سایر منابع:
سایر خبرها
گلچینی از زیباترین اشعار صائب تبریزی
؟ آخر تو هم فتاده و ما هم فتاده ایم صائب زبان شکوه نداریم همچو خار چون غنچه دست بر دل پر خون نهاده ایم زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است زان سیب ذقن قسمت ما دست بریده است ما را ز شب وصل چه حاصل که تو از ناز تا باز کنی بند قبا صبح دمیده است چون خضر شود سبز به هر جا که نهد پای هر سوخته جانی که عقیق تو ...
بازخوانی نامه امام(ره) به مناسبت پذیرش قطعنامه 598/ امام روح الله از "جام زهر" نوشت
که بی محابا و با دست خالی در برابر حملات وحشیانه صهیونیستها مقاومت می کنند؟ آیا تنها آوای وطنگرایی است که از وجود آنان دنیایی از صلابت آفریده است؟ آیا از درخت سیاست بازان خود فروخته است که بر دامن فلسطینیان میوه استقامت و زیتون نور و امید می ریزد؟ اگر این چنین بود، اینها که سالهاست در کنار فلسطینیان و به نام ملت فلسطین نان خورده اند! شکی نیست که این آوای الله اکبر است، این همان فریاد ملت ماست که در ...
سفر به دنیای خیالِ کودکان
. پسران و تعدادی از پیرمردهای روستا در جلو و زنان و دختران عقب تر نشسته بودند به تماشای مسابقه و تئاتر. جک و پدربزرگش شور و وجدی در روستا به پا کردند. غریو شادی در گوش روستا پیچیده بود و تمام حواس بچه ها جمع نمایش بود، انگار اولین بار است که نمایش می بینند، اما نه، انگار واقعاً اولین بار است. مسئولان می گویند: با اینکه بچه ها شکل و شمایل تریلی را دیدند اما باز منتظر پهلوان و معرکه گیر بودند، آنها ...
اصولگرایان به کجا می روند: 'از کلاه شاپویی ها تا تتلو'
نشان از پوست اندازی در سبک زندگی جریانی دارد که خود هم نمی داند به چه سمتی در حرکت است. هنوز یک شاخه این اصولگرایی روز عفاف و حجاب را با دادن گل به زن ها در خیابان ها گرامی می دارد و یک شاخه دیگر آن، به دنبال توجیه برای استفاده از یک رپر زیرزمینی است تا بتواند به مقصود برسد با هر روشی؛ مصداق هدف وسیله را توجیه می کند؛ یعنی دست یازیدن به رپری که تمام بدنش خال کوبی است، آستین هایش را بالا زده و از حمید رسایی تندیس دریافت می کند و روی کلاه خود علامت تاج دارد تا با این آرم بخواهد خود را سلطان موسیقی ایران معرفی کند. ...
نسیم صبح صادق می وزد از گیسوی صادق/ از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید
را در ادامه می خوانید: چه قدر خوب می شود گاهی رو به ما باز می کنی راهی می وزد عطر داغ تربت تو چه قدر آشناست غربت تو سهمم از لاله داغ اگر بشود شب من با غم تو سر بشود از گل لاله سهم می خواهم امشب از ناله سهم می خواهم گله عاشقانه لازم نیست در بقیعت بهانه لازم نیست باز باران ترانه ...
مجموعه ای از زیباترین اشعار گلچین گیلانی
به انگلستان رفت و به خواندن رشته پزشکی همت گمارد. علیرغم دوری از میهن با تعداد زیادی از بزرگان ادب زمان ازجمله با محمدعلی اسلامی ندوشن، صادق چوبک، هوشنگ ابتهاج، محمد زهری،مسعود فرزاد، محمد مسعود و پرویز خانلری تماس مستمر داشت . دیوان شعرش شامل سه مجموعه شعری است که نهفته ، مهر و کین (بر اساس داستان رستم و سهراب) و گُلی برای تو نام دارند. برگردان هایی از اشعار او به زبان انگلیسی و روسی نیز انتشار ...
مبارزانی از ایل شوهان
ترک منطقه و طایفه خویش گردید، یک قطعه باغ بزرگ، ساختمان، احشام و زراعت ایشان تماماً از بین رفتند و از همین تاریخ به بعد برادر کوچک تر ایشان به نام مهدی کریمی نیاء جایگزین ایشان گردید و ریاست و سرپرستی طایفه را عهده دار شد و در تمام این مدت یعنی تا پیروزی انقلاب 1357، سختی های فراوانی را تحمل نمود. زیرا بدخواهان منطقه ای خانواده آن ها، به صورت مداوم راپورت آنان را به سازمان ساواک می دادند و موجبات ...
نماینده مجلس: تتلو آمدکنار من نشست
تفسیری از این آیات نوشت: خواهش می کنم این یه صفحه رو معنیش رو بخونید تا به معجزه قرآن پی ببرید!! تمام این حرفا و پستای این چند وقته خلاصه میشه تو همین یه صفحه !! دشمن کاری میکنه که از اسلحه و اسباب و لباس جنگ خود غفلت کنید (حجاب) (انرژی هسته ای) تا اونارو کنار بذارید و بتونه بارانی از بیماری رو براتون بفرسته!! و دشمن میخواد که بین ما تفرقه بندازه تا یهو بهمون حمله ور شه!! خواهش می کنم ...
کُشتی زنانه برای بقای موسیقی اقوام
حتی بخشی از لالایی های کشورهای ترک زبان را بررسی کرده، اما پروژه آن نیمه تمام مانده است. معلم بودن شما چه تاثیری روی فرزندان تان و ادامه راه هنری تان توسط آن ها گذاشته است؟ بهمنی: این موضوع روی درس خواندن و یادگیری ساز و آواز بچه ها تاثیر گذاشت. انگار که هر شب یک معلم خصوصی در کنار آن ها بود. در حال حاضر همه فرزندان من موسیقی هم می دانند. یکی از دخترانم که در آلمان زندگی می ...
سایه شعر از سر برادر انگلستان کم نشده است
، همچنین یک سفرنامه هم دارم که آن را برای مخاطب 500 سال آینده نوشته ام که البته هنوز منتشر نشده، اما تصمیم گرفتم اندکی تغییرات با رویکرد انتظار در آن ایجاد کنم و هنوز بازنویسی آن را شروع نکرده ام. این رمان اتفاقات گذشته من در بازار تهران و سمنان را روایت می کند و بخشی نیز از آنجا که این کتاب رمان است، تخیل خواهد بود. این نویسنده ادامه داد: رمان دیگری هم در دست نگارش دارم که تکلیف آن را این ...
پیشنهاد همکاری با ذوالفنون و مشکاتیان را رد کردم!
به مادرم می گفت: این کتاب را نباید دختر ها بخوانند. منظورش کتاب شعله جواد فاضل بود. من کتاب را دزیدم و رفتم ته باغ و از صبح تا شب خواندم. هر چه صدایم کردند، بروم ناهار بخورم نرفتم. تمام رمان های جواد فاضل را خواندم. فهمیدید چرا نباید می خواندید؟ خب ماجرایش عشق و عاشقی بود. آخرین جمله اش این بود: با شعله آمدیم و بی شعله برمی گردیم. البته چیز مهمی نبود و تاثیر منفی هم رویم نگذاشت. این اولین ...
عرفان پور: شعرهایِ راه بندان را در راه بندان های تهران سرودم
کنم حالا اینکه مشدد نیست یا گهگاه به خاک گوش باز ک و گ باز هم مخرج هستند یعنی شما بخواهید اینهارا تلفظ کنید دچار نوعی تنافر حروف می شوید بی دست نه، بیداریِ روح جانی اگر 10 رباعی دیگر آقای عرفان پور بنویسد قطعاً از یکی از اینها استفاده می کند یعنی یا روحی یا جانی نه هر دو. روی هم رفته من از این مجموعه می خواهم بگویم به یک تعبیری ناراضی هستم به این خاطر که آن انتظاری که از زبان و بیان در ...
شعر دوباره جایگاه خود را بازمی یابد
و گزینه اشعار وی که به تازگی از سوی نشر حکمت کلمه منتشر شده. آنچه می خوانید گفت وگویی است با ایرج ضیایی درباره کارنامه شعری وی از دهه چهل تا دهه نود. برای شروع گفت وگو از آنجا آغاز کنیم که شعر و حکایت یکی بود تا بعد برسیم به مفارقت اینها. شعر چطور بر سرتان افتاد و با چه کسان و چه حلقه هایی در این راه همنشین شدید؟ در پیشانی سپیده دم تاریخ، دیوارنگاره های نخستین انسان ها در ...
نقد و برّرسی دیدگاه اشتقاق لفظ جلاله از زبان های غیرعربی
آن را از گمراهی و انحراف نگاه دار. [1] . یعنی هرکس از مردم درخواست کند او را نا امید می کنند ولی درخواست کننده از خدا نا امید نمی شود./ با درخواست از خداوند همه خیرها به دست می آید و ..../ خداوند شریکی برای او نیست و از مخفی ترین رازهای پنهان در دل ها آگاه است. [1] . یعنی و چون مرا دید گفت قسم به خدا ! ترا چه کنم؟ آیا دیده عقل تو هیچگاه بینا نخواهد شد! [1] . یعنی ...
من، داود رشیدی بچه خیابان ری کوچه آبشار...
باید مستقیم می رفتیم توی تختخواب و می خوابیدیم. مدیر خوابگاه روی این موضوع حساس بود، چون مدیر دبیرستان بازخواستش می کرد. حقم داشت. دبیرستان ما از مدارس خوب و صاحب نام بود و تعداد زیادی از فرزندان مقامات در آن درس می خواندند. مسئولیت زیادی برای مدیر دبیرستان و مدیر خوابگاه داشت، آنها هم تا می توانستند سخت می گرفتند. یادم نمی رود که همین موضوع باعث شده بود خوابگاه نگهبان داشته باشد. شب ...
برادر انگلستان را روی لج و لجبازی نوشتم
نظر بنده اتفاقاً این بخش بسیار داستانی تر و جذاب تر از کار درآمده است. چون اگر بپذیریم که داستان نویس در نهایت می خواهد جهان داستانی خود را خلق کند جهانی ناب و دست نیافتنی این بخش از داستان از این جهان پرده برداری می کند. بخش دوم اثر ماجرای اسماعیل و رفتن به انگلیس و آمپول زدن و بیماری اش و بازگشت به ایران و ادامه زندگی گوشه روستا است که از بهترین و خواندنی ترین بخش های داستان است. به نظر بنده ...
دعای آمرزش گناهان - دعاهای قرآنی
، آنچه را از ثواب در روز گذشته از او فوت شده دریابد و نمازش پذیرفته شود و اگر بعد از هر نماز واجب و مستحب آن را بخواند به عدد ستارگان آسمان و قطرات باران و برگ درختان و ذرات خاک زمین، برایش حسنات نوشته می شود و چون بمیرد، در ازای هر حسنه ده حسنه، در قبر به او داده می شود. این است آیات: فَسُبْحانَ اللَّهِ حینَ تُمْسُونَ وَ حینَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّمواتِ وَ ...
هنر + اصفهان
ادبی قلمستان در کارگاه آموزشی الف، ب ای...شعر از علاقه مندان ثبت نام به عمل می آورد.کارگاه آموزشی الف، ب ای...شعر یکشنبه های هر هفته در مردادماه 96 برگزار خواهد شد.مرکز آفرینش های ادبی قلمستان به عنوان دفتر تخصصی ادبیات و زبان سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان به برگزاری کارگاه آموزشی در حوزه شعر با عنوان الف، ب ای...شعر اقدام کرده است.این کارگاه آموزشی یکشنبه های هر هفته ساعت 15:30 برگزار می شد ...
گلچینی از زیباترین اشعار حسین منزوی
ز جرگه ی انبوه خاطرات قدیمی برون کشیده ام و دل نهاده ام به صفایت تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست نمی کنم اگر ای دوست، سهل و زود، رهایت گره به کار من افتاده است از غم غربت کجاست چابکی دست های عقده گشایت؟ به کبر شعر مَبینم که تکیه داده به افلاک به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت دلم گرفته برایت زبان ...
نقش موثر زنان در ادبیات معاصر تاامروز/ نازکی خیال وعشق از ویژگی های شعر بانوان ایران زمین
...> باز هم تابش ورخشندگی است حلقه بردگی و بندگی است ... سخن پایانی: جمال زن نه همین زلف پرشکن است نه عارض چو گل وغنچه دهن است بکوش ای زن وبرتر زعلم جامه بپوش خوش آن زمان که چنین جامه ات به تن باشد به چشم فخری دانش ز بس که شیرین است همیشه در طلبش همچو کوهکن باشد باید گفت قرن حاضر قرن حضور زنان شاعر است. زن ایرانی امتیازات چشمگیری نسبت به قبل در ...
دست غیب تابلوی معراج را هدایت کرد/ از فراق معراج بیمار شده ام
خیلی دوست دارم"، ولی پدرم گفتند "با این سرگذشتی که تو داری نه می گذارم از خانه بیرون بروی و نه برایت استاد می گیرم"، گفتم "پس من چه کار کنم؟" مادرم گفتند "بیا نقاشی کن". اول خیلی ناراحت شدم اما بعد از سه روز و سه شب که فکر کردم، دیدم چاره ای جز این ندارم. بلند شدم و به پدرم گفتم "حاج آقا تصمیم گرفتم نقاشی کنم"، پدرم گفتند "هوس است و بعد از مدتی آن را کنار می گذاری". سرمشق شاگردانشان را به من می ...
ترویج سبک زندگی اسلامی ایرانی در یک مجموعه شعر
کنگره شعر دفاع مقدس،شعر عاشورایی، شعر رمضان بوده است . نمونه ای از اشعار این شاعر در کتاب سخت است قلم باشی و دلتنگ نباشی که نام کتاب هم برگرفته از آن است را می خوانیم : سخت است قلم باشی و دلتنگ نباشی با تیغ مدارا کنی و سنگ نباشی سخت است دلت را بتراشند و بخندی هی با تو بجنگند و تو در جنگ نباشی از درد دل شاعر عاشق بنویسی با ...
گلچینی از زیباترین اشعار هاتف اصفهانی
...> سینه ام از تیر دلدوز تو چون دارد نشان گردنم را طوق از آن فتراک بودی کاشکی غنچه سان هاتف دلم از عشق چون صد پاره است سینه ام زین غم چو گل صد چاک بودی کاشکی ****** ****** جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا ذره است این، آفتاب است، این کجا و آن کجا دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبه ای ورنه پای ما کجا وین راه بی ...
معرفی: مرداب هسل/ دِه یوش/ روستای دزلی
شناسند که در بیشتر ایام سال فضایی خنک آمیخته از مه و نم باران را دارد. با این نشانه ها وقتی به منطقه سیاه بیشه رسیدید، بهتر است سرعت را کم کنید تا به پل زنگوله در این منطقه برسید. حالاباید کمی چشم بچرخانید تا تابلویی سبز رنگ در کناره جاده نمایان شود. 35 کیلومتر تا خانه نیما یوشیج. روستای زیبای یوش. *جاذبه ها دیدار از خانه نیما یوشیج (پدر شعر نو( ، بازدید از برج کیا ...
با 10 گل زشت بیشتر آشنا شوید +عکس
...> گل Birthworts این گیاه از خانواده ای با بیش از 500 گونه است. اعضای گونه های آن به اسم های لوله پیاز، لوله هندی و birthwort است. چند گونه خاص آن به نام های A. utriformis و A. westlandii در حال انقراض است. این گیاه به عنوان لوله خمره ای نیز مشهور است و در سراسر جهان یافت می شود و گستردگی خوبی دارند. این گل با برگ های ساده و ساقه های درهم فرو رفته، بوی شدید و زننده گل آن و ساختارش کاملا ...
مگر نویسنده ها هم می میرند؟
روییده و قد کشیده بود، برای سال ها بماند و ثمر بدهد. نشد. نتوانست. دوستان خوب جنوبی ام، دلم گرفته است از افتادن این نخل زیبا. چیز دیگری در این لحظه نمی توانم بگویم جز آن که شما را به خواندن کلماتی از او در داستان "کوچه بابل" از مجموعه داستان های "باغ ملی"اش دعوت و تمام کنم: دید که باز بی خوابی آمده است همپای بوی برگ های سوخته گسترده در جهان. همان برگ ها که باغبان به شب به آتش می کشد. چشم برهم نهاد. .... درازکش دست برد و چراغ را خاموش کرد." همین. ...
گلچینی از بهترین اشعار هوشنگ چالنگی
بلوطان را با مَه و سایه های هرچه درختان در خنده های من بر شاخسار دور نزدیک با ستاره مهجور اشعار کوتاه هوشنگ چالنگی مرا بیدار می کند پلک هایم را میفشارد زنبوری کور که در خونم به رنگ سبز تهدیدش می کنم با من گوش می دهد صدای باد را که در پیراهن "گور زا" می پیچد در باران رهایم می کند ...
گزیده ای از بهترین اشعار ابوالقاسم لاهوتی
بردار ! اندرین عصر تمدن، صنما ، لایق نیست دلبری چون تو، از آرایش دانش به کنار ! عیب باشد که تو در پرده و خلقی آزاد حیف باشد که تو در خواب و جهانی بیدار ! دانش آموز و ز اوضاع جهان آگه شو! وین نقاب سیه از چهره روشن بردار ! علم اگر نیست زحیوان چه بود فرق بشر بوی اگر نیست،تفاوت چکند گل ازخار؟ خرد آموز و پی ...
به اندازه تمام مادران دنیا لالایی وجود دارد
/ تو درمان هر دردی / بخواب عزیزم می ماند. جا خوش می کند در یاد و حنجره اش و سال ها مونس شب و روزش می شود. همدم تمام زندگی اش، تا هر روز لالایی و آواز قشقایی بخواند. پژوهشگر موسیقی شود و امسال، در آستانه 68 سالگی نشان درجه یک آواز دریافت کند. آواز بی وطنی شش سال در ایل زندگی کرد. با آغوش رها برای تپه ها و آسمان. با دست هایی برای کار و حنجره ای برای آواز زبان که باز کردم آواز ...
گم گشته ی دیر آشنا
محمد منصوری/ میرملاس: از هنگام نوجوانی و جوانی با او کم و بیش آشنایی داریم که پس از آن چنان ما را در کام کشیده است که هر لحظه می توان با او زندگی کرد ، این هم حقیقتا نه مجازا واقعیت دارد. روزی نیست که به او نیاندیشیم یا از او نگوییم یا با [...] محمد منصوری/ میرملاس: از هنگام نوجوانی و جوانی با او کم و بیش آشنایی داریم که پس از آن چنان ما را در کام کشیده است که هر لحظه می توان با او زندگی کرد ، این هم حقیقتا نه مجازا واقعیت دارد. روزی نیست که به او نیاندیشیم یا از او نگوییم یا با او سخن نگوییم یا به آثارش مراجعه نکنیم یا شعری از اشعارش را در خاطرمان نگردانیم یا در نوشته ای به کار نبریم و یا در خطابه ای از آن استفاده نکنیم لذا با زندگی روحی و فکری ما عجین شده است . باری ؛ مولانا جلال الدین محمد بلخی شاعر پارسی زبان قرن هفتم ، با آنکه چند سال اول کودکی را در خراسان زندگی کرد اگر چه نگوییم او شاعر ایرانی به معنای مصطلح امروزی کلمه است ولی به ایران بزرگ و حوزه فارسی زبان متعلق می باشد ؛ اما چه زشت است که بر سر ایرانی بودن یا ترکی بودن یا روسی بودن مولانا کشمکش دارند ؛ هر چند که مولوی برای حوزه فارسی زبان فخر ملی ست اما مولانا اختصاص به مالکیت و محدود به مرز های جغرافیایی ندارد ؛ او از آنِ کسی است که مثنوی را احساس می کند و می فهمد . می دانیم که در بلخ زاده شد مرز میان افغانستان و تاجیکستان کنونی که یک سال قبل از حمله مغول در دوازده سالگی هجرت کرد و سرنوشت چنین بود که گر چه مغول ها به ایران حمله کردند و آن ویرانی و کشتار را پدید آوردند ولی در فضای به وجود آمده به رشد نوعی از شعر ، عرفان و بلاغت مجال داد که دست کم چند شاعر بزرگ به ما تقدیم کنند که مولانا یکی از آنها بود و لذا او به حج رفت و نهایتا به ترکیه و در قونیه سکونت گزید که در آنجا حلقه ای از یاران پارسی زبان داشت و چنین بود که می توانست این اشعار را بسراید چنان که می دانیم مولوی در خلوت نمی نشست تا شعر بگوید ، نه غزل هایش و نه مثنوی معنوی او چنین سروده شده اند . مثنوی معنوی که همچنان مورخان نوشته اند و خود مثنوی گواه می دهد ، مولانا شب ها می نشست با یاران خویش و گاهی تا سپیده دم می گفت و آنها می نوشتند . او دست به قلم نمی برد و چیزی بر کاغذ نمی آورد ، در همین دفتر اول اشاره ای هم می کند : صبح شد ای صبح را پشت و پناه / عذر مخدومی حسام الدین بخواه (1) بنابراین نشان می دهد که سخن تا صبح می کشید ، مجلسی بوده و گاهی نامحرمانی وارد مجلس می شدند و مولوی دم در می کشید و سخن نمی گفته است : چون که نامحرم در آید از درم / پرده در پنهان شوند اهل حرم چون در آید محرمی دور از زند / بر گشایند آن ستیران روی بند (2) دوستان مولانا حقیقتا به سان ضبط صوت های امروز عمل می کردند حتی یک کلمه از سخنان او را نمی گذاشتند روی زمین بیافتد و همه را ثبت می کردند به همین دلیل اختلاف نسخ میان مثنوی و دیوان شمس نه اینکه چیزی نباشد اما نسبت به آن هجم عظیم شصت هزار بیت مسلما کم است و اینها حافظان بسیار امین و احسانا با سواد بودند گر چه بسیار از آنان هم افراد عادی بوده اند به همین خاطر مولوی قدری مسیحا وار عمل می کرد ؛ نزد عالمان و فرهیختگان و فضلا نمی رفت و مجلس او از مردم عادی ، بازاری ، کسبه و نافرهیختگان و تحصیل نکرده گان تشکیل می شد و حتی بر ایشان خرده می گرفتند که این جماعت نا اهل هستند که در جواب می گفت : ” اگر اهل بودند خود خدمتشان می رسیدم ” . او اینچنین رفتار می کرد ، دیگران که این وضعیت را ملاحظه می کردند که مولانا با اینگونه افراد می جوشد در مجلسش شرکت نمی کردند اما همین دسته های عادی بزرگترین خدمت را به او می کردند که به ثبت این اشعار در تاریخ انجامید . به عقیده نگارنده ؛ مولانا به ظاهر شاعر ولی جامعه شناسی زبردست در حوزه روش شناسی مردم نگارانه است ، وی همچنین د رحوزه کنش متقابل نمادین نیز ورود کرده که روش او روش هم دِلانه است زیرا که ا با حضور یافتن در بین گروه های مختلف زندگانی آنها را در قالب شعر و پند و اندرز بیان کرده است . باید به این نکته توجه داشت که سبک در گذشته اینگونه بوده است که تحصیل کرده گان مخصوصا کسانی که در علوم دینی تحصیل کرده اند ، ذولسان بوده اند . به دو زبان قطعا مسلط بوده اند خصوصا در زبان فارسی و عربی که مولانا یکی از آنهاست ، همچنین حافظ و سعدی . مولوی اشعاری هم به زبان عربی ، ترکی و همچنین یونانی عامیانه دارد اما مطلقا از اهمیت شعر های پارسی اش برخوردار نیست زیرا که با اشعار ترکی و عربی و ... تفنن می کرد . به گفته تحلیل گران ، اشعار عربی حافط بلاغت چندانی ندارد و سست می باشند اما سعدی را عربی دان درجه یک می دانند که قصاید فوق العاده ای هم دارد . مولانا در جایی شعری دارد که شاید با مزاق ما پارسی زبانان خوش نیاید آنجا که می گوید : لی حبیباً حُبهُ یشویالحشاء / لَو یَشیع یَمشی الی عینی مشاء (3) من دوستی دارم که عشق او دل من را بریان کرده است ... که سپس می گوید : پارسی گو گرچه تازی خوشتر است / عشق را خود صد زبان دیگر است بوی آن دلبر چون پران می شود / آن زبان ها جمله حیران می شوند (4) در نتیجه زبان اصلی او پارسی بوده است و بدین زبان اشعارش را می سروده است ، در دیوان شمس هم همینگونه است حتی غزل های ملمع دارد. ما با چند شخصیت از مولوی در “مثنوی معنوی” ، “غزلیات شمس” و همچنین در “فیه ما فیه” مواجه هستیم ؛ در مثنوی شیوه مولوی معلم وار است ، گاهی شور شاعری او بالا می گرفته است اما خویشتن داری می کرد و می کوشید بر آن مهار بزند یا به قول خودش : در چنین مستی مراعات ادب / خود نباشد ور بود باشد عجب (5) عبد الحسین زرین کوب در جایی می گوید (6)که سبک مولانا ” منبری ” است گویی که مخاطبان و مستمعان در حضور او هستند و برایشان سخن می گفته است و به فراخور حال مخاطبانش توجه می کرد ، اگر می دید ملول اند قصه یا مثلی می گفت حتی گاهی سخنانی می گوید که از داستان های عامیانه هم پایین تر است تا جایی که الفاظ رکیک چاره ی کارش بوده است ؛ این شیوه نزد هیچ یک از بزرگان دست کم یافت نمی شود . علاوه بر این که نکوهشی هم بوده و خواسته از آن حشمت فضلایی خویش بکاهد تا به زیر آید و همنشین دیگران گردد . در مثنوی چنین است که ، پند می دهد واعظی می کند اما در عین حال حکمت های خیلی عمیق می گوید و قابل درک است چون در خور فهم مخاطبانش نگفته است و مشخص است که برای دیگران سروده است . مرحوم جلال همایی تعبیر خوبی دارد ، می گوید : مولانا به سان یک غواص است که تا مدتی روی آب شنا می کند و یکمرتبه غوطه می خورد و متوجه نمی شوی تا چه عمقی رفته و از جایی دیگر دوباره سر بیرون می آورد . به همین خاطر است که تمام احوال مولوی در مثنوی منعکس شده است ، و همچنین بهترین آینه ای که بخواهیم مولوی را در آن ببینیم و بشناسیم همین کتاب مثنوی ست که چیزی نیست که او فرو ننهاده باشد آنجا که می گوید : ما چه خود را در سخن آغشته ایم / کز حکایت ما حکایت گشته ایم گر هزارن طالب اند و یک ملول / از رسالت باز می ماند رسول اسب خود را ای رسول آسمان / در ملولان منگر و اندر جهان فرخ آن ترکی که استیزه نهد / اسب خود در خندق آتش جهد گر پشیمانی بر او عیبی کند / اول آتش در پشیمانی زند خود پشیمانی نروید از عدم / چون ببیند گرمی صاحب قدم (7) بر خود نهیب می زد که تند و گرم برو آن وقت ملالت های دیگران تو را سرد نخواهد کرد . و همچنین مولوی شاعر و عاشق در دیوان شمس را می یابیم ؛ به تعبیر خود : حلاج اشارتگر از خلق به دار آمد / از تندی اسرارم حلاج زند دارم (8) می گوید من در دیوان شمس راز هایی را فاش می کنم که اگر حلاج بود او خود مرا دار می زد . ” شمس به مولانا آموخت که در ساحت عشق محققانه سخن بگوید ” (9)؛ تا پیش از شمس مولوی یک غزالی دیگر بود ، مرد عالمِ مفتی ، خطیب و واعظ و همچنین خوش زبان و بلیغ ولی عنصری که کم داشت ” عشق ” بود این همان گوهری بود که شمس در واقع نصیب مولانا کرد . شمس در سطحی نبود که به مولانا مطالبی یاد دهد چون مولوی از او عالم تر بود اما در حقیقت شمس این بارهایی را که بر دوش مولوی سنگینی می کرد ، دویدن او را کند تر کرده بود ، گرفت : گفت که تو شیخ شدی شمع شدی رهبر این جمع شدی / شمع نیم جمع نیم دود پراکنده شدم (10) تمامی متعلقاتش را از او ستاند و به فرمان شمس آنها را ترک گفت و به همین خاطر سماع پیشه کرد . صاحب نظران بر این باورند که مثنوی ؛ قرآن در زبان فارسی است ؛ تفسیر قرآن نیست بلکه قرآن است در زبان فارسی . مولوی اذعان می کند که به او هم وحی شده است حتی بدون اینکه بداند اشعار را بر زبان آورده است ؛ اگر بپذیریم که این ادعا صحیح باشد به توجه به ابیات مولوی آیا سکوت دو ساله ی او بین دفتر اول و دوم شباهتی با ویژگی هایی از حضرت محمد (ص) ندارد؟ . مدتی وحی به پیامبر نمی رسید و از این حالت ملول شده بود که آیه رسید : مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ قَلَی(11)؛ خدا تو را ترک نکرده ، و با تو وداع نگفته است . در نظر مولوی اینچنین بوده است چون مقدمه ای بلند که بر مثنوی در دفتر اول نوشته است آنجا تمام اوصافی که قرآن برا خویش شمرده است او برای مثنوی ذکر می کند : ” کتابی که جز پاکان دستشان به آن نرسد یا خداوند با این کتاب عده ای را گمراه و عده ای را هدایت می کند ” . یا در جایی می گوید : هست قرآن حال های انبیا / ماهیان پاک بحر کبریا (12) او معتقد بود که وحی پایان نپذیرفته است ، برای خویش مقام پیامبری قائل نبوده است ولی متوجه این امر هست که وحی پایان نیافته است ، نه اینکه هر کسی که به او وحی شود پیامبر است چرا که وقتی کسی ماموریت پیامبری دارد ، پیامبر است به همین خاطر است که می گوید برای اینکه عامه انکار نکنند می گوییم وحی دل است و الا منظور همان وحی حق است چون وحی یک امر ذو مراتب است هم ضیعف تر هم قوی تر دارد همچنان که در قرآن است و مولوی هم بدان استناد می کند ، حتی در مثنوی هم اذعان می کند : نه نجوم است نه رمل است و نه خواب / وحی حق الله اعلم بالصواب از پی رو پوش عامه صوفیان / وحی دل خوانند آن را در بیان (13) او اذعان می کند که وحی حتی بر زنبور هم فرو آمده چرا که بر اثر وحی الهی زنبور مولد عسل شده است سپس ما آدمیان که خداوند فرموده است : وَ لَقَد کَرَمنا بَنی آدم ... وحی نازل شده بر ما قطعا برتر از زنبور خواهد بود و لذا چرا به ما وحی نشود تا ما از طریق الهام و کشف حقایق را دریافت نکنیم . چون که او حی الرب الی النحل آمدست / خانه ی وحیش پر از حلوا شده ست این که کرمناست بالا می رود / وحیش از زنبود کی کم می رود (14) مولانا هم اهل طریقت ، شریعت و هم حقیقت بوده است و این سه کمتر در یک نفر جمع می شود که این بزرگوار این سه را در خود گرد آورده است . . مثنوی معنوی ؛ دفتر اول ، مولوی مثنوی معنوی ؛ دفتر اول ، مولوی غزلیات شمس ؛ غزل شماره 264 ، مولوی مثنوی معنوی ؛ دفتر دوم ، مولوی مثنوی معنوی ؛ دفتر سوم ، مولوی پله پله تا ملاقات خدا ؛ دکتر عبدالحسین زرین کوب مثنوی معنوی ؛ دفتر سوم ، مولوی غزلیات شمس ؛ غزل شماره 1459 ، مولوی قمار عاشقانه ؛ فرج دباغ غزلیات شمس ؛ غزل شماره 1393، مولوی قرآن کریم ؛ سوره الضحی ، آیه -3- مثنوی معنوی ؛ دفتر اول ، مولوی مثنوی معنوی ؛ دفتر چهارم ، مولوی مثنوی معنوی ؛ دفتر پنجم، مولوی درج شده توسط : مصطفی شکری " سردبیر سایت میرملاس " ...