سایر منابع:
سایر خبرها
همه خاطراتم از خورشید؛ دل نوشته محمدباقر نوبخت در سالروز رحلت حاج حسن حجتی
طلاب حوزه علمیه رشت بوده اند) به منزل ما مراجعه کردند ، آنچه به ذهنم ماند این که در سفر اصفهان درب ماشین آقای حجتی باز شد و مرتضی فرزند چهار ساله او از ماشین بیرون افتاد ولی همه سالم بودند ... می دیدم همه اعضای خانواده به ویژه مادرم مضطرب بودند... نمی دانم همان روز یا فردا ، همه به سمت قم که منزل پدربرزگم (آیت الله حاج ابوالقاسم حجتّی) که از مجتهدین ساکن قم بود رفتیم ...کم کم روزهای ...
خواب نوزاد کنار جسد مادر
شد که از داخل آشپزخانه، چاقویی برداشتم و وقتی همسرم را مقابلم دیدم، با چاقو چند ضربه به او زدم. وقتی به خودم آمدم که کار از کار گذشته بود. همان موقع از ترس خانه را ترک کردم و رفتم بیرون. مدت ها در خیابان راه رفتم و در نهایت وقتی خسته شدم به خانه یکی از دوستانم رفتم. تقریبا یک شبانه روز از جنایت گذشته بود که به مادر منیر زنگ زدم و ماجرا را گفتم. بعد هم از ترس دستگیر شدن به تهران رفتم، اما از آنجا ...
نقشه شوم برای مرد آزارگر
ماجرا شدم. وقتی ماجرا را فهمیدی چه عکس العملی نشان دادی؟ شوکه بودم. باورم نمی شد. می خواستم حبیب و فریبا را با هم بکشم، اما چند شبانه روز به این ماجرا فکر کردم تا این که همسرم پیشنهاد قتل حبیب را مطرح کرد. من هم پذیرفتم. چطور نقشه قتل را اجرا کردید؟ من فریبا را مجبور کردم با حبیب تماس بگیرد و او را به باغ دعوت کند. او با حبیب تماس گرفت و گفت باید به باغ ...
خفاش شب جدید: می خواستم اعدام شوم!
بررسی شماره های به دست آمده از خودروهای مورد استفاده در آدم ربایی، اطلاع پیدا کردند که تمامی این خودروها دارای سابقه سرقت بوده و تمامی آنها طی چند روز دزدیده شده اند و پس از مدت کوتاهی در گوشه و کنار شهر تهران رها شده اند. با توجه به اظهارات مشابه زنان و دختران ربوده شده که تمامی آنها راننده را جوانی حدود 30 ساله، لاغر اندام، با دندان های خراب و ابروهای کم پشت و چشمان مشکی توصیف کرده ...
فیلم های حاشیه دار سینمای ایران
حاتمی 20 دقیقه ممیزی خورد؛ او حاضر به اصلاح نبود و زیر بار نمی رود. وزارت ارشاد ابتدا به دستیار حاتمی پیشنهاد می دهد اما احمد بخشی قبول نمی کند. خودش گفته: یدالله صمدی از ارشاد به من زنگ زد و گفت روی دیوار یک برگه زده اند که رویش نوشته علی حاتمی به دلایل فلان و فلان تا اطلاع ثانوی ممنوع الکار است. بعد از آن من را از ارشاد خواستند و گفتند این 20 دقیقه را شما بساز. گفتم من به فیلم علی دست نمی زنم. ...
حرف های دردناک یک زوج در دادگاه خانواده
چنان جنجالی به پا کرد که از گفته ام پشیمان شدم. او داد و فریاد به راه انداخت و گفت از این که با من ازدواج کرده به شدت پشیمان است. حرف های آن شب بهداد مرا شوکه کرد. برای همین به خانه مادرم رفتم و بهداد هم بلافاصله پیشنهاد طلاق داد. من فکر می کنم او به دنبال بهانه است و دیگر نمی خواهد با من زندگی کند. در پایان قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید زوج جوان را به ...
چند روایت از مصیبت دیدگان
تشنج می کند. هشت ماهه رئیس بیمارستان پرونده بچه را نمی دهد چون می دانند خطای خودشان است یک انترن این بچه را به دنیا آورد تا سه بعد از ظهر نگهم داشتند مادرم می گفت بلند می شدی می آمدی بیرون گفتم آخر تو اون حال و روز چطور می اومدم از بیمارستان بیرون. مرد می گوید: خودتان می دانید یک بچه مریض با خانواده چه می کند. چند بارهم که اعتراض کردیم با بی احترامی با ما رفتار کردند یک بار از بیمارستان ...
ترویج خشونت در روستاهای ایران+ عکس
. اصلا نمی خواهم درس یاد بگیرد. ولی این کتک زدن را بعضی وقت ها پدر و مادر از معلم ها مطالبه می کنند چون بچه در خانه هم کتک می خورد و برایشان کتک زدن یک ابزار تربیتی است. با خود معلم ها و عوامل مدرسه صحبت کرده اید؟ بله، بارها صحبت کرده ام اما بی فایده بوده است. چرا این اتفاق می افتد؟ عواملی را می شود بررسی کرد و من می دانم و نمی خواهم وارد آن شوم. شما جامعه شناسی خوانده اید ...
مرحوم حاج آقا مصطفی جلوی هیچ کس خودش را نمی باخت/ کسی نزدیک تر و در عین حال گمنام تر از مرحوم عراقی به ...
حضرت نشستم و پرسیدم که: حال آقای خوانساری چطور است؟ ایشان فرمودند که: ایشان دیگر خوب نمی شود! صبح زود با شتاب به منزل آیت الله خوانساری رفتم و دیدم پسر ایشان، آسید محمدباقر دارد گریه می کند. فهمیدم که آقای خوانساری لحظاتی قبل از دنیا رفته اند و من جزو اولین کسانی بودم که از این موضوع باخبر شدم و بالای سر پیکر ایشان حضور پیدا کردم. *حضرتعالی همواره از علاقه و ارادت خاصی که به ...
شهید سید هدایت الله حسینی ده بزرگ از نگاه یاران (+تصاویر)
روز صبر کنند هدایت و نفرستند بزار چند روزی با دوستاش باشه، آخه کار خیری در پیش داریم که خیلی وقته زمین مونده حاج پیروز گفت سید نصرت عزیز من نتونستم این خبر را از تو پنهان کنم چطور بتوانم یه ایل را کنترل کنم؟ محاله؟! با اینکه هنوز خبر شهادت تأیید نشده بود ولی سیل جمعیت فامیل و آشنا به منزل پدرم سرازیر شده بود، زن های فامیل کل زنان و سینه زنان خودرا سرا سیمه به خانه پدرم رساندند در و ...
واشقانی: نقش تکراری مهم نیست، بازی مهم است
سریال پرقسمتی مثل آنام چطور است؟ آقای افشار برای من خیلی دوست داشتنی است و ایشان هم من را دوست دارند، این اتفاق به نظرم قضیه مهمی است که قبل از هر چیزی اهمیت دارد. من سریال هایی را کار کردم که در آن ها با کارگردان یا نویسنده ارتباط خوبی نداشتیم و در طول مدتی که سر آن سریال می رفتم، هر روز آن را با حال بد پشت سر می گذاشتم و این مسئله صدمه زننده بود، به همین دلیل ارتباطت با کارگردان در فضای ...
من دندان پرسپولیسی ها را با آن گل مسواک زدم!
یاغی بودنم می بالم. در آن بازی سعی کردم به پرسپولیس گل بزنم، برای آن که در بازار کرج، هواداران پرسپولیس بعد از رفتن من به استقلال مادرم را به بدترین وجه کتک زدند و همین مانده بود تا چاقویش بزنند و اگر مردم به دادش نمی رسیدند، شاید مادرم را از دست می دادم. همین طور برادرم را جلوی در خانه مان و در چند جای دیگر کرج کتک زدند. من برای پرسپولیسی ها چهار گل زده بودم و مزه آن گل ها هنوز زیر دندانشان است ...
3 خصلت جوانمرد از منظر امام مجتبی(ع)
، من رسید آن را می گیرم و برای تو می آورم. از زمانی که 22-23ساله بودم، هرکسی به من پول داده، من رسید مرجعش را گرفته ام و آورده ام؛ خودم هم اهل خمس و سهم امام دادن هستم و اهل خوردنش نبوده ام، حتی در ایام طلبگی ام و الآن؛ از هیچ مرجعی هم من در ایام طلبگی ام حقوق نگرفته ام! این قم و این هم دفتر مراجعی که مرده اند و زنده هستند. گفتم: بده، می خواهی شب راحت به خانه بروی و بخوابی. پاکتش را داد ...
8 زن، قربانی تجاوزهای پسر شیشه ای
است که تاکنون به آزارواذیت 8زن و دختر اعتراف کرده است. دختران و زنانی که بی اطلاع از همه جا، سوار خودروی این جوان به ظاهر مسافرکش می شدند و درنهایت با تهدید چاقو و ضرب و شتم مورد تجاوز قرار می گرفتند. چند سال داری؟ متولد 1372 هستم. درس خواندی؟ به زور دیپلم گرفتم. به درس علاقه ای نداشتم. اتهامات را قبول داری؟ من هم سارق هستم و هم به چند زن و دختر ...
حادثه حمله به مرد روحانی پشت پرده ی یک ماجرا
تصویر سازی های یک انسان دیوانه یا یک کودک یا یک آدم بی عقل. این واقعیتی است که دو روز پیش در تهران و در برابر چشم مردم مقابل خروجی ایستگاه متروی امام خمینی رخ داد و یک نفر با همین انگیزه ای که شاید کمتر خیال پردازی به آن گریزی زده باشد، یک انسان، ملبس به جامه روحانیت را با ضربات چاقو به قتل رساند. این حادثه می تواند مثل تمام آنهایی که اتفاق افتادند و سیلی از واکنش ها را البته برای ...
15 سال زندگی مخفیانه پس از قتل همسر
بایگانی خارج و اعلام کنند . پسر بزرگ متهم که در دادسرا حضور داشت به بازپرس پرونده گفت: سال 81 بود که این اتفاق افتاد. روز حادثه پدر و مادرم تنها خانه بودند که به خاطر موضوع جزئی با هم مشاجره می کنند که در جریان آن مادرم از روی پله ها به داخل حیاط سقوط و فوت می کند. پس از این حادثه پدرم فرار کرد تا اینکه مدتی بعد ما در دادگاه پدرمان را بخشیدیم و رضایت دادیم. الان هم دوباره رضایت خودمان ...
فریدون اعلا: دل بسته تاریخم اما عاشق طب خون
وطن برگردیم و در پیشرفت کشورمان نقشی را ایفا کنیم، حتی یک لحظه فکر مهاجرت یا ماندن در خارج به ذهن من خطور نکرده بود. چند ساله بودید که به ایران برگشتید؟ به محض این که رسیدیم من 6 سالم شد. تا 13، 14سالگی من را بی رحمانه و در زمان جنگ جهانی دوم برای تحصیل دبیرستان به خارج از کشور فرستادند. بی رحمانه نه به خاطر اینکه مرا دوست نداشتند، من تنها پسرشان بودم اما صلاح می دانستند که ...
طناب دار برگردن قاتل 10 نفر
.... من متولد 69 هستم و 7سال داشتم که اشرار پدرم را کشتند و چند سال بعد عمویم را. من با همسرم رقیه مشکلی نداشتم و به خاطر اختلاف با خانواده اش دست به این کار زدم. البته قبل از آن می خواستم خودکشی کنم ولی فقط خدا می داند چه شد که دست به این کار زدم و به خانه پدر همسرم رفتم و هر کسی را که در آنجا بود، به گلوله بستم. من از قرآن فاصله گرفتم و نتیجه زندگی ام این شد. اظهارات شهروز در دادگاه در ...
خاطرات شنیدنی و جالب یک شب زمستانی سرد از دوران کودکی بلبل عشایر کهگیلویه و بویراحمد +تصاویر
خانه همکارش میرود ظاهرا با مشکلی مواجه می شوند .بنظرمیومد درطول شب مشکلات نمیخواست حل شوداماپیگیری وسماجت عمویم که خودازجهادگران دفاع مقدس است ودعاهای مادرم نمیخواست نفس من قطع شود. اینجادیگر سفارش شده بود چون سکه درحالتیه که امکان قطعی کامل نفس نیست من زیادتکان نخورم واطرافیان باهمه شدت تشنگی ابی یا ......هرچیزی به من ندهند. اینجا دیگرتلاشهای عمویم کارسازشده ودیگه قراره من به یاسوج ...
همسر شهید: وقتی اصرار کردم به سوریه نرود گفت نروم آبرویم پیش حضرت زهرا می رود/ در دوران چهارساله عقد، ...
سختی ها چندین برابر شده، اما به شوق دیدارش روزها را می گذرانم. خبر شهادت به درخواست سید سجاد دانشگاه رفتم و در حال حاضر دانشجو هستم، صبح روز 11 آبان ماه بود که از خانه به سمت دانشگاه خارج شدم، بنر شهید دایی تقی را که دیدم ناخودآگاه از خدا برای همسر شهید طلب صبر کردم. در بین کلاس بود که با دیدن تماس های بی پاسخ گوشی کمی دلواپس شدم. آخر من مسافری در آن سوی مرزها داشتم و این ...
قصه قبل از خواب کودکان، تیتو کوچولو
همه با هم صبحانه خوردیم. بعد بابا رفت دنبال غذا. دوقلوها شروع کردند به بازی. من هم رفتم توی آشپزخانه تا به مامان کمک کنم. یک دفعه چند بار پشت سر هم صدای زنگِ در آمد. من و مامان دویدیم دم در. کلاغ بود و آمده بود به مامان بگوید خاله را برده اند بیمارستان، چون بچه اش دارد به دنیا میآید. مامان باید میرفت بیمارستان که به خاله کمک کند. مامان به من گفت: تیتو جان، من باید سریع برم ...
راز سلامتی و کاهش وزن
.... امینی: به شاگردهایت چه می آموزی؟ متین: به آنها می آموزم که چطور می توان درست زندگی کرد . در وهله اول از آنها می خواهم ورزش را شروع کنند و بعد به فکر رژیم گرفتن باشند. انتخاب غذاهای صحیح باعث می شود تا همیشه سالم بمانیم. من عموما در رژیم هستم و گاهی اوقات هم به خودم استراحت می دهم. امینی: ممنون که ما را همراهی کردید اما نکته مهم این است که باید به خودمان قول ...
لوریس چکناواریان: چه می گویید؟ من فقط بیست و چند سال سن دارم!
. به موزه های نقاشی اروپا که می رفتم؛ مبهوت می شدم. خانه مان هم پر نقاشی بود. برای همین موزیسین شدید؟ خب موسیقی را هم دوست داشتم. (خنده) اما خب موسیقی هایم تحت تاثیرِ نقاشی بودم. می خواستم رنگ ها را به نت تبدیل کنم. و بعدتر همین چند سالِ قبل نت ها را نقاشی کردید. خب اگر الان 21 ساله باشید، آن وقت ها خیلی جوان تر بودید دیگر. بله بله. لس آنجلس که بودم ...
فرماندهی که متولد مشهد بود، فرزند کردستان/ شور شیرین در ارتفاعات 2519 حاج عمران
خانه برگشته بود تا برای اولین بار من را ببیند. حتی مادرم چند روز قبل از آمدن پدر گله کرده بود که محمود بچه سه ماهه شد قرار بود روز اول بیایی و ببینی اش . پدر هم گفته بود که اینجا بچه های مردم دارند پرپر می شوند من نمی توانم آن ها را رها کنم. بعد وقتی هم که پدر به خانه آمده و من را دیده بود نگفته بود که این دختر ماست، روبه مادرم گفته بود این دخترت است . حتی وقتی برای من شناسنامه گرفته بود ، به مادرم ...
موتلفه عقب افتاده ترین تشکل ایران است
، درحالیکه پدر من در خانواده ای متوسط قرار داشت. آن گونه که شنیدم پدرم از خانواده اش درخواست می کند که مادرم را خواستگاری کنند در حالیکه مادربزرگم به پدر می گویند که سطح خانواده آن ها به ما نمی خورد و از طرف دیگر نیز مادربزرگم رویش نمی شد به دایی خود این پیشنهاد را بگوید. در نهایت به هر شکلی که بود، این ازدواج سرمی گیرد. 6 سال پدر مشغول خانواده می شود تا اینکه مجدد با شروع مبارزات امام در دهه چهل ...
تولید خودروی ارزان پس از برجام، توهم بود/ حضور ایرانی ها در کنفرانس جهانی موبایل ممنوع! /یک نفر هم در ...
.... یک مقام شرکت دونگبو گفت: به محض اینکه قرارداد نهایی امضا شود، شرکت کاوه استیل کل کوره الکتریکی را از مجتمع دانگجین به خانه خواهد برد. دورویی توتال و جنگ نفتی توتال نیز که چند روز پیش خود را متعهد به تصمیمات امریکایی ترامپ نشان داده بود موضعی متفاوت با قبل گرفته و تعهدات خود را مشروط کرده است. همچنین 15 مهر ماه خبری با عنوان ترامپ جنگ نفتی با ایران را کلید زد مخابره شد که در آن به ...
یاد کرد ی ازخانواده سادات شهیدسیدحمزه،داود،کاظم،کریم و ابوالقاسم سجادیان
کرده بود که من دوست ندارم پس از شهادتم برایم سنگ قبر بگذارید؛ چرا که آرزویم این است که گمنام باشم و با آنها که بی هیچ نام و نشانی از این دنیا رخت بر می بندند هم طریق شوم. سیدکریم جوان باتقوا سیدکریم حدود 15 سال سن داشت که خود را آماده رفتن به جبهه های دفاع مقدس کرد. او بسیار جوان معتقد، باتقوا و با اخلاق و شجاعی بود. در زمان طاغوت که دانش آموزان موظف بودند به عکس شاه ...
همسر شهیدی که سخنانش باعث خوشحالی رهبری شد!
پدرش را می کرد. ساعت 10 شب تلفن زنگ خورد امیر بود. خیلی پشت تلفن گریه کردم و به او گفتم نگرانم دل شوره دارم. امیر با آرامش به من گفت بانو فقط دعا کن هر چه خواست خداست همان می شود. شاید تا یک هفته تماس نتوانم تماس بگیرم هیچ نگران نباشید. به خدا میسپارم تان. من آن شب خیلی بی تاب بودم. دیگر خبری نشد. روزهای قبل از خبر شهادت.. یک هفته گذشت خیلی نگران بودم تلفن از من ...
ماجرای شگفت انگیز نجات مردجوشکار از چاه
رفته باشد. دایی مرد جوان گمشده گفت: آخرین ساعات پنجشنبه شب، خواهرم به من زنگ زد و با نگرانی سراغ عباس را گرفت. می گفت پسرش خیلی عجیب ناپدید شده است و هیچ کس از او خبری ندارد. وقتی خودم هم چند جا زنگ زدم و به نتیجه ای نرسیدم با خودم فکر کردم شاید تصادف کرده یا اینکه جایی بیهوش افتاده است. کمی در خیابان دور زدم و بعد برای اعلام ناپدید شدن عباس به کلانتری و اداره آگاهی رفتم. قرار شد عکس او ...
متهمان قتل را گردن هم انداختند
کرد و روی زمین افتاد. من در درگیری نقشی نداشتم و مهران را به طرف ماشینش بردم تا درگیری تمام شود. به این ترتیب با توجه به شواهد و قرائن موجود، هر دو متهم به اتهام مباشرت در قتل روانه زندان شدند و پرونده با صدور کیفرخواست به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در آن جلسه اولیای دم درخواست قصاص کردند و در ادامه هر دو متهم بعد از آخرین دفاع به قصاص محکوم شدند. حکم صادره به ...