سایر منابع:
سایر خبرها
آشنایی با پیشینه ی کاووس سیدامامی +تصاویر
درباره مجتهد بزرگ شهر به دیدار او رفت که همین میرزا یوسف خان است. دختر نزد یوسف مسلمان شد و بدون اطلاع پدر و مادر با او ازدواج کرد. میرزا یوسف خان در آن زمان متأهل نبود. پدر و مادر دختر، که کاتولیک متعصب بودند، پس از اطلاع از این وصلت به ایتالیا بازگشتند و دختر را طرد و هرگونه رابطه را با او قطع کردند. حاصل این وصلت شش پسر است که یکی محمدکاظم، نیای خانواده سید امامی، است. نام 5 برادر دیگر ...
من اولین زن استنداپ کمدین ایران هستم
آید این است که نقش مسواک بازی کردم. این شیطنت ها به دوره دبیرستان هم کشیده شد؟ مزاحم درس خواندنتان نبود؟ خانواده با این همه فعالیت غیر درسی مشکلی نداشت؟ دبیرستانی که شدم سراغ موسیقی و آواز رفتم. از آن دخترها که یکی روی میز و نیمکت می زد و یکی هم می خواند و حسابی شلوغ می کردم. بعد رفتم نوازندگی گیتار را یادم گرفتم. یک روز دیدم یکی از بچه ها در مدرسه کیبورد آورده و دارد می زند ...
طلاق به خاطر کتک خوردن شوهر!
پدرش کتک می خورد. با این حال هیچ حرفی نمی زند و سکوت می کند. پدر شوهرم خیلی با علی بدرفتاری می کند. مرتب دستور می دهد. در همه مسائل زندگی مان دخالت می کند. اگر هم اعتراضی از علی بشنود او را به باد کتک می گیرد. بار اولی که دیدم علی از پدرش کتک خورد، خیلی تعجب کردم. اصلا باورم نمی شد یک مرد با این سن و سال از پدرش کتک بخورد. آن هم در مقابل چشم همسرش؛ احساس کردم علی جلوی من تحقیر شد. اما ...
حکم اعدام پستچی قلابی متجاوز تایید شد
قرار داده است. این زن در اظهارات خود عنوان داشت که متهم در 27 مرداد ماه سال 92 قصد داشته تا به بهانه تحویل بسته پستی وی را نیز مورد آزار و اذیت قرار دهد که موفق به این امر نشده و از محل متواری شده است. با توجه به اطلاعات بدست آمده کاراگاهان اداره شانزدهم با مراجعه به محل سکونت این خانم جوان و شناسایی یکی از مراکز تجاری دارای دوربین های مداربسته، به بررسی تصاویر ضبط شده پرداخته ...
گلزار درگیر سلام بمبئی بود،یک نابازیگر نقش اول عشقولانس شد!
، چون ارتباط دراماتیکی تنگاتنگی با داستان داشت. خصوصا اینکه هشت حرف دارد و هشت است و یک دنیا معنا . چرا در این فیلم از کمدینهایی استفاده کردید که توان بداهه گویی آنان بسیار زیاد است؛چون این کار قطعا موقعیت دشواری برای یک کارگردان جوان و قدرت مدیریت او در صحنه ایجاد می کند. – از نظر من مدیریت کارگردان در صحنه بدون استفاده از نظرات همکاران ، خصوصا بازیگران که تمام بار داستان فیلم را بر ...
قندیل ها را قیچی کنیم مبادا ترک بردارد پیشانی راه رفتن شان
به زنده ماندن در زمهریر زمستان امیدوار باشد. راست این است همه ما کم وبیش می توانیم سخاوتمند باشیم به اندازه وسع مان؛ مثلا کمکی به مرکز نگهداری کودکان بی سرپرست یا خانه سالمندان کنیم، در همین نزدیکی ها که هر دوی اینها با حمایت تشکل های مردم نهاد شب و روز را دوره می کنند، آنان که فقط امید را از دار دنیا دارند. خانم عاطفه می گوید: البته در بیماری های سخت، طبیب فقط خداست و ما به عنوان یک ...
قتل هایی که در شب ولنتاین رخ داده اند! +تصاویر
ناپدید شدن ماورین فیلز در روز 14 فوریه سال 2006، زنی 41 ساله به نام Maureen Fields در محل کارش حاضر می شود. او که به نظر می رسید با همسرش به مشکل خورده است به همکارانش می گوید " امروز اتفاقی برای من خواهد افتاد! ". عصر همان روز، ماورین در حالی که در مسیر خانه بود، به شکلی عجیب ناپدید می شود . ماشین وی به همراه همه وسایلش در صحرایی نزدیک محل سکونتش یافت می شود و پلیس بر روی ...
دختر همسایه فرشته زندگی ام شد ولی وقتی او بارداربود، زن بیوه ای سرراهم قرار گرفت و..!
ابراز محبت نسبت به من از زندگی تلخ و ناموفق خود با همسر سابقش سخن گفت و شماره تلفنی به من داد. 2 روز با خودم درگیر بودم تا این که هوس بر عقلم غلبه کرد و با آن زن قرار ملاقات گذاشتم و کم کم به او وابسته شدم به طوری که قرار شد به صورت پنهانی با هم ازدواج کنیم و همسرم از این ماجرا بویی نبرد، اما هنوز یک ماه از تولد پسرم نگذشته بود که سیمین با همسرم تماس گرفت و همه چیز را برایش تعریف کرد. ...
فیلم های تلویزیون در تعطیلات/ پخش 171;دل شکسته187; و 171;بوسیدن روی ماه187;
...> در این فیلم، کوروش تهامی، لیلا بلوکات، علیرضا جلالی تبار و پویا امینی نقش آفرینی کرده اند. ************************************* فیلم تلویزیونی ستاره من به کارگردانی حسین سهیلی زاده، جمعه 27 بهمن ماه ساعت 8 از شبکه دو سیما پخش خواهد شد. خلاصه داستان فیلم از این قرار است که: پدر و مادر ستاره ی نه ساله، سال هاست که از یکدیگر جدا شده اند. ستاره با مادر زندگی می کند ...
خانه نشینی تضییع استعدادهای زنان را به دنبال دارد/ خانواده گریزی در زنان سبب تزلزل بنیان خانواده می شود
ما به سمتی پیش می رود که آمار ازدواج در حال کاهش و آمار طلاق رو به افزایش است. گفتمان الگوی سنتی خانه نشینی می تواند منجر به کاهش آمار طلاق و افزایش آمار ازدواج شود اما یکی از عوارض آن استضعاف فکری است. به گفته وی خانواده گریزی در ظاهر می تواند زن را به استغنای فکری برساند اما سبب تزلزل بنیان خانواده می شود. عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در بخش دیگری از سخنانش ...
زن جوانی که برای خودش هوو آورد!
زن جوان با مراجعه به مطب پزشک وقتی فهمید دچار بیماری سرطان شده و مهلت چندانی برای ادامه زندگی با شوهر و فرزندانش ندارد تصمیم گرفت پیش از مرگ برای شوهرش همسری انتخاب کند تا سرپرستی دختر و پسرش را به یک هووی مهربان بسپارد. اما پس از یافتن زنی برای شوهرش سرنوشت، ماجرای [...] زن جوان با مراجعه به مطب پزشک وقتی فهمید دچار بیماری سرطان شده و مهلت چندانی برای ادامه زندگی با شوهر و فرزندانش ندارد تصمیم گرفت پیش از مرگ برای شوهرش همسری انتخاب کند تا سرپرستی دختر و پسرش را به یک هووی مهربان بسپارد. اما پس از یافتن زنی برای شوهرش سرنوشت، ماجرای شگفت انگیزی را برایش رقم زد. زن جوان که به همراه شوهرش پشت در بسته دادگاه خانواده مجتمع صدر به انتظار شروع جلسه محاکمه نشسته با چشمانی اشک آلود زیر لب، خودش را به خاطر آوردن هوو برای خودش سرزنش می کند و مرد سعی می کند همسرش را آرام کند ولی موفق نمی شود. زن با لحن سرزنش باری به مرد می گوید: اگر مرا دوست داشتی پیشنهادم را قبول نمی کردی و زن نمی گرفتی، حالا باید مهتاب را طلاق بدهی وگرنه روی خوش در زندگی نمی بینی. مرد به اعتراض می گوید: من نه تو را طلاق می دهم نه مهتاب را. وقتی اصرار می کردم که لجبازی نکن و از خواستگاری دست بردار به خرجت نمی رفت و پافشاری می کردی تا اینکه دو دستی زندگی من و بچه هایمان را خراب کردی و حتی در حق همکلاسی ات مهتاب و بچه تو راهی اش هم ظلم کردی، حالا مرا کشیدی دادگاه که چه شود؟ چند بار به دست و پایت افتادم تا از زن گرفتن برای من بی خیال شوی اما تو چه کردی حالا وقت عقب نشینی است؟ ریحانه که آرام و قرار ندارد اشک می ریزد و می خواهد هر چه سریع تر وارد دادگاه شود. در همین هنگام منشی شعبه 244 دادگاه خانواده مجتمع صدر نام زن و مرد را می خواند و آنها را دعوت به حضور در دادگاه می کند. قاضی بهروز مهاجری در حالی که به اوراق پیش رویش نگاهی می اندازد از آنها می خواهد تا مشکلشان را شرح دهند.ریحانه 35 ساله _ با اشاره به پیچ و خم های زندگی اش می گوید: 14 سال پیش محمد به خواستگاری ام آمد. از آنجایی که همکارم بود تا حدودی او را می شناختم؛ جوان برازنده و باشخصیتی که در همان برخوردهای اول با خانواده ام خودش را در دلشان جا کرد و ازدواج کردیم. چنان خوشبخت بودم که همه فامیل آرزوی چنین زندگی سرشار از شادی ما را داشتند. با به دنیا آمدن دختر و پسرمان خوشبختی مان تکمیل شده بود تا اینکه با شنیدن یک خبر دنیا بر سرم خراب شد و مسیر زندگی ام تغییر کرد. در حدود سه سال پیش دچار یک بیماری شدم و پزشک معالجم پس از چند آزمایش اعلام کرد مبتلا به نوعی سرطان هستم و مهلت زیادی برای ادامه زندگی ندارم. شنیدن این خبر و دیدن جواب های آزمایش ها شوکه ام کرده بود نمی توانستم باور کنم که خوشبختی ام به پایان رسیده و لحظات زندگی ام مانند ساعت شنی هر ثانیه در حال تمام شدن است. تا مدتی در خودم فرو رفته بودم و با هیچ کس حرفی نمی زدم ولی یک روز به خودم آمدم و گفتم باید کاری کنم تا دختر و پسرم و همسرم که همیشه همدم و مونسم بوده اند پس از مرگم آسیب نبینند، به همین خاطر پیشنهاد ازدواج دوم را به همسرم دادم که ای کاش لال می شدم و هرگز چنین حرفی نمی زدم. مرد که برافروخته است رو به قاضی می گوید: زندگی ام را سیاه کرده بود جناب قاضی. بارها از او خواستم دست از رفتارهای بچگانه اش بردارد ولی گوشش بدهکار نبود. می گفت اگر مرا دوست داری باید هر چه می گویم گوش کنی ولی هر چه می گفتم بی فایده بود و مجبورم می کرد تا به حرفش گوش کنم و هنوز هم نمی توانم ناراحتی اش را ببینم ولی ... آن روزها رفتارش تغییر کرده بود در دنیای خودش بود و از همه حلالیت می طلبید، زندگی مان سرد و بی روح شده بود و نمی دانستم چه کنم؟ ریحانه ضمن سرزنش خود می گوید: درست است آقای قاضی هر روز به محمد اصرار می کردم تا در حضور من همسر دومش را انتخاب کند که بعد از مرگم مراقب او و مادر مهربانی برای فرزندانم باشد. شوهرم از رفتارهایم خسته شده بود ولی من مصمم بودم و وظیفه خودم می دانستم که به فکر آینده زندگی خانواده و جگرگوشه هایم باشم. با اینکه خانواده هایمان بشدت با کار من مخالف بودند ولی من در تصمیمم جدی بودم. بین دوست و آشنا و فامیل می گشتم تا زن وفاداری برای همسرم و مادر مهربانی برای بچه هایم پیدا کنم تا اینکه در یکی از مهمانی ها با همکلاسی ام مهتاب روبه رو شدم. از آنجا که مهتاب را بخوبی می شناختم نور امیدی در دلم تابید. او همانی بود که می توانستم خانواده ام را به او بسپارم. مهتاب مدیر یک مدرسه ربود و با وجود داشتن خواستگارهای بی شمار شوهر نکرده بود. رابطه ام را با او بیشتر کردم و پس از مدتی برای اقامت در هتل مشهد دو بلیت خریداری کردم و از او خواستم مرا همراهی کند تا به گردش و زیارت برویم. مهتاب که از همه جا بی خبر بود با من به این سفر آمد و با یکی از سخت ترین روزهای زندگی ام روبه رو شدم. برایم آسان نبود دو دستی زندگی ام را که لحظه به لحظه برایش زحمت کشیده بودم به دست زن دیگری که قرار بود هوویم شود، بسپارم ولی چاره ای نداشتم و به دلیل علاقه زیاد به محمد و عشق به فرزندانم خودم را کنترل کردم و با مهتاب حرف زدم. ریحانه که با یادآوری خاطرات گذشته غم در چهره اش موج میزد، ادامه می دهد: در آن شب ماجرای زندگی ام و تصمیمی را که داشتم برای مهتاب تعریف کردم و او که نمی دانست زنی که می خواهد برای همسرش زن دوم انتخاب کند من هستم با چنین تصمیمی بشدت مخالفت کرد و گفت به هیچ عنوان تصمیم درستی نیست و باید به آن زن گفت که چنین کاری نکند وقتی مخالفتش را دیدم ناگهان بغضم ترکید و با گریه و التماس همه ماجرا را برایش تعریف کردم و گفتم زنی که در جست وجوی هوویی برای خود است خود من هستم. باورش نمی شد من او را برای همسرم خواستگاری می کنم و از پیشنهادم بشدت ناراحت شد ولی وقتی حال و روزم را دید فرصت خواست تا در موردش فکر کند. محمد حرف های ریحانه را قطع می کند و می گوید: زندگی ام را جهنم کرده بود وقتی از سفر آمد و ماجرا را برایم تعریف کرد همه بدنم یخ کرد، برایم آسان نبود که فکر کنم قرار است او را از دست بدهم و پس از سال ها زندگی مشترک با زن دیگری ازدواج کنم ولی مخالفتم بی فایده بود با اینکه مهتاب دختر برازنده و مهربانی بود راضی نبودم زندگی او را هم خراب کنم ولی از اصرارهای ریحانه عاصی شده بودم، طفلک دختر و پسرمان هم از رفتارهای ما گیج شده بودند و وقتی دیدم راهی ندارم به ناچار تسلیم شدم. این بار ریحانه ادامه می دهد: وقتی جواب مثبت را از هر دویشان گرفتم به تدارک مراسم عقدشان پرداختم. روز ها و شب ها ی سختی بود ولی هر روز که می گذشت حس می کردم به روزهای آخر عمرم نزدیک می شوم، سکوت می کردم و نمی گذاشتم کینه در دلم ریشه کند سرانجام با برگزاری مراسم ازدواج همسرم با مهتاب همه مان در کنار هم زندگی جدیدی را شروع کردیم. روزهای خوب و خوشی را کنار هم داشتیم. گرچه واقعاً دیدن محمد در کنار مهتاب برایم راحت نبود ولی خودم خواسته بودم و نمی توانستم زندگی را برای آنها زهر کنم حتی با بچه هایم صحبت می کردم تا مهتاب را قبول کنند تا اینکه کم کم رابطه شان با مهتاب خوب شد. خوشحال بودم که توانسته ام همه چیز را سروسامان دهم و خیالم راحت بود که پس از مرگم زندگی خانواده ام از هم پاشیده نمی شود ولی افسوس که سخت اشتباه می کردم. ریحانه ادامه می دهد: یک سالی از زندگی مشترک با هوویم گذشت تا اینکه متوجه شدم او باردار شده است، تحمل این واقعیت خیلی برایم سخت بود سعی می کردم خودم را با کارهایم سرگرم کنم ولی هزار فکر و خیال در سرم بود تا اینکه در ادامه آزمایش ها نزد پزشک معالجم رفتم اما او من را به یک پزشک دیگر معرفی کرد. در دلم غوغایی برپا شده بود می خواستم بدانم فاصله ام تا مرگ چقدر است پزشک متخصص پس از انجام چند آزمایش از من خواست نزدش بروم تا خبر مهمی به من بدهد. با بدنی لرزان راهی مطب دکتر شدم و وقتی نتیجه آزمایش را داد انگار گوش هایم نمی شنید و شوکه بودم. دکتر چند بار تکرار کرد و گفت: شما هیچ بیماری خاصی ندارید و مبتلا به بیماری لاعلاجی نیستید آزمایش های قبلی به اشتباه سرطان را نشان داده است . با شنیدن حرف های دکتر به جای خوشحالی غمی به دلم نشست. این بار مرد روبه رئیس دادگاه می گوید: جناب قاضی از آن پس ریحانه هر روز دعوا و جنجال راه می انداخت و به مهتاب بیچاره طعنه می زد من هم مجبور شدم به ناچار برای امنیت مهتاب خانه جداگانه ای فراهم کنم ولی هرگز وجدانم اجازه نمی داد از او جدا شوم، ریحانه باید فکر همه چیز و همه احتمالات را می کرد باید احتمال می داد اگر زنده بماند تحمل این وضع را خواهد داشت یا نه؟ خودش با اصرار مراسم عروسی ما را تدارک دید و حالا چطور زن بی گناه را طلاق بدهم و آواره اش کنم. خوشحالم که ریحانه بیماری ندارد و آزمایش ها اشتباه بوده ولی نمی توانم چشمم را به مهربانی های مهتاب ببندم در حالی که منتظر تولد فرزندش هستیم. من نه حاضرم مهتاب را طلاق بدهم و نه از ریحانه جدا شوم ولی او هر لحظه ما را تهدید می کند و می گوید اگر مهتاب را طلاق ندهم خودش را می کشد. آقای قاضی شما بگویید چه کنم؟ ریحانه با چهره ای برافروخته در جواب شوهرش می گوید: من طاقت این زندگی را ندارم نمی توانم آنها را کنار هم ببینم. من اشتباه کرده ام و تاوانش هر چه باشد می دهم ولی باید بین من و مهتاب یکی را انتخاب کند اگر می خواهد با مهتاب باشد باید همه حق و حقوق و مهریه ام را بپردازد و طلاقم دهد در غیر این صورت من هم نمی توانم حضور هوو را در زندگی ام تحمل کنم. قاضی بهروز مهاجری با شنیدن گفته های این زوج احساس می کند با پرونده عجیبی روبه رو است و گرفتن تصمیم درباره این ماجرا هر چند مشکل به نظر می رسد ولی پرونده را در دستور کارش قرار می دهد تا پس از بررسی های لازم، رأی صادر کند. منبع: روزنامه ایران درج شده توسط : دبیر سرویس خبر میرملاس ...
پسر ناخلف به مرگ محکوم شد
به گزارش مشرق، پسر ناخلف که با همدستی نامادری اش، پدرش را به قتل رسانده بود، برای دومین بار محاکمه و به قصاص محکوم شد. پنجم مردادماه سال 92 بود که مأموران پلیس پایتخت با کشف جسد مرد میانسالی در صندوق عقب خودرویی در یکی از نمایندگی های مجاز، پسر مقتول که سامان نام داشت را به عنوان مظنون بازداشت کردند. او در بازجویی ها با اقرار به قتل گفت: پدرم بعد از فوت مادرم با زنی به نام پروین ازدواج ...
حجاب اجباری به قدر قدرت و مصلحت شدنی است
آیا حکومت می تواند به اجبار حجاب را اعمال کند؟ یا لزوم اجباری بودن حجاب ریشه در کجا دارد و چرا معتقدید حجاب باید در جامعه اجبار شود؟ زیبایی نژاد: آنچه فقها مطرح می کنند که کبرای کلی است و بحث ها ابتدائا در آنجا باید مطرح شود، این است که حوزه اختیارات حاکمیت چیست؟ آیا حاکمیت می تواند فعالیت های بازدارنده و مجازات هایی در قبال گناه (محرمات) اجرا کند یا نه؟ چون در شریعت بحث گناه مطرح است نه جرم. در علم حقوق به جرم تعبیر می شود اما در شریعت گناه معنا می شود. آیا حکومت می تواند مجازات و رفتارهای بازدارند ...
از خودکشی در زندان تا مدرسه/ چرا؟!
...: خبر خودکشی کاووس سیدامامی، مدرس جامعه شناسی دین در دانشگاه امام صادق و فعال محیط زیست در روز جمعه 19 بهمن باعث پرسش در جامعه دانشگاهیان و فعالان مدنی و سیاسی شد تا جایی که برخی خبرهای ضد و نقیض از علت فوت این مدرس دانشگاه نوشتند. بعضی علت فوت را مبهم و برخی حلق آویز شدن از سیم برق زندان را علت مرگ عنوان کردند تا اینکه بعضی نمایندگان مجلس روز دوشنبه در جلسه ای از نمایش فیلم لحظه مرگ آقای سیدامامی خ ...
2 دوست شیطان صفت پدر خمارم در پایان شب نشینی من و خواهرم را ..!
Stealing خواهرش را بیگناه جلوه دهد در تشریح ماجرای تلخ زندگی اش به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری 24 میرزاکوچک خان مشهد گفت: هفت ساله بودم که هیولای طلاق خانه و کاشانه ما را ویران کرد. مادرم که از شرایط سخت زندگی به خاطر اعتیاد و بیکاری پدرم به ستوه آمده بود طلاق را بر زندگی مشترک ترجیح داد و با رها کردن من و خواهرم به دنبال آرمان های خودش رفت. در این وضعیت آشفته من و خواهر کوچک ترم نزد ...
داستان 11 رهایافته ها از قصاص
بهانه راه اندازی گروه بود: از طریق یکی از دوستانم با خبرنگاران روزنامه شرق آشنا شدم، من هم پدر و مادرم را فرستادم تا شاید بتوانند کمکی به من کنند. محمد حالا 30 سال دارد و 10 ماه پیش از زندان آزاد شد: مبلغ دیه 300 میلیون تومان بود، خانواده ام 260 میلیون تومان را با هزار بدبختی جمع کرده بودند، خانه و زندگی و ماشین و طلا و ... همه چیز را فروخته بودند، وام گرفته بودند اما به 27 میلیون تومان آخر که ...
زندگی تلخ دختری که با پسرهمسایه ازدواج کرد/دخترم عقب مانده ذهنی است چون شوهرم سخت معتاد بود
شناختی از او نداشتیم. اما پدرم که انگار دنبال بهانه ای بود تا از دست من خلاص شود بدون هیچ تحقیق و حتی بدون اینکه نظر مرا بپرسد با پدرخواستگارم قرار عقد و عروسی را گذاشت. با اینکه آن اتفاق می توانست بهترین خاطره زندگی ام باشد اما خوشحال نبودم. ولی هیچ مخالفتی نکردم چون هیچ وقت معنای خوشبختی را نفهمیده بودم. من و میثم بعد ازطی تشریفات معمول زیر یک سقف رفتیم. هر دونفرمان کم سن و سال و ...
انگلیسی عیاش، آلمانی سختکوش| یادداشتی بر فیلم شتاب به کارگردانی ران هاوارد
سیگار است و بطری آبجو و مشروب. هر روز با یک دختر می گردد. شب دیر می خوابد. تمام وقت آزادش در بار می گذرد و روی پیراهنش شعار معروف زندگی اش را نوشته: صبحانه قهرمانان، سکس است!! او محبوب رسانه هاست. چون شخصیت جذابی دارد. و حقیقتا در فرمول یک با استعداد است. اما لائودا. یک آلمانی سخت کوش است. با یک نفر ازدواج می کند. شب زود می خوابد. وقت خالی اش را یا با خانواده اش می گذراند یا مشغول بهتر کردن وضعیت ...
خاطرات یک وبلاگ تبدیل به کتاب شد
گاهی کامنت به حدی زیاد بود که فرصت خواندن همه را نداشتم. راوی این اثر تصریح کرد: در زمانی که در فرانسه تحصیل می کردم منافقین برخوردهایی را با من داشتند چه در وبلاگ و چه در غیر از آن چرا که آنها از ایران و من خوششان نمی آمد. کم کم فاصله نوشتن در وبلاگ به خاطر درس و تحصیل زیاد شد مشغول نوشتن تزم شده بودم. و از آن به بعد در وبلاگ نمی نوشتم وقتی به ایران آمدم آقای حمزه زاده مدیر وقت انتشارات ...
پیرزن از کارهای کثیف دختر مطلقه اش پرده برداشت!
همسرم نیز از رفاه و آسایش خودم گذشتم تا تنها دخترم به سعادت و خوشبختی برسد به طوری که از 10 سال قبل وقتی از شوهرش طلاق گرفت یک طبقه از منزل مسکونی ام که با اجاره آن زندگی ام را می گذراندم به صورت رایگان در اختیارش گذاشتم تا مجبور به اجاره نشینی نباشد اما حالا با وجود این که خودش دختری 12 ساله دارد، آسایش و آرامش را از من سلب کرده است و به بهانه های مختلف مرا مورد ضرب و جرح قرار می دهد و به همه ...
هندوستان؛ همسایه کهن / عباس ملکی
هستید خانم گاندی؟ من فقط دو کلمه خانم و گاندی را متوجه شدم. بعد راجیو هم آمد و به دعوت آن جوان ایرانی رفتیم داخل حجره روی صندلی نشستیم. من به مچ پایم دست می کشیدم که مبادا استخوانش شکسته باشد. برایمان چای آورد. من از این همه محبت و میزبانی شگفت زده شده بودم. با خودم فکر کردم که شاید وزارت خارجه ایران از قبل برنامه دیدار ما از بازار تهران را هماهنگ کرده، زیرا این مرد من را می شناخت و من را به نام ...
این پسر 17 ساله بخاطر نامادری وسوسه گر پدرش را کشت!
دوست داشت و هر چه می خواستم برایم فراهم می کرد. او 40 ساله بود که به دست من کشته شد. ولی در واقع من تحت تاثیر حرف های نامادری ام خام شدم و تصمیم به قتل پدرم گرفتم. چند ساله بودی که پدر و مادرت از هم جدا شدند؟ یک و نیم ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند. در آن سال ها با مادربزرگم زندگی می کردم. وقتی هفت سال داشتم پدرم با نامادری ام ازدواج کرد. رابطه ات با نامادری ...
مستندسازها محتاج سیمرغ نیستند/برای جشنواره فیلم فجر متاسفم
فیلم به اندازه ی الان زیبا و پر مخاطب نمی شد. حضور یک زن به عنوان شخصیت اصلی به این داستان و روایت زنان داعشی کمک بسیار کرد. البته این را باید بگویم که فیلم اصلا بی طرف نیست و این موضوع کاملا درست است. دقت کنید که شما در حال روایت داعش هستید و خانواده های آنان را به تصویر می کشید. بنابراین بی طرفی نباید وجود داشته باشد. ممکن است که در ابتدا عده ای فکر کنند که خانم نور بی طرف است و در میان این افراد ...
آخرین استقبال/ بازگشت پیکر 3 دریانورد شهید سانچی پس از 40 روز
به گزارش پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی به نقل از شهروند این بار غم و ماتم جای همه آنها را گرفت، خانواده هایی با دل هایی سوخته به داغی شعله های آتش سانچی. صدای شیون و زاری زنانی که در بین غرش بال های آهنی هواپیماها و مارش عزا گم می شد. مردانی که گریه نمی کردند اما بزرگی این غم آنها را تکیده و خموده کرده بود با چهره های درهم و گرفته. همه آمده بودند به پیشواز پیکر این 3 دریانور ...
شیموس هینی شاهدی ایرلندی
خانواده کشاورز کاتولیک بود. پس از مدرسه ابتدایی با استفاده از یک بورس تحصیلی در کالج شبانه روزی و کاتولیک سنت کلمب، واقع در لندن دری مشغول تحصیل شد که از 1951 تا 1957 طول کشید. بعد از آن با استفاده از بورس تحصیلی بالاتری رشته زبان و ادبیات انگلیسی را در سال 1961، با درجه ممتاز از دانشگاه ملکه، واقع در بلفاست به پایان رساند و هنگامی که در بلفاست به تدریس زبان انگلیسی اشتغال داشت، آغاز به ...
اجرای هفت ورود به منطقه مین گذاری شده بود!/ سفارش پذیر نیستم
فجر تصریح کرد: این جشنواره 36 ساله شده اما هنوز مشکل دارد. اول از همه باید تکلیفش با خودش مشخص شود که جشن است یا جشنواره؟ هیچ جشنواره ای این همه کاندیدا و این همه جایزه ندارد. با این ازدیاد معلوم است که حواشی بسیاری داریم. کرم پور تاکید کرد: اینکه اکران فیلم هایی که هنوز دیده نشده اند به سانس اضافه بکشد، افتخاری ندارد و این طوری همه فیلمهای یک سال سینما را می کشند. جدا شدن بخش ملی از ...
روایتی از دوستی دیرینه رهبری با هنرمندان از دیرباز تا کنون
. به اتفاق به منزل برگشتیم. ساعت یک بامداد بود و استاد گفتند من خسته نیستم، بلکه قلبا مایل و شایق بودم تا صبح این معاشرت ادامه می داشت. استاد عجیب شکفته بودند. من در تمام آن همه سال ها استاد را چنین به وجد ندیده بودم؛ بسیار بانشاط. شهریار که عمری با اجلّه و اکابر رجال معاشرت داشتند و موانس مردانی چون ملک الشعرای بهار و میرزاده عشقی و سعید نفیسی و رهی معیری و دیگران بودند، بعد از مراجعت به تبریز جز ...
مردم در راهپیمایی 22 بهمن بار دیگر وفاداری شان را به آرمان های انقلاب اعلام کردند/اگر زنان نبودند، ...
آن زمان در مجلس پنجم نماینده بودم و احساس کردم که یک کمیسیون باید برای رسیدگی به امور جوانان و زنان تشکیل شود. ترقی تأکید کرد: ما کمیسیون ویژه ای را تحت عنوان خانواده تشکیل دادیم که به کمک خانم دستجردی و بنده که رئیس این کمیسیون بودم پیرامون حقوق زنان بررسی هایی صورت گرفت، در نتیجه بسیاری از چالش های زنان به صحن علنی می رفت، اما متاسفانه در دوره های بعد این کمیسیون کلا منحل شد. ...
افسانه هزار پایان ادای دین به هزار دستان بود
خوشایندی نبود. به این دلیل که هفته های پایانی سال، مردم در تکاپوی خرید عید و آماده شدن برای سالی نو هستند و از این نظر بیننده نداشتیم. فکر می کنم کار اگر مورد توجه مخاطب قرار بگیرد، دوست دارد که آن را دنبال کند و از این نظر فاصله افتادن بین پخش دو فصل از کار اتفاق بدی ایجاد نمی کند. خاطرم هست زمانی که سر صحنه با هم درباره تفاوت و جدید بودن فضای کار و قصه صحبت کردیم، نگران این قضیه بودید که ...
اخبار حوادث
زندگی خوبی خواهیم داشت و اگر بازداشت شوم رضایت اولیای دم را هم جلب می کند. متهم در خصوص قتل گفت: پروین سه بار چند بسته قرص خرید و من آنها را در آبمیوه ریختم و به پدرم خوراندم، اما اتفاقی نیفتاد. برای بار چهارم چند بسته از آن قرص ها را در خورشت قیمه ای که درست کرده بودم، ریختم و پدرم و بچه ها آن را خوردند. ...