سایر منابع:
سایر خبرها
تفسیر آیات 121-129 سوره آل عمران
خود واگذارید، هر جا را خواستند لشکرگاه کنند، چون اگر همان جا بمانند بدترین جا مانده اند، و اگر داخل شهر ما شوند، در همین شهر با آنان کارزار می کنیم. از آن سو قریش همچنان پیش می آمد، تا در روز چهار شنبه در احد پیاده شدند، پنج شنبه و جمعه را هم به انتظار لشکر اسلام ماندند، روز جمعه رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله ) بعد از نماز جمعه به طرف احد حرکت کرد، و روز شنبه نیمه شوال سال سوم هجرت جنگ ...
بعد از 2سال و 4ماه پیکر همسرم پیدا شد + عکس
.... آن وقت از سوریه سردرمی آورد؟ مخالفت نکردید چرا باید سوریه باشد؟ خیلی نگران شدم. من را در جریان رفتنش قرار نداده بود که نکند مانع تصمیمش شوم. برای همین در جوابش گفتم پس ما چه؟ همسرم تنها یک جمله گفت من شما را ابتدا به خدا بعد به بی بی زینب(س) سپردم. ماجرای رفتنشان به سوریه مربوط به چه سالی می شود؟ اولین اعزامش سال 1393 بود. همسرم پنج،شش بار اعزام شد. هر بار هم ...
روایت ماجرای درخواست "طلاق همسر" یک مرد تاجر
حقی به مال ایشان داری؟ سوم، در آیه 177 سوره بقره قرآن بلد هستی بخوانی؟ خانم گفت: بلد هستم، آیه 177 می فرماید: وَ آتَی اَلْمٰالَ عَلیٰ حُبِّهِ ذَوِی اَلْقُرْبیٰ ﴿البقرة، 177﴾، بندگان واقعی من از مالشان به مادر، به خواهر، به عمه، به خاله، به عروس هایشان، به بچه هایشان که همه ذوی القربی می شوند، کمک می کنند و اگر نکنند، در آیه 180 آل عمران می گوید: به عنوان بخیل در روز قیامت، ثروتمندان بخیل را می ...
5 عمل برای کاهش سختی لحظات مرگ!
روی یقین است. گفتم: بگو: گواهی می دهم که حضرت علی (ع) وصیّ و جانشین رسول الله (ص) و خلیفه ی بعد از او و امامی است که اطاعتش واجب است. گفت: گواهی می دهم. گفتم: این شهادت به حال تو سودی ندارد، مگر این که از روی یقین باشد. گفت: از روی یقین شهادت می دهم. سپس امامان معصوم (ع) را یکی پس از دیگری نام برد و او به امامت همه ی آن ها اقرار کرد و گفت: گواهیم از روی یقین است و پس ...
وقتی پایم روی پدال بی حرکت شد
؛ چراکه به قول خودشان سرپرست گردان بودم و دو بچه داشتم، بار سوم که می خواستند مرا حذف کنند با فرمانده تماس گرفتم و گفتم سه سال است که قول اعزام مرا داده اید؛ به امید اینکه به من اعتماد کنید تاکنون صبر کرده ام؛ آنجا بود که فرمانده گردان خودش پیگیر اعزام من شد؛ البته تا آن موقع موضوعی را از همه پنهان کرده بودیم که اگر متوجه می شدند دیگر اجازه اعزام به من نمی دادند. اما به خاطر تنفری که از داعش ...
شهید مدافع حرم امیر سیاوشی،تکاور نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی/ تک تیر اندازها با قناسه زدنش؛ ...
قیاس نیست و ارزش تعویض ندارد. محمد طاها و نازنین زهرا امیر عاشق بچه بود. می گفت اسم دخترم باید نازنین زهرا باشد و پسرم محمد طاها. آنها باید مومن باشند. دخترم را از همان بچگی با چادر، زیبایش می کنم و پسرمان را با خودم به هیئت می برم و یک بچه هیئتی تربیت می کنم. فرزندی مکتبی و امام حسینی. خوب به یاد دارم بعد از شهادت یک روز سر مزارش تنها نشسته بودم، داشتم با امیرم از آرزوهایمان ...
آیت الله فقیه ایمانی: مهدی هاشمی وهابی مسلک بود
به طرز فجیعی کشته شد * به بحث خودمان برگردیم. از داستان ترور آیت الله شمس آبادی چه خاطره ای دارید؟ ایشان را چگونه دزدیدند و بردند؟ فضای اصفهان پس از شهادت ایشان چگونه شد؟ این را همه می دانند. صبح وقتی آقای شمس آبادی می خواست به نماز برود، به عنوان اینکه می خواهیم شما را برسانیم، سوارش می کنند و بعد هم ایشان را خفه می کنند و جنازه اش را می برند و درجایی خلوت در بیرون ِ شهر می ...
روایت کسب معرفت از افغانستان تا سوریه/ دُرّ شهادت نصیب حسنی شد
حضور ما در ایران و تشییع جنازه فرزندم اجازه خروج ندادند و پسرم بدون حضور پدر، مادر و همسرش به خاک سپرده شد، من و مادرش خیلی تلاش کردیم که آخرین بار پیکرش را حداقل ببینیم ... نشد. همسر جوانش که سه ماهی بیشتر از ازدواجشان نگذشته بود نیز نتوانست بر بالین وی حاضر شود. حسرت ها پدرانه بیان میشوند وی ادامه می دهد: امروز هم به بهانه زیارت کربلا در اربعین به عراق رفتیم از راه برگشت به ...
در معراج شهدا اطلاع رسانی ضعیف است/ عکس را که دیدم شوکه شدم!
بیهوش بود. ضربه روحی سنگینی خورده بود تا دو سال علیرغم توصیه اقوام، حاضر به بچه دار شدن نمی شد و می گفت چه فایده ای دارد این همه زحمت بکش آخرش هم هیچ. بعد از دو سال قرار شد دوباره بچه دار شویم که خدا ابوالفضل را به ما داد، پسرم 4 ساله بود که سید رضا گفت باید برگردیم ایران خودش زودتر آمد و گفت یکی دو سال بعد هم شما را می آورم. آنجا از اینجا بهتر است. *با عصبانیت گفتم بی بی زینب(س) دستم را ...
پسته می شکنم تا خرج سالگرد شهیدم را جورکنم! / هیچ مسئولی حتی به درخانه ما نیامد/ نه حقوق می خواهیم و نه ...
می خواهم همراهش بروم. می خواهم همسنگر حامد باشم. گفتم نه مادر جان تو کوچکی، کاری از دستت بر نمی آید. امسال نه، سال دیگر برو. گفت شاید سال بعد جنگ تمام شود! گفتم خدا را شکر که تمام می شود ان شاء الله با پیروزی اسلام هم تمام شود. دیگر حرفی نزد. همان شب دقیق یادم نیست، ساعت دو یا سه نیمه شب بود. با فریادهای یا زینب یا زینب عوض از خواب بیدار شدم. در خواب می گفت یا زینب من می آیم. فریاد می زد و خانم را ...
بیایید، بیایید که جان دل ما رفت/ شهادت عزتمندانه حاج مهدی سامع به ما درس ایثار آموخت
سزاوار نیست ما از شهادت امثال حاج مهدی درس ایثار بیاموزیم؟ آیا بهتر نیست برای عاقبت به خیر شدن خودمان جهد کنیم؟ آیا به نفع خودمان نیست که در انجام واجبات و ترک محرمات کوشا باشیم، به هم نوع خودمان کمک کنیم و... والدین محترم شهید سامع و حاج اکبر گرامی، منِ کوچک تر به نمایندگی از همهٔ رزمندگان و ایثارگران شهرضا به خاطر زحمات طاقت فرسایتان در این 34 سال به شما خداقوت می گوییم و دستانتان را می ...
شهید برای برپایی حق جانبازی می کند
آنچه خدا از فضل و احسان خویش به ایشان داده است. پس ای مادر عزیزم ناراحت نباش و خوشحال باش که فرزندت را در این راه داده ای آیا دوست داشتی که فرزندت چند سال دیگر زندگی بکند ولی زندگی بیهوده، یا این مرگ در راه خدا را بپذیرد. مادر عزیز توجه کن ببین در کربلا بچه ی 12 ساله بود با امام حسین (ع) از امام درخواست کرد به جنگ برود و امام اجازه داد بعد رفت و شهید شد. کفار سر او را بریدند و نزد ...
بیت اول را محمد نوشت و شهید شد
اینکه خودش هم شهید شد. بیت اول؛ شهادت نماز شب و مراقبت های نفسش، دروغ نگفتن، غیبت نکردن، محبت به پدر و مادر، بشاش بودن و روحیه دادن به رزمندگان؛ اینها مسائلی بود که روح محمد را آماده پرواز کرد. یادم است شعری را با هم زمزمه می کردیم. یک بیت از رباعی بود به این مضمون: آن قدر غمت به جان پذیریم حسین/ تا قبر تو را به بر بگیریم حسین / هرگز نپسندی تو که ما سوختگان/ در حسرت ...
ماجرای آتش زدن خانه مرحوم ابوترابی از سوی ساواک
دانم . آن ها من را روی زمین انداختند و اسلحه را بر روی سینه ام گذاشتند. مجید خودش را سپر من کرد و گفت: مادر اجازه بدهید پیشمرگ شما شوم، زیرا اگر شما را بکشند، دیگر بچه ها مادر ندارند. وی اذعان کرد: ساواکی ها زمانی که مقاومت من را دیدند، نفت بخاری را بر روی زمین ریختند و کپسول گاز آشپزخانه را باز کردند. با روشن کردن فندک، آتش و دود همه جا را فرا گرفت. در این لحظه خداوند عنایت کرد و برق ...
ازدواج خدایی
... مادر شهید شهبازی اظهار داشتند: هر وقت می خواستم نماز بخوانم می گفت مادر تو را به خدا برای شهادتم دعا کن. می گفتم آخر تو یکدانه پسرمی من بعد از شهادتت چه کنم؟ پاسخش کوتاه بود: مثل بقیه مادران شهدا، آرام باش. می گفت: وقتی من به شهادت رسیدم شما اصلا گریه، داد و فریاد نکن. من هم به وصیت علیرضا عمل کردم چون شهادت آرزویش بود و حالا به آرزویش رسیده. خبرشهادت ساعت 12 شب بود ...
روایت آیت الله خاتمی از نحوه نظارت مجلس خبرگان بر عملکرد رهبری
رسیدم که استفاده از فضای مجازی می تواند یک ابزار مفیدی برای نشر پیام باشد؛ به عنوان نمونه چند روز چیش بعد از نماز صبح یک متنی در رابطه با پیروزی بر داعش نوشتم. از ساعت 9:30 صبح این را در کانال تلگرام ما گذاشتند تا ساعت 10 شب بیش از 25 هزار نفر دیدند و مطلب را خواندند . ما مخاطب می خواهیم منتها اینجا عرض می کنم، نباید مبالغه کرد؛ چه من که آمده ام و چه سرورانی که بی سر و صدا آمده اند، من ...
به تلاطم افتادم تا کاری کنم که شوهرم به سوریه برود
خبر شهادت همسرش می گوید: از صبح آن روز دوستان به منزل ما می آمدند و متوجه شدم که خبری هست ولی نمی توانستم باور کنم تا اینکه پدر مهدی تماس گرفت و این موضوع را به من گفت و خدا را شکر کردم که شوهرم به آرزویش رسید ولی ادامه راه سخت است که امیدوارم او کمکم کند. همسر شهید قره محمدی در خصوص سفارش های همسرش به او می گوید: مهدی سفارش کرده بود که پیراهن عزاداری اش را که 10 سال بود هر محرم می پوشید را ...
شهید مدافع حرمی که بستنی فروش بود
شوق بسیار همراه دوستانش برای شرکت در عزاداری و روضه ی حضرت اباعبدالله(ع) می رفت. *نمازش هیچ وقت ترک نشد، اگرچه همیشه اول وقت نمی خواند نمی توانم بگویم خداداد همیشه مشغول نماز و عبادت بود و هر لحظه ذکر خدا می گفت اما همیشه نمازش را به جا می آورد و وقتی از بیرون می آمد می گفتم: خداداد جان نمازت را چرا نمی خوانی؟ می خندید و می گفت: مادر جان حتماً باید در خانه و پیش چشم شما بخوانم ...
دندانپزشکانی که به واسطه یک شهید قاری شدند
توانید بروید تمام شد است. در آخر همه را دور زد و دستور گرفت و رفت. برادر شهید دوران دفاع مقدس گفت: روزی که می خواست برای آخرین بار به جبهه برود احساس کردم دیگر او را نمی بینم و همین اتفاق هم افتاد. همیشه به خدا گفتم هرچه به ما می دهی اول لیاقتش را بده. به قد و قامتش نگاه کردم و گفتم دیگر رفتی؟ گفت اگر شهید شدم دعایم کنید. گفتم تو ما را شفاعت کن. مادرمان خیلی عذاب کشید. 16 سال بعد شهادت روح ...
سلامتی، نشاط و انگیزه رهبر انقلاب بسیار بالاست/آیت الله جنتی به شدت پیگیر هیات اندیشه ورز هستند/ مقررات ...
گسترده است؛ به دیگر عبارت این فضا ابزار است. می توان از این ابزار در مسیر نشر ارزش ها استفاده کرد و دیگران، در مسیر نشر ضد ارزش ها استفاده می کنند. به اینجا رسیدم که استفاده از فضای مجازی می تواند یک ابزار مفیدی برای نشر پیام باشد؛ به عنوان نمونه چند روز چیش بعد از نماز صبح یک متنی در رابطه با پیروزی بر داعش نوشتم. از ساعت 9:30 صبح این را در کانال تلگرام ما گذاشتند تا ساعت 10 شب بیش از 25 ...
از ترس داعش از افغانستان مهاجرت کردیم
شهادت حمید چطور به شما رسید؟ یک روز مجبتی پسر بزرگترم به من زنگ زد. اول قرار بود مجتبی و حمید هردو با هم بروند سوریه. اما حمید به مجتبی گفته بود که بگذار اول من بروم، بعد هرموقع من خسته شدم برگشتم تو برو . به خاطر همین مجتبی ایران مانده بود و کار می کرد. خبر شهادت را هم همین پسرم به من داد. یک روز زنگ زد گفت بابا می خواهم یک خبری به شما بدهم. گفتم بگو آقا مجتبی. گفت : پسرت شهید شده مبارکت ...
ماجرای شهادت سرباز شجاع در آتش
به او نزدیک و صدای ضجه و شیون زنان به یکباره بلند شد. اشک می ریخت و نام شوهرش را صدا می زد. مادر خواب شهادت سربازش را دیده بود مادر داغدیده پویا به جام جم گفت: پویا دوست داشت مدافع حرم و شهید راه دفاع از حرم شود. 9 ماه خدمت بود. او با خودروی پدرش در ساعت های بیکاری کار می کرد. پسرم با دختردایی اش هفت ماه بود عقد کرده و قرار بود پایان سال به خانه بخت بروند. پسر شهیدم تازه 20 ...
سیداحمد خاتمی: اینستاگرامم تا حالا 2 مرتبه ریپورت شده است / اعضای مجلس خبرگان حقوق دریافت نمی کنند/ تلاش ...
...> خاتمی: سال 60 بود. س: با دختر شهید آیت الله سعیدی ازدواج کردید؟ خاتمی: بله. سالروز شهادت ایشان نزد امام رفتیم، با خانواده محضر امام رفتیم. فرزند بزرگ ایشان که الان تولیت حرم حضرت معصومه (س) هستند، از والدشان گفتند که ایشان عاشق شما بود، امام فرمود من آقای سعیدی را بهتر از شما می شناسم. بعد اجازه عقد را گرفتند، معمولاً امام وکیل زن می شدند. س: مهریه چقدر بود؟ ...
حتی یک روز هم تعطیلی نداشتم و در بدترین شرایط نقاره زده ام
....از آن به بعد تا کنون در ادوار مختلف؛ نقاره نوازی ادامه دارد و تنها یک بار از سال 1312 تا سال 1320 به دستور رضاخان تعطیل شد . در حال حاضر ساختمان تاریخی نقارخانه در صحن انقلاب قرار دارد و در طول سال به غیر از دو ماه محرم و صفر و ایام سوگواری و شهادت امامان معصوم(ع)؛ در شبانه روز دو نوبت به مدت بیست دقیقه نواخته می شود. نواختن طبل وکرنا پیش از طلوع و غروب آفتاب است و در اعیادمذهبی و میلاد ...
کار برای خدا مقدار و اندازه ندارد
...، گفت: همیشه در اولین وقت نمازش را می خواند و بیشتر شبها بیدار می ماند و دعا و راز و نیاز می کرد. وی در نقل شیوه شهادت شهید، بیان کرد: حدود و 8 الی 9 ماه از عملیات خیبر گذشت و ماموریتی به ما محول شد و آن هم پاکساری میدان مین بود. دوست شهید، با بیان اینکه این عملیات حدود 8 روز طول کشید تا میدان را پاکسازی کردیم، ادامه داد: حدود 3 ماه از این ماجرا می گذشت و وسایل را برای انجام ماموریت ...
اظهارنظر سیداحمد خاتمی در مورد "سلامت رهبری" و نظارت بر رهبری
به وقت در جلسه نباشیم توبیخ می شویم. دیداری با آقا ده سال پیش داشتید که ایشان فرمودند، باید همیشه خبرگان حداقل ده گزینه برای رهبری در آستین خود داشته باشد. آیا الان هم این طور است؟ من این حرف را همان ده سال پیش گفتم اما برخی از هر حرفی که در این عرصه ها بیان می شود، سوءاستفاده می کنند. تا این حرف را بیان می کنید می گویند حال آقا خوب نیست و خطر است و ده ها دروغ بر این اضافه ...
کارشناسان دکتر در تلویزیون
اخبار بین را به شما بدهند؟ گفت: نخیر، قرار است فردا به عنوان کارشناس مسائل اقتصادی در تلویزیون صحبت کنم. یکی از همکارانم وقتی دیده بود که انقدر معلوماتم بالاست، سفارش من را به یکی از دوستانش که در تلویزیون کار می کند، کرده است. دیگر مشهور شدم. دیگر می توانی در فامیل و در مدرسه پزِ بابایت را بدهی. اگر خواستی، می توانم یک روز بیایم و در مدرسه تان سخنرانی کنم. مادر گفت: نکند ...