سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی سوسک باعث موفقیت بانوی کارآفرین می شود
.... ***** بعد از ازدواج اوایل انقلاب با مشکلات مالی مواجه شدیم. برای کمک به شوهرم و گذراندن دوران سخت زندگی و ادامه تحصیل فرزندانم به کار مشغول شدم. از آنجایی که به ورزش علاقه زیادی داشتم، مسئولیت ورزش در پارک را برعهده گرفتم و برای پیشرفت در کار، به کلاس های مربی گری مراجعه کردم و کارت مربی گری را گرفتم و در سال 74 به استخدام تربیت بدنی شمال شرق تهران درآمدم و بعد از مدت کوتاهی ...
روزها حسرت، شبها اشک...
.... از دوران کودکی، رفتار نامناسب پدر، تنهایی هایی که کشیده و... ترس از پدر خودش می گوید: بعد از 6 سال پدرم را برای اولین بار دیدم. او برای کار، ساکن شهر دیگری بود. شرایط مالی خوبی داشتیم و از مال دنیا بی نیاز بودم اما از محبت فقیر... پدرم فردی تندخو و بداخلاق با بیانی تلخ بود که دست بزن داشت و گاهی حتی مرا تا سر حد مرگ کتک می زد. هیچ وقت مرا در جمع به حساب نمی آورد و گهگاه تحقیرم ...
برف و شیره و من و بی بی و مش موسی!!
دوباره زنگ را زدند. بی بی جیغش درآمد... - خدا ذلیلُت کنه دختر؛ اقَد وِر می زنی که حواس بِری آدم نیذری، خو درو واز کن، پیرمردِ زبون بسه یخ زد! دویدم پشت در و تعارف کردم مش موسی بیاید تو که دیدم بی بی با زنبیل بزرگش دم در هال ایستاده... - ننه! گلاب، بیا اینام ببر... - اینا دیگه چیه بی بی؟ چار تا تیکه مرغه، میخواسم سوخالی کنم، بلد نبودم، گفتم ...
در آن رؤیا بدیدم در بهشتم
و مارتیک یکی بگذاشت من را در کف دست دگر مالید پشتم با دو تا شست پماد خارجی از جنس اعلا بمالیدند از پایین به بالا سپس جامی شراب ارغوانی دو تا سیخ کباب و تکه نانی به روی آن چنان مردان لوطی همه با هم زدیم پپسی قوطی پس از آن شد کمی حالم دگرگون کمر دردم ولی گردید افزون شدم بیدار و چون دیده گشودم دو بوسه از رخ یارم ربودم به او گفتم تو حوری بهشتی در این دنیا برایم سرنوشتی همیشه چونکه بودی یار و یاور نگهدار تو باشد حی داور ...
موسسه های مالی و داستان موتورخانه/طنز
یکی از همسایه ها که شرط را باخته بود گفت: مهندس بیا دوباره برویم موتورخانه و موبایل هایمان را بیرون بگذاریم تا راحت بتوانی بگویی که چطور می شود یک موسسه با این همه شعبه و کارمند و این همه سال کار، مجوز نداشته باشد. گفتم برویم. طبق معمول رفتیم توی موتورخانه و من گفتم و آنها هم تعجب کردند و آن قدر سوال کردند که به سوالی رسیدیم که در موتورخانه هم نمی شد جوابش را داد. یعنی باید به دنبال جایی باشیم برای سوال هایی که حتی در موتورخانه هم نمی شود به آنها پاسخ داد. شما جایی سراغ دارید؟ باقی بقای تان منبع: ایسنا ...
در سوگ مرزبان فرهنگ
ایشان در سال های بعد با آثار برخی از نویسندگان جوان آشنا شدم و نیز ایشان سبب شدند که چند رمان از داود غفارزادگان و محمدرضا بایرامی به انگلیسی ترجمه کنم. دومین بار که دیدار با آقای سلیمانی نصیبم شد حدود ده سال پیش بود که برای رونمایی رمان فال خون اثر داود غفارزادگان به ایران آمدم و باید بگویم که باعث و بانی آن سفر و دیدار با دوستان هم آقای سلیمانی بودند و من برای همیشه مرهون زحمت های او ...
آخرین مراسم مهمی که کنارخانواده بودم خاطرم نیست/بخاطر بی توجهی ها به این رشته از پرستار بودنم ناراحتم
ترم چهارم ارشد پرستاری داخلی جراحی در دانشگاه علوم پزشکی کرمان هستم. -دانشجوآزاد: به چه سبب رشته پرستاری رو انتخاب کردین؟ – -سعید دهقان: من دو سال کنکور سراسری شرکت کردم؛ در سال 90 رده ام به اندازه ای بود که پرستاری قبول میشدم ولی با خودم اظهار کردم که قطعا اگر یک سال پشت کنکور باشم سال بعد قطعا پزشکی قبول می شوم اما سال 91 هم باز پرستاری قبول شدم؛ نظیر اینکه دست روزگار ما را ...
ناگفته هایی از ظرافت های پرستاری/مریض را به چشم عزیز خانواده ببینیم
شهربابکی هستم، 39 سال سن دارم و حدود 13-14 سالی است که به پرستاری مشغول هستم؛ دروغ چرا؟! اولش علاقه چندانی به این کار نداشتم اما بعدها علاقه مند شدم؛ اعتقاد دارم یک پرستار نباید دچار روزمرگی شود و مریضی، جان باختن یک بیمار و... برایش عادی؛ بلکه باید تلاش شود تا مریض به بهترین شرایط برسد. از پرستاری خسته نشدم گرچه خستگی در کار طبیعی است، صبر زینب گونه اگر سرلوحه کار باشد موفق می شویم؛ من ...
با وجود ضرر 320 میلیون دلاری به بیت المال، خاتمی سیگارش را می کشید!
نیروهای داخلی بود شب ها عضدالحسینی و یک سری از افرادی که با گروهک های خاصی کار می کردند، می آمدند لوله های نفت ما را منفجر می کردند. حتی در یکی از عملیات ها اینها سر 18 نفر از بچه های بسیجی که در آنجا از موتورخانه و لوله هایی که سوخت را می خواست برساند، قطع کردند. بعد من بنا به مسئولیتی که داشتم رفتم ارومیه و آنجا یک پایگاه ویژه ای بود که و بعنوان نماینده وزارت نفت وارد کار عملیاتی سوخت رسانی شدم. ...
حامد آهنگرانِ جبهه های سوریه بود + عکس
فاطمیون سریع تر به سوریه می رسد تصمیم گرفت با انها همراه شود. حامد در میدان تره بار رفسنجان غرفه داشت و انجا مشغول بکار بود تا ساعت 3 انجا بود و بعد از آن میرفت اردوگاه و زبان افغانی را یاد میگرفت نزدیک دو ماه زبان افغانی را اموزش می دید انقدر خوشکل افغانی صحبت میکرد که می گفتی چند سال است که افغانستان زندگی می کند. شجره نامه انها را یاد گرفته بود. خدایی باور ...
حتما خیریتی در حرف های متناقض آقای گل بوده است!
هواداران مایه گذاشته و در انتهای مصاحبه حرف دیگری را به زبان آورد! آنجا که گفت: یک روز هدایتی یک میلیارد و 150 میلیون تومان به من داد.از ایشان سوال کردم که این پول از طرف باشگاه است یا از طرف خود شما که هدایتی گفت تو به باشگاه برو هر چه قرارداد بستی به همان اندازه به تو پول می دهم. این حرف طارمی نشان می دهد که اولا قراردادش با پرسپولیس بیشتر از آنچه بود که اعلام شده و دوم اینکه اولویت او برای بازگشت به ...
فیلم برو بیرون ؛ مواجهه با هیولای واقعی در ژانر وحشت _ کمدی
این گفتاری است که در نطفه فیلم وجود دارد؛ البته من تصمیم گرفتم تغییری اندک ایجاد کنم. این فیلم کمتر درباره این نقاط ضعف است و بیشتر درباره ساختن قهرمانی است که ما را از این آشفتگی ها نجات داده و راه فراری به سوی شادی برای ما باز کند. آیا فکر می کنید آن چه یک مخاطب سفیدپوست را می ترساند متفاوت از چیزی است که یک سیاه پوست از آن می ترسد؟ من برای این فیلم آزمایشی ترتیب دادم و ...
نقشه هایی که نقش بر آب شدند
مجتمع فنی بانوان ایران نیست. با او به گفت و گو نشستیم تا از دلایل منحل شدن این مجتمع برایمان بگوید. یادم هست وقتی خیلی کم سن و سال بودم، آرزو داشتم فضانورد بشوم و می خواستم نخستین فضانورد زن در دنیا باشم، برای همین تمام ذهنم را درس خواندن و یادگیری زیان انگلیسی پر کرده بود. بعدها هم در رشته مترجمی زبان انگلیسی دانشگاه کاشان پذیرفته شدم و به اصرار خانواده در این رشته ادامه تحصیل دادم ...
برپایی نمایشگاه آثار علی اکبر صادقی از 8 بهمن
! پدرم می خواست مهندس و دکتر شوم و از پس من برنمی آمد. وی افزود:ششم متوسطه که بودم معلم هایم فهمیدند نقاش می شوم. بعد از این سال، چندین سال یک ضرب قبول شدم . بعد کنکور دادم، به دانشکده هنرهای زیبا رفتم ، شاگرد اول شدم و جدی تر نقاشی کار کردم. یک نوع ویترای خاصی که با کلیساها فرق می کند را ابداع کردم و خواهان زیادی پیدا کرد. من خودم را تکرار نمی کنم، هر چند وقت یک بار با ایده های جدید کارمی کنم ...
حامد همایون: بعضی ها در فضای مجازی ناجوانمردانه توهین می کنند
تلاش کرده و دوست داشته که دیده شود. از سن 19- 18 سالگی شروع کردم. در 18 سالگی که وارد دانشگاه شدم، مهرماه همان سال کنسرت بزرگی در دانشگاه دادم. عاشق خواندن و صحنه بودم. سپس موسیقی را به صورت آکادمیک فرا گرفتم. در محیط های آکادمیک به تدریس موسیقی نیز پرداختم. گویا اسم اصلی تان حامد محمودزاده است. درست است؟ درست است. عنوان حامد همایون نظر آقای رجب پور بوده است. در بخش موسیقی من و ...
پورموسوی: من رابین هود نیستم
وقت بحث پرداخت بدهی را مطرح و از پرداخت طلب ما فرار می کردند. سرمربی پیشین تیم فوتبال استقلال خوزستان در ادامه افزود: من چند بار با آقای محمودی، مدیر گروه ملی تماس گرفتم و حتی پیامک دادم، اما جوابم را نداد. من فصل گذشته کاسه گدایی گرفته بودم، اما ایشان حاضر نشد که جوابم را بدهد. حتی آقای محمودی حاضر نشد به تمرینات ما بیاید و یک خسته نباشید به بازیکنان بگوید. پورموسوی همچنین ...
شهیدی که 2 بار به شهادت رسید
وقتی بر اثر موج انفجار مجروح شدم، من را به سردخانه بردند. صداها و رفت وآمد اطرافم را متوجه بودم و می دیدم پزشکان می دوند. اما نمی توانستم کاری انجام دهنم. توی دلم می خندیدم که چطور ثابت کنم زنده ام. حرف هم نمی توانستم بزنم. گفتم خدایا خودت نشانه ای بفرست تا دیگران ببینند زنده هستم. پزشکان وقتی دیدند پلاستیکی که در آن بودم بخار کرده است، با فریاد گفتند شهید زنده شد و برخی از ترس می دویدند. مهدی بعد از ...
صبح ها با عشق نقاشی از خواب بیدار می شوم
: از آن روز قول دادم که درس بخوانم اما هر سال چند درس را تجدید می شدم. کلاس نهم دوباره رفوزه شدم. پدرم دوست داشت مهندس یا دکتر شوم. همه معلمان فهمیده بودند که من نقاش می شوم به همین دلیل در این زمینه به من کمک کردند. بعد از چند سال که یک ضرب قبول شدم توانستم وارد دانشگاه هنرهای زیبا شوم. همان زمان نوعی ویترای خاص که با ویترای اروپا فرق داشت را ابداع کردم که البته مشتری های بسیاری هم پیدا کرد. ...
خانم پرستار مشهدی که از یک مرد قصاب تب کنگو گرفت!/می دانستم مرگ در یک قدمی ام است
گذشته بود و من مثل روزهای قبل به کارم ادامه می دادم، اما در محل کار، کمی احساس خستگی می کردم. پس از پایان شیفت کاری، راهی خانه شدم. در مسیر، دمای بدنم کمی بیشتر شد. با خودم گفتم احتمالا به خاطر خستگی از کار، کمی گُر گرفته ام. وقتی به خانه رسیدم کمی استراحت کردم، اما هرچه زمان می گذشت، دمای بدنم بیشتر می شد. همان لحظه حدس زدم این تب سرماخوردگی یا آنفلوانزاست و چون پسری کوچک داشتم، فوری سراغ اقدامات ...
روایتی خواندنی از یک جهاد زنانه؛ مادران این آبادی از خاک "طلا" می سازند
خود صاحب مزرعه زعفران هستند. نگاه او به دوردست هاست، زمانی که طلای برآمده از خاک روستا را جهانی کند. حسینی می گوید: برای برند و بسته بندی تماس گرفته و گفتند که طراحی می کنیم، ان شالله زعفران من جهانی می شود اما فعلاً تولید در این سطح نیست، البته محصول من سال گذشته در ترکیه مورد استقبال فراوانی قرار گرفت. می پرسیم حالا که به جهانی شدن فکر می کنید از موانعی بگویید که بر سر راه ...
عاشقانه ای برای علی و حامد؛ محمدتقی شهید شد و همسرش "پرستار" بچه ها
عازم کربلا شدیم. تازه علی راه افتاده بود و بعد از کربلا دیگر راه رفتنش خوب شده بود. ماه مبارک رمضان هم که در یک دیدار عمومی که خانواده شهدای مدافع حرم و شهدای مرزبانی بودند به دیدار آقا رفتیم. همه قاب عکس شهیدشان را آورده بودند ولی من یادم رفته بود. خیلی ناراحت شدم. گفتم تو چه زنی هستی که عکس همسرت را یادت رفته ببری؟ البته یک عکس کوچک از ایشان داشتم ولی قاب عکس نیاورده بودم. ولی بعد ...
گفتگوی خواندنی با مجری تلویزیون درباره تصویربرداری مراسم ورود امام(ره)
خمینی (ره) هم اعلام شد.شب پرس و جو کردم چه کسی قرار است کارگردانی ضبط تلویزیونی را به عهده داشته باشد.نام یک جوان ناشناس را گفتند و یادآوری کردند قرار است فردا برسد اما من با تجربه ای که داشتم متوجه شدم باید برنامه ریزی منسجم تری داشت و گروه ضبط باید شب به بهشت زهرا برود.کارهای هماهنگی را انجام دادم و به بهشت زهرا رفتیم.دو روز به عنوان کارگردان تلویزیونی مراسم و حضور مردم را با کمک همکارانم ضبط ...
نمایندگان در سوگ سانچی و بازخوانی جعبه سیاه/ آیا جرائم دیرکرد وام های صنعتگران بخشوده می شود؟ / انتقاد ...
.... ان موقع حاج بهرام تاج گردون نماینده بود. در کمیسیون اقای روغنی زنجانی رییس وقت سازمان برنامه و بودجه وقت را دیدم. منو می شناخت چون بورسیه سازمان برنامه بودم و می گفت باید برگردی سازمان. به من گفت تو که ادعا میکنی بچه مسلمانی چرا نمیری استان محروم خودت خدمت کنی و به حاج بهرام گفت این باید بره استان. من و حاج بهرام گفتیم حالا که من تهران مدیرکلم و خدمت می کنم و ایشان گفت باید بری استان ...
معنوی ترین کمپ ترک اعتیاد ایران + عکس
برسد که باید به زندگی اش پایان بدهد: یک روز من از خانه بیرون آمدم، فقط در فکر این بودم بروم یک جا و خودم را راحت کنم. یک مبلغی پول با خودم داشتم فکرم این بود که بروم همه را یکجا هروئین بخرم بعد بروم به خودم تزریق کنم و به اصطلاح خودمان اوردوز کنم و بمیرم. سرنوشت اما یک راه دیگر را پیش روی افشین گذاشت: من سال هاست در همین محله ساکنم، یعنی تقریبا همسایه مسجدیم. وقتی داشتم از کنار مسجد رد ...
حامل سلام برادر شهیدم به امام راحل(ره) بودم/ خیلی دیر به نقش زنان در جنگ پرداخت شده است
اوایل رفتن من به تهران شد که خوب البته خیلی به طول نینجامید و در دومین سال تحصیلم در سال 76 ازدواج کردم و بعد در شهر تبریز رشته هنر را گذاشتند و من هم کارشناسی ام را در این جا گرفتم و دوباره به تدریس هنرهای تجسمی پرداختم. اکنون با 25 سال سابقه ی خدمت بازنشسته شده ام و در خدمت خانواده هستم. آناج: حرف آخر... آرزو دارم این مملکت را به دست خود امام زمان(عج) برسانیم و مملکت روز به روز از هر نظر بهتر باشد و جوانان هم توفیق داشته باشند زندگی نامه شهدا را بخوانند و راه سعادت را از مرام ایشان بیابند. انتهای پیام/ ...
روایت لحظات دلهره آور از حادثه پلاسکو
روز اول و نه روز که من بودم ده روز بیست و چهار ساعته آنتن زنده شبکه خبر آنجا بود تا آخرین لحظه ، ساعت پنج عصر و رفتم آنجا و در پی ساختمان نشان دادم به مردم گفتم. این را خدمت مردم عزیز می گویم که گفتند ما از اینجا تونل زدیم از این قسمت تونل زدیم از این زاویه تونل زدیم ببینید این تونل هایی است که اینجا حفر کردند برای اینکه بیایند به این زیر برسند که ثابت کنند که این کف کسی نیست آوارهایی است که از ...
مردم خیالشان از بابت دلار راحت باشد
بعد ازحادثه به منطقه رفتم برخی می گفتند به دلیل منطقه حادثه و این که در کنار مرز قرار دارد چند روز دیگر به این منطقه بروم اما فردای زلزله وزیر کشور و وزیر بهداشت به منطقه رفتند و یک روز بعد نیز بنده به منظور بررسی وضعیت به منطقه رفتم. وی گفت: برای سخنرانی بنده در جمع مردم مکانی در سرپل ذهاب مشخص شده بود اما من در مسیر دیدم که ساختمانی فرو ریخته و همانجا گفتم بایستید تا من با مردم صحبت کنم ...
چرا هشدارهای قرآن بر کافران تأثیری ندارد؟
بریده باد) و در این حال سوره شریفه تبت یدا ابی لهب و تب نازل شد. آیت الله محمدی ری شهری در ادامه گفت: در روایت آمده است که پیامبراکرم(ص) پس از آیه شریفه وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ... خویشان و نزدیکان خود را فراخواند به آنان فرمود: ای مردم! بلدِ راه به کسان خود دروغ نمی گوید و من اگر هم دروغگو بودم، به شما دروغ نمی گفتم. به خداوندی که هیچ خدایی جز او نیست، من فرستاده به حق ...
سوالم از علی دایی هیچ موردی نداشت/ همکارانم و هواداران مرا شرمنده کردند/ پرشورها بهترین هواداران ایران ...
گروه ورزشی آناج: پس از اتمام بازی تیم های تراکتورسازی و سایپا تهران شاهد اتفاقی تلخ و البته تکراری در نشست خبری بعد از مسابقه دو تیم بودیم که طی آن، علی دایی در پاسخ به سوال یکی از خبرنگاران کنترل خود را از دست داده و با الفاظی تحقیرآمیز به او حمله ور شد. این اتفاق که بازتاب زیادی در رسانه های کشورمان یافت، از این بابت تکراری بود که کنفرانس های دایی در تبریز همواره جنجال آفرین بوده اما ...
عشق مرهمی بر خستگی فرشتگان سفیدپوش
را نصیبم کرد. وی با بیان فعالیت هایش در این عرصه عنوان کرد: به مدت هفت سال در درمانگاه 17 تیر محمودآباد بودم و بعد از آن در بیمارستان امام رضا(ع) سرپرستار، سوپروایزر و در این چند سال اخیر مدیر بیمارستان امام رضا(ع) شدم. میرزایی پرستاری را فقط عشق دانست و افزود: هیچ وقت در پرستاری اولویت پول نمی تواند باشد، پرستاری که به فکر آن است فقط شیفت کاری اش تمام شود نمی تواند از شغلش ...