سایر منابع:
سایر خبرها
بزرگ مرد شریف و دوست داشتنی طایفه ناصروی ایل سرخی کوهمره
جاذبه های زمین شناسی کشور معرفی کنم. من در پایان سخنرانی ام، عکسی از عمو حاج حسین گذاشتم و به پاس همکاری اش، از وی تشکر و قدردانی کردم و به شرکت کنندگان در سمینار گفتم، عمو حاج حسین مرد خونگرم و مهمان نوازی هست. اگر به مورجان بروید و او را ببیند، حتما شما را هم به محل تل نمکدان رهنمون خواهد کرد. عموحاج حسین پس از زلزله مخرب و ویرانگر سال 1372 شیراز، خانه و کاشانه خود را در روستای خبره ترک ...
روایتی همسرانه از مسیح بلوچستان +تصاویر
تمام نشده و می تونید برید. نه همراه شما میام. داخل کوچه که رسیدیم، متوجه شدم همه درهای پیلوت خانه باز است! از خانم همراهم پرسیدم: چه خبره؟ گفت: حتماً بچه ها میهمان دارن و می خوان ماشین هاشون رو داخل پیلوت ببرن. با خودم فکر کردم برای ماشین یک در را باز می گذارند، نه همه درها را. جلوتر که رفتم دیدم مسئول دفتر نورعلی کناری ایستاده، سرش را به دیوار تکیه داده و چشم هایش مثل کاسه ...
طنز؛ کلاس درس برجام خوانی
تمام این ظرفیت ها شد. در حالی که زمانی که ما مذاکره می کردیم، نه تنها از ظرفیت کشور کم نشد بلکه بهش اضافه شد. چه خبره ته کلاس؟ پسرم شما یک ساعته که دست بلند کردی و وسط صحبت های من می خندی. چیزی هست بگید ما هم بخندیم. دانشجو: نه استاد. فقط دلمون درد میکنه. بریم دستشویی؟ جلیلی: ببینید، همین دل شما و محتویاتش نشانه ظرفیت بالای دانشجوهای کشور است. اما دولت جدید از این ظرفیت ها ...
سردار نمره یک مناطق عملیاتی غرب
حسن سر سفید بود که با آقا محمود کل کل داشت. یک بار تک و تنها میاد تو پادگان لشکر بنزین می زنه دم در دژبانی به سرباز می گه به کاوه بگو حسن سر سفید تنها اومد تو پادگان لشکرت بنزین زد و رفت اگرمرد هستی تو هم تنها بیا.سرباز از همه جا بی خبر هم می ره جریان رو به آقا محمود می گه. ایشون هم هیچی نمی گه، اما یک روز تنها با تجهیزات بلند میشه میره تو یکی از ساختمان های ضدانقلاب، همون اول کار چندتا ضد انقلاب که ...
علت عصبانیت حجت الاسلام قرائتی از آقای دوربینی چه بود؟
به گزارش شمانیوز : مازیار ناظمی گوینده سابق خبر ورزشی درباره علت عصبانیت حجت الاسلام قرائتی از آقای دوربینی توضیح داد: با داماد حاج آقای قرائتی صحبت می کردم ظاهرا حسین اقا دوربینی زیاد موقع سخنرانی بلند شده و این طرف و آن طرف رفته و تمرکز سخنران را بر هم زده است. ناظمی در اینستاگرامش نوشت: حسین آقای دوربینی، گناه شما اینه که مثل خیلی از آدم ها دنبال شهرت هستی ، یاد گزارش کامران نجف زاده ...
تو بیخود چنین خوابی دیده ای!
نام برد.) در همین حال دیدم شما وارد شدید و حکما و فلاسفه همه بلند شدند و به استقبال شما آمدند و شما را بردند و در صدر مجلس نشاندند. وقتی سخن آن مرحوم تمام شد امام رو به ایشان کرد و گفتند: این خواب را تو دیدی؟! گفت: بله . امام فرمودند: تو بیخود چنین خوابی دیدی! با این سخن امام همه به شدت خندیدند و خود امام هم لبخندی زدند. منبع:حجه الاسلام و المسلمین علی دوانی – سرگذشت های ویژه از زندگی امام خمینی – ج 6 – ص 55 ...
عبدخدایی: نواب صفوی شرایط زمان را نمی شناخت
شیخ محمدرضا نیکنام شروع کرد به صحبت کردن که دستور بازداشت نواب غیرقانونی است و باید او را آزاد کنید. اگر نمی توانید او را آزاد کنید استعفا بدهید. من در این جمعیت سنم کم بود، بلند شدم گفتم آقای دادستان چرا استخوان لای زخم می گذاری؟ یا آزاد کنید یا استعفا بدهید! گفت بچه چند سال سن داری؟ گفتم 15 سال گفت به اندازه قَدت حرف بزن من فوری گفتم به اندازه عقلم حرف می زنم . شیخ محمدرضا نیکنام گفت نوجوان 15 ...
امام خمینی (ره ) از شیخ عباس قمی (ره ) می گوید!
با او باشم ، هر چه من پافشاری می کردم ، او نهی می کرد، دست آخر گفت فلانی راضی نیستم تو اینجا بمانی . وقتی این حرف را از او شنیدم دیدم که اگر بمانم بیشتر او را ناراحت می کنم تا خوشحال کرده باشم ، برخلاف میلم از او خداحافظی کرده سوار ماشین شدم ... بعد از مدتی که او را دیدم جریان آن روز را از او پرسیدم؟ گفت : وقتی شما رفتید خیلی برای ماشین معطل شدم ، برای هر ماشینی دست بلند می کردم نگه ...
حاج مرشد زندگی اش را وقف امام حسین (ع) کرده بود/ چه کسانی فریاد روشنگری اش را خاموش کردند
تمسخر بسیاری از اعتقادات پرداخت، در همان حین، حاج مرشد چندین بار قصد داشت اعتراض کند که من جلوی او را گرفتم و او را آرام کردم چون اگر صحبتی می شد خون افراد را می ریختند. چند روز بعد در کمیته آن زمان جلسه ای برگزار شد که بین افراد مصالحه کنند، در این جلسه صحبت هایی می شود که هر دو طرف بر سر آن توافق کنند که ناگهان حاج مرشد از جا بلند می شود و با صدای بلند فریاد می زند تا من زنده هستم نمی ...
اعتدال واقعی
انتخابات ایشان چند بار پیغام دادند که می خواهم بیایم شما را ببینم. گاهی زنگ می زدند که می خواهیم شما را ببینیم، با هم صحبت کنیم و از این حرف ها. من هم می گفتم حالا ان شاءالله زیارتتان می کنیم. البته عرض شود که در مجالس همدیگر را می دیدیم. همیشه ایشان محترمانه با من برخورد می کردند. برخورد تندی با هم نداشتیم. ایشان هم می دانستند که من واقعاً در این جریان سوءنیت نداشتم، نظر شخصی نداشتم. شاید هم ...
دعای کمیلی که ایرانی خارج نشین را به وطن برگرداند
کرد به گریه کردن. گفت: حاج آقا، این دعای کمیل که از رادیو پخش می شود، با صدای شماست؟ گفتم: گاهی دعای کمیل من پخش می شود گفت: از اینجا رد می شدم، از لحن صدایتان فهمیدم که آن دعای کمیلی که شنیده ام، از شما بوده است ؛ توضیح داد: از طرف بانک مرکزی شاهنشاهی، مأمور به خارج بودم و بعد از انقلاب قصد نداشتم به ایران بیایم. وقت بازنشستگی ام نیز نزدیک بود. شبی با زن و بچه ام برای تفریح بیرون آمدیم. کناری بر ...
درگذشت سید مصطفی خمینی؛ طبیعی یا غیر طبیعی/ روایتی از پنج مرگ مشکوک
قرار است: چند ماه قبل از شهادت وقتی به عیادت آیت الله جزایری یکی از علمای نجف رفته بود حدود ساعت 10 یا 11 شب پسر مرحوم جزایری خدمت حاج آقا مصطفی می رسد و می گوید دو نفر ایرانی آمدند و می خواهند با شما ملاقات کنند. ایشان فرمودند بگویید بیایند بالا. آنها با حاج آقا مصطفی خمینی آرام صحبت می کنند و بعد از آن حاج آقا مصطفی برای دوستان نقل می کنند که آنها گفتند ما اعضای تیمی هستیم که ساواک این تیم را ...
برنامه ساواک، خرد کردن خانواده زندانیان سیاسی بود
شوند در باره چه چیزی صحبت می کنند؟ همه بچه ها هم به این حرفها علاقه داشتند. دلشان می خواست نظر پدرشان را بدانند و گوش می کردند. به فرزندان متذکر می شدند که این بحثها را خارج از منزل مطرح نکنند؟ نه، شاید من بیشتر تذکر می دادم و می گفتم که: مثلاً خوب نیست فلان حرف را در بیرون بزنید، چون اگر بگویید شما را از مدرسه بیرون می کنند! یا چون مدارسی که می رفتند فضای سیاسی قوی داشت، می گفتم: در ...
ماجرای استعفای مهدوی کنی از نخست وزیری/ گفتم 2 آخوند رئیس شوند مردم می گویند همه چیز را قبضه کرده اند
آقای خامنه ای پیشنهاد دادند که شما نامزد ریاست جمهوری بشوید. ایشان گفتند من به چند جهت نمی پذیرم؛ یکی اینکه من بیمار هستم. من تازه از بیمارستان آمده ام (به خاطر همان جریان انفجار) و آمادگی ندارم. مسئله دوم اینکه خوب نیست دو تا روحانی ریاست قوه مجریه را داشته باشند. آقای مهدوی کنی که نخست وزیر هستند، من هم رئیس جمهور بشوم؛ دو تا آخوند خوب نیست. مردم می گویند همه چیز را خودشان قبضه کرده اند. ...
ماجرای استعفای آیت الله مهدوی کنی
.... ظاهراً حاج احمد آقا هم بودند. دوستان در آن جلسه به آقای خامنه ای پیشنهاد دادند که شما نامزد ریاست جمهوری بشوید. ایشان گفتند من به چند جهت نمی پذیرم؛ یکی اینکه من بیمار هستم. من تازه از بیمارستان آمده ام (به خاطر همان جریان انفجار) و آمادگی ندارم. مسئله دوم اینکه خوب نیست دو تا روحانی ریاست قوه مجریه را داشته باشند. آقای مهدوی کنی که نخست وزیر هستند، من هم رئیس جمهور بشوم؛ دو تا آخوند خوب نیست ...
طنز؛ عاشق متولدین پاییز نشوید!
اتحاد خبر : پریسا سادات خضرایی در روزنامه قانون نوشت: تصدق تان شوم، ماه مهر رو به اتمام است و حالا از آن همه اشتیاق برای پاییز و ایضا شادی های راه مدرسه، مُشتی سینگل به جا مانده که از فراق یار شکایت دارند. همه آن هایی که با استشمام بوی مهر، عنان اختیار از کف داده و عاشق شده بودند، حال بعد از گذشت27روز به خود آمده اند. پریسا سادات خضرایی در روزنامه قانون نوشت؛سلام بر تو که سین سلام بر ...
دکتر زاکانی؛ از قانونمداری تا الگویی برای فرزندان راستین انقلاب
نخواهد داشت. 3- حاج علی زاکانی مرد یگانه ای در این میدان است. در همه این سال ها و ماه ها از او جز سودای عمل به تکلیف و شوق خدمت ندیده ام. آنقدر زلال است که در راه خدمت به اسلام و مردم، همیشه دنبال سخت ترین و پرهزینه ترین راه ها می گردد و خود را در آن می افکند. قدر حاج علی از این پس افزون تر هم خواهد شد. 4- و خدا قوت به آقای حاج بابایی که نمونه ای مثال زدنی از سخت کوشی است ...
وقتی که می رفت عطر پیکرش همه جا را گرفته بود
راضی شدید به جبهه برود؟ اول راضی نبودم اما وقتی عباس اصرار کرد گفتم راضی هستم به رضای خدا. عباس چند بار به جبهه رفت و من هر بار خیلی نگرانش می شدم. یک بار که می خواست برود حرف بدی به او زدم که خودم ناراحت شدم. گفتم دیگر جبهه نرو. اگر می خواهی بمیری خب همین جا هم می توانی بمیری. همه جا مرگ هست. بعد خیلی ناراحت شدم. گفتم چرا باید چنین حرفی می زدم؟ رضایت دادم و عباس باز به جبهه رفت. پس عباس ...
انتقادی به قرائتی | حاج آقا دوربینی!
به گزارش انصاف نیوز، امید حسینی ، فعال رسانه ای اصولگرا، در یادداشتی تلگرامی با عنوان حاج آقا دوربینی! نوشت: پنج شش سال پیش، شب نیمه ی شعبان، مکه ی مکرمه، مراسمی برای زوار ایرانی برگزار شد که سخنران آن مراسم آقای قرائتی بودند. چنان شبی، چنان مکانی و چنان سخنران محبوبی؛ ترکیب واقعا جالبی بود. جلسه با شوخی ها و تمثیلات شیرین آقای قرائتی شروع شد تا اینکه همان اوایل سخنرانی، ایشان به مردی ...
40سال همسایگی با ایت الله بهجت وخاطرات آن
خانمی من را صدا زد گفت آقا شما اجازه می دهید من از دیوار منزل شما خانه آقا رو ببینم؟ گفتم این کار صحیحی است به نظر شما؟ که شما بروی سر دیوار خانه آقا رو ببینی؟ خلاصه با آن خانم صحبت کردیم و قانع کردیم که این کار صحیحی نیست که شما بروید بر سر دیوار و خانه آقا رو ببینی. ظاهرا زمانی که تلفن در خانه ایشان وصل نشده بود کسانی که با ایشان کاری داشتند با خط تلفن شما تماس می گرفتند در این باره ...
گفتگوی خواندندی با همسر فرمانده شهید حججی/ حاج قاسم گفت باید آقامرتضی را از گمنامی دربیاوریم / شهیدی که ...
کمتر از سه سال در کنار هم بودید. ایشان را چطور شناختید؟ وقتی خبر شهادت مرتضی را به من دادند، گفتم مرتضی شهادت را نمی خواست. مرتضی می خواست خدمت کند. اما همیشه می گفت اگر خدا انتخابم کند من نه نمی گویم. این را همیشه می گفت. اولین باری که بعد از عروسی مجروح شد گلوله تک تیرانداز به شکمش خورده بود و چند انگشت پایین تر از ناف شکاف عمیقی ایجاد کرده بود. خوب به یاد دارم مرتضی گفت آن لحظه که تیر خوردم ...
عاشقانه ای در روزهای بی آینه
که دنبالمون بودند نذاشتن اون چیزایی رو که دلم می خواد برات بخرم. امروز با سلیقه خودمون خرید می کنیم. چند تا پیراهن و چند جفت کفش امتحان کردم. دو دست لباس برایم خرید با یک جفت کفش و یک کیف. ظهر رفتیم رستوران ناهار خوردیم و بعدازظهر رفتیم پارک و سینما.... *** حسین راحت حرف می زد؛ انگار چند سال بود که من زنش بودم. وقتی می گفتم شما ، می گفت: ای بابا! وقتی می گی شما، من قاطی می کنم ...
اولین ناطق در جلسه عدم کفایت بنی صدر بودم/ شب انفجار دفتر حزب جمهوری در آنجا حضور داشتم/ میان سازمان ...
رای بر عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور برای همه روشن شده و خود رئیس جمهور من فکر می کنم جوجه ای بود که از آمریکا فرستاده شده بود و الان هم ذبح می شود و خدا را شکر که آمریکا هم در این قسمت شکست خورد . ولی می خواهم این مطلب مهم را بگویم پس فردا که می خواهند رئیس جمهور را انتخاب بکنند، نیایند آن عده ای که مورد اعتماد مردم هستند تایید بکنند، رهبران گروهکهایی که منتظرند ، البته آمریکا این آخرین مهره اش ...
اشک، بغض و حسرت سهم زنان شد
دستور مرا صادر کنند، به شما می گوییم باید چه کار کنید. البته هیچ کس نفهمید رفت و آمد این آقایان چه ارتباطی به ماجرا دارد؟ به هر حال تمام ما در طول روز، در خیابان و مترو و همه رفت و آمدهای مان با آقایان روبرو می شدیم و قطعا بلد بودیم از خودمان مواظبت کنیم. اما از آنجایی که باز هم کسی دنبال ایجاد تنش نبود، جوابی ندادیم و کنارتر ایستادیم. قرار شد یک ربع صبر کنیم تا مشخص شود تکلیف مان چیست. چند یک ...
جانشین گردان بلال از زبان همسرش روایت شد
اسفندماه 1365 مراسم تشییع برگزار شد. در طول مراسم، برخلاف روزهای گذشته، من خیلی آرام بودم. بعضی از زن ها اصرار می کردند که زهرا را از بغل من بگیرند؛ اما من قبول نکردم و گفتم خودم می خواهم او را بگیرم. مسیر طولانی بود و جمعیت هم زیاد. زهرا را بغل کرده بودم و پشت تابوت حرکت می کردم. زهرا دو سال و هفت ماهش بود.در طول مسیر مدام به تابوت نگاه می کرد و می خندید. گاهی هم صدای خنده اش بلند می شد. چند ...
معجزه 3شهید در زنده کردن مادر
خانواده ای که همه چیز خود را در راه اسلام و انقلاب گذاشته اند، سه پسر هم فدای اسلام شود. معجزه سه شهید در زنده کردن مادر علی اکبر فرزند آخر خانواده پالیزوانی نیز در خاطره ای از معجزه شهدا می گوید: سال 84 مادر زمین خورد و لگنش شکست مجبور شدند او را به اتاق ببرند که زیر عمل سکته مغزی کرد. او را از اتاق عمل که بیرون آوردند، عزیز فوت کرد. 45 دقیقه رویش را پوشاندند و حاج ...
کتابفروشی یا کبابفروشی؟ مسئله این است
.... بعد هم چرا دروغ؟ خیالات کردم تنهایی اش را؛ با کتاب ها و یک فراغت بزرگ که همه مان دنبالش هستیم تا کتاب های نخوانده عمرمان را بخوانیم. وقتی دید توی خودم رفتم، خندید و گفت: چی شد؟ نکنه تو هم می خوای بیای کتابفروشی باز کنی؟ فکرم را بلند به او گفتم. گفتم خوش به حالت که بعد از این خیلی کتاب خواهی خواند. گفت: اشتباه می کنی. اتفاقا می دانم از وقتی کتابفروشی بزنم، دیگر به ...
خاطره ای جالب از برخورد با کارمند صدا و سیما
می گوید: یکی از کارمندان استودیوی ما، همواره می گفت، عذر آقای قرائتی رو بخواه برنامه نیاد! که به او گفتم چرا این قدر با ایشون لجی و می خواهی برنامه نیاد؟ در پاسخ گفت: به خاطر اینکه چند بار جواب سلام من رو نداده! وی ادامه می دهد: پس از پایان یکی از برنامه ها و هنگام خروج آقای قرائتی از استودیو، با نشان دادن اتاق همکارم، موضوع دلخوری اش را به ایشان مطرح کردم. آقای قرائتی برگشتند و از همان ...
می گفت صدای گریه رزمندگان را در فکه می شنوم
در صحن مسجد گوهرشاد منبر امام زمان است که آقا مجید پای منبر اینجا می نشست و می گفت با بچه بسیجیا هم اینجا می رفتیم و می نشستیم و فقط با خود امام حرف می زدیم. آنجا دقیقا روبه روی گنبد امام رضا(ع) است.چند شب قبل از شهادت همسرم خواب دیدم که چادرم به گنبد امام رضا(ع) گره خورده است. به یکی از بزرگان گفتم که گفت یکی از خانواده شما به امام رضا(ع) وصل می شود. چند روز بعد آقا مجید شهید شد. گروه ...
حسن کسایی در جهان بی نظیر بود/با شجریان دعوا کردم و دیگر به تهران نرفتم
شما یاد بدهیم و همه موارد لازم را می دانید. بعد به رادیو و تلویزیون رفتم و تأیید شدم و با همه اساتید موسیقی ایران هم آشنا شدم و همۀ این اساتید مثل ذوالفنون، حسن کسایی، تاج، مجتبی میرزاده گهگاه به منزلم در اصفهان هم می آمدند، ولی ترجیح دادم شغل ساعت سازی ام را بعنوان حرفه ادامه بدهم. از دورانی بگویید که شاگرد استاد تاج بودید. استاد تاج ازهر نظر چه از نظر اخلاق و چه از نظر هنر ...