سایر منابع:
سایر خبرها
زنی که در خرمشهر سه بار دستگیر و آزاد شد
مجبور شدیم خانه و زندگی چند ساله را همانطور که بود بگذاریم و شهر را ترک کنیم و آواره شویم. شب و روزگارم گریه شده بود. پدر بیچاره اش به این طرف و آن طرف می رفت تا شاید خبری بگیرد ولی دست خالی برمی گشت. تا اینکه بعد از 8 ماه که از آوارگی ما گذشته بود، از طرف صلیب سرخ نامه ای دریافت کردیم. نامه از محمود عزیزم بود. محمود علاوه بر پسرم، دوستم هم بود. همه ی حرفهایم را به او می زدم. او بیشتر از ...
متهم: فقط به فرار فکر می کردم
خاطر در خیابان ها پرسه می زدم تا در فرصت مناسبی که عمه ام خانه اش را ترک می کند، به خانه بروم و مواد را بیاورم. مهدی و احمد همراهم بودند اما چون زیاد معطل شدند، احمد به آرایشگاه رفت. من و محمد در خیابان بودیم که متوجه شدیم مردی خودرواش را مقابل در خانه روشن رها کرده است. بلافاصله پشت فرمان نشستم اما همان لحظه مرد جوان و همسرش شروع به داد و فریاد کردند. چون سابقه کیفری داشتم، ترسیده بودم و حتی صدای آن ...
عاملان قتل بنیتا را قصاص کنید
خانه عمه او رفتیم. هر کاری کردم که به خانواده بچه کمک کنم نتوانستم. کلاه سرم بود و با یک موتور خودم را به احمد رساندم. گفتم خودروی روشن را با بچه صاحب ماشین دزدید. جرأت نکردم که به محمد زنگ بزنم. حوالی قیامدشت به محمد زنگ زدم و گفتم بچه داخل ماشین بود. به او گفتم جنس نمی خواهم. به سمت قیامدشت با محمد روبه رو شدم. قسمش دادم که تو رو به حضرت عباس(ع) این بچه را به خانواده اش برسان. ترسیده بودم. همان روز ...
جزئیات جدید از نحوه مرگ بنیتا، دختربچه 8ماهه
خطاب به متهم گفت: اظهارات شما با اظهارات مندرج در کیفرخواست و گزارش های پلیس آگاهی متناقض است. متهم ادامه داد: در مرحله اول در خانه شاکی بودم. بعد در قیامدشت مهدی را دیدم که به او گفتم اگر نیایی ماشین را رها می کنم و کاری ندارم. من در پاکدشت زندگی نمی کردم و در مشیریه پیش عمه ام زندگی می کردم. در این فاصله درباره بچه صحبتی نکردم و فقط مهدی گفت بچه را تحویل آژانس بده که من از ترس مأموران به سمت ...
حاج حسن: خدا هست این حرف امام(ره) است
را با شجاعت در نگارش و تعهد او در برابر انقلاب می سنجیدند. آن چه از نظر می گذرد، بخش هایی از گفت وگوی ما با حاج حسن است؛ هر چند همین گفت وگو هم برای خیلی ها قابل تحمل نیست، به ویژه آنانی که او را به سبب روحیه انقلابی اش تحمل ناپذیر می دانستند؛ گفت وگویی که بخشی از آن با خوردن ناهاری ساده در دفتر کیهان همراه بود. در این گفت وگو ما مهمان برادرانمان در کیهان (حاج حسن شایانفر، حاج آقای ...
نان درآوردن از زیر سنگ در میان خشکسالی و شن بادهای 120 روزه
قیمتی به سفره خانه اش می برد. از کارش هم راضی ست: از کارگری که بهتر است. به سنگ کلسیت اشاره می کند و می گوید: این سنگ را کیلویی 50 هزار تومان می خرم. 50 نگین هم که از آن درآورم، هر نگین هم 10 تومان بفروشم، سودم را برده ام. او در بیست و هشتمین نمایشگاه صنایع دستی مشتری های خوبی هم پیدا کرده است. مرد جوان سنگ های تراش نخورده او را زیر رو می کند و نزدیک به 10 نوع سنگ را برمی دارد. سنگ ها استفاده خاصی ...
مادر بنیتا: گذشت نمی کنم
از داخل خودرو برداشتم و آن را عوض کردم. مأموران در داخل پاکدشت مرا تعقیب می کردند. رئیس دادگاه خطاب به متهم گفت: اظهارات شما با اظهارات مندرج در کیفرخواست و گزارش های پلیس آگاهی متناقض است. متهم ادامه داد: در مرحله اول در خانه شاکی بودم. بعد در قیامدشت مهدی را دیدم که به او گفتم اگر نیایی ماشین را رها می کنم و کاری ندارم. من در پاکدشت زندگی نمی کردم و در مشیریه پیش عمه ام زندگی می کردم. در این ...
تکه های گوشت و پوست باقی مانده لای لباس شهدا
کوه های سر به فلک کشیده ی کردستان، دست و پاهایی که صاحبان واقعی آن هرگز پیدا نمی شد. از قضا آن روز اطراف قبرستان ناآرام بود. درگیری با ضد انقلاب جریان داشت و صدای گلوله ها شنیده می شد. به هر حال با سرنیزه مشغول کندن چاله شدم و قبر کوچکی را کندم و پای جا مانده را به دل خاک بدرقه کردم و این لحظه ها برای من تلخ ترین لحظه ها بود. دفعه ی بعد وقتی که می رفتم، روی اغلب ان قسمت هایی که عضوها را دفن کرده بودم، گل لاله روییده بود. منبع: مشرق انتهای پیام/ مروری بر خاطرات خانم عزت قیصری در کتاب دادا ...
بی باکی شهید شجاعی در جابجایی اعلامیه امام (ره)
...: در بهمن ماه سال 63، در محلی بین اهواز و خرمشهر مستقر بودیم که تلفن نداشت. حاج احمد برای تلفن زدن به قرارگاه لشکر به اهواز آمد. قرار شد شب را نزد ما که در یک کانکس، در محوطه قرارگاه بود سپری کنیم. موقع خواب گفتم: این کانکس اطرافش باز است؛ هر چه زیر و روی آن را می اندازیم، باز گرم نمی شویم. گفت: تو می خواهی در پادگان نظامی، آن هم در حال جنگ، مثل خانه راحت بخوابی؟ با آورکتی که پوشیدی بخواب. این ...
متهم ردیف اول پرونده بنیتا: بچه به چشم هایم نگاه می کرد/قتل را قبول ندارم، جای ماشین را به پلیس گفتم
جنس را می دهم. احمد به سمت ارایشگاه رفت و من و محمد به سمت خانه عمه او رفتیم. متهم تصریح کرد: او خودروی روشن دید و به سمت ماشین رفت و سوار شد. هر کاری کردم که به خانواده بچه کمک کنم نتوانستم، کلاه سرم بود و با یک موتور خودم را به احمد رساندم. حوالی قیامدشت به محمد زنگ زدم و گفتم بچه داخل ماشین بود. به او گفتم جنس نمی خواهم. به سمت قیامدشت با محمد روبرو شدم قسمش دادم که تو رو به حضرت ...
بیژن کامکار: هیچ کس در موسیقی ایران به اندازه ی من عاقبت به خیر نیست
پیش با پژمان حدادی در ارتباط بودم و بعد از پیوستن او به کارگاه ساخت ساز پادوک به همراه محسن فرمانی محبت کردند و شاید چیزی حدود 10 ساز ساختند و به خانه من آوردند. من می زدم و اشکالاتش را می گفتم که یکی از آن ها تیزی صدای زنجیرها بود طوری که انگار روی پوست پونز ریخته ای و من گفتم اگر زنجیرها را یک میلیمتر از پوست دور کنیم احتمالا بهتر می شود و بهنجارتر هم شد. در مورد وزن ساز که بسیار برایم مهم بود ...
گردو بازی با چاشنی شیمیایی
... یک راکت ویژه هم جلوی چادر فرماندهی زدند، طوری که چادر پاره شده بود و فقط میله ها مانده بودند. وقتی از چادر بیرون آمدیم متوجه شدم که گاز شیمیایی از تمام شیار این کوه ها مثل ابر فوران می کند و بالا می آید. تنها کاری که توانستم بکنم، اعلام کردم و داد زدم که برادر ها از چادر بیرون بیایید و به بالای کوه بروید. تا نفر آخر را به سمت بالای کوه هدایت کردم، ولی خودم سر تا پا به مواد شیمیایی آلوده شده بودم، خیلی گاز استشمام کرده بودم. ...
قاتل بنیتا در دادگاه چه گفت؟ | اعترافات و ادعاهای عجیب سه متهم قتل بنیتا +عکس
شما با اظهارات مندرج در کیفرخواست و گزارش های پلیس آگاهی متناقض است . متهم ادامه داد: در مرحله اول درب خانه شاکی بودم. بعد در قیامدشت مهدی را دیدم که به او گفتم اگر نیایی ماشین را رها می کنم و کاری ندارم. من در پاکدشت زندگی نمی کردم و در مشیریه پیش عمه ام زندگی می کردم . در این فاصله درباره بچه صحبتی نکردم و فقط مهدی گفت بچه را تحویل اژانس بده که من از ترس ماموران به سمت خانه مهدی نرفتم ...
برجام مجازاتی است که برای مجرم نوشتند/ ما می توانیم به آمریکا ضربه کاری بزنیم
دستگاه اجرایی را در دست دارد، حرکت می کند. او می رود برنامه می سازد و روی آنتن هم می رود ولی رئیس صداوسیما هیچ تحلیلی روی آن موضوع ندارد. یک دفعه روی برجام، درباره آن اقدام مشترک و نه آن برنامه جامع، شروع به حرف زدن می کنند. یعنی دو تا مجری بین مردم صحبت می کنند، همه فکر می کنند فتح الفتوح شده است. بعد یک دفعه جریان فکری دیگر می آید، می رود در برنامه ای مثل ثریا، جهان آرا، یا خبر 20:30، حرف های دیگری ...
"حنجره های زخمی" جامع ترین مرجع مداحان شهید لشکر 31 عاشورا
با آغاز جنگ؛ در روزهایی که صدام پالایشگاه تبریز را مورد هدف قرار می داد، نمایش هایی با محتوای حمله صدام به ایران را به روی صحنه می بردیم. مسجد غریبلر در آن ایام جزو مساجد محوری تبریز و در کنار مسجد شهدا تنها مساجدی بودند که نیروهای اعزامی به جبهه های حق علیه باطل را آموزش می دادند. وقتی جنگ شروع شد من در مقطع راهنمایی درس می خواندم و همچون همسالانم بی تاب حضور در جبهه بودم اما به خاطر کم ...
فریدون عباسی: برجام مجازاتی است که برای مجرم نوشتند
آمانو از پارچین هم اکنون اتفاق افتاد. رجانیوز- بعد از برجام و بعد از قطعنامه 2231 من مصاحبه ای از شما گرفته بودم و در آن مصاحبه شما گفتید، اینها در آینده به همین گزارش آمانو استناد می کنند و بهانه جدید می آورند. بله بنده حرف زدم ولی می دانید چه کار کردند؟ تهدیدم کردند. خیلی جالب است. یعنی اگر من آمدم حرف زدم مسئله ملی برایم مهم بود، یعنی امنیت کشور برایم مهم بود. حفظ آدم ها برایم ...
قصاص در ملا عام برای متهم ردیف اول و اشد مجازات برای متهم ردیف دوم پرونده بنیتا
از داخل خودرو برداشتم و آن را عوض کردم چون ماموران پاکدشت مرا تعقیب می کردند . در این حین قاضی کشکولی خطاب به متهم گفت: اظهارات شما با اظهارات مندرج در کیفرخواست و گزارش های پلیس آگاهی متناقض است و شما چند بار بعد از سرقت با م در تماس بودی که متهم پاسخ داد: در مرحله اول درب خانه شاکی با او بودم. بعد در قیامدشت م را دیدم که به او گفتم اگر نیایی ماشین را رها می کنم و کاری ندارم و برای بار سوم ...
کاش معاون اولی احمدی نژاد را پذیرفته بودم!
شما همیشه دارید بحث سیاسی می کنید، پس کی کار می کنید؟! زمانی که بحث ملی شدن صنعت نفت بود، من دانش آموز بودم و به شدت فعال. هم در تظاهرات ها شرکت می کردم و هم داد خوب می زدم. فعالیت های من بیشتر تبلیغی بود. دبستانم در همان خیابان پامنار بود. بچه همان محله بودید؟ نه، ما بچه سه راه سیروس بودیم، چاله میدان معروف؛ مغز میدان سید اسماعیل که به میدان سیداسمال معروف است، کوچه پولک. بعد از ...
تقاضای قصاص در ملأ عام برای متهم پرونده بنیتا +عکس
و گزارش های پلیس آگاهی متناقض است . متهم ادامه داد: در مرحله اول درب خانه شاکی بودم. بعد در قیامدشت مهدی را دیدم که به او گفتم اگر نیایی ماشین را رها می کنم و کاری ندارم. من در پاکدشت زندگی نمی کردم و در مشیریه پیش عمه ام زندگی می کردم . در این فاصله درباره بچه صحبتی نکردم و فقط مهدی گفت بچه را تحویل اژانس بده که من از ترس ماموران به سمت خانه مهدی نرفتم . در این لحطه پدر ...
تقاضای قصاص در ملاءعام و اشد مجازات برای متهمان/ مادر بنیتا: گذشت نخواهم کرد/ جلسه بعدی دادگاه چهارشنبه ...
مرا تعقیب می کردند . رییس دادگاه خطاب به متهم گفت: اظهارات شما با اظهارات مندرج در کیفرخواست و گزارش های پلیس آگاهی متناقض است . متهم ادامه داد: در مرحله اول درب خانه شاکی بودم. بعد در قیامدشت مهدی را دیدم که به او گفتم اگر نیایی ماشین را رها می کنم و کاری ندارم. من در پاکدشت زندگی نمی کردم و در مشیریه پیش عمه ام زندگی می کردم . در این فاصله درباره بچه صحبتی نکردم و فقط مهدی ...
درخواست قصاص در ملاءعام برای عامل قتل بنیتا
پلیس آگاهی متناقض است. متهم ادامه داد: در مرحله اول در خانه شاکی بودم. بعد در قیامدشت مهدی را دیدم که به او گفتم اگر نیایی ماشین را رها می کنم و کاری ندارم. من در پاکدشت زندگی نمی کردم و در مشیریه پیش عمه ام زندگی می کردم. در این فاصله درباره بچه صحبتی نکردم و فقط مهدی گفت بچه را تحویل آژانس بده که من از ترس ماموران به سمت خانه مهدی نرفتم. در این لحطه پدر بزرگ بنیتا با صدای ...
حضور متهمان در دادگاه/ قرائت کیفرخواست توسط سرپرست دادسرای جنایی/ گرمازدگی علت فوت بنیتا/ درخواست قصاص ...
نمی کردم و در مشیریه پیش عمه ام زندگی می کردم . در این فاصله درباره بچه صحبتی نکردم و فقط مهدی گفت بچه را تحویل اژانس بده که من از ترس ماموران به سمت خانه مهدی نرفتم. در این لحطه پدر بزرگ بنیتا با صدای بلند خطاب به متهم گفت: شیشه های ماشین همه بالا بوده است و حاشیه نرو. قاضی گفت: چرا بچه را در آن محل رها کردی؟ متهم گفت: انجا تره بار بود و تردد زیاد صورت می گرفت. من زمانی که با ...
گفتم سرهایتان فدای سرآقا امام حسین(ع)
یک دل سیر بچه هایم را نگاه کردم. با تعجب برگشتند و به من گفتند: مادر واقعاً اجازه دادی؟ گفتم: بله، اجازه دادم . بعد رو به من گفتند: شما که اجازه دادی خبرداری که داعشی ها با مدافعان حرم چه کار می کنند؟ من در تلویزیون دیده بودم که داعشی ها یک جوان را زنده زنده آتش زدند. با لبخند به آن ها گفتم: مگر داعشی ها چه کار می کنند؟ گفتند: داعشی ها سر مدافعان حرم را از تنشان جدا می کنند ...
دوره شهرداری احمدی نژاد شبیه بعد انقلاب بود و نیروها با سلامت کار می کردند
های سیاسی ضد رژیم داشتند. روزنامه ها را می آوردند، می خواندند و بحث می کردند به گونه ای که مادرم گاهی به پدرم می گفت شما همیشه دارید بحث سیاسی می کنید، پس کی کار می کنید؟! زمانی که بحث ملی شدن صنعت نفت بود، من دانش آموز بودم و به شدت فعال. هم در تظاهرات ها شرکت می کردم و هم داد خوب می زدم. فعالیت های من بیشتر تبلیغی بود. دبستانم در همان خیابان پامنار بود. بچه همان محله بودید ...
به فوت پدرمان مشکوکیم
خواست و او گفت که بله حتما برو . خوب هم درس بخوان. فقط سعی کن یک جور هیاتی داشته باشی که قابل قبول باشد از نظر خانواده. ایشان هم رفت و درسش را خواند، حتی خاطرم هست که پدرم دانشسرای مقدماتی تدریس می کرد. من یک بچه پنج، شش ساله بودم و گاهی که سر کلاس می رفتند مرا با خودشان می بردند. پدرم هیچ اجباری نکرده بود ولی شاگردهای دختر به میل خودشان روسری سر می کردند. مطلقا حرفی در کلاس نشنیدم که به آن ها ...
جنگ یک روایت ندارد
.... شیرین از زمانی مرا درگیر خودش کرد که در مطبوعات خواندم توی خیابان های تهران بچه شیری پیدا شده. رها شده. باورش برایم خیلی سخت بود. این داستان را پیوند زدم به شخصیت دختر و خانواده ای که یکی از عزیزانش را از دست داده. سابقه ذهنی من هم که معلوم است اولین گزینه مردان جنگی بودند. داستان پیشگویی را سال ها قبل درباره یکی از علما خوانده بودم. تردید از من است این طور که یادم می آید از علامه طباطبایی ...
همسر شهید: محمدجواد به قدری خجالتی بود که در روز خواستگاری صورتش را پشت گل پنهان کرده بود/ حسین که به ...
زینب تنگ شده؛ دوست دارم آنها را ببینم. من آرامش کرده و گفتم چند روز دیگر برمی گردی و ان شاءلله بچه ها را می بینی. بعد از اینکه تلفن را قطع کردم توی حیاط رفتم؛ دستانم را رو به آسمان بلند کرده و گفتم خدایا اگر قرار بر شهید شدن است، فقط یک بار دیگر بچه ها را ببیند و این آرزوبه دلش نماند ! حمدجواد بااینکه می دانست شاید هرگز برگشتی نداشته باشد، کاملاً آماده بود و همراه دوستش موسی جمشیدیان در ...
پیشنهادی سازنده برای تکمیل پرسرعت پالایشگاه ستاره خلیج فارس
باعث شده قیمت تمام شده محصولات و اختلاف بین ورودی و خروجی آن بالا باشد. خوشبختانه در حال حاضر کارخانه جان گرفته و در حال کار است ولی هنوز سودآور نشده است. مسئله دیگری که من با آن مواجه شدم تعیین اعضای هیات مدیره شرکت های زیرمجموعه بود. با بخشنامه اصلاح بخشی از مواد قانون تجارت که بر اساس آن هیچ کس نمی تواند در آن واحد در دو هیات مدیره عضو باشد، باید تعداد زیادی اعضای موظف و غیرموظف هیات مدیره را ...
کلیشه برعکس!
همه سمتش برگشتند و او هم حالت چشم غره به من گرفت. آقایی از آن وسط گفت: نه هر کلیشه ای ولی تمام کلیشه هایی که درباره زن ها هست را باید عوض کرد! رو به او گفتم باور کن که اینطور نیست؛ مثلا من هر کاری هم کنم نمی توانم به بچه ام شیر بدهم. حتی علاقه هم دارم ولی از دستم ساخته نیست. همانطورکه بانوان نمی توانند ریش پروفسوری یا ناپلئونی بگذارند. خانم اولی گفت: تو هیچ می دونی که چه ظلم هایی به خاطر همین افکار ...