سایر منابع:
سایر خبرها
حکایت دردناک خاله آتنا از موهای ریخته شده جنازه خواهر زاده اش
مادر پیر و مریضم فکر نکرد. پدرم بیمار است و هنوز متوجه این قضایا نشده اما مادرم هر روز در مقابل چشمانم آب می شود. او فقط برای آتنا گریه می کند. همه برادرانم شهر را ترک کرده اند، اما من نمی توانم پدر و مادرم و همسرم را که تازه فارغ شده ترک کنم، آنها خیلی ترسیده اند و مدام گریه می کنند. وقتی صدایی می شنوند یا کسی در خانه را می زند، دلمان به تب و تاب می افتد و جرات نمی کنیم در خانه را باز کنیم. ...
بازخوانی سخنان مهم آیت الله یزدی درباره رئیس جمهور سابق؛ رهبری به احمدی نژاد گفتند شما را تحمل کردم
اقدام به قهر و خانه نشینی کرد و پس از 11 روز غیبت، در تاریخ یازدهم اردیبهشت 1390 در جلسه هیأت دولت حاضر شد. در ایامی که احمدی نژاد خانه نشینی را اختیار کرده بود، شخصیت ها و افراد مختلفی از علما و سیاسیون با هدف نصیحت و پایان بخشیدن به خانه نشینی و قهر او به دیدار وی رفتند که خبرهای این دیدارها کمابیش در میان اخبار رسانه ها و سایت های خبری منتشر شد. از جمله کسانی که در آن ایام به دیدار احمدی ...
صحبت های دلنشین خانم خیری ویلایی ها
منتظر بودم. من به خواهرها گفتم که من باید عازم تهران شوم و شروع کردم به نماز خواندن و زیارت عاشورا خواندن. وقتی به من خبر دادند وسایل شخصی ام را به خانواده هایی که آنجا بودند بخشیدم و عازم تهران شدم. نظر شما در مورد فیلم هایی که درباره شهدا می سازند چیست؟ آیا این فیلم ها توانسته اند ادای دینی به شهدا و خانواده هایشان باشند؟ مورد جالبی را برای شما تعریف می کنم که برای من خیلی مهم است ...
عروسک های قربانی شده خاکستری شهر / ناله هایی که در گلو خفه شد
کرد رهایش کنم تا نزد پدرش برود. مدام مادر و پدرش را صدا می زد. قصد داشتم نیت شیطانی ام را عملی کنم که سر و صدایی را ازکوچه شنیدم. اهالی در جست و جوی او بودند. ترسیده بودم. نمی توانستم رهایش کنم؛ چون هویتم را فاش می کرد. ابتدا ضربه ای به او زدم، بعد با پارچه ای خفه اش کردم. همسر و بچه هایم در خانه نبودند . وی گفت: هوا که تاریک شد، جسد دخترک را داخل نایلونی گذاشتم و با اطمینان از این که ...
آنهایی که به خاک سپردم
دستگاه آنکوباتوری برای نگه داری کودکان نارس در شهر نبود. همسرم بدن در حال خفگی دخترمان را از بیمارستانی به بیمارستان دیگر می برد، تا دست آخر یک دستگاه در بیمارستانی در شهر بعدی پیدا کرد. نوزادمان را ان جا در دستان پرستاران گذاشت و سپیده دم در حالی که از شدت خستگی نایی در بدنش نمانده بود، خوشحال از سلامت نوزادمان به خانه برگشت. او بعد از ظهر همان روز برای برگرداندن دخترمان به بیمارستان رفت، اما به جای آن که او را به بخش اطفال ببرند، به سردخانه بردند، جایی که تن بی جان و کبود کودکمان در میان تن های بیشمار دیگری که جایی برای دفنشان نیافته بودند قرار داشت. اسمش فاطمه بود. ...
بررسی وضعیت علمی، ورود سیاسی و آینده حوزه های علمیه در میزگرد شفقنا:متأسفانه روحانیون به عنوان گروه مرجع ...
را تا دکتری هم بدهد چون طلبه ها در این حوزه ها کارشان واسطه است در حوزه تبلیغ، پاسخگویی واسطه است وقتی نیازش برطرف می شود به نظرم دیگر انگیزه ای ندارد. این که من در طول این سالها می فهمم چون من این 20 سالی که آخوند شدم از این 20 سال 5 سالش را قم بودم بقیه اش را تهران بودم کار طلبه با خوب حرف زدن و خوشتیب بودن و همان تا لمعه و اینها در تهران راه می افتد این حس اشباع برای اینکه این است که طلبه هایمان ...
این سید جوان ما فوق یک طلبه است
- آنجا را ترک گفتم و به تهران آمدم. با فروش منزلی کوچک تر که در تهران داشتم خانه ای در محله ای جوبشور قم تهیه کرده و در آن مستقر شدم. پیغامی به من رسید که آقای خامنه ای قصد دیدن مرا دارد. پرسیدم: آقای خامنه ای کیست؟ گفت: یکی از طلاب . گفتم: تشریف بیاورند . روز و ساعت مقرر، چند نفر روحانی که جلوتر از همه آنها سید جوانی که قد بلندتر از بقیه بود و در طول مدت حضور در منزل می دیدم مورد احترام ...
ماجرای نذر بی سرانجام پدر بنیتا چه بود؟/ پدربزرگ بنیتا: پلیس از ما خواست آگهی گمشدگی بنیتا را منتشر نکنیم
بنیتا کوچولو اینطور گفت: یک روز قبل از ربوده شدن رفتن بنیتا، والدینش او را به پارک نزدیک خانه آورده بودند و از او عکس می گرفتند. آخرین عکس هایی که از بنیتا کوچولو به یادگار ماند و داغ فرزندی که تا ابد بر جان مادر و پدر او تازه و سنگین است. پیکر بی جان بنیتای 8 ماهه در پزشکی قانونی رئیس پزشکی قانونی استان تهران در این خصوص گفت: جسد بنیتا 8 ماهه برای بررسی علت فوت به پزشکی قانونی ...
وقتی دوباره به چشمانش نگاه کردم خودم را در خانه او و زیر شکنجه 2 مرد دیگر دیدم!
به چشمانم نگاه می کرد و می خندید. می خواستم با عجله رد شوم اما شیطان بزک کرده فریبم داد و دوباره به چشمانش نگاه کردم. زن غریبه با لبخندی اشاره کرد که در کنارش بنشینم و من بدون آن که به عواقب این خطای بزرگ و هم چنین تعهدی که به همسرم دارم فکر کنم، با او هم سخن شدم. زن جوان با حرف هایش سرم را گرم کرد و مرا به خانه ای در حاشیه شهر کشاند. پس از چند دقیقه 2 نفر که داخل اتاق پنهان شده بودند بیرون آمدند ...
فرجام تلخ پیام های عاشقانه
جز خوبی ندیدم اما تنها مشکلش این بود که بلد نبود محبتش را ابراز کند و این موضوع مرا اذیت می کرد. بیشتر روزها در خانه تنها بودم و حسابی کلافه می شدم. به همین خاطر تنها سرگرمی ام پرسه زدن در شبکه های مختلف اجتماعی بود. یک روز در یکی از شبکه ها پیامی از پسری به نام فرزاد دریافت کردم. او بسیار زبان باز بود. حرف های دلنشینی می زد و هر روز برایم پیام های عاشقانه می فرستاد. او درست همان ...
دیه و زندان مجازات قتل پدرزن
مهران با چاقو به شوهرم ضربه زد و فرار کرد. بعد از انتقال جسد به پزشکی قانونی، داماد 39 ساله بازداشت شد. او به جرمش اعتراف کرد و گفت: شب حادثه قرار بود با همسرم صحبت کنم تا به خانه برگردد، اما پدرزنم دخالت کرد و با من درگیر شد. او که حالت عادی نداشت و مست بود، شروع به فحاشی کرد. در آن درگیری ناچار شدم برای دفاع از خودم با چاقو به او ضربه بزنم. بعد از اقرارهای متهم، پرونده با ...
مصاحبه با منصوره معتمدی ،عکاس خبری
که تازه وارد محیط کار شده بودم مدتی احساس کردم که چادر دست و پایم را می بندد و به همین دلیل چادرم را کنار گذاشتم. با این حال حجابم بدون چادر هم کامل بود و همیشه در پوششم از مانتوهای گشاد و بلند استفاده می کردم و روسری ام ذره ای عقب نمی رفت. با این حال هر بار یک خانم چادری را می دیدم در قلبم احساس عذاب وجدان کرده و احساس می کردم با کنار گذاشتن چادرم کار اشتباهی انجام داده ام. مهم ترین ...
اقدام زشت یک مرد با همسر چاق اش
خودم آمدم دیدم روح و روان و جسمم به شیشه وابسته شده است. تازه فهمیدم شوهرم به شیشه اعتیاد دارد و برای آنکه موی دماغش نشوم و رهایش نکنم مرا هم به این منجلاب کشانده است. پوست و استخوان شده بودم. خانواده ام با پیگیری موضوع دریافتند چه بلایی سر خودم آورده ام. با حمایت آن ها از این مرد ناباب طلاق گرفتم. بعد از آن به هم ریخته شدم و گاهی روح و روانم به هم می ریزد و با مادر و پدر و خواهرم درگیر می شوم. امروز بی آنکه بدانم چه می کنم به زن همسایه گیر دادم. با پلیس Police تماس گرفتند و مرا به کلانتری 13 آوردند. خودم از این وضعیت خسته شده ام. دوست دارم به زندگی بازگردم. ...
خانم منشی قربانی طلاهایش شد
. برق طلاهای او یک لحظه از مقابل چشمانم دور نمی شد. من به اتاق تزریقات رفتم و منتظر شدم. همین که خانم منشی آمد چاقو را از جیبم بیرون آوردم و ضربه هایی به او زدم. خیلی تقلا کرد تا از دستم فرار کند اما نتوانست. بی رحمانه به جانش افتادم و با ضربه های چاقو جانش را گرفتم. النگوهای طلایش را به زور از دستش درآوردم و پیش از این که کسی متوجه ماجرا شود فرار کردم. متهم پس از اعتراف به این جنایت روانه زندان شد. سروان کارآگاه علی ططرزاده - پلیس آگاهی ویژه غرب استان تهران ضمیمه تپش جام جم ...
وقتی احیای آداب و رسوم قدیمی زمینه ساز کارآفرینی می شود/ گلایه کارآفرین گلستانی از بروکراسی اداری و ...
یک ساله ام برای اخذ مجوز بی نتیجه مانده است فارس: به نظر می رسد هدف شما از راه اندازی این مجموعه بیشتر علاقه مندی شما بوده تا درآمدزایی. حسینی: همینطوره، بیشتر از روی علاقه ام چنین مجموعه ای را راه اندازی کردم اگرچه کسب درآمد یک عامل تشویقی و محرک است اما هدف اصلی علاقه مندی ام به حفظ و احیای بافت سنتی است، متأسفانه با گذشت زمان فاصله مردم با بافت سنتی و آداب و رسوم گذشتگان ...
40 سال است که هنوز شوهرم را نشناخته ام / طلاق می خواهم + عکس
که پرونده آنها را باز می کند و با تعجب از پیرزن شصت و پنج ساله می پرسد: حدود نیم قرن از زندگیتان می گذرد چرا بعد از 40 سال زندگی با این سن و سال درخواست طلاق دادید؟ پیرزن با ناراحتی می گوید: آقای قاضی 40 سال از زندگی ام با این مرد می گذرد، اما یک روز خوش نداشتم. تنها دلخوشی ام فرزندانم بودند اما حالا همه آنها ازدواج کرده اند و من دیگر نمی توانم رفتارهای این مرد را تحمل کنم. او هرچه سنش ...
حکایت دردناک خاله آتنا از موهای ریخته شده جنازه خواهر زاده اش + عکس
روز در مقابل چشمانم آب می شود. او فقط برای آتنا گریه می کند. همه برادرانم شهر را ترک کرده اند، اما من نمی توانم پدر و مادرم و همسرم را که تازه فارغ شده ترک کنم، آنها خیلی ترسیده اند و مدام گریه می کنند. وقتی صدایی می شنوند یا کسی در خانه را می زند، دلمان به تب و تاب می افتد و جرات نمی کنیم در خانه را باز کنیم. او می افزاید: از مردم این شهر خجالت می کشم. نمی توانم از خانه خارج شوم، برای ...
ازدواج شوم خانم معلم
دانست همین کار را هم کردم و علاوه بر خانه داری در درس های مدرسه هم کمک حالشان بودم. اما همسرم خیلی زود رنج بود و به هر بهانه ای عصبانی می شد. اوایل ازدواج فقط بحث و جدل می کردیم، اما چند ماه بعد جلوی بچه ها سیلی محکمی به صورتم زد. دخترها از من دفاع می کردند اما آنها را تهدید کرد که از خانه بیرون شان می اندازد. سال گذشته بارها و به بهانه های مختلف کتکم زد. یک بار بعد از کتک خوردن تصمیم گرفتم به ...
من کودک ربا نیستم من مادر یوسفم!
اگر این کودک را در خیابان به حال خود رها کنم شاید معتاد دیگری او را با خود ببرد و بلایی سرش بیاید. دلم برایش سوخت و دستش را گرفتم تا به خانه ببرم و سر فرصت به خانواده اش تحویل دهم . در بین راه برایش بستنی خریدم و به محض این که به خانه رسیدیم کودک هم گرسنه اش بود .به او شام دادم که بعد از آن خوابش برد. شب نمی شد به جست وجو پرداخت بنابراین گشتن را به صبح موکول کردم. در ذهنم با خودم درگیر بودم نکند ...
یوسف گمشده چگونه به خانه برگشت؟
خودت بردی؟ پسرک در خیابان سرگردان بود، یکبار نزدیک بود ماشین به او بزند. یک بار هم مردی به سمتش رفت و با او صحبت کرد. به نظرم قصد بردن بچه را داشت که به طرفش رفتم و گفتم با بچه من چکار داری. او هم ترسید و رفت. سراغ بچه رفتم و اسم و آدرسش را پرسیدم، اما او حتی اسمش را هم نمی دانست. آدرس خانه شان را پرسیدم که سعی کرد مرا به سمت خانه شان ببرد. یکبار گفت خانه مان آن طرف خیابان است، اما به هیچ نتیجه ای ...
برملا شدن راز قتل پیرزن قبل از ازدواج عروس و داماد
شد و به خانه پیرزن بازگشتم متوجه شدم در ورودی خانه وی شکسته شده است، من بسیار ترسیده بودم، همسایه ها را صدا زدم و از آنها کمک خواستم، در نهایت با کمک همسایه ها وارد خانه پیرزن شده و با جسد وی داخل پذیرایی مواجه شدیم. فرزندان مقتول در ادامه مراحل رسیدگی به پرونده اعلام کردند که طلاهای پیرزن به سرقته و به سمیرا نیز مشکوک هستند که کارآگاهان در گام بعدی دوربین های مداربسته اطراف محل سکونت ...
سارق منزل: از کاری که کردم پشیمان نیستم
زیر می خوانید: چند سالته؟ سارق منزل: متولد 59 هستم. تحصیلاتت چقدر است؟ سارق منزل: سیکل. شغلت چی بود؟ سارق منزل: نگهبان یک مجتمع در سعادت آباد بودم. چطور با دوستانت آشنا شدی؟ سارق منزل: در یک قهوه خانه با آن ها آشنا شدم. چرا تصمیم گرفتید دزدی کنید؟ سارق منزل: به پول احتیاج داشتم همسرم بیمار ...
طنز؛ به رقص آ
چرخاندن دست ها و تاب دادن باسنش. من و برادرم وسط سالن بودیم. دیجی گفت: به افتخار برادر داماد... مردهایی که روی صندلی هایشان نشسته بودند، شروع کردند به ریتمیک دست زدن. هنوز توی شوک بودم که برادرم دست هایم را گرفت و بالا و پایین برد. مثل عروسک خیمه شب بازی خودم را در اختیارش قرار دادم تا هر جوری که می خواهد حرکتم دهد. یکی از دست هایم را ول کرد و سعی کرد من را بچرخاند دور خودش که ...
شهیدی که هیچ چیز کم نداشت جز نوش شهد وصال/روایت کوتاه مادر شهید از شیر بیست وسه ساله سپاه قدس /حسین در ...
تبریک بگویید نه تسلیت؛ و بسیار خوشحال است که پسرش این راه را انتخاب کرده است و یکی از فدائیان حضرت زینب (سلام الله) شده است؛ و امروز مادر شهید کوتاه و مختصر از زندگی حسین برای رجا نیوز می گوید: مادر شهید: سر حسین آقا باردار بودم اما هیچ کس از این موضوع اطلاع نداشت. حتی نمی دانستیم جنسیت جنین چی هست. یک روز مادر همسرم تماس گرفت و گفت پسرشان یعنی عموی وسطی بچه ها خواب دیده خدا به داداشش ...
جوانی های ته کشیده
خاطره می شوند. خاطراتی که بیشتر ازدست رفتگی شان را روایت می کند. راویانی که گویا به این زندگی محکوم شده اند و به پیری نرسیده جوانی شان ته کشیده است. گاهی هم از عشق می گویند. حکایتی که با فرجام و نافرجامش تمامی ندارد: عاشقش بودم. حیف که مرد. یه روز رفتم ملاقاتش فشافویه قم. گفت: بیام بیرون یه سوغات برات دارم. خوشحال شدم. خندید و گفت: هپاتیت سی گرفتم. بچه م بغلم بود. سه تایی گریه کردیم. خدا رو شکر ...
ناصر از نظر من مرده است و دیگر نمی خواهم حتی نام او روی سرم باشد!
های مختلف با ازدواج ما مخالفت می کرد ولی من که به ناصر علاقه مند شده بودم آن قدر پافشاری کردم که پدرم به ازدواج ما رضایت داد. روزی که سر سفره عقد نشسته بودم خودم را خوشبخت ترین دختر می پنداشتم و شاد و خوشحال به ناصر پاسخ مثبت دادم. زمان زیادی از عقدمان نگذشته بود که ناصر را شناختم. او مدام با دوستانش به خوشگذرانی می پرداخت و در مقابل اعتراض هایم مرا مورد ضرب و شتم قرار می داد و هر بار ...
پدر بنیتا کوچولو: مردم نگاه می کردند اما کمک نه!/ دادستان: اتهام قتل عمد برای دو سارق بنیتا +عکس
از این بلاتکلیفی و نگرانی خلاص شویم. همچنان امید داشتیم شاید خبری از نوه ام به دستمان برسد. دلخوش بودیم که شاید کسی او را پیدا کند و نزد ما بیاورد. همیشه چهره معصومانه نوه هشت ماهه ام مقابل چشمانم بود. به همسرم قول داده بودم هر طور شده نوه مان را پیدا می کنیم و او دوباره به خانه بازمی گردد؛ اما این گونه نشد. در این شش روز که از ربوده شدن نوه ام می گذرد، فقط چند ساعت توانستم بخوابم. تا ...
ایده های قرآنی و نقش هایی ماندگار بر فرش نفیس ایرانی/ نقش قرآن بر تار و پودی از عشق به میهن
.... در دبیرستان رشته علوم تجربی خواندم، اما تحصیلاتم را تا مقطع فوق لیسانس در حوزه علوم و معارف اسلامی ادامه دادم، همچنین در زمینه ترجمه و تفسیر قرآن نیز فعالیت دارم. از هنگامی که جذب آموزش و پرورش شدید، بگویید. سال 1369 جذب آموزش و پرورش شدم. آنجا بود که با همسرم طی سال 70 در کلاس های آموزش ضمن خدمت آشنا شدم و ازدواج کردم. البته همسرم پس از مدتی تغییر شغل داد. سپس به کرج ...
اخبار حوادث
هولناک دادند. با حضور تیم تحقیق در محل حادثه معلوم شد که مقتول مادرخانواده است که دقایقی قبل به دست پسر 45ساله اش به قتل رسیده است. به گزارش همشهری، وقتی عامل جنایت بازداشت شد درباره انگیزه اش از قتل مادرش گفت: مدتی قبل چون به بیماری روحی مبتلا بودم، همسرم از من جدا شد و از آن به بعد به همراه مادرم زندگی می کردم و در این مدت بر سر ارثیه پدری ام با یکدیگر اختلاف پیدا کردیم. وی ادامه داد: شب ...
پرورش کروکودیل کسب و کار ماست
مقطع دبیرستان رشته علوم تجربی را انتخاب کردم و با آن که دروس ریاضی و آمار را با اکراه پاس می کردم اما از این که به علاقه مندی هایم پاسخ می دادم خوشحال بودم. با همین نگاه به سراغ رشته دانشگاهی جانور شناسی رفتم و لحظه های علمی شیرین تری را نسبت به دوره دبیرستان تجربه کردم. با پایان دوره دانشگاه هم با همسرم آشنا و ظرف مدت کوتاهی مقدمات ازدواج مان فراهم شد. از زنبور تا کروکودیل ...