سایر منابع:
سایر خبرها
سفیر ونزوئلا: ای کاش موشک های ایران را داشتیم
امسال اقامت من در ایران یک ساله شد. چند وقت پیش به راننده سفارت گفتم حال من اینجا خیلی خوب است. فرهنگ و مردم ایران را دوست دارم. نمی دانم چند سال اینجا باشم، رئیس جمهور مادورو تصمیم می گیرد. ولی اگر یک سفیر دیگر بفرستند، من می خواهم یک خانه بخرم و در ایران بمانم. بهترین خاطر ه ای که از ایران دارید چیست؟ در این یک سال تجارب خیلی خوبی در جنبه های متفاوت از کشور شما داشتم . بهترین حس را ...
درد دل ساکنان سلیمانیه: سیاست ما را هلاک کرد
. بی مقدمه می روم سراغ همه پرسی. انور می گوید: همه پرسی و استقلال طلبی و رفراندوم و چه و چه همه اش مسخره بازی است. همان یک تکه نانی هم که داشتیم بریده شد. نه باغی داریم نه تفریحی نه کاری. هر روز اینجا جمع می شویم و سیگار دود می کنیم و غصه می خوریم و برمی گردیم. ما مردم بی پناه و کم توانی هستیم، آقایان هم که ما را داخل آدم حساب نمی کنند. مگر از ما پرسیدند که این کار بشود یا نه؟ خودشان این بزم مسخره را ...
فقط به فکر خودمان هستیم نه به فکر شهر و کشور
جاست که هنوز نتوانسته ایم به مردم حس مالکیت و تعلق بدهیم؛ نتوانسته ایم به آنها نشان دهیم که این خیابان ها، این شهر متعلق به شماست. جامعه ای موفق است که مردمانش را عاشق سرزمین شان کند. شما که ایران را خیلی دوست دارید و به آن حس تعلق دارید، چه شد فرانسه زندگی می کنید؟ من همان اندازه که ایران را دوست دارم، فرانسه را هم دوست دارم، همه کشورها را دوست دارم و به همه جا حس تعلق دارم ...
گفت وگوی شفقنا با دکتر پزشکیان: چه بسا افراد فاسد به افراد توانمند برچسب ضدرهبر و برانداز می زنند/ جاده ...
او برخورد کند با او دعوا می کنند که مثلا تو با رهبری، انقلاب و حکومت مشکل داری! در حالی که مساله اینها نیست. اخیرا اخباری مبنی بر اعمال محدودیت های جدید برای رییس دولت اصلاحات مطرح شد که تعدای از نمایندگان مجلس از جمله مسعود پزشکیان، نایب رییس مجلس به آن اعتراض کردند. دکتر پرشکیان معتقد است: بدون اینکه توجیه کنند مداخله ای را با هدف جلوگیری از انحراف انجام می دهند که نتیجه آن، انحراف ...
جیسون موموآ؛ ستاره ی قدیمی اما ناشناخته
... وی در این باره می گوید:" من هزاران نویسنده، دوست، کارگردان و بازیگر جالب دارم... و همگی دست به کار می شویم و فیلم می سازیم. این همان کاری است که ما می خواهیم بکنیم. ما از داستان گفتن لذت می بریم. در آخر روز، داستان همان چیزی است که همه چیز به آن برمی گردد. کنار آتش می نیشینیم. می توانم بنشینم و به داستانی که تام ویتس برایم تعریف می کند گوش دهم که از هر فیلمی که دیده ام بهتر است". ...
داستان آن ها که سر جای شغل شان نیستند
برای دیگر رشته ها هم این مشکل وجود دارد . از روزهایی می گوید که دوست داشت ریاضی بخواند اما خانواده دستش می انداختند که چی؟ آخرش اگر ریاضی بخوانی می شوی معلم! بله من معلم شدم البته قبول دارم که همیشه پرستیژم پزشکی بود، یعنی همیشه آقا معلمی بودم که پزشکی خوانده. یعنی اینکه پزشکی خواندنم همیشه با من بود و از من جدا نشد. بعد از چند سال معلمی کردن هم وارد کار انتشار کتاب های آموزشی شدم ...
وضعیت ایران در نمایشگاه فرانکفورت نرمال بود/بضاعت زبانی ما ضعیف است
...؛ ما بضاعت این حضور را نداریم. حتی اگر از ما برای این موضوع دعوت کردند نیز نباید بپذیریم، چراکه چیزی برای عرضه نداریم. اگر خودمان را با هشت یا 9 سال پیش خودمان مقایسه کنیم که مدیران دولتی با لباس های متحد الشکل در این نمایشگاه حاضر می شدند بله، خیلی پیشرفت کرده ایم؛ اما اگر خودمان را با فرانسه مقایسه کنیم خیلی عقب هستیم؛ بنابراین خودمان را با خودمان و امسال را با سه پیش و سال گذشته ...
خدمت گذاری به مردم نتیجه بیداری عقل و فطرت است
راستش اینست که من هیجده تومان به فلان کاسب بدهکار بودم و این بدهکاری باقی مانده است. در عالم برزخ از من یک سوال دارند که چرا هیجده تومان را ندادی؟ می گویم من می خواستم بدهم اما نشد. آن آقا بیدار شده و به پسر ایشان که او نیز یکی از علما بود، ماجرا را گفته بود. پسر به بازار رفته بود و کاسب مورد نظر را پیدا کرده بود و پرسیده بود شما از پدر ما طلب داری؟ گفته بود: بله هیجده تومان طلب دارم. گفته بود چرا ...
قانون آزادی مشروط به بازنگری احتیاج دارد
دهم تا آنچه که دقیقا در قلب، روح و منطق من هست را به بازیگر منتقل کنم چرا که باور دارم فیلمنامه به تنهایی نمی تواند روح یک نقش را بسازد. من به امیر جعفری الگو می دادم و حتی به جز آقای جعفری، برای همه کاراکترها در فیلم هایم مابه ازای هر یک را پیدا می کنم و به بازیگر نشان می دهم و با هم قالب آن می سازیم و ذره ذره آن را پر می کنیم. به همین دلیل است که هر بازیگری که با من کار می کند باید صبر و تحمل ...
از آق قلا تا سوته همراه با سختی های تبلیغی یک طلبه (بخش دوم)
به فکر می افتد که برای دفتری که در آق قلا دارد مسئولی انتخاب کند. از طرف دیگر چون من با آن مجموعه کار کرده بودم از من خواستند که مسئولیت آن جا را قبول کنم ، من هم خیلی راحت به آن ها گفتم که من دوست دارم کار آخوندی خودم را بکنم و از مدیریت و این جور چیزها سر در نمی آورم. با خودم فکر می کردم که آن ها هم از این حرف من خوششان می آید و می گویند چه طلبه ی خوبی . اجازه بدهیم به همان کاری که بلد است مشغول ...
رئیس فتنه روی جورابش چه نوشته بود؟
کرد و مسلسلش را به من نشان داد. گفت ما اینجا هستیم، به زور هم بخواهید بیرونمان کنید، درگیری ایجاد می کنیم. با مرحوم شهید مطهری رفتم موضوع را مطرح کردم. آقای مطهری گفت اینها می خواهند درگیری ایجاد کنند و بهم بریزند اوضاع را، آن هم در محل و اقامتگاهی که امام می خواهد بیاید. اگر ما بخواهیم با اینها دعوا کنیم، نمی شود. قرار گذاشتیم بی سر و صدا، فردا صبح اقدام کنیم. گفتیم آن شب کاری نکنیم، چون ...
چطور از شر بی شعورها و بی شعوری خلاص شویم؟
است در زندگی پیروز شوند اما با این وجود به عنوان انسان می بازند. ساتن: چه جالب، من هرگز ارتباط دیدگاه خودم را با دیدگاه افلاطون نشنیده بودم. این پرسشی نیست که من انتظار شنیدن آن از یک روزنامه نگار را داشته باشم، اما حدس می زنم که این همان نظریه پرداز سیاسی سابق است که سخن می گوید. باید بگویم که من این ارتباط را دوست دارم. ما می دانیم که بی شعورها دارای تأثیری مخرب بر افراد پیرامون خود ...
به بچه های کار قول این نمایشگاه را داده بودم
های کارم هم وطن های فرهیخته شان را ببینند و الگوی خود کنند، ارتباط برقرار کنند باهم دوست شوند. دوست داشتم کار مفیدی انجام دهم. همین. خوشبختانه از همان اوایل کارتان من را در جریان کار این نمایشگاه قرار دادید، شاهد سختی های کارتان بودم. از سختی های کار شمه ای برایمان بگویید؟ فراموش نمی کنم روزی را که با نگرانی به شما گفتم قصد دارم چنین کاری انجام بدهم و شما با اطمینان و قدرت گفتید: برو ...
می خواستم اعدام شوم!
محض اینکه از ماشین پیاده شد شروع به گرفتن عکس با گوشی اش کرد آن موقع شیشه ماشین را پایین دادم و گفتم شماره را با دقت یادداشت کن؛ ماشین سرقتی است و دستت به هیچ جایی نمی رسد بعد هم گاز دادم و رفتم. اعتیاد داری؟ بله، 6 ماهی هست که مواد مصرف می کنم. سابقه داری؟ چهار سابقه کیفری درباره دعوا، سرقت، دزدی موتور و کیف قاپی دارم. دفعه اول در یک نزاع دسته جمعی بازداشت شدم و ...
ماجرای لحظه شهادت نورمحمد و دلتنگی ها برای ابراهیم
تجملات بسیاری از زندگی های امروزی اما حضور اعضای خانواده ای که دایم به ما تعارف می کنند در قسمت بالا نشین اتاق، پشت به پشتی های کنار دیوار بنشینیم، حس خوبی از صمیمیت و پذیرفته شدن در ما ایجاد می کند. روی دیوار تابلویی از تصویر بابا نقش بسته. با سلاحی که در دست دارد و چشمانی پرجاذبه که حکایت از عزمی راسخ برای دفاع از حریم حرم دارد. خوش آمد گویی ها که تمام می شود، حاج آقا افضلی یا همان ...
هشتاد سال مشق فرهنگ در باغ ملی
.... من نیز همچنان نسخه را خواهان بودم. آن مرد کهنسال ناگهان نزدیکم آمد و پرسید دنبال چه هستی، چه می خواهی؟ . شاید در ذهنش دانشجویی به نظر آمده بودم که یک کتاب چاپی یا درسی می خواهد. هنگامی که نام نسخه را بردم و فهمید خطی است، باز پرسید برای چه می خواهی؟ پاسخ دادم برای پژوهش های ادبی و تاریخی به آن نسخه نیاز دارم، علاقه مندم و این کار را دنبال می کنم. تاکنون نیز چند بار به این جا آمده ام، اما ...
پروندتو نذار زیر بغلت
به گزارش بلاغ ، توجه شما خوانندگان عزیز را به مصاحبه ای با آقای حمید بقایی، یکی از سه نفر بسیار معروف بهاری جلب می کنم. +: خوب بگذارید با هم صمیمی باشیم و تعارف معمول رو کنار بگذاریم، موافقی حمید صدات کنیم؟؟ بقایی: بله بله! بسیار عالی است، من هم خودم به این اعتقاد دارم که باید با مردم صمیمی بود. +: خُب حمید! بگو چطور به فکرت رسید که زنبیل قرمز رو به عنوان نماد ...
علی علیپور : مهمترین گل زندگی ام بود
... علی علیپور – بله! سال 2011 بود که با تیم دانش آموزی ایران در جام جهانی در برزیل حضور داشتم و توانستیم با آن تیم به عنوان نایب قهرمانی برسیم. از همان سالها این قول را به خودم دادم که به تیم ملی برسم. این فصل دنبال آقای گلی هم خواهی بود؟ علی علیپور – چرا که نه! این اتفاق بیش از اینکه برای خودم خوب باشد برای پرسپولیس خوب است که دو، سه بازیکن خط حمله اش همزمان دنبال آقای گلی ...
بچه که نمی داند حزب چیست
شده؟ به من بگویید. من طاقتش را دارم. گفت: حرف رایگان نزن. امروز روز کودک است و خواستم یک حالی به تو داده باشم تا هر روز توی این روزنامه ها مزخرف ننویسی که بابای من خودخواه است و به من اهمیت نمی دهد. یک روزت مبارک گفت و بلند شد که برود و من را با تماشای کارتون تنها بگذارد. گفتم: بابا، نمی شود کنار من بمانید و باهم کارتون تماشا کنیم؟ خیلی دوست دارم که باهم باشیم. با بی ...
کیلومترها دورتر از خانواده برای اعتقاداتش جان داد
.... من می گفتم خودت را وارد این میدان نکن، زن و بچه داری. بعد از تو، من با این بچه های قد و نیم قد چه کنم؟ رضا می گفت من که شهادت را دوست دارم، اما شهادت چیزی است که نصیب هر کسی نمی شود. مطمئن باش شهادت نصیب من نخواهد شد. سال 1395 کارهایش جور شد و به جبهه رفت. از سوریه با من تماس گرفت و گفت در منطقه است. من هم حرفی نزدم و رضایت دادم. گفتم حالا که رفتی مراقب خودت باش تا سلامت برگردی. با ...
خواب نوزاد کنار جسد مادر
به من انداخت و سپس به پرونده قرمز رنگی که اسم همسرش به عنوان مقتول روی آن نوشته شده بود انداخت. بعد هم گفت: منیر را دوست داشتم، آن قدر دوستش داشتم که به خاطرش به خانواده ام پشت کردم. برای رسیدن به او دست به هر کاری زدم، اما سرانجام به جایی رسیدم که دست به این جنایت زدم. او ادامه داد: اوایل، زندگی مان خوب بود، آن قدر خوب که روزی هزار بار به خودم می بالیدم که چنین زندگی ای دارم، اما همه ...
نواد در آغوش مادر رده پیدا شد
من انداخت و سپس به پرونده قرمز رنگی که اسم همسرش به عنوان مقتول روی آن نوشته شده بود انداخت. بعد هم گفت: منیر را دوست داشتم، آن قدر دوستش داشتم که به خاطرش به خانواده ام پشت کردم. برای رسیدن به او دست به هر کاری زدم، اما سرانجام به جایی رسیدم که دست به این جنایت زدم. او ادامه داد: اوایل، زندگی مان خوب بود، آن قدر خوب که روزی هزار بار به خودم می بالیدم که چنین زندگی ای دارم، اما همه اینها ...
نماز شهادت را با دهان بسته خواندیم
مزه هم بود. بچه ها فکر کرده بودند من به اهواز رفته ام. هیچکس نمی دانست کجایم. عادت کرده بودند. بعضی وقت ها 24 ساعت گم می شدم. آن موقع موبایل نبود. تلفن بیسیم هم تا حدی برد داشت. رسیدیم به جایی که مثل نیزار بود. سید رفت داخل نیزار و برگشت. گفت: لااله الاالله. لااله الاالله! گفتم: سید چی شده؟ گفت: اینجا چاه زده بودم. آب داشت. من اینجا چاه زدم. شتر آب دادم. هیچ نیست. هیچ نیست . به خیالش همان ...
ناگفته های زنان تهرانی که سوار ارابه شیطان شدند / التماس کردم که رحم کن ولی...
چند وقت پیش در تلگرام اخبار حوادث را می خواندم. از مردی متجاوز نوشته بود که قضات برای او حکم اعدام داده بودند. تصمیم گرفتم این نقشه را اجرا کنم تا دستگیر شوم و اعدامم کنند. دوست دارم همین فردا بروم پای چوبه دار و مجازات شوم. چرا؟ خیلی تنها هستم. هیچ کس را در زندگی ندارم. خانواده ام ترکم کرده اند و شب ها در ماشین می خوابم. می گفتند که معتادی و نمی خواهند یک مجرم در کنارشان زندگی کند ...
سینمای ما زرد شده است/ تهیه کنندگان جرئت شان را از دست داده اند
انسانی اقتصادی و ارشد فلسفه) و ارتباط آن با بازیگری بحث را آغاز کرد و گفت: همه این ها با هم ارتباط دارند. من دیپلم اقتصاد داشتم. ورود به دانشگاه آزاد آنقدر ساده نبود. خانواده ام گفتند ادامه تحصیل بده وی در رابطه با ورودش به دنیای بازیگری گفت: سال ها قبل در تئاتر مدرسه فعال بودم و آمفی تئاترِ آنجا را می چرخاندم. در آن زمان به من پیشنهاد بازیگری شد که خانواده به من گفتند باید ...
مرحوم حاج آقا مصطفی جلوی هیچ کس خودش را نمی باخت/ کسی نزدیک تر و در عین حال گمنام تر از مرحوم عراقی به ...
ترها گاهی به شوخی می گفتند: در بچگی هر وقت با کسی دعوا می کردی، می گفتی: می روم آژان می آورم! همین روحیه سبب گردید که بعد از طی دروس مقدماتی به تهران بیایم و جذب شخصیت هایی چون شهید نواب صفوی، فدائیان اسلام و مرحوم آیت الله کاشانی بشوم و خیلی زود پا به میدان مبارزه بگذارم. *با شهید نواب صفوی هم حشر و نشر داشتید؟ بله، ایشان و دوستانش تا آخرین روزهای زندگی و قبل از دستگیری با من ...
جوانی که به اتهام 8 فقره تجاوز بازداشت شد
اینکه از ماشین پیاده شد شروع به گرفتن عکس با گوشی اش کرد آن موقع شیشه ماشین را پایین دادم و گفتم شماره را با دقت یادداشت کن؛ ماشین سرقتی است و دستت به هیچ جایی نمی رسد بعد هم گاز دادم و رفتم. اعتیاد داری؟ بله، 6 ماهی هست که مواد مصرف می کنم. سابقه داری؟ چهار سابقه کیفری درباره دعوا، سرقت، دزدی موتور و کیف قاپی دارم. دفعه اول در یک نزاع دسته جمعی بازداشت ...
دیگر جرات ندارند در دربی کتک کاری کنند/ دربی یک بازی 30 امتیازی است
ترین خاطره ای که از دربی دارید؟ عزیزیان: جنجالی ترین تصویری که از دربی دارم در همان سال رقم خورد که آقای بیانی و یوسفی اخراج شدند. درگیری شدید میان قلعه نویی و یوسفی رخ داد و شاهین بیانی وارد ماجرا شد که کار به درگیری فیزیکی کشید و داور دو بازیکن را اخراج کرد. اختر: مهم ترین درگیری دربی را در سال 73 تجربه کردم و فکر هم می کنم خودم عامل به وجود آمدن آن بودم. دقیقه 88 گل مساوی ...
شهید سید هدایت الله حسینی ده بزرگ از نگاه یاران (+تصاویر)
مجسم می کرد. عمویم سیدحسین با چهره ای در هم، مکدر و غمگین مینی بوس را چرخاند وبه طرف باشت حرکت کرد می دیدم که توی آیینه بغل ماشین منو نگاه میکنه، من هم قالب تهی کرده بودم. خودم را به داخل حیات سپاه پرت کردم و روی زمین افتادم ناله کردم گفتم حاجی پیروز بابامو گولش زدم عموهامو هم فریب دادم ولی دارم می میرم، میدونم الان باشت چه خبره؟ میدونم ده بزرگ دوباره ماتم گرفته تورا خدا تماس بگیر بگو چند ...
من دندان پرسپولیسی ها را با آن گل مسواک زدم!
هاشم نسب بدترین فحش ها را از همان دهان هایی شنید که او را چندماه پبش با شعارهای داغ به اوج آسمان ها فرستاده بودند. همه چیز در لحظه رنگ باخت. گلزن ترین مدافع تاریخ دربی ها حالا می خواست دروازه تیم سابق اش را باز کند و این کار را کرد! در آن بازی مشهور 2-2٫ مُشت برومند، برگردان علی کریمی، واروهای ناصر ابراهیمی. کله استیلی! خودش آن یک گل را انگار بیشتر دوست دارد. شاید از غیض است. غیض همه آن فحش هایی ...