سایر منابع:
سایر خبرها
مشاور کم حوصله وزیر ورزش تاب انتقادات فرهنگیان را نیاورد/ برخورد فیزیکی با یک معترض اصلاح طلب!/ مطالبات ...
سخنان واکنش نشان دادند و گفتند: خویشتن داری جای خود اما مامطالبات مان را بیان می کنیم. در حالی که کم کم صدای اعتراض فرهنگیان در مورد بیان مطالباتشان بلند می شد مشاور وزیر ورزش سخنرانی خود را نیمه تمام رها کرد و حاضر به شنیدن انتقادات نشد. بعد از این نوبت به فریدون احمدی نماینده اصولگرای زنجان و طارم در مجلس رسید، او در ابتدا با ارائه گزارشی از وضعیت نامطلوب اقتصادی سیستم ...
سواستفاده از دانش آموز برتر کنکور در 2 رشته
بدانند ناراحت نمی شوند؟آنها هم خودشان متوجهند، پزشکی مقداری در جامعه ما برتر از زبان دیده می شود. من از پنجم ابتدایی تا سوم دبیرستان در کانون زبان درس خواتندم. به نظرم خیلی مفید بود. مجبورم اینطور جواب بدهم. چه اجباری است؟نمی خواهم کسی از حرفایم ناراحت شود. هر چند خودم بعد از کنکور از بعضی چیزها ناراحت شدم. مثلا چه چیزهایی؟بعضی از آموزشگاه ها متاسفانه سواستفاده از اسم برخی رتبه های ...
علی رغم تأکیدات رهبری دولت مدعی است راهکار حقوقی برای پیگیری فاجعه منا وجود ندارد
خانواده ام گفتم " حاجی را بردند" . من اطمینان داشتم که سعودی ها از فرصت حضور رکن آبادی در خاک عربستان سعودی به سادگی نخواهند گذشت و این موضوع را بارها و بارها به ایشان گوشزد کرده بودم اما هر بار ایشان به من گفته بود که برای من حضور در ایران، لبنان، عربستان و ... یک معنا دارد. او به هدفش فکر می کرد که خدمت به اسلام بود و نهایت مسیرش که همیشه آرزوی آن را داشت( شهادت). دولت سعودی از ساعتهای اول فاجعه منا ...
دعای عرفه با صدای سید مهدی میر داماد+دانلود
وَسُکُونی وَحَرَکاتِ رُکُوعی وَسُجُودی ، و جای گوارایی خوراک و آشامیدنی ام،و بار بر مغز سرم و رسایی رگهایی طولانی گردنم،و آنچه را قفسه سینه ام در برگرفته،و بندهای پی شاهرگم،و آویخته های پرده دلم،و قطعات کناره های کبدم،و آنچه را در برگرفته غضروفهای دنده هایم،و جایگاههای مفاصلم،و پیوستگی پاهایم،و اطراف انگشتانم،و گوشتم،و خونم، و مویم،و پوستم،و عصبم،و نایم،و استخوانم،و مغزم،و رگهایم7و تمام ...
اعمال کامل شب و روز عرفه
...، و آنچه را قفسه سینه ام در برگرفته، و بندهای پی شاهرگم، و آویخته های پرده دلم، و قطعات کناره های کبدم، و آنچه را در برگرفته غضروف های دنده هایم، و جایگاه های مفاصلم، و پیوستگی پاهایم، و اطراف انگشتانم، و گوشتم، و خونم، و مویم، و پوستم، و عصبم، و نایم، و استخوانم، و مغزم، و رگهایمو تمام اعضایم، و آنچه در ایام شیرخوارگی بر آنها بافته شد، و آنچه زمین از سنگینی من برداشته، و خوابم و بیداری ام و ...
فاجعه منا همان سیلی بود که مرجان خواب دید
. آن موقع من نمی دانستم که این آخرین دیدار است . اما این تصویر همیشه در ذهنم مانده است. وقتی به مکه رسیدند با هم در تماس بودید؟ بله ...ما زیاد با هم صحبت می کردیم . یادم است یک بار تماس گرفتم اما تلفنش را جواب نداد. بعدچند بار دیگر هم زنگ زدم ، تا اینکه بالاخره جواب داد. گفت خواب بودم با زنگ تو بیدار شدم ، از صدایش هم معلوم بود که از خواب بیدار شده. بعد گفت چه کار خوبی کردی که ...
تروریست های خارجی چگونه به سوریه منتقل می شوند / زنی که برای جوانان داعشی سنگ تمام می گذارد
. وقتی گفتم، بدون مشکل وارد ترکیه شده ام، صدای تکبیر آنها بلند شد. از من خواستند، گوش به زنگ باشم، چون آنها باید کارهای سفرم به سوریه را انجام می دادند.البته قبلا پسر عمویم در رقه، شماره تماس زنی سوری از اهالی ادلب را به من داده و تاکید کرده بود، در ترکیه هرجا به بن بست خوردم از او کمک بگیرم. از فرودگاه خارج شدم و از یک تاکسی خواستم مرا به مسافرخانه ای در مرکز شهر ببرد. در مسیر ...
ماجرای پرت شدن دختر اصفهانی از خودرو
عشقم به او زیر سؤال برود سر آن قرار لعنتی رفتم... سوار ماشینش که شدم، احساس کردم او آدم همیشگی نیست، لحنش تند شده بود. با داد و فریاد مرا تهدید به آبروریزی و پخش کردن عکس هایم کرد. مدام می گفت به او خیانت کرده ام و به خاطرمرد دیگری می خواهم با او قطع رابطه کنم. خیلی ترسیده بودم، التماسش کردم نگه دارد ولی گوشش بدهکار نبود. تهدید کردم که خودم را بیرون می اندازم و حتی در را بازکردم که ...
عمو جهان، آقای تیتراژ!
نباشی گفتم: حامدجان مرا می شناسی؟ من سوپراستار نیستم؛ محمدرضا گلزار نیستم، من کریم جهانبخشم! من کارگرم.. . خندید و گفت: می دونم آقای سفیدکمر؛ آقا من خودم کارگرزاده ام؛ این حرف رو نزن. همیشه دلم می خواست ببینمت، انقد که اسمت رو توی تیتراژها دیدم... همان موقع آقای درمیشیان که دستیار آقای مهرجویی بود آمد و گفت: عموجهان هیچ جا نمی رود، شام باید بماند . بعد رو به بهداد گفت: حامدجان، ایشون آقای ...
پای خاطرات بازماندگان زلزله 55 سال پیش بویین زهرا
، احمد آقا شام نخورده. من اومدم اینو به مادرم گفتم و رفتم خوابیدم. توی خواب و بیداری، یادمه اول یک باد شدید اومد که تمام درها رو به هم می زد، آسمون هم برقی زد عین رعد و برق. بعد دیگه خونه رفت بالا و موندیم زیر آوار. حدود دو ساعت، من با دو تا خواهرام زیر شیب تیر سقف گیر افتاده بودیم. یک کلوخ چند کیلویی روی گردن خواهرم افتاده بود. منم از شکم تا پا، مونده بودم توی خاک. یک مقدار به خودم حرکت دادم که ...
بهنام: هرگز استقلال را نفرین نمی کنم
برنامه ام تماس گرفتند ولی همان لحظه که این خبر را به من داد، گفتم نمی خواهم به این موضوع فکر کنم تا طور دیگری تعبیر شود. اگر اهل بازارگرمی بودم، راحت از این طریق خودم را سر زبان ها می انداختم. * در برنامه 90 تو و محسن کریمی به عنوان مهاجمان پرتحرک استقلال در فصل شانزدهم معرفی شدید. در این باره حرفی نداری؟ من فصل قبل هفته چهارم به میدان رفتم و همان بازی هم گل زدم. کلاً خیلی ...
روز اعزام به حج، استخاره خوب در نیامد/ بعد از 3 هفته پیکر را تحویل گرفتیم
روحانی کاروان حاج آقا گفت خوش به حال ایشان که با لباس احرام رفت و مرا متقاعد کرد که ایشان دیگر زنده نیست. من بلند شدم و محکم و قوی گفتم: إنا لله و إنا إلیه راجعون، ما رأیت إلا جمیلا، الهی رضاً برضائک... اول یک شهید دیگر را به ما تحویل دادند که اشتباه شده بود و ایشان از مشهد بود. پیکر حاج آقا از جده رفته بود مدینه. من با خودم فکر میکردم ایشان علاقه زیادی به حضرت زهرا سلام الله علیها دارد ...
مخوف ترین قاتلان سریالی ایران
درآمد دزدی می کنند. من با اینها دشمنی دارم. اینها دشمن مملکت هستند. من به مملکت خودم خدمت کردم . اعدام اصغر قاتل در سحرگاه روز چهارشنبه ششم تیر سال 1313 شمسی در میدان توپخانه مقابل تشکیلات نظمیه مملکتی اجرا شد. سیف القلم محمدعلی وکیلی معروف به سیف القلم، سال 1287 خورشیدی در شیراز به دنیا آمد. در پنج سالگی بعد از جدایی والدینش از یکدیگر، همراه پدرش به حیدرآباد هندوستان مهاجرت کرد ...
زندگی درون سطل زباله
. می گویم نمی خواهی به خاطر خانواده ات، مادرت، بهبود پیدا کنی؟ من هم حاضرم کمکت کنم؟ عصبانی می شود و با فریاد می گوید: اسم مادرمو نیار، پاشو برو، زیاد باهات حرف زدم. پاشو برو. من دیگه بعد از بابام آدم نمیشم. برو. بسه دیگه . برو... در حالی که فریاد می زند، قوطی های نوشیدنی و کنسرو را به سمتم پرتاب می کند. به سرعت بلند می شوم و می ترسم که دیگر چیزی بگویم و با قدم های تند از او دور می شوم ...
سیّد کودتاچی که بود؟/ از کشف رضا شصت تیر تا آبادسازی سعادت آباد
آزاد شد. با آزادی از زندان، او که به 60 سالگی نزدیک شده بود، دیگر تمایلی به نقش آفرینی در سیاست نداشت. از این رو، رو به کار مورد علاقه خود، یعنی زراعت و پرورش دام و طیور آورد. "بعد از یک سال حبس در زندان شهربانی در اواخر سال 1325 که اجازه دادند آزاد بشوم، در محل مسکونی خودم در خیابان فیشرآباد چون به وسیله ی عده ای ژاندارم و پلیس محصور بودم و اجازه ی آمد و شد و ملاقات نداشتم، بیکار ...
سلام بر سفیر امام حسین(ع)/ همسرم! پسرمان انگار فهمیده پدرش می آید
... تو حاج احمد را انتخاب کردی و حاج احمد هم تو را. مثل خودش هم رفتی؛ با عزت و سربلندی. همسر عزیز و پدر مهربان، این روز ها حضورت را بیشتر از قبل احساس می کنم. به این باور رسیده ام که شهدا زنده اند. خودت که شاهد بودی. بعضی مواقع علی آقا، پسرمان گریه می کرد، خیلی بی تابی می کرد. خسته که می شدم با تو حرف می زدم و می گفتم: محسنم، علی را چه کار کنم؟ خودت بیا . تو می آمدی، چون علی آرام ...
ورزش، وسیله ای برای ترویج معنویت
از همه چیز دور باشم یا اصلاً نباشم. یک روز خیلی ناگهانی تصمیم گرفتم به کوه بروم. از خانه بیرون زدم. راه را هم بلد نبودم. ماشین گرفتم و گفتم که می خواهم به کوه بروم. راننده هم من را به سمت کوه های دارآباد برد. نگهبان آنجا وقتی دید که من یک دختر تنها هستم راه را نشانم داد. به آنجا که رسیدم انقدر زیبایی و چیزهای خاص دیدم که فراموش کردم برای چه به اینجا آمده بودم. نرگس آن روز تنها به دل کوه زده بود ...
جنایت تعاونی شماره 13
نشسته بود. او با چاقو یک ضربه به کتف علی و بعد هم یک ضربه به گردن او زد. علی ابتدا فکر کرد کسی با او شوخی کرده اما وقتی دستش را از روی گردنش برداشت خون فواره زد. ضارب ریش های بلند و سبیل کم پشتی داشت. ساسان طرف راست علی روی صندلی یکی مانده به آخر نشسته بود که با داد و فریاد علی متوجه ماجرا شد. تا ساسان خواست به خودش بجنبد، آن جوان یک ضربه هم به دست او زد. همه این اتفاقات کمتر از 10ثانیه رخ داد. من ...
در رثای ابراهیم یزدی ، بزرگ مردی از تبار ایمان
...، رفتم و از آنجا به منزل دکتر یزدی تلفن زدم که همسر محترم ایشان پاسخ گو بودند و من از سابقه و چگونگی یافتن تلفن ایشان گفتم و سرکار خانم بسیار بانزاکت مرا پاسخ دادند و ساعت مناسب برای تماس با دکتر یزدی را اطلاع دادند. هنگام نخستین صحبت تلفنی با دکتر یزدی مهربانی او در اوج بود و ایشان شماره یک دانشجوی ایرانی- کویتی که در دانشگاه ما دکترای همان رشته مرحوم دکتر یزدی را می خواند، دادند و ...
بسیاری از اسرار دفاع مقدس به خاک سپرده شد/ شهیدی که جای من دفن شد گمنام ماند
بودند زیرا من بعد از هر عملیاتی به خانه می رفتم یا نامه می فرستادم، اما بعد از آن عملیات که نه نامه داده بودم و نه به خانه رفته بودم، خانواده مطمئن شده بودند که من به شهادت رسیده ام. وی افزود: برادرم به منطقه آمد و از حال من جویا شد که بچه های رزمنده به او گفتند: من به شهادت رسیده ام. آنها به برادرم گفتند تعدادی از شهدا که مجهول الهویه هستند را به سردخانه اندیمشک برده اند، به آنجا بروید ...
بقیه فرزندانم را هم به سوریه می فرستم/ خانواده ام از ترس طالبان فراری هستند
.... از آن جایی که وضعیت مالی برادرم خوب نبود، سال 94 سید زمان برای کار به ایران آمد و در خانه ما ساکن شد. خرج خانواده اش را با کارگری به دست می آورد. وی ادامه داد: در فضای مجازی با تیپ فاطمیون و وقایع سوریه آشنا شد. او از خوی وحشی داعش و فعالیت هایشان آگاهی داشت و با اطلاع و بدور از احساسات تصمیم گرفت که راهی سوریه شود. در کانال های تلگرامی مربوط به شهدا عضو بود و اخبار سوریه و شهدای ...
عامل حادثه ترمینال جنوب: مسخره ام کردند چاقو کشیدم!
بروم مادرم را ببینم و دوباره به تهران برگردم. چه شد که با چاقو به کارکنان تعاونی حمله کردی ؟ اتوبوس تأخیر داشت و وقتی به آنها اعتراض کردم، مرا مسخره کردند که خیلی عصبانی شدم و همان لحظه تصمیم گرفتم از آنها انتقام بگیرم. بیشتر توضیح بده ؟ ساعت 9 صبح به ترمینال آمدم. مرد دادزنی مرا به تعاونی 13 برد. او گفت که اتوبوس ساعت 11 و 30 دقیقه حرکت می کند. من 42 هزار تومان به ...
یادداشت های یک کارمند وظیفه شناس
آقای فلانی زاده جهت رسیدگی و هرگونه اقدام مقتضی به پیوست تقدیم می گردد. لطفا این اداره کل را از نتیجه اقدامات مطلع فرمایید. آقا، مرا می گویید! زنگ زدم به همان اداره کل، عصبانی. با مسئول رسیدگی به اون نامه صحبت کردم. گفت: اینا رو خودتون خواسته بودید. گفتم: مرد حسابی، ما مرغ و خروس می خوایم چی کار؟ مگه باغ پرندگان راه انداختیم؟ گفت: ایناش دیگه ربطی به ما نداره. شما توی نامه تون پرنده ...
شایستگی باید مبنای مدیریت ها باشد به نظارت دقیق نیازمندیم
ایران اسلامی، اصول، خط مشی و برنامه دولت دوازدهم را در حوزه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تشریح و ضمن تبیین مهمترین مسایل روز کشور، مواضع کشورمان را درباره تازه ترین مسایل منطقه ای و بین المللی بیان کرد. حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی در ابتدای این گفتگوی تلویزیونی که سه شنبه شب برگزار شد، از نمایندگان مجلس شورای اسلامی به خاطر رأی اعتماد بزرگی که به دولت دوازدهم در مجلس دادند و ...
روایت خاموشی فرهاد در سال های پس از انقلاب
که این آدم کیست. دوستی در مجله چلچراغ داشتم و از او خواهش کردم تا آدرس یا تلفنی از این آقای پدرام برای برایم پیدا کند و او هم بعد از مدت ها گشتن سرانجام یک شماره تلفن برای من گیر آورد. من تلفن زدم و خودم را معرفی کردم و گفتم دلم می خواهد شما را ببینم. شما هم استقبال کردید و قرار گذاشتیم و شما هم به اتفاق همسرتان آمدید خانه من و فرهاد و اینطوری آشنایی ما شروع شد و من از بابت آن خیلی خوشحالم. ...
عروس جوان از شب عروسی دل تنگ بود!
این بود که زندگی خوبی برای خودم بسازم اما از شوهر هم شانس نیاوردم. او برایم ارزش و احترامی قائل نیست و گاهی تهمت های زشت و ناروا می زند. چند ماهی است که متوجه شده ام تفننی سیگار می کشد و مواد مخدر مصرف می کند. سر این مسئله درگیر شدیم. کم محبتی های نامادری ام را بر سرم می کوبد و مرا بی کس و کار خطاب می کند. دلم شکسته بود. از خانه کردم و به کلانتری رفتم. با کمک کارشناس کلانتری، مادرشوهرم ...
اس ام اس شهید حججی در روز عرفه/ نامه دردناک همسر شهید + عکس
سالهای با هم بودنمان.تو هم بیا و برایم بگو.از لحظه لحظه شیرینی های این سفر! به گزارش تسنیم شهید محسن حججی یکی از نیروهای لشکر زرهی 8 نجف اشرف و از نیروهای فعال موسسه شهید احمد کاظمی بود. او اهل اصفهان و 25 ساله بود که در منطقه مرزی عراق و سوریه طی یورش داعش، اسیر و دو روز بعد از اسارت همچون سالار شهید اباعبدالله الحسین علیه السلام به درجه رفیع شهادت نائل شد و پیکرش در دست تروریسیت های داعش ...
اعتراضِ رحمانیان به یک خبرنگار: سال هاست حکم اعدام مرا صادر کرده اید
تئاتر ایجاب می کرد هزینه بر بود. با این حال، حتی پیشنهاد دادند که از طریق ارکستر سمفونیک هم شما را حمایت خواهیم کرد. ما نیز بر این اساس تمرین ها را شروع کردیم و همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا اینکه، بحث مخارج و هزینه ها مطرح شد، و به ما گفتند که به دلیل آنکه ساعت اجرای برنامه های موسیقی در تالار وحدت، ساعت 21:30 گرفته شده، باید دو برابر دیگر اجراها، یک چک 500 میلیونی به ما بدهید. به این ترتیب نه ...
روایت حسن عباسی از پشت پرده باب اسفنجی/ اتفاق عجیب در مراسم تودیع و معارفه وزیر صنعت
در یکی از رده های سنی هستم و فوتبال بازی می کنم. بیگناهم، من ورزشکار هستم و اشتباهی در بین معتادان دستگیر شدم. در محله آریاشهر با دوستانم بودم که مأموران به آنجا آمدند و دو معتاد فرار کردند. در این حین نمی دانم چه شد که مرا به عنوان معتاد خرده فروش مواد مخدر دستگیر کردند. من معتاد نیستم. فقط به خاطر قد بلند و نوع پوششم قیافه غلط اندازی دارم. /میزان ابتکار: فمینیست نیستم معاون ...
پیمان قدیمی: برای مردمی نوشتم که سواد خواندن نداشتند
است و هم عجیب. خوب از آنجایی که احتمالا غمنومه فریدون متن درست و درمانی است که خیلی از مخاطبان باور نمی کنند آدمی در سن و سال من (بیست و دو سالگی) آن را نوشته باشد. و عجیب به این علت که برای خودم و با انتظاراتی که از خود دارم و کارهایی که این روزها درگیرشان هستم غمنومه ی فریدون به هیچ عنوان متن و اتفاق عجیبی نیست. چه چیزی شما را به سمت ادبیات کشاند و شروع فعالیت حرفه ای تان در این عرصه ...