رمان نوشت. همین همکاری مسیر او را به لوییس بونوئل، فیلمساز سوررئالیست اسپانیایی رساند. با همکاری 19 ساله اش با بونوئل و ساخت شش فیلم با او از جمله خاطرات یک کلفت (1964)، زیبای روز (1967)، جذابیت پنهان بورژوازی (1972)، میل مبهم هوس (1977)، بحث برانگیزترین فیلمنامه های خود را خلق کرد. ژان- کلود کریر یکی ...
شهر به احترامتان، تمام قد ایستاد
سوال کردیم اتفاقی افتاده است گفت اتفاقی! از این بالاتر که من از امروز بااین سنم باید جای مادرش اشک بریزم و جای مادرش استقبالش کنم گفتم یعنی چه؟ گفت من باید با این سنم جای مادر این شهید باشم بروم کنار تابوتش بگویم پسرم به شهر ما خوش آمدی. پیرمردی را دیدم محاسن سفید ظرف اسفندی دود کرده بود و در مسیر ایستاده بود گفتم پدر تو را چه حال و هواییست گفت نپرس که دلم خون است گفتم چرا گفت امروز ...
چرا اسلام شناسان غربی شیفته علی(ع) هستند؟
. مبادا مشکلات پیمانی که بر عهده ات قرار گرفته و خدا آن را بر گردنت نهاده تو را به پیمان شکنی وا دارد ... ( نامه / 53). از سوی دیگر خطاب به یارانش که عازم جنگ صفین بودند، فرمودند؛ ای فرزندان مهاجران، به سوی سرکردگان کفر و بازماندگان جنگ احزاب و دوستان شیطان حمله ور شوید . ( ابن ابی الحدید، 2/194) یا وقتی چشمان مبارکش در میدان صفین به پرچم های سپاه معاویه افتاد، فرمود : قسم به کسی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، آن ها اسلام نیاورده بودند، بلکه به ظاهر تسلیم شدند و کفر خویش را پنهان نمودند . . ...
گلچینی از زیباترین اشعار حسین منزوی
ز جرگه ی انبوه خاطرات قدیمی برون کشیده ام و دل نهاده ام به صفایت تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست نمی کنم اگر ای دوست، سهل و زود، رهایت گره به کار من افتاده است از غم غربت کجاست چابکی دست های عقده گشایت؟ به کبر شعر مَبینم که تکیه داده به افلاک به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت دلم گرفته برایت زبان ...
بیشتر از قبل کتاب می خوانم و شعر
شاعر معاصر است، با زبان خواننده امروز همخوانی ندارد و تصاویری مثل نهفتن آتش دل زیر خاکستر افسوس و سفتن درّ به نوک مژه ( که کنایه از اشک ریختن است)، تکراری و خالی از کشف شاعرانه هستند. حالا به این بیت ها از غزلی سروده زنده یاد قیصر امین پور دقت کن: دلم قلمرو جغرافیای ویرانی ست هوای ناحیة ما همیشه بارانی ست دلم میان دو دریای سرخ، مانده سیاه همیشه برزخ دل، تنگة پریشانی ...
امنیت اعتقاد پاک تو بود/ تو به اندیشه ات عمل کردی
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس ، کرامت نعمت زاده در واکنش به شهادت بهرام مهرداد از شهدای مدافع حرم شعری سروده است. در زمان سکوت وجدان ها عطر آرامش از نسیم افتاد پنجه ی گرگ کار خود را کرد بر تن پاک یاکریم افتاد مرگ انسانیت رقم می خورد صحبت از رفتن حیا آمد زوزه ی شوم باد می پیچید خبر تلخ آتنا آمد ...
گفت وگویی با طعم سیاست و هنر / همه مبصر سینما هستند
برجام این است که کمتر حیف و میل می شود و ما کمتر باج و سوبسید می دهیم. من به عنوان یک ایرانی از آقای روحانی، رئیس جمهور محبوب، و آقای ظریف عزیز و همه ی دولت تشکر می کنم. خسرو شکیبایی احساس مسئولیت داشت موضوع دیگر درباره ی خسرو شکیبایی است که چهار صبح جمعه 28 تیر 87 درگذشت. چند روز دیگر سالگردش است. تو در فیلم های خواهران غریب و اتوبوس شب با او همکاری داشتی. خسرو در میان ما ...
گلچینی از زیباترین اشعار هاتف اصفهانی
نشانند دل می کشدم باز به آن جلوهٔ قامت عمرم همه در هجر تو بگذشت که روزی در بر کنم از وصل تو تشریف کرامت دامن ز کفم می کشی و می روی امروز دست من و دامان تو فردای قیامت امروز بسی پیش تو خوارند و پس از مرگ بر خاک شهیدان تو خار است علامت ناصح که رخش دیده کف خویش بریده است هاتف به چه رو می کندم باز ملامت ...
سینمای معناگرا در ایران و جهان از دیدگاه دکتر محمد عارف
به گزارش کازرون نما: دکتر محمد عارف متولد کازرون، پژوهشگر برتر دانشگاه های ایران، دارای درجه دکتری تخصصی انسان شناسی هنر از آکادمی علوم ملی ارمنستان است. ایشان نویسنده نه عنوان کتاب منتشره و بالغ بر شصت مقاله علمی پژوهشی در مجلات معتبر خارجی و داخلی ست. فیلم های اکران شده ی " آیه های زمینی" و "ساحل پریشان" از نوشته های ایشان است. محمد عارف با فیلمنامه سینمایی "روز تولد تو" نامزد دریافت جایزه قلم ...
جای خالی آموزش حفاظت از بدن در خانواده و مدرسه
: حادثه تلخ قتل دختر نازنین، آتنا اصلانی، دل های همه ملت شریف ایران را داغدار و اندوهگین کرده است. چهره معصومانه و نگاه پاک این کودک، تلخی و تأثر از مرگ جانکاهش را بیشتر و ناگوارتر می کند. همه ما در غم و اندوه از دست دادنش به همراه خانواده محترم و عزیزش محزون و متأسف هستیم. ضمن اظهار همدردی و تسلیت این حادثه تلخ، از خداوند متعال برای خانواده محترم و بویژه مادر داغدارش و همچنین مردم بزرگوار پارس آباد صبر و شکیبایی مسئلت می کنم. قوه قضائیه در اسرع وقت و با دقت به پرونده این جنایت رسیدگی کند. پروردگار روح پاک آتنای عزیز را قرین رحمت خویش قرار دهد. ...
جامه سیاه بر تن اعداد!
بانوی جوان که با هزار امید هندسه هذلولی را به تسخیر خود درآورده بود و به جستجوی نیمه گمشده اعداد تا پشت دیوار زمان رفت ،ناگهان رویاهایش را به تلاطم دنیای بی رحم سپرد و بی آنکه دستی بتکاند،به سوی فرشته ها پر کشید. نابغه بی بدیل که مدال بی همتای فیلدز را در ویترین افتخارات میهنش نهاد و طلای دو المپیاد را بر گردن آویخت، همچون شبحی ناتمام بر شانه باد،نشانی خانه اش در خیابان چهل و هشتم کالیفرنیا ...
مگر نویسنده ها هم می میرند؟
... این بار، کارونِ "کوچه ابرهای گمشده" روایتگر سوژه ای بود که در آن در هراس بود، و به همین خاطر دست به شگردی زد تا سختی آن را بر خود هموار کند. یک بار وقتی قرار بود در جلسه ای داستان بخواند، داستان کوتاه "شهرزاد" را انتخاب کرد. بعد از پایان جلسه گفت: چطور بود؟ می دانستم می خواست لعنت و ادبار این روزها را نشان دهد. گفتم: چه داستان تلخ و سیاهی. کاش کمی زهر و تلخی اش را می ...
شهر به احترامتان، تمام قد ایستاد
بسیجی بر تن کرده بود، دستش بر تابوت شهدا بود و می گریست و می آمد گفتم: تو را چه می شود؟ گفت: ببین این لباس را فقط به عشق اینان پوشیده ام و آمده ام بگویم آرزوی ام این است که مثل شهدا باشم و راه آنها را ادامه دهم، دستم را بگیرید. مردم عجیب دلدادگی داشتند و عجیب به شهدا دل می دادند و هرکس نجوایی می کرد خانمی را دیدم دوان دوان خود را به تابوت شهید رساند و جمله ای بر آن نوشت: برادرم شرمنده ام ...
گزیده ای از بهترین اشعار ابوالقاسم لاهوتی
شرعاً حجاب لازم نیست ایالت دل عشاق در حمایت تو است به ملک خویش دگر انقلاب لازم نیست ز من گذشتن از جان مگر نمی خواهی به چشم! این همه دیگر عتاب لازم نیست اگر به ملک دلم داده ای تو استقلال پس این مشاوره با شیخ و شاب چیست من از ستیزه چشم تو جان نخواهم برد برای کشتنم این جان شتاب لازم نیست تو خود به فتوی ...
گزیده ای از زیباترین اشعار شفیعی کدکنی
خاکستر تو را باد سحرگهان هر جا که برد مردی ز خاک رویید در کوچه باغ های نشابور مستان نیم شب به ترنم آوازهای سرخ تو را باز ترجیع وار زمزمه کردند نامت هنوز ورد زبان هاست غزلیات شفیعی کدکنی دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم تو گرم سخن ...
هنرمندی که نشان درجه یک هنری را برای لالایی خوانی دریافت کرد
پروین هنوز همان بوی دایه را دارند و لبریز حس مادرانگی. وقتی دخترم برای تحصیل رفت ایتالیا دلم برایش تنگ می شد لالایی می خواندم و گریه می کردم برای من خیلی رنج آور بود که ارتباط مادر و فرزندها کم شده است و کمتر مادری لالایی می خواند. من هر چه لالایی می شنیدم می رفت داخل سینه ام و به صورت فرهنگ شفاهی حفظم می شد و از همان زمان همه این لالایی ها در خاطرم بود. در لالایی بچه را به زیباترین شکل که علاقه مادر ...
پدرام کشتکار: زحمات زیادی در موسیقی کشیدم ولی همه را آب برد!
کارهایمان جزئی از خاطرات مقدس کاری من به حساب می آید. دلخوری من این است که چرا نباید امروز با هم کار کنیم؟ مگر شیر همیشه شیر نیست؟ پس چرا احسان نباید به ما اعتماد کند؟ ده سال پیش به کنسرت احسان رفتم که رهبر گروهش میثم مروستی بود. میثم در حال کوک کردن ویولنش به من گفت نصف رپرتوار ما کارهای تو است؛ ولی جالب است که بلیت همان کنسرت را زنگ زدم و از احسان گرفتم! در آن کنسرت یک قطعه در میان ...
به اندازه تمام مادران دنیا لالایی وجود دارد
/ تو درمان هر دردی / بخواب عزیزم می ماند. جا خوش می کند در یاد و حنجره اش و سال ها مونس شب و روزش می شود. همدم تمام زندگی اش، تا هر روز لالایی و آواز قشقایی بخواند. پژوهشگر موسیقی شود و امسال، در آستانه 68 سالگی نشان درجه یک آواز دریافت کند. آواز بی وطنی شش سال در ایل زندگی کرد. با آغوش رها برای تپه ها و آسمان. با دست هایی برای کار و حنجره ای برای آواز زبان که باز کردم آواز ...
تماشاگران خونسرد فرجام تلخ کودکان کار
نقش اصلی اداره اتباع خارجی وزارت کشور چیست؟ شاید اگر اداره اتباع وظیفه خود را بخوبی انجام دهد و همینطور حوزه های دیگر، اگر کارشان را درست انجام دهند، تا با این همه مشکل روبرو نباشیم . بالاخره هر کدام از این کودکان چندین بار به مراکز ما یا شهرداری ارجاع داده شده اند. این کار جرم محسوب می شود ولی وقتی هیچ مجازات و قانونی نیست این افراد مسیر را باز و هموار می بینند و دوباره به سطح خیابان و جامعه ...
گم گشته ی دیر آشنا
محمد منصوری/ میرملاس: از هنگام نوجوانی و جوانی با او کم و بیش آشنایی داریم که پس از آن چنان ما را در کام کشیده است که هر لحظه می توان با او زندگی کرد ، این هم حقیقتا نه مجازا واقعیت دارد. روزی نیست که به او نیاندیشیم یا از او نگوییم یا با [...] محمد منصوری/ میرملاس: از هنگام نوجوانی و جوانی با او کم و بیش آشنایی داریم که پس از آن چنان ما را در کام کشیده است که هر لحظه می توان با او زندگی کرد ، این هم حقیقتا نه مجازا واقعیت دارد. روزی نیست که به او نیاندیشیم یا از او نگوییم یا با او سخن نگوییم یا به آثارش مراجعه نکنیم یا شعری از اشعارش را در خاطرمان نگردانیم یا در نوشته ای به کار نبریم و یا در خطابه ای از آن استفاده نکنیم لذا با زندگی روحی و فکری ما عجین شده است . باری ؛ مولانا جلال الدین محمد بلخی شاعر پارسی زبان قرن هفتم ، با آنکه چند سال اول کودکی را در خراسان زندگی کرد اگر چه نگوییم او شاعر ایرانی به معنای مصطلح امروزی کلمه است ولی به ایران بزرگ و حوزه فارسی زبان متعلق می باشد ؛ اما چه زشت است که بر سر ایرانی بودن یا ترکی بودن یا روسی بودن مولانا کشمکش دارند ؛ هر چند که مولوی برای حوزه فارسی زبان فخر ملی ست اما مولانا اختصاص به مالکیت و محدود به مرز های جغرافیایی ندارد ؛ او از آنِ کسی است که مثنوی را احساس می کند و می فهمد . می دانیم که در بلخ زاده شد مرز میان افغانستان و تاجیکستان کنونی که یک سال قبل از حمله مغول در دوازده سالگی هجرت کرد و سرنوشت چنین بود که گر چه مغول ها به ایران حمله کردند و آن ویرانی و کشتار را پدید آوردند ولی در فضای به وجود آمده به رشد نوعی از شعر ، عرفان و بلاغت مجال داد که دست کم چند شاعر بزرگ به ما تقدیم کنند که مولانا یکی از آنها بود و لذا او به حج رفت و نهایتا به ترکیه و در قونیه سکونت گزید که در آنجا حلقه ای از یاران پارسی زبان داشت و چنین بود که می توانست این اشعار را بسراید چنان که می دانیم مولوی در خلوت نمی نشست تا شعر بگوید ، نه غزل هایش و نه مثنوی معنوی او چنین سروده شده اند . مثنوی معنوی که همچنان مورخان نوشته اند و خود مثنوی گواه می دهد ، مولانا شب ها می نشست با یاران خویش و گاهی تا سپیده دم می گفت و آنها می نوشتند . او دست به قلم نمی برد و چیزی بر کاغذ نمی آورد ، در همین دفتر اول اشاره ای هم می کند : صبح شد ای صبح را پشت و پناه / عذر مخدومی حسام الدین بخواه (1) بنابراین نشان می دهد که سخن تا صبح می کشید ، مجلسی بوده و گاهی نامحرمانی وارد مجلس می شدند و مولوی دم در می کشید و سخن نمی گفته است : چون که نامحرم در آید از درم / پرده در پنهان شوند اهل حرم چون در آید محرمی دور از زند / بر گشایند آن ستیران روی بند (2) دوستان مولانا حقیقتا به سان ضبط صوت های امروز عمل می کردند حتی یک کلمه از سخنان او را نمی گذاشتند روی زمین بیافتد و همه را ثبت می کردند به همین دلیل اختلاف نسخ میان مثنوی و دیوان شمس نه اینکه چیزی نباشد اما نسبت به آن هجم عظیم شصت هزار بیت مسلما کم است و اینها حافظان بسیار امین و احسانا با سواد بودند گر چه بسیار از آنان هم افراد عادی بوده اند به همین خاطر مولوی قدری مسیحا وار عمل می کرد ؛ نزد عالمان و فرهیختگان و فضلا نمی رفت و مجلس او از مردم عادی ، بازاری ، کسبه و نافرهیختگان و تحصیل نکرده گان تشکیل می شد و حتی بر ایشان خرده می گرفتند که این جماعت نا اهل هستند که در جواب می گفت : ” اگر اهل بودند خود خدمتشان می رسیدم ” . او اینچنین رفتار می کرد ، دیگران که این وضعیت را ملاحظه می کردند که مولانا با اینگونه افراد می جوشد در مجلسش شرکت نمی کردند اما همین دسته های عادی بزرگترین خدمت را به او می کردند که به ثبت این اشعار در تاریخ انجامید . به عقیده نگارنده ؛ مولانا به ظاهر شاعر ولی جامعه شناسی زبردست در حوزه روش شناسی مردم نگارانه است ، وی همچنین د رحوزه کنش متقابل نمادین نیز ورود کرده که روش او روش هم دِلانه است زیرا که ا با حضور یافتن در بین گروه های مختلف زندگانی آنها را در قالب شعر و پند و اندرز بیان کرده است . باید به این نکته توجه داشت که سبک در گذشته اینگونه بوده است که تحصیل کرده گان مخصوصا کسانی که در علوم دینی تحصیل کرده اند ، ذولسان بوده اند . به دو زبان قطعا مسلط بوده اند خصوصا در زبان فارسی و عربی که مولانا یکی از آنهاست ، همچنین حافظ و سعدی . مولوی اشعاری هم به زبان عربی ، ترکی و همچنین یونانی عامیانه دارد اما مطلقا از اهمیت شعر های پارسی اش برخوردار نیست زیرا که با اشعار ترکی و عربی و ... تفنن می کرد . به گفته تحلیل گران ، اشعار عربی حافط بلاغت چندانی ندارد و سست می باشند اما سعدی را عربی دان درجه یک می دانند که قصاید فوق العاده ای هم دارد . مولانا در جایی شعری دارد که شاید با مزاق ما پارسی زبانان خوش نیاید آنجا که می گوید : لی حبیباً حُبهُ یشویالحشاء / لَو یَشیع یَمشی الی عینی مشاء (3) من دوستی دارم که عشق او دل من را بریان کرده است ... که سپس می گوید : پارسی گو گرچه تازی خوشتر است / عشق را خود صد زبان دیگر است بوی آن دلبر چون پران می شود / آن زبان ها جمله حیران می شوند (4) در نتیجه زبان اصلی او پارسی بوده است و بدین زبان اشعارش را می سروده است ، در دیوان شمس هم همینگونه است حتی غزل های ملمع دارد. ما با چند شخصیت از مولوی در “مثنوی معنوی” ، “غزلیات شمس” و همچنین در “فیه ما فیه” مواجه هستیم ؛ در مثنوی شیوه مولوی معلم وار است ، گاهی شور شاعری او بالا می گرفته است اما خویشتن داری می کرد و می کوشید بر آن مهار بزند یا به قول خودش : در چنین مستی مراعات ادب / خود نباشد ور بود باشد عجب (5) عبد الحسین زرین کوب در جایی می گوید (6)که سبک مولانا ” منبری ” است گویی که مخاطبان و مستمعان در حضور او هستند و برایشان سخن می گفته است و به فراخور حال مخاطبانش توجه می کرد ، اگر می دید ملول اند قصه یا مثلی می گفت حتی گاهی سخنانی می گوید که از داستان های عامیانه هم پایین تر است تا جایی که الفاظ رکیک چاره ی کارش بوده است ؛ این شیوه نزد هیچ یک از بزرگان دست کم یافت نمی شود . علاوه بر این که نکوهشی هم بوده و خواسته از آن حشمت فضلایی خویش بکاهد تا به زیر آید و همنشین دیگران گردد . در مثنوی چنین است که ، پند می دهد واعظی می کند اما در عین حال حکمت های خیلی عمیق می گوید و قابل درک است چون در خور فهم مخاطبانش نگفته است و مشخص است که برای دیگران سروده است . مرحوم جلال همایی تعبیر خوبی دارد ، می گوید : مولانا به سان یک غواص است که تا مدتی روی آب شنا می کند و یکمرتبه غوطه می خورد و متوجه نمی شوی تا چه عمقی رفته و از جایی دیگر دوباره سر بیرون می آورد . به همین خاطر است که تمام احوال مولوی در مثنوی منعکس شده است ، و همچنین بهترین آینه ای که بخواهیم مولوی را در آن ببینیم و بشناسیم همین کتاب مثنوی ست که چیزی نیست که او فرو ننهاده باشد آنجا که می گوید : ما چه خود را در سخن آغشته ایم / کز حکایت ما حکایت گشته ایم گر هزارن طالب اند و یک ملول / از رسالت باز می ماند رسول اسب خود را ای رسول آسمان / در ملولان منگر و اندر جهان فرخ آن ترکی که استیزه نهد / اسب خود در خندق آتش جهد گر پشیمانی بر او عیبی کند / اول آتش در پشیمانی زند خود پشیمانی نروید از عدم / چون ببیند گرمی صاحب قدم (7) بر خود نهیب می زد که تند و گرم برو آن وقت ملالت های دیگران تو را سرد نخواهد کرد . و همچنین مولوی شاعر و عاشق در دیوان شمس را می یابیم ؛ به تعبیر خود : حلاج اشارتگر از خلق به دار آمد / از تندی اسرارم حلاج زند دارم (8) می گوید من در دیوان شمس راز هایی را فاش می کنم که اگر حلاج بود او خود مرا دار می زد . ” شمس به مولانا آموخت که در ساحت عشق محققانه سخن بگوید ” (9)؛ تا پیش از شمس مولوی یک غزالی دیگر بود ، مرد عالمِ مفتی ، خطیب و واعظ و همچنین خوش زبان و بلیغ ولی عنصری که کم داشت ” عشق ” بود این همان گوهری بود که شمس در واقع نصیب مولانا کرد . شمس در سطحی نبود که به مولانا مطالبی یاد دهد چون مولوی از او عالم تر بود اما در حقیقت شمس این بارهایی را که بر دوش مولوی سنگینی می کرد ، دویدن او را کند تر کرده بود ، گرفت : گفت که تو شیخ شدی شمع شدی رهبر این جمع شدی / شمع نیم جمع نیم دود پراکنده شدم (10) تمامی متعلقاتش را از او ستاند و به فرمان شمس آنها را ترک گفت و به همین خاطر سماع پیشه کرد . صاحب نظران بر این باورند که مثنوی ؛ قرآن در زبان فارسی است ؛ تفسیر قرآن نیست بلکه قرآن است در زبان فارسی . مولوی اذعان می کند که به او هم وحی شده است حتی بدون اینکه بداند اشعار را بر زبان آورده است ؛ اگر بپذیریم که این ادعا صحیح باشد به توجه به ابیات مولوی آیا سکوت دو ساله ی او بین دفتر اول و دوم شباهتی با ویژگی هایی از حضرت محمد (ص) ندارد؟ . مدتی وحی به پیامبر نمی رسید و از این حالت ملول شده بود که آیه رسید : مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ قَلَی(11)؛ خدا تو را ترک نکرده ، و با تو وداع نگفته است . در نظر مولوی اینچنین بوده است چون مقدمه ای بلند که بر مثنوی در دفتر اول نوشته است آنجا تمام اوصافی که قرآن برا خویش شمرده است او برای مثنوی ذکر می کند : ” کتابی که جز پاکان دستشان به آن نرسد یا خداوند با این کتاب عده ای را گمراه و عده ای را هدایت می کند ” . یا در جایی می گوید : هست قرآن حال های انبیا / ماهیان پاک بحر کبریا (12) او معتقد بود که وحی پایان نپذیرفته است ، برای خویش مقام پیامبری قائل نبوده است ولی متوجه این امر هست که وحی پایان نیافته است ، نه اینکه هر کسی که به او وحی شود پیامبر است چرا که وقتی کسی ماموریت پیامبری دارد ، پیامبر است به همین خاطر است که می گوید برای اینکه عامه انکار نکنند می گوییم وحی دل است و الا منظور همان وحی حق است چون وحی یک امر ذو مراتب است هم ضیعف تر هم قوی تر دارد همچنان که در قرآن است و مولوی هم بدان استناد می کند ، حتی در مثنوی هم اذعان می کند : نه نجوم است نه رمل است و نه خواب / وحی حق الله اعلم بالصواب از پی رو پوش عامه صوفیان / وحی دل خوانند آن را در بیان (13) او اذعان می کند که وحی حتی بر زنبور هم فرو آمده چرا که بر اثر وحی الهی زنبور مولد عسل شده است سپس ما آدمیان که خداوند فرموده است : وَ لَقَد کَرَمنا بَنی آدم ... وحی نازل شده بر ما قطعا برتر از زنبور خواهد بود و لذا چرا به ما وحی نشود تا ما از طریق الهام و کشف حقایق را دریافت نکنیم . چون که او حی الرب الی النحل آمدست / خانه ی وحیش پر از حلوا شده ست این که کرمناست بالا می رود / وحیش از زنبود کی کم می رود (14) مولانا هم اهل طریقت ، شریعت و هم حقیقت بوده است و این سه کمتر در یک نفر جمع می شود که این بزرگوار این سه را در خود گرد آورده است . . مثنوی معنوی ؛ دفتر اول ، مولوی مثنوی معنوی ؛ دفتر اول ، مولوی غزلیات شمس ؛ غزل شماره 264 ، مولوی مثنوی معنوی ؛ دفتر دوم ، مولوی مثنوی معنوی ؛ دفتر سوم ، مولوی پله پله تا ملاقات خدا ؛ دکتر عبدالحسین زرین کوب مثنوی معنوی ؛ دفتر سوم ، مولوی غزلیات شمس ؛ غزل شماره 1459 ، مولوی قمار عاشقانه ؛ فرج دباغ غزلیات شمس ؛ غزل شماره 1393، مولوی قرآن کریم ؛ سوره الضحی ، آیه -3- مثنوی معنوی ؛ دفتر اول ، مولوی مثنوی معنوی ؛ دفتر چهارم ، مولوی مثنوی معنوی ؛ دفتر پنجم، مولوی درج شده توسط : مصطفی شکری " سردبیر سایت میرملاس " ...
اس ام اس های حسرت (3)
نسازم یاد کن _______________________________________________ چه کسی می داند که تو در پیله ی تنهایی خود تنهایی؟ چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟ پیله ات را بگشا تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایی _______________________________________________ امشب از حسرت رویت دگر آرامم نیست دلم آرام نگیرد ، که دل آرامم نیست ...
تماشاگران خونسرد فرجام تلخ کودکان کار
: خیر، اینها زباله گرد هستند وکارشان جمع آوری زباله است. خاکی: ولی ما بررسی کردیم دیدیم که اینها با پیمانکاران شهرداری کار می کنند. یعنی شهرداری در تولید آسیب نقش دارد؟ خاکی: همه نقش دارند شاید بهزیستی هم باشد. قدیمی: اینها زباله گرد هستند و کار تفکیک زباله را خودشان انجام می دهند سازماندهی شده نیستند. در دستورالعمل هایمان آمده است که به کار گیری کودکان زیر 18 سال ممنوع ...
این شرح بی نهایت
توست هر کجا در هر دو عالم فتنه ای است ترکتاز طره هندوی توست پهلوانان درت بس بی دل اند دل ندارد هر که در پهلوی توست نیست پنهان آن که از من دل ربود هست همچون آفتاب آن روی توست عقل چون طفل ره عشق تو بود شیرخوار از لعل پر لؤلؤی توست تیربارانی که چشمت می کند بر دلم پیوسته از ابروی توست گفتم ابرویت اگر طاقم فکند این گناه نرگس جادوی توست گفتم ای عاقل برو چون تیر راست کین کمان هرگز نه بر بازوی توست این همه عطار دور از روی تو درد از آن دارد که بی داروی توست عطار ...
دل نوشته مدیرعامل سپیدرود در سوگ دانشمند ایرانی
به گزارش ورزش 11، متن مدیرعامل تیم سپیدرود رشت بدین شرح است: دلا دیدی که این فرزانه فرزند چه دید اندر خم این طاق رنگین به جای لوح سیمین در کنارش فلک بر سر نهادش لوح سنگین امروز هربار که مونیتورهای خبری پیام هجرت حزن انگیز تو را مخابره میکردند ،بی اختیار اشک قرار از من می ربود ، با نگاه به چهره ات که معصومیت در آن موج می زد چگونه سرایش سوگنامه ات را این چنین ...
رشد اقتصاد ملی با توسعه صنعت گردشگری
دل اردبیل که این روزها تب دار است و از سه شنبه بیستم تیرماه که خبر پیداشدن جسد آتنای هفت ساله، در شهر کوچک پیچید و همه را شوکه کرد، دیگر یک روز آرام به خود ندیده است. روزنامه ایران با درج گزارشی با عنوان دردِ مغان دردِ ایران است به واکنش های گسترده قتل فجیع آتنا اصلانی پرداخت و نوشت: هنوز درد ستایش و ندا التیام نیافته بود که خبر گرفتار شدن زنی در حوالی تهران که قربانی تجاوز بود در دست ...
دمی با ستاره سپهر سخن، صائب تبریزی
این روش نشسته و پیشاهنگِ این راه و نماینده نخستِ این رویکرد است، بسیار دیریاب تر و پیچیده تر است. چندان که بر سر دریافتِ آماج ناپیدا و خواسته پنهان وی در این پاره از سخن نغز و شگرفش که گفت: حیرت دمیده ام گل داغم بهانه ای است / طاووس جلوه زار تو آیینه خانه ای است میانِ بیدل شناسانِ کم شمار و کم نمای ایران، هنوز پیچش و گفتگو است! سخن صائب ، ولی نزدیک تر و آسان یاب تر است که نگاه ...
راز آمدنتان میان آدم هایی که دیگر بغضشان نمی گیرد چیست؟
چشمان دلواپسش به در سفید شد تا شاید یک بار دیگر با قامت حیدری ات بیایی و نگاهش را پیوند بزنی به نگاهش و دلش را با گام های استوارت قرص کنی. ولی نیامدی و دل خوشش کردند به یک دست لباس که در قبری به نامت آرام گرفتند تا مأمن و ماوایی باشد سنگ قبری که رویش نوشتند جاوید الاثر! و من میان این همه رنگ غروب جمعه ای را تجربه کردم پر از عطر یاس در میان بیست لاله ای که با استخوان های ترک خورده آمده بودند تا از رازهای پنهان در نامشان برایمان بگویند. زهرا انصاری انتهای پیام/ ...