سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای خواندنی مسلمان شدن خانم اروپایی با روضه حضرت فاطمه (س)
از اولین فاطمیه ای که هدایت شد، می گوید: شرط ازدواج: مسلمان نمی شوم! 56 سال پیش در یکی از شهر های کوچک دانمارک به دنیا آمدم. دریک خانواده مسیحی زندگی کردم. پدرم معلم و مادرم کارمند یکی از ادارات دانمارک بود. من یک خواهر و برادر هم دارم که متأسفانه پس از مسلمان شدنم با من قطع رابطه کردند. آن ها گرچه خیلی مذهبی نبودند، اما با اسلام آوردن من مخالف بودند و نتوانستند آن را قبول ...
این مادر و پسر پس از 12 سال به هم رسیدند
زخم روی سرم است. بعد از آن حافظه ام کمی دچار مشکل شد، حتی در درس هایم هم ضعیف بودم. چیزی یادم نمی ماند. همه چیز را فراموش می کردم. دلیل اینکه دیگر نتوانستم خانه مان را پیدا کنم، همین بود. حافظه ام یاری نمی کرد، حتی در این سال ها زبان مادری یعنی ترکی را هم فراموش کردم. بعد از این که کار پیدا کردی، چه شد؟ زندگی ام را ادامه دادم. دوری از خانواده ام خیلی سخت بود، حتی شناسنامه و ...
نباید به نام انقلاب و اسلام چیزی را به کسی تحمیل کرد
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- مریم منصوری: پابه پای سرو کتاب خاطرات و مخاطرات بانو عفت مرعشی است که به اهتمام سیدعلی مرعشی علی آبادی و در دفتر نشر معارف انقلاب منتشر شده است. این کتاب تصویر نزدیکی از زنی ارائه می دهد که پابه پای آیت الله هاشمی رفسنجانی، در عرصه سیاست و زندگی پیش می رود. مردی که انتخاب های سختی دارد و همسری او ساده نیست. پابه پای سرو با همه فروتنی در انتخاب نام، کتاب عزیزی است که تصویر زنی قدرتمند، حمایت گر و عاشق را نشان می دهد. عاشقی ماخوذ به حیا، که این قید را فریاد نمی زند، عمل می کند. زندگی می کند. در هنگام خوانش این کتاب، لحظات زیادی بو ...
این فوتبالیست ایرانی به جرم تجاوز دستگیر شده
کردم دختر جوان از من شکایت نکند. ولی شکایت کرد؟ ابتدا قصد شکایت نداشت تا اینکه چند روز قبل از دستگیری ام خودرویم را پلیس گرفت و دنبال کار آزادی Freedom خودرویم بودم و به پول نیاز داشتم که به دختر جوان زنگ زدم و درخواست پول کردم و به همین خاطر دختر جوان از ترسش نزد پلیس رفت و شکایت کرد. اگر پول نمی داد چه اتفاقی برای دختر جوان می افتاد؟ هیچی ، من گفتم یک ...
عزتِ شهادت نصیب هرکسی نمی شود
اتفاقی می افتد اما به خود دلداری می دادم. زمانی که به منزل برادر همسرم رسیدم متوجه اعلامیه ها و پارچه های مشکلی شدم و با دقت به عکس های اعلامیه متوجه شدم مسعود به شهادت رسیده است و از آن روز من عروس 3 ساله خانواده داداشیان همواره در تلاش بوده ام دغدغه های شهدا را عملی کنم. اما بعد از شهادت همسرم من مانده ام و وحید 11 ماهه و دختر 22 ماهه ام که حتی مهر پدری را نیز آن گونه که باید احساس نکرده ...
شهاب حسینی چگونه عاشق پریچهر قنبری شد؟ + عکس
...> روشن شدن تکلیف تجرد شماری از جوان ها می گویند تا جوانی باید جوانی کنی، بنابراین باید با تاخیر تن به ازدواج داد. هرگز این اعتقاد را قبول نداشته و ندارم. همیشه مایل بودم تکلیفم خیلی زود مشخص شود، به همین دلیل من هم مثل پدر و مادرم در ابتدای دوران جوانی ازدواج کردم. ازدواج بدون سنگ اندازی خانواده من و همسرم از نظر تقسیم بندی های اجتماعی هم گروه بودند؛ به همین خاطر به ...
دام کثیف سه مرد برای زن جوان در کارخانه
هدف قدم می زد به محض رو به رو شدن با مأموران کلانتری به آنها مراجعه کرد و گفت دقایقی قبل در دام سه مرد گرفتار شده و حالا توانسته از دست آنها بگریزد. ولی روی رفتن به خانه اش را ندارد. این زن در تشریح جزئیات ماجرا گفت: مدتی پیش از همسرم در گنبد کاووس جدا شدم و برای زندگی به تهران آمدم. من در تهران با یک مرد جوان به نام عادل آشنا شدم. او به من وعده ازدواج داد و من چندبار به دیدن او رفتم ...
پدر و پسر جنگ
پایش پر از لخته های خون و دهانش کف کرده بود. دشمن هم در حال پیشروی بود. پدر از سرما رفت توی تنه درخت. من که زور نداشتم پدرم را با پا تکان می دادم. تا صبح همان جاماندیم. از دور نیروهای دشمن را دیدیم که دارند بالای سر بچه ها تیرخلاصی می زنند. چند ساعت بعد پدرم را گذاشتم تا بروم کمک بیاورم. اما انگار او به بازگشت من امید نداشت، چون مدام برایم دست تکان می داد. من آن روز در ارتفاعات گم شدم. تقریبا دو ...
دعا می کنم خدا بیاید...
؟ اهل افغانستان هستم ولی تهران به دنیا آمدم. خانواده داری؟ بله. شغل پدر و مادرت چیست؟ مادرم خانه دار است. پدرم نابینا و بیکار است. چند تا بچه هستید؟ 7 تا هستیم . 4 خواهر و 3 برادر. بچه چندم هستی؟ بچه پنجم. درس خوانده ای؟ نه. چرا درس نخواندی؟ شناسنامه ندارم. از طرفی هم پول نداشتیم. اجازه تحصیل ندارم. قانون نمی گذارد. ...
شاهدی بر یک جنایت
برایشان پر می کرد. دوستان و همسایگان، ازدواج این زوج را پلی میان دو اجتماع توصیف می کردند. در نخستین ساعات 25 آگوست 2017 چند شبه نظامی روهینگیایی مسلح به تفنگ و چاقو به چند پلیس در شمال راخین حمله کردند. این شورشیان که عضو ارتش رستاخیز آرکنان روهینگیا بودند، درنهایت بهانه ای را برای سربازان میانماری فراهم کردند تا با وحشیگری و خشونت دست به کشتار مردم بی دفاع در سراسر استان بزنند. کمی پس از حملات ...
یه بچه من را حامله کرد و ...
فخرالدین به ناچار ازدواج مان را به طور رسمی ثبت کرد و نام من در شناسنامه او قرار گرفت. سه ماه بعد از این ماجرا فرزندم در حالی متولد شد که اختلافات شدیدی بین ما شروع شد و کار به فحاشی و کتک کاری کشید. در این میان خانواده همسرم در حالی معتقد بودند که فرزند من حاصل یک ارتباط نامشروع است که همسرم نیز با آن ها همراه شده و ماجرای عقد موقت قبل از ثبت رسمی ازدواج را پنهان می کند حالا هم برای دفاع از حیثیت خودم ناچار به شکایت از همسرم شده ام تا ... ...
بازگشت یوسف گمگشته بعد از 12 سال به خانه/ زن دوم بعد از مرگ مرد مرد 60 ساله پیدایش شد/ گل آقا به دام ...
خیلی زود مراسم عقدکنان ما برگزار شد. اما هنوز چند ماه بیشتر از ازدواجم نگذشته بود که تازه فهمیدم من هیچ سنخیتی با همسرم ندارم به همین دلیل اختلافات خانوادگی ما آن قدر شدت گرفت که در همان دوران نامزدی از یکدیگر جدا شدیم. آن زمان با خودم می اندیشیدم بعد از طلاق با مرد دلخواه خودم ازدواج می کنم اما این فقط یک رویا بود چرا که خواستگارانم هیچ تناسب سنی با من نداشتند و یا می خواستند به عنوان همسر دوم ...
گوشه ای از فساد اشرف پهلوی + اسناد
متوجه این تفاوت و تبعیض شده بود و بعد ها به هنگام تدوین خاطراتش به این موضوع اشاره کرد: قبل از من خواهر دوست داشتنی ام، شمس به دنیا آمده بود و حالا هم پسری متولد شده بود که رؤیا های پدر و مادرم را برآورده می ساخت. این حقیقت که من در همان روزی متولد شده بودم که محمدرضا پهلوی ولیعهد و شاه آینده ایران به دنیا آمده بود، همیشه این فکر را در من تقویت می کرد که هرگز نباید از پدر و مادرم ...
اینجا خماری نمی کشیم/ جایی برای زندگی
نمایشگاهی برگزار کنیم. به این سفرها می رفتم. بعداً گوشه گیر شدم و از خانه تکان نمی خوردم. حمایت خانوادگی نداشتم از ندا درباره حمایت های خانواده اش می پرسم که پاسخ می دهد: من پدرم را از دست دادم و مادرم ازدواج کرد. هیچ حمایتی از خانواده نداشتم. حتی بعد از ازدواج شوهرم برایم جهاز گرفت. تنها عیب شوهر اولم اعتیادش بود. موقعیت تحصیلی و مالی اش خوب بود. طوری بود که تمام خانواده ام به زندگی ام ...
مشکلات همسران شهدا یک واقعیت در جامعه است
رعایت حجاب خواهرم و پرس و جوی ایشان از خانواده ما با ما آشنا شده و پس از آن به شکل سنتی ابتدا خانواده ها وسپس در قالب مراسم خواستگاری این وصلت شکل گرفت. پیش از انقلاب شرایط زندگی شما به چه شکل بود؟ در پیش از انقلاب ما زندگی معمولی و آرامی داشتیم و تحت قیمومیت مادرم که پس از فوت پدرم سرپرستی من و خواهران و برادرانم را به عهده داشت زندگی می کردیم، شناخت و اعتقادات و انجام فرایض و شعایر ...
هنوز برای سلامتی ام دعا نکردم / خدا این امانت داری را قبول کند/می خواهم به آقا بگویم تا زنده ایم، رزمنده ...
قبل از ازدواج یک ماهی برو وضعیت جسمی او را ببین بعد با او ازدواج کن، همسرم در جواب شان گفت: من که سعادت نداشتم در جبهه حضور داشته باشم، پس بگذارید وظیفه ام را این گونه ادا کنم. شما احساس نکردید او از سر ترحم دست به این کار زده باشد؟ ابتدا، خُب طبیعی بود که این گونه به ذهنم بیاید ولی هر چه که از ازدواجم با او می گذشت به این نتیجه رسیدم که او با ایمان و باور قلبی دست به این ...
7 داستان کوتاه آموزنده و زیبا
آموزنده و زیبا 1. دو مداد سیاه از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه شان در مدرسه شنیدم. مرد اول می گفت: چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی مسئولیت و بی حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مداد های دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه ام را عملی ...
هیچ گاه تصور نمی کردیم رژیم شاه در زمان حیات ما تغییر کند/ نهضت آزادی ها یک سیلی برای انقلاب نخوردند
درگیری کشته می شوم و حداکثر اعدام خواهم شد، ازاین رو ازدواج هم نکردم و من بعد از انقلاب و در 35 سالگی متأهل شدم. *قبل انقلاب می گفتیم عمر معمولی یک چریک 6 ماه است من تاجر نبودم و تحصیلاتم ششم ابتدایی بود، در این مسائل فکر می کردم اگر ازدواج کنم زن و بچه من به غفاری در بازجویی ها فشار می آورد و از زمانی که وارد مجلس شد گناه را به گردن دیگران می انداخت و خود را جزو مخالفین ...
فاش شدن راز قتلی بعد از 6سال
ایران نوشت: متهم پرونده تابستان سال 90 همسرش را به قتل رسانده و در تمام این مدت راز قتل را در دل نگه داشته بود. این درحالی بود که او به دخترشان گفته بود مادرش آنها را ترک کرده و بی خبر به دنبال زندگی اش رفته است. اما این ماجرا حدود هشت ماه قبل با شکایت زن جوانی به دادسرای جنایی تهران فاش شد.او به بازپرس جنایی گفت: از خواهرم فرنگیس مدت هاست که خبری ندارم. اما چون پدر و مادرم فوت کرده اند و شوهرش ...
آرزوهایی که منقل دودشان کرد
میزنه ، ‹دختر ناناز خونه بودم همه چیزم آماده بود، وضع مالیه خانوادم خوب بود و هرچی می خواستم در اختیارم میذاشتن، دو تا داداش داشتم و توخونه همیشه حرف حرف من بود. 12 سالم بود که خاطرخواهیه پسره شدم و با وجود مخالفت خانواده باهاش ازدواج کردمو خیلی زود دیدم ای دل غافل شوهرم معتاده. 14 سالم بود که اولین بچه م رو آوردم، خانواده اصرار داشتنجدا شم ولی من قبول نکردم، شوهرم رفیق باز و هرشب ده تا ده تا ...
مجموعه شعر عاشقانه از فروغ فرخزاد
صدای مرا گوش می کنی سنگی و ناشنیده فراموش می کنی رگبار نوبهاری و خواب دریچه را از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی دست مرا که ساقه سبز نوازش است با برگ های مرده هم آغوش می کنی گمراه تر از روح شرابی و دیده را در شعله می نشانی و مدهوش می کنی ای ماهی طلائی مرداب خون من خوش باد مستیت، که مرا نوش می کنی تو دره بنفش غروبی که ...
خانواده ای که کودکانشان از دهه 60 ناپدید شده اند
با مادرم ازدواج کرد. نظیر پسر دوم آنها بود. ما سه برادر هستیم و من پسر کوچک خانواده هستم. هنوز هم پدرم نتوانسته گم شدن نظیر را باور کند. الان از کارافتاده شده اما هنوز هم سراغ او را می گیرد. برای خود من خیلی عجیب است که چطور برادرم گم شده. آن طور که خواهرم تعریف می کند، آنها در خانه خواب بودند که نظیر در را باز می کند و از خانه خارج می شود. پدرم آن اوایل خیلی دنبال او گشت. در روزنامه و تلویزیون آن زمان اسم و مشخصات او را پخش کردند. حتی چندبار به افغانستان سفر کرد. شیراز، کرمان و هر شهری که فکر می کرد می تواند از نظیر ردی به دست آورد را وجب به وجب گشت اما همه این تلاش ها بی نتیجه مانده است. ...
تن فروشی سمیرا با دستور شوهر و مادرشوهرش !
می کردم چرا که با خود می اندیشیدم مادر همسرم می تواند جای مادرم را پر کند. این بود که بدون تأمل پاسخ مثبت دادم و خیلی زود زندگی مشترک ما آغاز شد، اما متأسفانه مادر شوهرم و برادرش که در یک ساختمان 4 طبقه زندگی می کردند دچار مشکلات روحی و روانی بودند در این میان دایی همسرم که وضعیت بدتری داشت مدام جنجال و آشوب به پا می کرد به طوری که هیچ مستأجری نمی توانست در دو واحد خالی آن ساختمان زندگی کند و ما ...
شاید وقتی این نامه را بخوانی خیال کنی من دیوانه ام
امثال تو را به خاک خواهم کشید. بعد هم تهدیدش کرده بودم که اگر بعد از خواندن این نامه آن را به اطرافیانت نشان ندهی و اگر نامه را ندهی در روزنامه چاپ شود، همان کاری که روز فلان با فلان کس کردیم، می دانی که با تو خانواده ات خواهیم کرد. تهدید من کارگر افتاده بود و جمله را در روزنامه چاپ کرد و معذرت هم خواست. البته من هیچ وقت چنین کاری را نمی کردم و در مرام مبارزاتی من نبود، ولی ...
شکنجه ساواک 30 سال پیرترش کرده بود
به نام شهید مهدی دهستانی رفتیم و پای صحبت های عموی شهید نشستیم. مشهد پیام: کمی از برادر زاده تان برای مان تعریف کنید و از نوع فعالیتش در آن دوران بگویید؟ مهدی برادرزاده ام و پدرش تنها برادرم بود که هم بچّه هایش را دوست داشتم هم خودش را، در شروع انقلاب هم یک خانوادۀ تقریباً مذهبی ای بودیم، هم خانوادۀ مادر مهدی و هم خانوادۀ پدر خودم به احکام اسلامی مقید بودیم و مهدی هم تحت تاثیر خانواده و ...
چهل سال قبل کجا بودیم امروز کجا ایستاده ایم؟ / اولین جلسه دادگاه تجدیدنظر حمید بقایی / مهر بلاتکلیف / ...
پسر به دنبال ردی از او هستند، وکیل که چندسالی از او کوچکتر در شبکه های اجتماعی و گروه های مختلف تلگرامی عکس و مشخصات برادرش را منتشر کرده تا شاید از این طریق بتواند ردی از برادرش پیدا کند. او در این باره به شهروند می گوید: پدر ما چند سال قبل از انقلاب از هرات به ایران آمد. او برای کار به اهواز رفت. بعد با مادرم ازدواج کرد. نظیر پسر دوم آنها بود. ما سه برادر هستیم و من پسر کوچک خانواده هستم. هنوز ...
تماس های مشکوک تلفن مهوش مرا از خود بی خود کرد / نوعروس سر قرار با جوان غریبه رفت و!
نگاه ها و خنده های او روبه رو شدم شماره تلفنم را به او دادم و بدین ترتیب آشنایی ما به صورت تلفنی و ملاقات های خیابانی ادامه یافت. پس از گذشت یک سال از این ارتباط، خانواده ام را مجبور کردم تا از مهوش خواستگاری کنند. پدر مهوش نیز با شرط رفتن به خدمت سربازی پس از برگزاری مراسم عقد با ازدواج ما موافقت کرد. این گونه بود که من یک ماه بعد از جشن نامزدی عازم خدمت سربازی شدم. وقتی به مرخصی می آمدم بهترین ...
دانشجوی ممتاز بود تا اینکه دوستم مکان مخفی ام را یاد گرفت و آنجا بود که به من ...
به سرم بیاید. از آن روز به بعد هر وقت شبنم به منزل ما می آمد بساط مواد مخدر هم پهن بود. او بعد از استعمال مواد مقداری هم برای من می گذاشت تا از آن استفاده کنم این گونه بود که به راحتی در دام اعتیاد گرفتار شدم. ولی بعد از پایان تحصیلات از شبنم خبری نداشتم تا این که روز گذشته وقتی نتوانستم مواد مخدر تهیه کنم به سراغ شبنم رفتم اما او خیلی به من بی احترامی کرد تا این که فریاد زدم تو مرا به این روز انداختی! همین موضوع منجر به درگیری بین ما شد و او باپلیس Police 110 تماس گرفت این جا بود که فهمیدم شبنم مدتی است اعتیادش را ترک کرده و قصد دارد با خواستگار من ازدواج کند. ...
دختر جوانی که بعد از فرار صیغه مردی شد و ...
مستقل باشم و از کار کردن لذت می بردم. مدتی بعد با جوانی که به عنوان پیک موتوری در شرکت کار می کرد آشنا شدم. آرام آرام روابط کاری به ابراز علاقه انجامید و روابط پنهانی ما با یکدیگر آغاز شد. از آن روز به بعد من و موسی به بهانه های مختلف یکدیگر را ملاقات می کردیم به طوری که هر روز بیشتر شیفته او می شدم و هوس چشمانم را کور کرده بود. چند ماه بعد موسی مرا از خانواده ام خواستگاری کرد، اما وقتی با پیشنهاد من ...
زن خیانتکار شوهرش را قربانی هوس کرد/ دختر جوان در دام نامشروع قول ازدواج مرد متاهل افتاد/ انتقام از ...
دختر گفت: روزی که با رتبه عالی در دانشگاه پذیرفته شدم ولوله ای در خانه ما برپا شد. پدرم همه فامیل را به یک مهمانی باشکوه دعوت کرد و مادرم با افتخار مرا خانم مهندس صدا می کرد. البته این موضوع دور از انتظار نبود چرا که من در طول دوران تحصیل نیز همواره شاگرد اول بودم و استعداد خوبی داشتم. چند روز بعد پدرم زیر زمین منزلمان را با انجام تعمیرات اساسی به محل استراحت و تحصیل من تبدیل کرد تا در کمال آرامش ...