سایر منابع:
سایر خبرها
صداپیشه جناب خان: روشن بنویس که ادعای نوآوری نداریم!
ایرانی گفتیم، از ترکیب کلام بداهه پردازانه با حرکت در بهمن کوچیک ، از بالا بردن تمپوی اثر با موسیقی و از موسیقی رپ. تو در مورد هر کدام از این ها که می خواهی از زاویه نگاه خودت بگو. شاهپیری: تکراری می شود. چرا تکراری شود؟ از زاویه دید خودت بگو. شاهپیری: بحث نمایش ایرانی بودن بهمن کوچیک بود... البته من نگفتم این یک نمایش ایرانی است. گفتم چیزهایی از آن گرفته ...
با خودم گفتم این سید جوان ما فوق یک طلبه عادی است
.... با فروش منزلی کوچک تر که در تهران داشتم خانه ای در محله ای جوبشور قم تهیه کرده و در آن مستقر شدم. پیغامی به من رسید که آقای خامنه ای قصد دیدن مرا دارد. پرسیدم: آقای خامنه ای کیست؟ گفت: یکی از طلاب . گفتم: تشریف بیاورند . روز و ساعت مقرر، چند نفر روحانی که جلوتر از همه آنها سید جوانی که قد بلندتر از بقیه بود و در طول مدت حضور در منزل می دیدم مورد احترام همراهان است وارد شد. پس از ...
دو ساعت حضور و مشاهده در بیمارستان لقمان حکیم
هم باز نمی کند که مایع را ببیند، چه برسد که بخورد. با ناله می گوید: نمی خواهم زنده بمانم، هر دفعه بعد از خودکشی چشم باز می کنم، می بینم به جای آن دنیا در بیمارستان هستم. مادرش گریه می کند: قربان قدت شوم این را بخور. تو را به خدا بخور، هر کاری آقای دکتر می گوید، بکن. صدای پزشک که از کنار مهرداد نزدیک الناز می شود، به گوش می رسد که با فریاد می گوید: باید بخورد. مگر می تواند نخورد. اصلا ...
سناریوی قتل شوهر
روز به بانک نرفته بود. به خانه دوستان و فامیل زنگ زدم، اما کسی از او خبر نداشت. تا صبح منتظرش ماندم و وقتی خبری از او نشد، به کلانتری آمدم. هزار با ر به او گفتم مراقب باش، کارمند بانک هستی و امکان دارد تصور کنند پول زیادی همراه خود داری و تو را به بکشن. آخر سر هم به حرف هایم گوش نکرد و این بلا سرش آمد. کارآگاهان با عکس های جسد راهی خانه مقتول شد. همسرش با دیدن عکس ها شوهرش را شناسایی کرد ...
گفتگو با جایلز دولی Giles Duley (عکاسی که دنیارا متفاوت می بیند)
جایلز دولی : متشکرم از دعوتتون مجری : با یک سوال ابتدایی شروع میکنم به نظر میرسه در طول دوران فعالیت حرفه ای تون عکاسی به نوعی به کارتان هدف و معنا داده ، میشه توضیح بدین که برای شما عکاسی چه معنایی دقیقا داره؟ جایلز دولی : عکاسی واقعا همه چیزه منه. من در دوران مدرسه مشکلات زیادی داشتم ، دیستکسیا داشتم و به همین دلیل یک سال عقب افتادم ، واقعا برام سخت بود. در هجده سالگی با عکاسی آشنا شدم و برای اولین بار با سلاح خودم یعنی دوربین عکاسی راهی برای برقراری ارتباط با جهان پید ...
مصاحبه با منصوره معتمدی ،عکاس خبری
که مردم بوسنی اغلب اهل سنت هستند و حتی ائمه معصومین را نمی شناسند. با این حال این پیام من در ذهن آنها سؤال ایجاد می کند و باعث می شود آنها در مورد امام زمان (عج) پرس و جو کنند چون او را نمی شناسند. جالب اینکه همسرم به من می گفت فردی که تو این پیام را برایش می فرستی اصلا امام زمان(عج) را نمی شناسد اما من به او می گفتم: ایرادی ندارد بگذار برایش سؤال به وجود بیاید و در این باره از ما یا شیعه دیگری ...
گفتگو با بهرام محمدی فرد (عکاسی که یک سال و اندی همراه مصطفی چمران بود)
. آن زمان در کاخ استانداری مستقر بودند. چمران را آنجا دیدم. همسرش هم همراهش بود. یک افسر ارتشی هم به نام سروان رستمی معاون عملیات ایشان بود. نیروهای کارکشته ارتش را شهید رستمی جمع کرده بود. در کاخ استانداری یک اتاق به من دادند. غروب همان روز اول هم گفتند امشب عملیات داریم و قرار شد من هم بروم. شب همراهشان رفتم و خیلی اضطراب داشتم. یک خصلتی که آقای چمران داشت این بود که همیشه جلوی نیروهایش حرکت می ...
تمام افتخارم جراحی رزمندگان در طول جنگ بود
گاهی برای پدرم سوال پیش می آمد که این بچه چرا از من پول یا کمک نمی خواهد و مادرم می گفت حتماً خودش کارهایش را مدیریت می کند. همه خواهر ها برادرهایتان هم مثل شما بودند؟ بله تقریباً همه ما همین طور بودیم منتها چون من شاگرد داشتم و درس می دادم پولدارتر از همه آن ها بودم.{literal}{{/literal}خنده{literal}}{/literal} حتی یک بار به آن خانواده گفتم که من دیگر درس نمی دهم، گفتند هرچه قدر ...
طنز؛ دانشگاه آزاد شد
.... گفتم: دِ همین. دِ همین منو نگران میکنه. متوجه حرفم نشد. تلاشم برای پشیمون کردنش بی فایده بود. این بار از درِ وجدان درد وارد شدم. گفتم: میدونی چند نفر در دوران ریاستت تو دانشگاه تهران به دلایل مختلف از دانشگاه اخراج و از تحصیل محروم شدند؟ گفت: نه نمی دونم.چرا؟ گفتم: هیچی علاقه مند بودند. از کوچیکی دوست داشتند برند دانشگاه و بعد اخراج بشند. دیدم فایده ای نداره. از روش کوچک کردن حریف ...
من کودک ربا نیستم من مادر یوسفم!
؟ برایمان از آن روز بگو؟ من برای مصاحبه کاری جایی رفته و در حال برگشت به خانه بودم. بعد از خرید، یوسف را دیدم که در خیابان ایران مهر به سمت پایین خیابان در حال دویدن بود. وارد خیابان شهرستانی شد و نزدیک بود زیر ماشین برود. من فقط نظاره گر و مواظبش بودم تا اتفاقی برایش نیفتد. همین جوری که در خیابان شهرستانی در حال دویدن بود نزدیک یک مغازه جوشکاری کم مانده بود زمین بخورد که دستش را گرفتم ...
سفیانی از نسل ابوسفیان؛ مهم ترین جبهه ضد مهدوی در عصر ظهور
...؛ پاسخ امام صادق قابل تأمل است: ابومنصور بجلی می گوید: از امام صادق اسم سفیانی را پرسیدم، فرمود: با نام او چه کار داری؟ زمانی که بر مناطق پنجگانه شام (یعنی) دمشق، حمص، فلسطین، اردن و قنّسرین مسلط شد، در آن هنگام، منتظر فرج باشید. گفتم: نه ماه حکومت می کند؟ فرمود: نه هجده ماه که یک روز بدان افزوده نمی شود، حکومت می کند. بنابراین نقل، امام صادق توجه به نام سفیانی را مفید ندانسته اند ...
رستاک بدون حضور سیامک و خانواده سپهری هیچ معنایی ندارد
حضور سیامک و خانواده سپهری هیچ معنایی ندارد. الان همه زندگی ما رستاک است و این گروه بدون حضور خانواده سپهری، برای ما هویت رستاک را ندارد و اصلاً نمی توانیم به آن فکر کنیم. سیامک را هم رها نمی کنیم و باید ما را تحمل کند. (خنده). ما فقط با امید برگشت سیامک کارمان را ادامه می دادیم. سیامک: گاهی اوقات آدم تحت فشار قرار می گیرد و این ترس به شما راه پیدا می کند که یک چیز به نحوی به من وابسته ...
الف. مثل آتنا، ب. مثل بنیتا/بازگشت بقایی به آغوش احمدی نژاد /درخواست برخی نمایندگان برای دیدار با ...
روزنامه های امروز واکنش رئیس جمهور به تحریم های جدید آمریکا را برجسته تر از سایر خبر ها در صفحه اول خود منعکس کردند. گزارش هایی از مرگ تلخ نوزاد هشت ماهه که اخبار گم شدنش فضای مجازی را پر کرده بود نیز از دیگر سوژه هایی بود که بیشتر روزنامه ها به آن پرداختند. انتشار جزییاتی جدید از دیدار چند روز گذشته روحانی با فرماندهان سپاه در پاستور و آزادی حمید بقایی از زندان در کنار حواشی اظهارات وزیر ارتباطات و معاون دادستان درباره تلگرام از دیگر موضوعاتی بود که در روزنامه های امروز به صفحات اول راه یافتند. ...
یوسف گمشده چگونه به خانه برگشت؟
... چه ساعتی زنگ زدی؟ حدود 7 عصر بود و یک ساعت بعد در محل قرارمان که نزدیکی های محل پیدا شدن بچه بود آنها را دیدم. ازدواج کرده ای؟ بله اما 15 سال قبل به خاطر اختلاف از همسرم جدا شدم. یک وقت فکر نکنید چون دلم بچه می خواست او را برده ام. اگر ازدواج کنم می توانم بچه دار بشوم. فقط دلم برای بچه سوخت. گفتم من یوسف رو با خودم نبرم، ممکن است دیگران او را با خود ببرند و هزار بلا سرش بیاورند ...
پرسپولیسی ها از لغو دربی آلمان خوشحال شدند
اندازه آلمان به نیمه نهایی جام جهانی رسیده باشد؟ آلمانی ها مصداقبارز تلاش، زحمت، ممارست و مبارزه برای برد هستند. * یک روزی دوستانه و به شکلی خصوصی از شما انتقاد کردم که هنوز متوجه نشدید هدایت چه تیم بزرگی را بر عهده گرفتید. آن حرف من تند بود یا درست؟ من از همان روز اول می دانستم سرمربی چه تیم باعظمتی شدم. می دانید چرا؟ (خودش ادامه می دهد) چون بازیکن و کاپیتان این تیم بودم ...
طنز؛ به رقص آ
...> گفتم: به جون داداش حامد من اصلا بلد نیستم برقصم. طوری دستم را کشید که نزدیک بود با صورت بخورم زمین و به سختی تعادلم را حفظ کردم. خیار را گذاشتم توی جیب کتم و دودستی دستش را گرفتم و به حالت التماس گفتم: تو رو خدا داداش، من ناظم مدرسه ام... اگه یکی از بچه های مدرسه ببینه خیلی ضایع است... زورش خیلی زیاد بود و من را مثل سورتمه می کشید. وقتی دستم را ول کرد، خودش شروع کرد به ...
شهیدی که هیچ چیز کم نداشت جز نوش شهد وصال/روایت کوتاه مادر شهید از شیر بیست وسه ساله سپاه قدس /حسین در ...
گروه حماسه و مقاومت-رجانیوز: بسیار از مقام مادر گفتیم و خواندیم و نوشتیم. از صبوری و مهربانی اش، از نجابت دستان آسمانی اش، از همه محبت های بی منتش اما نگفتیم آن که عزیزکرده سال های جوانی اش را به مسلخ عشق می فرستد در دلش چه غوغایی است. مگر می شود جوان رعنا قامتت را، پاره جگرت را به میان آتش بفرستی، بی خیال روزگار را سپری کنی . مادر که باشی انگار تکه ای از وجودت را از دست می دهی، جوانت لحظه هایش را پیشت قد کشیده و حالا دیگر نمی توانی قد کشیدنش را ب ...
خسرو: امسال سال استقلال است
این باره توضیح می دهی؟ من، مهدی رحمتی، مجتبی و پژمان بازیکنان باتجربه ای هستیم. شاید برخی ها بگویند حضور بازیکنان باتجربه حاشیه ساز شود، اما کم تجربه نیستیم. همه در یک خط حرکت می کنیم و مطمئن باشید که اصلاً بحث حاشیه ای به وجود نمی آید. موضوع کاپیتانی هم برعهده سرمربی تیم است. ما کاری به حاشیه ها نداریم، اگر قرار بود به حاشیه ها توجه کنیم جباری الان استقلال نبود. یک بار گفتند او مصدوم است ...
گفت وگو با دختر چه گوارا: انقلاب از جنگل تا بیمارستان
اختلاف فیدل و چه و هر چیزی که فکرش را بکنید. من این موضوع را شخصاً با فیدل مطرح کرده ام. به او گفتم: عمو، دربارۀ اختلافی که ظاهراً با پدرم داشتی بگو. خندید و از اختلافی برایم گفت که آن ها در زندانی در مکزیک داشتند. فیدل به همه گفته بود که جهت گیری های سیاسی شان را با مقامات مکزیکی در میان نگذارند. به من گفت: فکر می کنی پدرت چه کرد؟ نه تنها به آن ها گفت که کمونیست است، بلکه ...
ژان بودریار، فیلسوف وانموده ها
می کند ما باید میان منطق مصرف و منطق ارزش مصرف، ارزش مبادله و مبادله نمادین تمایز قائل شویم. برای مثال حلقه ازدواج ارزشی نمادین دارد (پیوند زناشویی) و در فرآیند هدیه دادن به شیئی خاص بدل می شود. اما حلقه معمولی معمولاً نمادین نیست و ممکن است برای فردی در جایگاه یا مدی متفاوت معنای دیگری داشته باشد، شاید اصلاً دور انداخته شود. حلقه معمولی شیء منحصر به فردی نیست و مانند یک نشانه عمل می ...
جوانی های ته کشیده
.... شوهرم یه شب دو نفر آورد خونه و خودش گذاشت رفت. آن قدر جیغ و داد کردم که گذاشتن رفتن. گفتم: بچه خیابون صفام اما باصفا نیستم، فازم فقط عمله... گم شید بیرون. دو سه تا فحش آبدار هم بهشون دادم. مصطفی که برگشت تف کردم تو صورتش و همون شب از خونه زدم بیرون. دانیال رو هم فردا صب تحویل بهزیستی دادم. الان 17 ماهه ندیدمش. دلم پر می زنه براش. مصطفی رو می بینم کارتن خواب شده نمی دونه دنیا دست کیه. ...
پدر بنیتا کوچولو: مردم نگاه می کردند اما کمک نه!/ دادستان: اتهام قتل عمد برای دو سارق بنیتا +عکس
لالایی بخوانم. اتاقت بوی تو را می دهد اما خودت نیستی. فقط به عروسک های دخترش نگاه می کرد. مادر دلش خون بود و در حالی که گریه می کرد، گفت: از لحظه ای که دخترم ربوده شده همراه شوهرم و دیگران همه جا را جست وجو کردیم. امید داشتیم او را زنده پیدا کنیم. حتی نذر کرده بودم اگر پیدا شود به پابوس امام رضا (ع) بروم. تا روزی که جسد دخترم پیدا شد هنوز امید داشتم که زنده باشد، اما دیگر امیدمان ناامید شد ...
روایتی از مردم در این سوی و آن سوی مشرق
چون کنار من یک نفر می گفت من 8 بار آمدم این کار را دیدم، من چه باید بگویم در این شرایط؟ باید بگویم حق با اوست و بگویم چرا یک نفر 8 بار آمده سقراط را دیده؟ حالا حالِ این خانم که کنار آن آقا نشسته بد است، یک آدمی آمد تالار به من گفت من می توانم با خانواده ام بیایم این تئاتر را ببینم؟ گفتم همین الآن می توانی آنها را بیاوری؟ گفتم آره، گفت مامان بابا بیایید من بلیت گرفتم، از اینکه یک خانواده می خواستند ...
بازار شیطان
...> سودهای چرب وچیل؟ قبلا آنهایی که می خواستند خودرو بخرند، اگر در غرب تهران ساکن بودند، حداقل برای یک بار هم شده سری به میدان پونک می زدند. عبدل آباد هم جای خود را داشت که قدیمی ترها یادشان است بیشتر پیکان های مدل پایین در آنجا خرید و فروش می شد. دیگر بازار خودرو در نزدیکی تهران، شیطان بازار کرج بود که آن موقع ها جایی نزدیک بلوار حدادی و اراضی خانم انصاری بود و الان به مهرشهر، بعد از ...
مرادی کرمانی: از نوشته هایم پشیمان نیستم
زندگی نوشته می شود چگونه می توانند به صورت کتاب درآیند و من در پاسخ گفتم، انسان هر چه بنویسید و نوشته اش در مورد هر موضوعی که باشد از آبیاری و فیزیک اتمی تا خاطرات روزانه زندگینامه است چون هر موضوعی را می بیند و تجربه می کند از فیلتر ذهن او می گذرد پس هر چیز که در زمان زندگی انسان نوشته می شود زندگینامه اوست. نویسنده قصه های مجید بار دیگر به نقل خاطره ای پرداخت و گفت: یک روز با خانواده ...
خبر شهادتش رابه بدترین نحو در یکی کانال ها خواندم+تصاویر
از سختی و نبودن هایش در زندگی برایم گفت. البته از آنجایی که پدر من هم نظامی بودند تقریباً به این سختی ها واقف بودم. علیرضا در همان صحبت های ابتدایی از قناعت برایم گفت و اینکه باید قناعت را در زندگی مان همواره مد نظر داشته باشیم. ما در تاریخ 10 فروردین ماه سال 1387 عقد کردیم. آن زمان 19 سال داشتم. در دوران عقد خیلی کم حضور داشت، اما وقتی که بود در واقع نبودنش را جبران می کرد. علیرضا ...
علی کریمی کنار کشید، گفتند شما به جای او سرمربی هستید/ حقمان را نمی دهند و صدایمان به جایی نمی رسد
. گفتم آقای کریمی گفت من سرمربی بهنام پیشرو نیستم و از این شرکت صداقت ندیدم. به هرحال روز بعد از بازی به سازمان لیگ رفتم. با آقای بهاروند صحبت کردم. گفتم شما اعلام کردید که باید 30درصد بدهی ها پرداخت شود. چگونه بازیکنان نفت ثبت کردند و در سوپرجام بازی کردند؟ سر همین موضوع کم بگو مگو شد و فقط کمی با صدای بلند صحبت شد و اتفاق خاص دیگری نیفتاد. بعد از این بگو مگو هم آقای خداد افشاریان که در سازمان لیگ ...
مسوولیت رسیدگی به وضعیت کسانی که 11 سال پیش کودکی شان قربانی سهل انگاری ها شد، با کیست؟
لازم باشه براتون تامین می کنیم و حتی اگر دستگاهی لازم باشه برای تسریع روند درمان شما تهیه می کنیم، ما گفتیم ما فقط یک پزشک مجرب می خواهیم که بتونه با خطای کم، جراحی های ما رو انجام بده. 11 سال می گذرد از حادثه تلخی که 8 نفر از بچه های روستای درودزن تجربه کردند. حالا این دانش آموزان سال ها از حادثه دور شده اند، قد کشیده اند، دانشجو شده اند، اما سایه حادثه روی زندگی شان سنگینی می کند، پریسا برای ...
فکر تئاتر طنز اصفهون ولم نمیکوند
سنکوپ کردما خلاص شدم. حالا خودم با جهندم، حج خانوما بوگو، بعد از من گلی یه مشت گرگ چیطور میشد آیا، دیدم یه خنده ی کردا گفت اولا شوما نمرده ی خواب میبینی. در ثانی ببخشیندا، سگم دیگه کاری به حج خانومی شوما ندارد، گرگ که اصش حرفشا نزن. گفتم آقای ارحام ماشالا هنوزم شوخید. آ تعریف کونید. اون ور چه خبره س؟ گفت شبی اول اومدن سراغم ، اول خیلی آگیماشون تو هم بود، اما یخده که شوخی کردم اخمشون واشد. بعد رفتم ...
این محله ناامن است
پیدا شده و بچه راهمین یکی دو روزه پیدا می کنیم. دیشب خوشحال شدم گفتم فردا بچه ام می آید. همین یک نوه را داشتم، همین یک دختر . چشم های یکی از اقوام لحظه ای از گریه نمی ماند. او عمه پدر بنیتا ست. با گریه به قانون می گوید: خیلی سخته، خیلی . چشم هایش را توی دستمال کاغذی می فشارد و ادامه می دهد: عروس مان تازه دانشگاهش تمام شده و بچه دار شده بود. بچه خیلی به مادرش وابسته بود. فقط دنبال مادرش بود. هر جا ...