سایر منابع:
سایر خبرها
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (489)
بده یکی ببره که روش بشه! هیچی دیگه تا صبح خودمو کوبیدم تو در و دیوار تا شاید روم بشه! 8. تجربه ثابت کرده وقتی میخوای از خیابون ردشی اگه تو چشم راننده ها نگاه کنی بدتر سرعتو زیادمیکنن پس باید مث گاو سرتو بندازی پایینو مث اسب بدویی! 9. یه سری گفتم بذار گوشی رو چند روز خاموش کنم ببینیم چن نفر نگران میشن،بعد چن روز گوشیم رو روشن کردم دیدم یکی زنگ زده بوده اونم پیام داده بود دستم ...
ای یَم بگم خدا جوی حق نشسّه
زن عمو سیمین که با چشم گریان رفت، بی بی زد پشت دستش... - خدا به داد سیمین بدبخت برسه. چیکار می کنه با ای عروسُش جینوس؟ عروس خو نیس، دیو دوسره! دونه داغه! میه میشه ازُش بیگی بالای چشُت ابرو؟ اودفعه رفتم خونه سیمین، سلام می طلبه دختره بی شهور! والا دختر نواب هندم ایطو نی... حالام کلی بونه گرفته که بویه بری عروسیم اینه بخری، اونه بخری. تو تالار حنابندون بیگری. هزار تا مهمون دعوت کنی، غذام ...
اقدام شوم پسر فوتبالیست با 2 دختر تهرانی در پراید/عکس
پذیرفتم و با هم به سمت بانک رفتیم و به حسابم پول کارت به کارت کرد. فکر نمی کردی دستگیر شوی؟ کاری نکرده بودم و فکر می کردم دختر جوان از من شکایت نکند. ولی شکایت کرد؟ ابتدا قصد شکایت نداشت تا اینکه چند روز قبل از دستگیری ام خودرویم را پلیس گرفت و دنبال کار آزادی Freedom خودرویم بودم و به پول نیاز داشتم که به دختر جوان زنگ زدم و درخواست پول کردم و به همین خاطر ...
این "شماره ها" منتظر تماس تان هستند!
باور کردنی نبود این آسمان صاف و صاعقه، بعد به فاصله چند ثانیه، آن صدای مهیب و وحشتناک آمد صدایی که هرگز در عمرم نشنیده بودم. همه از جا پریدیم و به ثانیه نکشید که زمین با تمام قدرتش شروع به لرزیدن کرد.... ...اینها را ایوب مرادی یکی از اهالی سرپل ذهاب می گوید و ادامه می دهد: هنوز ترس آن شب در جان همه ما هست، حتی جرات نزدیک شدن به خانه ها را نداریم و وقتی برای برداشتن وسیله ای داخل خانه ...
پشت پرده ادعای فتنه گران سال 88 درباره کهریزک
[ابراهیم شریفی] را من از ایران آوردم و با آنها مصاحبه کردم و آن موقع شما نگاه کنید نیم میلیون بازدید داشته در یوتیوب. تو داری خبرسازی می کنی! خبرنگار صدای آمریکا در ادامه می گوید: ابتدا کروبی اسم این افراد را برد و سپس گفتند که ابراهیم شریفی گم شده است. از دو کانال جدا اینها را در آنکارا من به هم دیگر متصل کردم. به ابراهیم گفتم یکی دیگر هست که دقیقا مثل خودت است، اسمش مریم است ...
وقتی زنگ انقلاب به صدا در می آید
...، خداوند بخشنده و مهربان، خداوند زیبایی و عطر و رنگ، خداوند پروانه های قشنگ . با تشویق بچه ها برنامه ادامه پیدا می کند. حالا سالن پر شده است از دختران و پسرانی که عمرشان قد دیدن انقلاب را نمی دهد ولی به خوبی تاریخ و وقایع آن را می دانند و شعارهای انقلابی را همراه عمو نواب، محکم و کوبنده سر می دهند. فاطمه همانطور که دستش را مشت کرده است در مورد برگزاری جشن انقلاب می گوید: توی این چند روز، شعارهای ...
پدر و پسر جنگ
برخی رزمنده های لشکر27 محمد رسول ا...(ص) می گویند آنها بچه سال بودند و شما موسفید کرده وقتی کنار هم می جنگیدید. پدر: من اردیبهشت 61 به جنگ رفتم که درست 40 ساله بودم. پس موسفید کرده نبودم، اما بیشتر رزمنده ها سن و سال کمی داشتند و شاید به همین دلیل من را پیرمرد می دیدند. پیر نبودید، اما چند فرزند داشتید. پدر: بله، پدر پنج فرزند بودم. چه چیزی شما را به جبهه ها می کشاند؟ پدر: دستوری که حضرت امام(ره) داده بودند و من در قبالش احساس وظیفه می کردم. فکر نمی کردید جنگیدن برای جوان ترهاست که زن و بچه ای ندارند؟ پد ...
گوینده پیشکسوت رادیو: هنوز همان شور و علاقه را برای اجرا و قصه گویی دارم
بانوی قصه گوی رادیو در سال های پس از انقلاب است؛ مریم نشیبا در برنامه های مختلف رادیویی و تلویزیونی به عنوان گوینده فعالیت داشته، اما نامش بیش از هر چیز با رادیو و قصه گویی عجین شده است. اگر چند کلامی با او همصحبت شوید یقین می کنید قصه گویی در ذات اوست. کلامش رنگ تصویر دارد و گرم و شیرین سخن می گوید. نشیبا و صدایش را از سال ها قبل و بیشتر با برنامه های باسابقه رادیویی چون شب بخیر کوچولو و گلبانگ ...
جباری در 90: از مسعود تا سرطان و زنان
قرارداد نداشتم چون علاقه مند به بازگشت بودم؛ اصلا در کل، قرارداد را نخواندم چون گفتند نظر سرمربی است و من هم بخاطر حضور آقای منصوریان هیچ حرفی نزدم. ناراحتی دکتر نوروزی: دکتر نوروزی ناراحت شده بود که چرا بدون تست پزشکی قراردادم بسته شده است و حواشی پیش آمد و این بخاطر ناهماهنگی باشگاه بود؛ کاملا حق دکتر نوروزی بود و حق را به ایشان می دهم، اما من گفتم بعد از قراردادم اگر مشکلی است، اجازه ...
بازیگر زن هشت ماه در کمپ ترک اعتیاد معتادان خوابید
فیلم را دیدم و احساس رضایت مردم را می دیدم. خبر دارم که در چند سینما، همه تماشاگران سکوتی بعد از تماشای فیلم دارند که برای خود من هم همان طور که گفتم وجود داشت. کار کردن با بهروز شعیبی چطور بود؟ آیا به تو نشان می داد که چطور نقش را بازی کنی؟ خیلی وقت ها به من اعتماد و فکت های من را نیز قبول می کرد، البته جلوی اغراق من را می گرفت و گاهی هم به من تذکر می داد که از سارا جدا و به ...
ناگفته های سارا بهرامی از بازی در نقش یک زن معتاد
که شعیبی را متقاعد کنم می توانم این نقش را کار کنم. یکی از گزینه های او من بودم و سعی کردم گزینه اصلی بمانم. در ادامه مشروح این گفت وگو را بخوانید: بعد از ایتالیا ایتالیا، حالا نقشی تراژدی را می پذیرید؟ خودتان خواستید از آن قالب دربیایید؟ چند سناریو را برای ایفای نقش در دارکوب رد کردی؟ خیلی. از مهر تا بهمن ماه که دارکوب کلید خورد بالغ بر شش فیلمنامه را رد کردم ...
الهه حصاری به 40 سوال نی نی بان پاسخ داد
...> خیلی آرام بودم اگر بچه ای شمارا اذیت می کرد خودتان با او طرف می شدید یا به مادر و پدرتان می گفتید؟ نه خودم وارد مذاکره می شدم. حس مادر شدن چقدر از کودکی در بازی های شما معلوم بود؟ بهر حال همه دختر ها یک عروسک دارند که نسبت به آن یک حس مادرانه پیدا می کنند من هم از این مسئله مستثنی نیستم اما فکر می کنم مادر با مسئولیتی نبودم. دوست خیالی هم ...
روایت برادر و خواهری که در راه پیروزی انقلاب شهید و جانباز شدند/ساواک چگونه ناخن مبارزان را می کشید؟
آنها نه و می گفتند تو اینها را از کجا می دانی گفتم من آن طرف رفتم و یکسری آنها را دیدم حالا هم با این خانواده ها دارم آشنا می شوم برای همین هم از آقایان خبر داشتم. * بعد از آزادی با خانم هایی که هم سلولی و در زندان بودند یک گروه و متحد شدید؟ نه نمی توانستیم گروه باشیم، می توانستیم همدیگر را ببینیم. من بعد از اینکه بیرون هم آمدم چون شرایط خوبی نداشتم و تحت نظر پزشک بودم. ولی ...
یک روز در مرکز درمان اعتیاد و بازتوانی مادر و کودک
.... زنگ زدم گفت برو روی یخچال چیزی گذاشته ام. چند بار دیده بودم جلوی خودم کشیده بود. من آن قدر درد داشتم اصلاً فکرم کار نمی کرد. آدم به رعشه می افتد و توانایی هیچ کاری را ندارد چه برسد به فکر کردن. یکی دو دود گرفتم و دیدم حالم کمی خوب شد. بعد از آن خیلی با خودم فکر کردم که چرا من این طوری شدم و افسردگی گرفتم. گفتم من زندگی ام تمام شده است. قید همه چیز را زدم و غرق شدم. به خاطر شغل ...
مجری تلویزیون: درآمدم به خودم مربوط است
نباشید می گویم، آقا روحانی تمام توانش را به کار بسته و بیش از این نمی توان انتظار داشت فقط می شود به ایشان خسته نباشید گفت. وی در پاسخ به این سئوال که اگر قرار بود دو دوره دوم به محمود احمدی نژاد حرفی بزند، چه بود؟ افزود: به آقای احمدی نژاد می گفتم اگر من جای شما بودم استعفا می کردم. منبع: سینما پرس انتهای پیام/ بازگشت به صفحه رسانه ها ...
کمک امام خمینی (ره) به همسر در کار منزل و بچه داری
...> چون ظرف های امروز زیاد است آمده ام کمکتان کنم. بدنم شروع به لرزیدن کرد. خدایا چه می بینم! به زهرا گفتم تو را به خدا از امام خواهش کنید که ایشان تشریف ببرند. خود ما ظرف ها را می شوئیم(همان، ص173) ****** دختر حضرت امام خانم فریده مصطفوی نقل می کند: امام همیشه در کارهای منزل کمک می کردند و به ما نیز می گفتند: کمک از بهشت آمده است. مثلا خودشان چای می ریختند. حتی ...
ماجرای خانم مهندس و کارگر شرکت
اشتباه بچگانه مجبور به تحمل این زندگی شده ام. هیچ عشقی بین ما نیست. از او و خانواده اش متنفرم. اگر پای آبرویم وسط نبود یک لحظه هم زیر یک سقف با او نمی ماندم. سه سال قبل بعد از گرفتن مدرک لیسانس معماری، در شرکتی ساختمانی کار پیدا کردم. به خاطر سن و سال کم و شیطنت هایم، خیلی زود توجه همه به من جلب شد. فرزاد یکی از کارمندان شرکت بود. چرب زبان و خوش چهره بود و در کمتر از چند روز توانست مرا ...
تاکسیران امدادگر
به گزارش پایگاه خبری - تحلیلی شهر فردا ، نوار سبز رنگی روی کاپوت ماشینش، حکم نوار قرمز رنگ آمبولانس را دارد. تا چشم کار می کند تجهیزات پزشکی دیده می شود، دستگاه فشار خون، قند، چربی، آتل و .... در گوشه ای از تاکسی، عکس پدرش را زده که یادآور خاطرات پدری است و یک آیه قرآن "توکلت علی الله". "محمد بابایی" را این روزها مسافران تاکسی های بی سیم می شناسند، هر روز از هفت صبح تا چهار ...
نمی خواهید عذرخواهی کنید از این که انقلاب کرده اید؟
هستند . یکی، دو بار، نه محض رضای خدا بلکه از سر ریا(!) آمدم به خیابان تا تاکسی بگیرم. گفتم ببینم چه خبر است؟ اصلا فرصت نشد که تاکسی پیدا کنم. شاید اغراق بدانید اما 20 تا ماشین ایستادند و صدا می کردند که حاج آقا سوار شوید. چند جوان بودند، دختر و پسر هم بودند می گفتند آقای غفاری تشریف بیاورید. گفتم که خانم من گروه خونم به تیپ شما نمی خورد . گفتند گروه فکری شما به ما می خورد . ما دنبال شرف ملی خودمان ...
آنقدر بیدار و خوابی کشیده بود که لبش کج شده بود/ در حال بالا رفتن از دیوار انجمن ایران و آمریکا به رگبار ...
داروی گیاهی درست کرد و آن را به پهلوهای اسماعیل بست. این بچه، یک چرت خوابید. بعد یکدفعه دیدم صدایش درآمد و زبانش بازشد. اسماعیل خوب شد دیگر. روزه کله گنجشکی می گرفتند همسرم( در سال 76 فوت شد) مغازه داشت و همه چیز می فروخت. مغازه های قدیم مثل حالا نبود. همه چیز داشتند. پارچه، خواروبار، کفش، گوشت وغیره، او اهل عبادت و نمازشب بود. بچه های مان را صبح زود برای خواندن نماز بیدارمی کرد ...
روایت تنها زنی که با رهبر داعش مصاحبه کرد
انجام می شد. چند ساعت قبل از قرار، رابطم ساعت ملاقات را به 11:30 شب تغییر داد. اتفاق خوشایندی نبود. یک سال قبل، نیروهای واحد پلیس ضدتروریستی آلمان درِ خانه ام آمدند که بگویند از نقشۀ یک گروه اسلامی خبردار شده اند که می خواهد با وعدۀ مصاحبۀ اختصاصی مرا به خاورمیانه بکشاند، سپس من را گروگان بگیرد و به ازدواج یک ستیزه جو درآورد. حالا آن تهدیدها داشت یادم می آمد و در این خیال بودم که شاید این کارم ...
خاطرات جسته و گریخته ی یک جانباز + عکس
گفتم که من در ایران کلید و آیه یاب (المعجم) کتاب مقدس را هم دارم و برای تحقیق از آن استفاده می کنم، تو آن را دیده ای؟ گفت:خیر. چون توماس انگلیسی را می فهمد، اغلب با او درباره انقلاب و اسلام و جنگ و امام و از این قبیل مسائل صحبت می کنم و او حرفهایم را تصدیق می کند و می گوید جالب است. کتاب مقدس او هنوز روی میز است تا فردا به او پس بدهم. سطح فکرش آن قدر پایین است (مثل بقیه) که وقتی در مورد شهادت ...
ادعای عجیب دو متجاوز در دادگاه
کردم اشک ریختم، حتی به او گفتم همه پول، طلا و هر چیز باارزشی را که دارم با خود ببرد و مرا رها کند، اما هیچ فایده ای نداشت، او مرا به مکان خلوتی برد و با تهدید و کتک زدن به من تجاوز کرد. بعد هم طلا و وسایل باارزش من را با خودش برد. من هم با آن وضع خراب چند ساعت در بیابان های تاریک پیاده روی کردم. نمی دانستم کجا هستم و باید چکار کنم، حتی موبایلی نداشتم که با آن تماس بگیرم؛ صدای پارس سگ و تاریکی ای ...
ماجرای حضور یک ساواکی در دفتر امام جمعه صومعه سرا !/ قبل از انقلاب مردم پول خرید لباس و کتاب مدرسه را هم ...
انقلابیون تهیه کرده بودند تا اگر انقلاب نشد و اعتراضات خوابید اعضای این لیست را ترور بکنند و به قتل برسانند، حتی نقشه خود من را هم کشیده بودند و می گفتند امثال این آقا را باید تیرباران بکنیم. یادم می آید یک بار رفته بودم حمام عمومی که یکی از پاسبان های آن موقع به من معترض شد که تو دیگر چرا می خواهی انقلاب بکنی، تو که کارمند بانک هستی و وضعیتت خوبه، تو دیگر چرا می آیی و شعار می دهی، بعد گفت ...
شهیدی که پیشقراول مدافعان حرم بود
یک مرتبه به مأموریت می رود. همسرش گلایه کرده بود چرا الان که در آستانه جشن عروسی هستیم و روز عروسی هم مشخص شده، عقیل اصرار دارد به مأموریت برود. عمو به عقیل می گوید مؤمن تا به وفایش عهد نکند از شهادت خبری نیست. عقیل آن لحظه عمویش را بغل می کند و لبخند می زند. این طور عقیل روحیه شهادت طلبی اش را نشان می دهد. حتی از قبل عکس بعد از شهادتش را آماده کرده بود. زیر عکس هم نوشته بود: پاسدار شهید حاج عقیل ...
امنیت نوفل لوشاتو با من و مهدی عراقی بود/ انقلاب اسلامی آرزوی چهارده قرن معصومین را محقق کرد
ارتش منزل امام را محاصره کردند و ایشان را دستگیر و به تهران بردند ؛ امام خمینی پس از نوزده روز حبس به زندانی در عشرت آباد منتقل شد و در بازجویی در پاسخ به سوال آنها گفت: شما صلاحیت اینکه بخواهید مرا محاکمه کنید، ندارید. - بعد از پانزده خرداد اولین بار چه زمانی بازداشت شدید؟ اول تیرماه بازداشت شدم مدتی را در خانه حاج رضایی تاجر قماش پنهان شده بودم و بعد از چند روز به مهدی عراقی ...
رازهای صحنه
، بچه های ناباب باشند. هر سال، من و هر یک از برادرهایم را جایی به شاگردی می فرستاد؛ مثلا شوهر یکی از دخترعموهایم خیاط بود. یک سال شاگرد خیاط بودم. یک سال شاگرد پسر عمویم بودم که ساعت ساز بود. یک سال هم شاگرد داروخانه بودم؛ نزد شوهر دختر عموی دیگرم که دکترای داروسازی داشت. یک سال هم پیش عمویم بودم که حجره ای در بازار داشت. در واقع پول برای پدرم مهم نبود. این کارها بهانه ای بود تا در محیط خانوادگی ...
به مناسبت سالروز پیروزی انقلاب گفتگوی ما با سرپرست معاونت سیاسی استانداری
بد عمل کردیم بعد از استقرار دولت اعتدال به پختگی رسیدیم دسته گیره در را که گرفته یکی صدایم کرد؛ اینجا تشریف بیاورید. تعجب کردم. به او گفتم من با معاون قرار دارم. گفت: بله اینجا منتظر شما هستند . مرا به اتاق مدیر کل سیاسی هدایت کرد. کمی دیر رسیدم؛ ترافیک سنگینی بود که می گفتند بخاطر حضور دبیر شورای عالی امنیت است. بخاطر تأخیرم از او عذرخواهی کردم، ساعت ...
جوانان باید پاسدار موسیقی اصیل ایرانی باشند
...: ما نمانیم و عکس ما ماند/ گردش روزگار برعکس است! چند ماهی بود که از دیدارش محروم بودم؛ اما بیستم بهمن ماه بهانه ای شد تا برای دیدار و گفتگو با استاد، چشمم به جمالش روشن و حظ جانم افزون شود. استاد علی اصغر شاه زیدی، مدرس و خواننده آواز اصیل ایرانی، زاده بیستم بهمن ماه 1327 در شهر اصفهان است. در این دیدار برخلاف گفتگوهای معمول، هر دو خواهان حرف های نو بودیم. حرف ...
مواجهه کلینتون و نمایندگان ایران در سازمان ملل
به گزارش نامه نیوز، روزنامه شرق نوشت: پیمانه هسته ای ؛ دیپلماتی خوشرو، پرکار و بی ادعا. در اواخر دهه پنجم زندگی اش به سر می برد .متولد خرمشهر با خانواده ای مذهبی است، بعد از دیپلم، در دانشکده فیزیک پذیرفته شد اما به دلیل بی علاقگی به این رشته، راهی ایالات متحده می شود. او و لیسانس و فوق لیسانسش را در کانزاس و میشیگان گذرانده، آن هم در رشته مهندسی محیط زیست. همین رشته تحصیلی موجب شد که بعد از بازگشت به تهران در مجموعه شهرداری مشغول ...