سایر خبرها
بسیجی نام آشنای کمپلو و مسجد زین العابدین اهواز
فاش نیوز - الان که سی و اندی سال از روزهای دفاع مقدس می گذرد، هنوز صدای رزمندگان بسیجی مسجد امام زین العابدین (ع) را در گوشم حس می کنم. آنها چند نفری به خانه ما می آمدند. گاهی بعد از عملیات بود و گاهی چند روز قبل از اعزام به جبهه؛ بچه های با حالی بودند و صفای درونی خاصی داشتند. یک معنویت خاصی در تُن صدایشان بود که دوست داشتنی شان می کرد و خیلی هم با مرام بودند. وقت خداحافظی ...
چهارمین متهم به عنوان مطلع در دادگاه حاضر شد/قاضی کشکولی: یکشنبه هفته آینده پس از شور با همکاران رای ...
گرم شیشه به 5 سال حبس در زندان محکوم شدم و به مواد مخدر اعتیاد ندارم. وی در خصوص روز حادثه گفت: من با مهدی در زندان بودیم، زودتر از او آزاد شدم، او بعد از من آزاد شد. آن شب به من زنگ زد که من در خاوران بودم، با هم در میدان آقا نور ساعت 5 صبح قرار گذاشتیم. مهدی به من گفت که برای تهیه جنس پیش محمد برویم، در بین راه مهدی بهانه آورد که محمد جوابم را نمی دهد، ماشینم خراب نبود و هیچ احتیاجی ...
در صحنه اسارت حججی چه گذشت؟
و وظیفه اش شکستن محاصره سامرا بود. در آزادسازی جبهه بلد- سامرا اساسی ترین نقش را داشت. حسین آن موقع می گفت: تا وقتی حرم حضرت را با خمپاره می زنند من سنگرم در حرم است. سنگرش همانجا بود. همانجا می خوابید، زندگی می کرد، می جنگید و همه کارش آنجا بود. سال 92 یا 93 بود که مرتضی مجروح شد و به دستور حاج قاسم به تهران منتقل شد. در سال 93 ازدواج کرد و بعد مجددا اعزام شد اما اینبار به سوریه تحت ...
از خواب ابدی شیوا تا کابوس های نازنین
علیرضا و امیرمحمد و سه دختر به نام های امینه، عالمه و زهرا دارم. دخترم زهرا یک هنرمند است و چندین سال از دبستان تاکنون که پیش دانشگاهی است در گروه سرود فعالیت داشته و چندین رتبه اول و دوم کشوری دارد و هرسال برای مسابقات اعزام می شود؛ اردوی شیراز سومین اردوی امسالش بود که تقدیر این طور رقم خورد. با مشقت فرزندانت را بزرگ کنی و بعد... شیوا حدود 10 روز پیش ازاین اتفاق از اردوی مسابقات ...
زنی که در خرمشهر سه بار دستگیر و آزاد شد
چادر عربی خود را پوشانده بود. چهره مهربانی داشت ولی پر از غم و رنج و پریشانی. نامش بتول بود ولی به او مامان محمود می گفتند. سال قبل هم او را در مراسم محرم دیده بودم. تقریبا همه او را می شناختند. چنان از خود بی خود شده بود و به رسم جنوبی ها به صورتش می زد که انگار کسی را نمی بیند. هر کسی که او را در آن حال می دید دلش برایش کباب می شد. وفیهه او را می شناخت. روز تاسوعا متوجه شدم خیلی گریه ...
قفلی که جنگجو برای شهادت به پنجره فولاد بست
مدت در جهاد سازندگی خدمت می کند. اما هنوز دو ماه از شروع کارش در جهاد نگذشته بود که نمی تواند تحمل کند و به همراه چند تن از دوستانش به غرب می رود و بعد از آشنایی با شهید چمران به گروه جنگ های نامنظم ملحق می شود. ما سه پسر و دو دختر بودیم که برادرانم حسن و احد از سال 1359راهی جبهه شدند و من چند سال بعد از شهادت حسن یعنی در سال 1365به جبهه رفتم. از آشنایی و همراهی شهید حسن جنگجو با شهید چمران ...
توضیحات متهم سوم قتل بنیتا درباره آن چه بر نوزاد 8 ماهه گذشت
قرض گرفت، من هم پول را به وی دادم و در مسیر مهدی به محمد زنگ زد و با هم در رابطه دزدی و بچه صحبت کردند. احمد.د ادامه داد: درباره ماجرا از مهدی سوال کردم که او گفت: در خیابان ماشین روشنی را دیدم که محمد داخل آن پرید و فرار کرد. من از موضوع هیچ اطلاعی نداشتم. دو روز بعد هم به کمپ کهریزک رفتم و حدود 38 روز در آن جا بودم. قاضی سوال کرد: شما در ماشین صحبت های مهدی.ش با محمد را ...
حضور مطلع پرونده قتل بنیتا مقابل میز قاضی کشکولی/حکم عاملان قتل بنیتا هفته آینده صادر می شود
...، تحصیلات دیپلم، شغل راننده، سابقه مواد مخدر دارم، به اتهام نگهداری 5 گرم شیشه به 5 سال حبس در زندان محکوم شدم و به مواد مخدر اعتیاد ندارم. وی در خصوص روز حادثه گفت: من با مهدی در زندان بودیم، زودتر از او آزاد شدم، او بعد از من آزاد شد. آن شب به من زنگ زد که من در خاوران بودم، با هم در میدان آقا نور ساعت 5 صبح قرار گذاشتیم. مهدی به من گفت که برای تهیه جنس پیش محمد برویم، در بین راه ...
درخواست اشد مجازات برای متهمان/ یکشنبه هفته آینده رای صادر خواهد شد
ندیدم مطمئن باشید که ماشین را ندیدم اصلا در سرقت مشارکت نداشته ام. سریعا خودم را معرفی کردم قاضی گفت: وقتی مطلع شدید بچه در ماشین است، چرا کاری نکردید، متهم گفت: اصلا نمی دانستم اظهارات آنها راست یا دروغ است، بعد از خداحافظی با مهدی یکسره به خانه رفتم و دو روز بعد در کمپ بودم؛ اصلا تماس تلفنی نداشتم به خانواده ام قول داده بودم مواد را ترک کنم به همین خاطر به کمپ رفتم. دیروز با ...
روایت تکان دهنده فرار دو کودک کار و خیابان از مرکز شبانه روزی بهزیستی
.... وارد که شدم مثل این بود که رفته باشی تو قفس. یه آقای نگهبان خیلی بداخلاق تحویلمون گرفت. تحقیر و توهین ها شروع شد... وقتی رفتم اون تو به هم گفتن زودتر کفشاتو دربیار برو دوش بگیر. هر کاری گفتن انجام دادم و رفتم تو یه سالن بزرگ قاطی بقیه بچه ها که مشغول تماشای تلویزیون بودن، نشستم. سالن بزرگ بود و شاید 50،40 نفر اونجا نشسته بودن از 5،4 ساله تا 18،17 ساله... راستش از همون موقع فهمیدم قراره ...
شهادت مصطفی بهانه پرواز مرتضی شد
اواخر دی ماه سال 1393 بود. من مربی کلاس های معارف و عقیدتی بودم که برای بچه ها برگزار می شد و ابوعلی یکی از رزمنده های حاضر در کلاس بود. شهید مرتضی عطائی از لحاظ رفتار و اخلاق خیلی در سطح بالا قرار داشت . یکی از مباحثی که روی بچه ها کار می کردیم ، بالابردن میزان صبر و استقامتشان بود و یکی از مواردی که به این امر کمک می کرد، روزه گرفتن بچه ها بود . ابوعلی همراه چند نفر از بچه ها در حالی که روزه ...
جزئیات دومین دادگاه متهمان پرونده بنیتا
مواد مخدر اعتیاد ندارم. وی در خصوص روز حادثه گفت: من با مهدی در زندان بودیم، زودتر از او آزاد شدم، او بعد از من آزاد شد. آن شب به من زنگ زد که من در خاوران بودم، با هم در میدان آقا نور ساعت 5 صبح قرار گذاشتیم. مهدی به من گفت که برای تهیه جنس پیش محمد برویم، در بین راه مهدی بهانه آورد که محمد جوابم را نمی دهد، ماشینم خراب نبود و هیچ احتیاجی به دزدی ندارم. مال سرقتی هم نمی خرم، آن روز ...
مشروح دومین دادگاه علنی متهمان پرونده بنیتا
زندان محکوم شدم و به مواد مخدر اعتیاد ندارم. وی در خصوص روز حادثه گفت: من با مهدی در زندان بودیم، زودتر از او آزاد شدم، او بعد از من آزاد شد. آن شب به من زنگ زد که من در خاوران بودم، با هم در میدان آقا نور ساعت 5 صبح قرار گذاشتیم. مهدی به من گفت که برای تهیه جنس پیش محمد برویم، در بین راه مهدی بهانه آورد که محمد جوابم را نمی دهد، ماشینم خراب نبود و هیچ احتیاجی به دزدی ندارم. مال سرقتی هم ...
درخواست اشد مجازات برای متهمان/ یکشنبه هفته آینده رای صادر خواهد شد
ندیدم مطمئن باشید که ماشین را ندیدم اصلا در سرقت مشارکت نداشته ام. سریعا خودم را معرفی کردم قاضی گفت: وقتی مطلع شدید بچه در ماشین است، چرا کاری نکردید، متهم گفت: اصلا نمی دانستم اظهارات آنها راست یا دروغ است، بعد از خداحافظی با مهدی یکسره به خانه رفتم و دو روز بعد در کمپ بودم؛ اصلا تماس تلفنی نداشتم به خانواده ام قول داده بودم مواد را ترک کنم به همین خاطر به کمپ رفتم. دیروز با ...
هم ترجمه درست بود، هم تحلیل!
.... دولت اوباما مانع این بحث شد . همه می دانند که چند سال قبل و بعد از نهایی شدن برجام، بحث اصلی در واشنگتن راجع به برجام بود درحدی که نه تنها وقت اصلی کنگره، کاخ سفید، رسانه ها و مرکز مطالعاتی آمریکا مصروف این بحث شد، بلکه نتانیاهو، نخست وزیر تل آویو هم درکنگره علیه توافق هسته ای با ایران سخنرانی و واشنگتن نیز ماه ها در محاصره لابیست های صهیونیست ها و اعراب تکفیری به سر می برد.از اظهارات علنی ...
وحشت در دره مرگ
خودرو به راحتی بخوابم در حالت خواب و بیدار بودم؛ ناگهان اتوبوس شروع به لرزیدن کرد و همه چیز برعکس شد. پس از آن دیگر هیچ چیز را به یاد ندارم. نمی دانم چند ساعت بیهوش بودم ولی زمانی که به هوش آمدم، خودم را داخل آمبولانس دیدم و شروع به صدا کردن اسم پسرم کردم که پزشکان اعلام کردند پسرم زنده است؛ اما نگرانش هستم و نمی دانم چه اتفاقی برای او رخ داده است. پدر مانی کریمی نیز به خبرنگار ما گفت: همسر و ...
شهیدی که پیکرش 50روز زیر آفتاب ماند+عکس
یا سه گردان نیرو پائین رفته بودند و قرار بود به بالا برگردند. جاده ای وجود نداشت و همه مسیر، صخره ای و سنگلاخ بود، من هم با کفش کتانی به عملیات رفته بودم و آنقدر روی صخره ها دویده بودم که کف کتانی ام نازک شده بود و پاهایم را اذیت می کرد. بخش زیادی از مجروح ها و نیروهای خسته از عملیات را تا بالای کدو آوردیم و قدری استراحت کردیم. نزدیک ظهر بود که برای رفتن به محل شهادت بچه ها ...
شهادت ، شرط اول ازدواج/ امام کاظم(ع) واسطه رضایت برای اعزام به سوریه شدند
فراق و شهادت پدر اینگونه می گوید: جواد آنقدر عاشق شهادت بود که من خوشحال بودم که به هدفش رسید و هیچ نگران نبودم که روزی بچه ها از من بپرسند چرا اجازه دادم پدرشان به سوریه برود؛ یک بار از علی پرسیدم دوست داشتی من یا پدرت شهید می شدیم و او در جواب همین سوال را از من پرسید و من پاسخ دادم: دوست داشتم همه شهید می شدیم. اما علی گفت دوست داشت پدرش شهید می شد چون عاشق شهادت بود خاطرم جمع شد که پسرم می ...
شرایط اردوگاههای مسلمانان میانمار دربنگلادش فقط در حد زنده ماندن است/ در بدنه اجتماعی ایران، حمایت های ...
میانمار و بنگلادش شدم مردم در شرایط بسیار بدی زندگی و فقط برای زنده ماندن تلاش می کردند. به جز اردوگاه های رسمی که متعلق به سازمان ملل بود که آن هم بعد از سال 2012 که بنگلادش حضور آوارگان را غیرقانونی تلقی می کرد گسترش پیدا نکرد، آوارگان به اردوگاه های غیررسمی پناه می بردند که شرایط بسیار بد بهداشتی و تغذیه ای داشت. ارتباط تصویری با مسعود شجره مدیر مؤسسه حقوق بشر اسلامی لندن بخش دیگر برنامه ...
رشد 40 درصدی مستاجران در دولت یازدهم/ فاجعه واردات 70 درصدی نوشت افزار
اینکه سکوت کرده باشد اما دیگر خبری از آن پاسخ ها و کنایه های تند و تیز هم نیست. روحانی آمده تا 4 سال متفاوت دیگر را در پاستور تجربه کند. برای طیفی از اصلاح طلبان اما این حسن روحانی دلهره آور شده است، برخی که بی پرواتر هستند حتی ابایی ندارند که بگویند روحانی در ایام انتخابات راهنمای چپ زد اما بعد از انتخابات به راست پیچید، مصداق این ادعایشان هم کابینه ای است که روحانی قرار است با آنها 4 سال دوم ...
شهیدی که از امام حسین برات شهادتش را گرفت
محمد اواخر سال 61 توانست از طریق بسیج بعد از یک ماه آموزش، به کردستان اعزام شود، در شهر بوکان چهار ماه خدمت و با ناملایمات آنجا دست و پنجه نرم کرد، تا اینکه در روز نیمه شعبان سال 62 به تهران بازگشت و بعد از استراحت در ماه مبارک رمضان در تابستان شروع به خواندن دوباره درس کرد و در عرض دو ماه، سال دوم تجربی را با معدل خوبی به پایان رساند. این کار او زبانزد همگان و مسئولین مدرسه و کلیه آشنایان بود به ...
خیرخواهی عالمانه
به گزارش خبرگزاری فارس از بجنورد، چند سالی قبل از انقلاب گذر من بچه روستایی به شهر افتاد. شناسنامه ام قبلاً گم شده بود و باید صدور المثنی را پی گیری می کردم. مأمور ثبت احوال گفت باید کسی معتبر ازنظر ما ضمانتت را بر عهده گیرد. درشهرکسی را نمی شناختم و مانده بودم که چه کنم. یادم از پزشکی آمد که سال ها در روستای ما طبابت کرده بود، دکتر، مرا شناخت و بارویی گشاده استقبال کرد. با ...
حاج حسن: خدا هست این حرف امام(ره) است
اساس باید باشد. به من گفتند یک ده پانزده روز دهه فجر بیا داستان انقلاب، رادیو مثل اربعین بود، یک شبکه رادیویی زده بودند، گفتم من بیایم چه بگویم؟ سندها وجریانات دست شماست! من می آیم برای شما اسناد آشکار و منتشر شده حرف بزنم این که دارم در روزنامه می زنم، بعد هم بچه هایی که الان دست به کار هستند در این زمینه صاحب نظر هستند، دو سه نفر ما این جا داریم همین طوری دارند کارها را می کنند. امام ...
پناهیان : زندگی آن قدر عزیز است که توصیه شده با وضو زندگی کنید
...، که ما را آفریده است؟! اخلاق این قبیل آدم هاست که با حیات سرِ جنگ دارند، گویا اینها ناراحت هستند از اینکه آفریده شده اند و در این فضا قرار گرفته اند. باید به زندگی عشق بورزیم چون خدا ما را در این اردوگاه قرار داده/ حیات و بساط زندگی، نعمتی است که اکثر آدم ها به خاطرش شکر نمی کنند نباید با زندگی سرِ جنگ داشته باشیم، بلکه باید زندگی را بشناسیم و آن را بپذیریم، همین یک ...
بی باکی شهید شجاعی در جابجایی اعلامیه امام (ره)
کمی بهتر شد. قصد جبهه روز چهارشنبه بود که از طرف بسیج عازم جبهه شدم. به پادگان که رفتم، حاج احمد را دیدم که او هم عازم جبهه بود. یکی دو ساعتی گذشته بود که خانواده من برای ملاقات به پادگان آمدند. گفتند: شما شنبه به منطقه اعزام می شوید؛ لازم نیست از امروز تا شنبه در پادگان بمانید. پیش حاج احمد رفتم و پس از گفتن موضوع، خواستم با هم به خانه برویم و روز شنبه به پادگان ...
آیت الله بهاءالدینی:بروید از صیاد درس زندگی بگیرید
در انسان روحیه ی استکباری ایجاد می کند. باید غرور سرباز را حفظ کرد. سبک زندگی شهید صیادشیرازی از بعد اخلاقی آقای صیاد یک روحانی است که یک مشت روحانی را به دور خود جمع کرده است. آقای حسین حیدری کاشانی (از شاگردان آیت الله بهاءالدینی): سپهبد شهید علی صیاد شیرازی حدود 17 سال با حضرت آیت الله بهاءالدینی مراوده داشت و دست پرورده ایشان بود. شاگردی او در این مکتب او را ...
ماجرای جنایت منافقین علیه سیّد 17 ساله/ می گفت ما اینجا بایستیم و بعثی ها خواهران ما را اسیر کنند؟
به من زنگ گفت که من تا سه روز دیگر بر می گردم. نگو آن موقعی که به من زنگ زده بوده داشتند به خط اعزام می شدند. چندین روز بعد از تماسش پدر شهیدان نوایی و یوسفی آمدند من را صدا کردند و خبر شهادت را به من دادند. لباس و شلوارهایی که برایش دوخته بودم را به دوستانش اهدا می کرد. بعد از شهادتش بود که آنها را در تن دوستانش می دیدم مادرش هم درست 10 سال بعد از شهادت میر حجت به رحمت خدا ...
خدا را شکر که محمود شهید شد
تربیتی بوده است. شهید شفیعی برای مبارزه با تروریستهای تکفیری دو بار به سوریه اعزام شد و در تاریخ 29 آذر 94 در جبهه دفاع از حریم اهل بیت در سوریه شهد شیرین شهادت را نوشید. حال پس از شناسایی پیکر مطهرش پدر, مادر, همسر و فرزندانش با حضور در معراج شهدا برای آخرین باز با پیکر شهیدشان وداع کردند. در این مراسم پدر شهید شفیعی در خصوص ویژگی های فرزندش می گوید: محمود فرزند دومم بود و ...
کاش معاون اولی احمدی نژاد را پذیرفته بودم!
، دکتر ندیمی و اینها که با دانشکده ما هم زیاد خوب نبودند، این مدرک را معادل سازی کردند و این دیپلم را معادل فوق لیسانس قرار دادند ولی این مدرک در حد دکترا بود چون حداقل هشت سال در دانشکده معماری تحصیل کردم. خودم آن موقع در جبهه های جنگ بودم، وقتی برگشتم دیدم این مدرک را معادل فوق لیسانس زده اند، رفتم رییس دانشکده شدم و تقاضا کردم که دانشجوی معماری و شهرسازی بگیریم؛ همین هایی که الان دکترای معماری ...
سیدی که شهادت نصیبش نمی شد
بحث شهادت شد و هرکسی یک چیزی گفت. سید عبدالله گفت: در واحد تخریب شهادت سراغ من نمی آید، تصمیم گرفتم از گردان به یک گردان رزمی بروم. چند وقت بعد هم تسویه گرفت و از تخریب رفت. یک روز صبح برای انجام کاری به سمت واحد تدارکات لشکر10 رفتم و سید را دیدم. با هم روبوسی کردیم. پرسیدم: سیدعبدالله برگشتی؟ گفت: آره اومدم گردان کمیل لشکر27. سراغ همه بچه ها را گرفت و از هم جدا شدیم. چند روز بعد تازه ...