سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی یک گردان تمام می شود
خورده بود. دو تا ترکش نارنجک هم به پشت و بازویم خورده بود. ولی با این وجود خط را تصرف کردیم . صحنه ای که بسیار تحمل آن برای من سخت بود، این بود که صبح به یکباره به فکرم رسید که ما 150 نفر بودیم اون یکی گروهان هم 150 نفر بودند.پس بچه ها کجا هستند؟! رفتم بالای خاکریز، رو به آب گرفتگی صحنه ای غیرقابل تحمل را دیدم. پشت خط افرادی که می خواستند خط را تصرف کنند کنار یکدیگر افتاده بودند تمام ...
سردار علیرضا جعفرزاده ؛ شهیدی که تا دفاع مقدس بود در جبهه بود
جعفر زاده در عملیات کربلای 5 بود که او فرماندهی گردان حضرت رسول ا... (ص) را به عهده داشت. وی در عملیات غرورآفرین کربلای 5 در منطقه شلمچه شرکت کرد و جزو فاتحان شلمچه و عملیات کربلای 5 شناخته شد. شلمچه یک منطقه مهم و راهبردی بود و آزادسازی آن با شکست کامل دشمن مساوی بود و نیروهای خودی برای تصرف مواضع دشمن تلاش می کردند و دشمن در آنجا یک دژ محکم داشت. درجلسه فرماندهان ، شهید جعفرزاده را برای ...
روایتی از روزهای سخت اسارت و دلتنگی برای امام(ره)
شده بودم گفتم یا امام زمان این علمیات با نام شما آغاز شده دست و پای دوستانم قطع شده خودت مرا یاری کن ناگهان همان یک گلوله را شلیک کردم و درست وسط سنگر عراقی ها اصابت کرد. تصمیم گرفتم به عقب برگردم، سینه خیز به عقب برمی گشتم که یکی مرا صدا زد به طرفش رفتم دیدم یکی از رزمندگان است که یک دست و یک پایش قطع شده بود گفتم با این وضعیت از دست من کاری ساخته نیست او گفت نه برادر به نظرم تو زودتر ...
زنی به بهانه سفر مجردی با من به شمال مرا سر قرار کشاند و ...
داخل خودرو بود، من به داخل کوچه ای در همان منطقه گریختم ولی با شنیدن صدای گلوله متوقف شدم و به محل برگشتم که با پیکر غرق در خون برادرم روبه رو شدم. این جوان درباره چگونگی ماجرای شلیک مهاجمان ناشناس گفت: حدود 3 روز قبل آنها به سوی من در بلوار آزادی شلیک کرده بودند. آن روز من با زنی قرار داشتم زیرا آن زن پیشنهاد کرده بود همراهش به شمال بروم! ولی وقتی به محل قرار رفتم، افرادی به سوی من تیراندازی ...
راهیان نور حالم را خوب می کند و تداعی کننده خاطراتم در جبهه است
شدیم ولی خب باید تحمل می کردیم. بچه های لشگر می آمدند و وارد می شدند. بیشتر این که غواص ها می رفتند، معابر را باز می کردند که سیم خاردارها را باز می کردند و مین ها را خنثی می کردند تا وقتی نیروها می آیند راحت عبور کنند. کار شما چه بود؟ من در فاو بودم. مثل عملیات های دیگر نبود. خود سپاه ایستاد و خود ما در عملیات، قبلا شناسایی منطقه را انجام دادیم که من مسئول گروهان غواصی را به عهده ...
زنان کُرد؛ مدافع پیشمرگان در برابر ضد انقلاب
و ضد انقلاب در اطراف پایگاه هستند. پایگاه مربوطه روی بلندی و پشت روستا واقع شده بود. وارد پایگاه شدم و اسلحه و موتور را در پایگاه گذاشتم و برای دید زدن کوه پشت پایگاه، به روستا رفتم و روی بام خانه یکی از دوستانم نشستم و با دوربین مشغول تماشای ارتفاعات شدم. کمی آن طرف تر یک نفر با دست اشاره کرد که بروم ولی من متوجه اشاره او نشدم و فکر کردم سلام می کند. این عضو پیشمرگان کُرد مسلمان اظهار ...
برآورده کردن آرزوی یک زن با قتل شوهرش+عکس
باصفا با جمشید آشنا شدم. بعد از آن بود که با هم رابطه داشتیم. شوهرم مخالف عضویت من در این گروه تلگرامی بود. به همین دلیل با هم اختلاف داشتیم. وقتی شوهرم متوجه شد، شماره دیگری خریدم و به صورت مخفیانه با جمشید چت می کردم. من به جمشید گفتم که شوهرم مرا اذیت می کند و کتک می زند و آرزوی مرگ او را دارم. مدتی که گذشت جمشید گفت که تصمیم به قتل شوهرم گرفته است، اما من به حرفش توجه نکردم تا اینکه ...
به نام عشق معنا می شود،آیینِ سرداری
به پایش خورد، بچه ها به او گفتند شما توانایی ندارید، خون زیادی از بدنتان رفته است، باید برگردید! و او چفیه اش را بر پایش بست و حرکت کرد و به نبرد ادامه داد. حالا تنها ده نفر از نیروهای تحت امر او باقی مانده بود. دوشکای دشمن حسابی منطقه را زیر آتش گرفتند و این بار نیز ترکش به سر مبارک او اصابت کرد، باز هم بچه ها اسرار می کردند که برگردد ولی این بار نیز با لبانی متبسم گفت: ما برای شهادت آمده ایم نه ...
قتل به واسطه دوستی در تلگرام
خارج شد. دنبالش کردم؛ پس از طی چند کوچه، چاقو را از جیب در آوردم؛ می خواستم او را از پشت سر بزنم که مقتول برگشت و متوجه من شد؛ با یکدیگر درگیر شدیم؛ پس از زدن ضربه ی اول، زمانی که مقتول روی زمین افتاد چند ضربه دیگر به او زده و به سرعت از محل فرار کردم؛ پس از آنکه به خانه رسیدم، با آذر تماس گرفته و به او گفتم که کار همسرش را تمام کردم. سرهنگ کارآگاه حمید مکرم، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس ...
تبانی زن جوان با مردی برای قتل شوهرش
، برادر شوهرم بود و به من گفت که همسرم زخمی شده و خواست تا به بیمارستان بروم. به پدرم زنگ زدم اما تلفنش در دسترس نبود، به مادرم زنگ زده و با او به بیمارستان رفتم. در شرایطی که شواهد اولیه حکایت از آن داشت که فرد یا افرادی به قصد سرقت و زورگیری به مقتول حمله ور شده و او را مورد اصابت ضربات متعدد چاقو قرار داده اند، کارآگاهان با حضور در محل جنایت موفق به شناسایی چندین دوربین مداربسته در ...
نحوه آزادسازی مهران به روایت سردار زهدی
فشار بیاورند تا خط را بشکنند و فرار کنند. خوشبختانه فرماندهان پیش بینی این وضعیت را کرده بودند و خط ما در آن منطقه خاکریز دو جداره داشت یعنی رو به جلو و عقب می توانستیم پدافند کنیم. وقتی فرماندهی قرارگاه از خالی بودن کله قندی مطلع شد به نقشه عراقی ها پی برد و به نیروهای آن خط و کلیه یگانها آماده باش داد. عراقی ها که از یک شیار از کله قندی خود را به نزدیک خط رسانده بودند با ...
آسمانی شدن تنها راه رسیدن به معشوق/ از توسل به حضرت زینب(س) تا آخرین زیارت امام مهربانی ها
تازه رفتم ِاذن جهاد رو از حضرت زینب (س) گرفتم و مطمئنم ایشان مرا به عنوان سربازش قبول کرد . اما نمی دانم چرا من آنجا باورم نشد اما برخلاف تصور من به طور اتفاقی 20 روز بعد به عنوان فرمانده گردان فاطمیون اعزام شد. وقتی داشت می رفت من باورم نمی شد بروند و دیگر برنگرد، گفتم میری تا پای پرواز و برمی گردی اما خندید و گفت انشا الله انشا الله بی بی (حضرت زینب) این دو سالی که من دربه در شدم اجر ...
بانوی دریاها
چیز به من داده است و همیشه در برابر عظمت و بزرگی خدای مهربان شکرگزار بوده و هستم. خدا خیلی بزرگ است و می دانم که مرا خیلی دوست دارد. 19+ 1 بندر گناوه، آموزشگاه ملوانی، 19پسر و تنها دختر حاضر در دوره آموزشی ملوانی. تصور این موضوع برایم بسیار سخت بود که وارد رشته ملوانی شدم. اگر بخواهم از سختی هایی که پشت سرگذاشتم بگویم یک کتاب می شود. پسرها از خوابگاه استفاده می کردند و دغدغه ...
فرزند عاشورا
خانه اش را نزدیک ما بیاورد. ماه رمضان سال گذشته ، به خانه ما آمده و به خواهرش قضیه رفتن به سوریه را گفته بود و زمانی که من متوجه شدم خیلی گریه کردم، محمد به من گفت مادر مرا حضرت زینب(س) برای پاسداری از حریمش دعوت کرده، مانع رفتن من نشو و اول تیر عازم سوریه شد. هر روز از سوریه تماس می گرفت، یک روز با من صحبت می کرد و یک روز با همسرش ، هر وقت به او می گفتم از سوریه چه خبر، می گفت زمانی که ...
کشتن شوهر با فرمان زن خیانتکار
پشت سر به او حمله کنم. اما او برگشت و متوجه من شد؛ با یکدیگر درگیر شدیم که پس از زدن ضربه اول، زمانی که مقتول روی زمین افتاد چند ضربه دیگر به او زدم و بسرعت از محل فرار کردم؛ پس از آنکه به خانه رسیدم، با آذر تماس گرفتم و به او گفتم که کار همسرش را تمام کردم. سرهنگ کارآگاه حمید مکرم، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ، دراین باره گفت: با توجه به اعترافات هر دو متهم به مشارکت در جنایت، قرار بازداشت موقت شان از سوی بازپرس پرونده صادر شد و آنها برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفتند. ...
حق سوران دوره گردی نیست
شد تا نزد کسی گردن خم نکند. زندگی در نگاه سوران مانند آبی است که همیشه در جریان است و اعتقاد دارد، نباید ایستاد و باید به هر قیمتی با آن همراه شد. از همان کودکی کار بود و کار زندگی در منطقه کوهستانی و کار در مشاغل مختلف برای کمک به خانواده او را از همان کودکی یک مرد بار آورد. خودش می گوید خیلی زود بزرگ شدم و از 12 سالگی برای اینکه کمک خرج پدرم باشم کار می کردم. آن روزها بازی و ...
در جمعه خونین مکه بر زنان چه گذشت؟
همسر شهید، زندگی نامه خاصی در دست نیست، اما از تعدادی که در میان صفحات مجازی قابل پیگیری بود، بخشی را در ادامه خواهیم گفت. شرافت السادات خسروی هاچه سو شرافت السادات متولد تیر 1309 در روستای هولاسو از توابع شهرستان شاهین دژ بود. جوانی او در کوران انقلاب بود، آن هم در منطقه ای که ضدانقلاب حضور داشت. شرافت السادات نه تنها با توطئه ها و دسیسه های ضدانقلاب برخورد می کرد که همسر و فرزندان ...
تبلور ژن خوب خانواده افغانستانی در چهار دهه جانبازی
سید علی اصغر را باردار شدم هم دست از کار نکشیدم تا اینکه علی اصغر بدنیا آمد. 18 سال داشتم که به همراه همسرم و پسر بزرگم که دو سال سن داشت و علی اصغر به خرمشهر رفتیم تا در نزدیکترین خط به جبهه ها خدمت کنم. به راه آهن که رسیدیم علی اصغر به بیماری سرخک مبتلا شد، خیلی حالش بد بود من هم سن زیادی نداشتم و نمیدانستم باید چه کار کنم. به بیمارستان رفتیم تا توانستیم مداوایش کنیم. آن روز خدا علی اصغر را ...
جزئیاتی درباره عملیات مرصاد
از دو گردان پیاده، یک گردان تانک، یک گردان ادوات، یک گردان ارکان، یک گروهان پشتیبانی رزمی و یک دفتر بوده است. هر گردان پیاده شامل 5 نفر بود که در 5 دسته 10 نفره سازماندهی شده بودند. تجهیزات هر تیپ عبارت بود از 4 تانک، 6 دستگاه هینو حامل تیربار سبک، 4 دستگاه جیب حامل تیربار، 2 دستگاه جیپ دوشکا، 2 دستگاه جیپ حامل توپ 106، 2 دستگاه جیپ حامل تیربار دولول، یک دستگاه ایفا حامل ضد هوایی چهارلول ...
دشت بیست سال خدمتم علی بود
دو نفر بودند کسانی که سنشان بالا بود را نمی گذاشتند بروند. بردمش حمام و سر و ریشش را رنگ کردم. بهش گفتم علی برو یه چند تا عکس تکی بگیر برای جلوی تابوت و رو بنر می خوایم. آن روز سر این قضیه خیلی باهاش شوخی کردم. آنقدر نگران بود که نگذارند برود، اجازه داد موهاش و ریش هاش رو رنگ کنم. بعد دوماه توقف در بهمن و اسفند سال گذشته، 16 فروردین امسال اولین پروازش به سوریه بود.علی در ابتدا فرمانده گروهان ...
نگاهی به زندگانی شهید غلامحسین رعیت رکن آبادی
. حاج غلامحسین به من می گفت: مدیون من هستی اگر درجبهه کاری داشتی و مرا صدا نزنی برای همین در منطقه شلمچه هم از ایشان کمک گرفتیم و در دژ مرزی تونل کندیم ولی چون سطح آب بالا بود و پر از آب می شد آن را رها کردیم. بعد از عملیات محرم در منطقه شرهانی یک ارتفاع 275 بود که گرده ماهی بود و نیروها وقتی از یک دسته به دسته دیگر می خواستند بروند مورد هدف تک تیراندازهای دشمن قرار می گرفتند ...
اگر نگران دین خود و خانواده تان هستید یک سفر زیارت بروید
بود رفت در زد و مادرش از پشت در پاسخ داد.گفت در را باز کن من هستم.مادرش گفت باز نمی کنم خسته شدم ، تو هر روز صبح با لباس تمیز می روی بیرون و غروب با لباس پاره و کثیف می آیی.بچه گریه می کرد ولی مادر در را باز نمی کرد.رفتم جلو گفتم پسرم اجازه می دهی من از مادرت خواهش کنم بروی داخل؟گفت بله در زدم و خودم را معرفی کرد،مادر در را باز کرد.گفتم چرا راهش نمی دهی؟گفت خسته م کرده است،لباس هایش را نگاه کنید ...
از فوت محمود جهان تا اولین واکنش نادر طالب زاده به حاشیه های حضورش در یک برنامه تلویزیونی+عکس
حضور دوباره اش گفت: واقعیت امر اینکه در جشنواره فیلم فجر حاضر باشم یا جایزه آن را دریافت کنم برایم اهمیتی ندارد. اینکه هر کاری به موقع اتفاق بیافتد به نظرم درست تر است. درخصوص آخرین فعالیت های خود در عرصه سینما و تلویزیون افزود: در حال حاضر مراحل تولید سریال "نوار زرد" را پشت سر می گذاریم. این اولین تجربه کارگردانی سریال برای من بوده که محمدرضا شفیعی تهیه کنندگی آن را بر عهده دارد. ...
با محمود دولت آبادی در 77سالگی
. گفت محمود دولت آبادی را می شناسی؟ گفتم بفهمی نفهمی. گفت خیلی آقاست. تا گفت خیلی آقاست، من فوراً متوجه شدم. گفتم چطور؟ گفت با خانواده ما رفت و آمد دارد و خواهرهای من عاشقش هستند و 15 روز هم با هم سفر بودیم و خیلی هم خوش گذشت. من حیفم آمد این هوشمندی آن جوان را فوراً افشا کنم و توی ذوقش بخورد. من زندان بودم وقتی او به عنوان دولت آبادی می آید و این حرف ها را می زند. این داستان به اواخر 55 ...
شهیده ای که با چادرش به خاک سپرده شد+تصاویر
رژیم بعث عراق قرار گرفت، قم همواره در طول تاریخ اسلام باعث ترس ، وحشت ،کینه و نفرت دشمنان اسلام بود، قم خواستگاه انقلاب بود و دشمنان کینه مردم قم را در دل داشتند و در بمباران شهرها، قم یکی از اولویت های دشمن بود. مدینه و دختر کوچکش در آن روز سرد و غمگین در حال عبور از کوچه بودند مدینه و دخترش زهرا میان در و دیوار خانه همسایه مانداند و ترکشی به سینه مدینه اصابت کرد و شهید شد و زهرا دخترک ...
بد رفتاری والدین با کودکان، تاثیری نا خودآگاهانه
اینقدر داد نزن. بگویید: بیا کمی آرامتر با هم حرف بزنیم. این روش خیره کننده به نام دستورات پنهان می تواند خیلی قدرتمند باشد. تنها کافی است دور جمله های منفی خط بکشید و کلام خود را به شکل مثبت بیان کنید. راز دوم: چرا گفتن را بس کنید یادتان باشد کودک شما هنوز بچه است و نباید از او انتظار استدلال منطقی داشته باشید. وقتی می بینید دختر 3 ساله شما برادر کوچکش را بی دلیل می زند، نا خود ...
روایت از مردی که خستگی را خسته کرده بود
عملیات برای آزادسازی خرمشهر. پس از دو هفته، آمبولانسی با چراغ قرمز گردون، دم در خانه ایستاد. ریختم. قلبم به کوبش افتاد. رانندة آمبولانس، دوست حسین، حاج آقا مختاران بود. سراسیمه جلو رفتم چشمانم حسین را می جست. دیدمش. روی برانکارد دراز کشیده بود و دست تکان می داد، کمی آرام شدم. *** ... شهادت شهبازی داغی سنگین بر دل حسین بود. این را در لابه لای، نامه ای که برایم نوشت، فهمیدم ...
حضرت شاهچراغ را بشناسیم
نیز برای عرض تسلیت به خانه ”ام احمد"مراجعه میکردند و این همه دلایلی آشکار بر شخصیت والای این بانو است. (سایت پورتال نور) منزلت در نزد امام هفتم: اسماعیل بن موسی (ع) برادر احمد (ع) میگوید: وقتی پدرم با فرزندانش به مزرعه خود در حوالی مدینه میرفت بیست نفر از خدم و حشم پدرم با احمد بودند، هرگاه احمد برمیخواست آنها هم بپامیخاستند و هر وقت احمد مینشست آنها هم مینشستند، و پدرم پیوسته به او ...
چرا آیت الله بروجردی مانع اعدام"نواب صفوی" نشد/سرباز آیت الله خامنه ای هستم
صحبتی از کسی نبود مطلع شدم نام 4 نفر را به عنوان مراجع جایزالتقلید بردند -دو نفر از قم و دو نفر از نجف- دو روز بعد از فوت مرحوم بروجردی بود که آقای فلسفی در منبر گفت "آقایان علما جلسه می گذارند، آنها معرفی می کنند و عجله نکنید" یکدفعه خبردار شدیم پدرم چنین چیزی گفتند. من این را شنیدم خیلی ناراحت شدم با عجله داشتم می رفتم طرف منزل پدرم که در راه با برادر بزرگم برخورد کردم. به ایشان گفتم شنیدم پدر ...
شناخت مختصری از زندگانی امام رضا علیه السلام
.../ روزی که می خواست از مدینه حرکت کند خاندان خود را گرد آورد و از آنان خواست برای او گریه کنند و فرمود: من دیگر به میان خانواده ام بر نخواهم گشت.(16) آنگاه وارد مسجد رسول خدا شد تا با پیامبر وداع کند. حضرت چندین بار وداع کرد و باز به سوی قبر پیامبر بازگشت و با صدای بلند گریست/ مخول سیستانی می گوید: در این حال خدمت حضرت شرفیاب شدم و سلام کردم و سفر بخیر گفتم. فرمود: مخول! مرا ...