سایر منابع:
سایر خبرها
سیمین برای یک سرپناه تن فروشی می کرد!
شدم تا این که به پیشنهاد دوستم و با این توجیه که چون هنوز فرزندی ندارم راحت تر می توانم از مجید جدا شوم به صورت توافقی از او طلاق گرفتم و با دوستم سوار کامیون ها می شدیم و به قول خودمان به مسافرت می رفتیم. سیمین در ادامه گفت: در همین گردش ها به مصرف شیشه روی آوردم، طولی نکشید که دیگر برای تامین هزینه های اعتیادم تن به هر کار کثیفی می دادم، حتی اقدام به تن فروشی نیز می کردم، جای خواب ...
دختر 28 ساله با 80 هزار تومان کار تهرانی ها را راه می انداخت!
هم مورد تایید قرار می گرفت با ما تماس می گرفتند که معمولا به آنها جواب نمی دادیم یا پول بیشتری دریافت می کردیم . چطور با این شرکت آشنا شدی؟ همسرم از طریق آگهی سایت دیوار با این شرکت آشنا شد و برای کار به آنجا رفت که بعد از مدتی من نیز با آنها همکار شدم . هیچ تحقیقی درباره فعالیت شرکت نکردی؟ مدیر عامل از همان ابتدا مدارک و روزنامه هایی که شماره ثبت شرکت در ...
فال لعنتی و خط و نشان های عروس و مادر شوهر
قبل به خاطر نظر های مادرم درباره نوع چیدمان وسایل خانه با همدیگر کدورت پیدا کردند. در این چند روز نه همسرم به خانه پدرم آمد و نه مادرم به خانه ما پا می گذاشت. اعصابم به خاطر این رفتار های کودکانه به هم ریخته بود و برای همین هم سعی می کردم قاطی حرف هایشان نشوم، ولی دست آخر ناخواسته وارد این معرکه شدم. آن هم به خاطر حرف دخترم که پایه و اساسی نداشت؛ یک دعوای الکی درست شد و ...
شراره 25 ساله بدترین سرنوشت را به آغوش کشید!
شادمانی را در چهره تک تک خواهرانم می دیدم که با شوق کمک حال همسرشان بودند اما سودای زندگی در شهر را در سر داشتم به همین دلیل هیچ کدام از خواستگارانم را نمی پذیرفتم. دوست داشتم با پسری شهری ازدواج کنم و درحالی که عینکی دودی بر چهره زده ام کنار همسرم در یک خودروی مدل بالا بنشینم و این گونه وارد روستا شوم تا به دیگر دختران فخر بفروشم. ولی چنین خواستگاری نداشتم. مدتی بعد یکی از پسران روستا که چند سال ...
ارتباط شوم نو عروس با دوست مجرد داماد
موضوع قرار گرفتند نه تنها سرزنشم کردند بلکه دیگر مرا به خانه پدرم راه ندادند. با این وجود گوشم بدهکار این حرف ها نبود و تنها به ازدواج با کمال می اندیشیدم. رابطه پنهانی من و کمال هر روز بیشتر می شد و من با این کارها در نزد خانواده و بستگانم منفورتر می شدم ولی با گذشت 2 سال از این ماجرا کمال با من ازدواج نکرد و به دنبال زندگی خودش رفت. این در حالی است که علی هم مدتی قبل با دختر دیگری ازدواج کرد و من به ...
خیابانی: من محبوب نیستم عادل محبوب است
، هوا برم داشته بود. همان زمان دچار مشکلات زیادتری هم شدم، اما انتقادها را شنیدم، خیلی هایشان درست بود. درس خواندم، مطالعه کردم، خواندم، نوشتم، ترجمه کردم، منتشر کردم، دیده شدم، نقد شدم، حتی مورداتهام قرار گرفتم، اما ایستادم. * جام جهانی فرانسه هم نقطه عطفی است در کارنامه هنری تان؛ از آن جام و بازی های خاصش برای ما بگویید. بار ها گفته ام که گزارش ایران استرالیا را دوست ندارم ...
بازخوانی یک متن درباره ی عزت الله انتظامی/ ارگ فرونریخته
.... اما دومین نکته ناامیدم کرد: فیلم نامه ات اصلش خوبه، اما یه کم کار داره . در مورد بازی اش در این فیلم پاسخ روشنی نداد و حدود یک ماه تماس نگرفتم، فکر کردم که پاسخش منفی است. این بار خودش تماس گرفت: ببینم، نکنه رنجیدی که تماس نمی گیری؟ گفتم: نه، فکر کردم که فیلم نامه رو دوست ندارین... . گفت: گفتم کار داره، نگفتم که بده! . قرار شد نسخه بعدی فیلم نامه را برایش ببرم که بردم و رابطه کاری مان آغاز شد. ...
آخرین مصاحبه تفصیلی مرحوم سیدضیاءالدین دری/ زندگینامه کارگردان "کیف انگلیسی" در برابر دوربین تسنیم
ها و ارتباط هایشان و ازدواجشان و زنجیره این کانکشن به اصطلاح الیگارشی که وجود داشت همه را می دانست. شجره شناسی هم یک تخصص است. سال 1332 و بعد از وقایع سقوط مصدق، پدرم او را آدم آزادی خواهی می دانست، ولی اشتباه می کرد، عملکردش درست نبود. نظرش این بود، اما برای او احترام قائل بود و دوستش داشت. چون دست به قلم بود طبیعی است که از دموکراسی خوشش می آمد. از فضای باز و رکن چهارم دموکراسی خوشش می ...
به مناسبت زادروز رومن پولانسکی: پیشنهاد تماشای فیلم مرگ و دوشیزه
... پائولینا: من به تو هیچی نگفتم. جراردو: هیچی؟ پائولینا: در واقع خیلی کم گفتم، می شود گفت که هیچی نگفتم. جراردو: همه این سال ها فقط به خاطر این که مطمئن بودی که من می دانم؟ پائولینا: فرق هست بین دانستن حقایق و شنیدن جزئیات آن. اگر بهت گفته بودم، همیشه این موضوع بین ما قرار می گرفت. ما هیچ وقت تنها نمی ماندیم. (نقل به مضمون فیلم) اولین گام ...
ارمغان ماه منیر برای زنان ارزنان
و دیگری کامپیوتر و نرم افزار می خواند. همسرم کارمند بازنشسته است. ماه منیر در سال 1389 از دانشگاه علوم پزشکی به افتخار بازنشستگی درآمده و از سال به بعد فعالیت های فرهنگی خود را در مناطق محروم اصفهان آغاز کرده است. مادرم خانه دار بود و پدرم پارچه فروش، اما بسیار مطالعه می کرد با اینکه سواد چندانی نداشت. شعرهایی می سرود بدون نقطه و این موضوع برای من بسیار جالب بود. همیشه اشعار پدر را می خواندم ...
روایت عاشقی حسین و منیژه در سال های اسارت
نمی شود از اسارت و آزاده ها صحبت کرد و از حسین لشگری حرف نزد. کسی که لقب سیدالاسرای ایران را دریافت کرده و رکورد طولانی ترین مدت اسارت را به نام خود ثبت کرد.
عمر جهان بر من گذشته است
. **ارتباط پدر و مادر شما با سینما و تلویزیون چطور بود؟ پدر و مادرها آن دوران خیلی بسته بودند ولی مثلا مادر من زمانی اگر مکتب خانه هم بود درس داد، بعد روضه خوان شد و به مجالس روضه زنانه رفت. آنجا به او پول می دادند، پذیرایی می کردند، این جور درآمدهایی هم داشت. اینها اواخر در خانه تلویزیون داشتند، ولی هیچ وقت هیچ چیز از من ندیدند، اصلا دوست نداشتند ببینند. در فیلم مستندی که خانم ...
روایت عاشقی حسین و منیژه در سال های اسارت
دوست داره و بزودی ازت خواستگاری می کنه! تو متن هم اینو نوشته! سرخ شدم و سرم را انداختم پایین. تا چند روز بعد اعصابم خُرد بود. خاطرات منیژه حسین از فامیل های پدری منیژه لشکری بوده. همان طور که خاطرات حسین تبدیل به کتاب شده، خاطرات منیژه خانم هم کتاب شده. هر دو هم خواندنی هستند. حتما تهیه شان کنید. خاطرات منیژه را گلستان جعفریان گردآوری کرده و انتشارات سوره مهر هم آن را در 160 ...
علی بی غم تبهکار نزد پلیس هم سرخوش و بذله گو بود! + تصویر
شغلی داشتی؟ در یک رستوران کار پیتزا زنی می کردم. چقدر درآمد داشتی؟ حقوق یک میلیون و 500 هزار تومانی داشتم. چرا دزدی؟ 8 ماه با دختر جوانی نامزد کردم و چون هزینه های ازدواج را نداشتم تصمیم به دزدی theft گرفتم. شیوه و شگرد دزدی؟ در پارک ساعی با جوان هایی که هم تیریپ خودم بودند دوست می شدم و پس از مدتی آنها را به یک نسکافه یا ...
قصاص مجازات 2 قاتل آتش افروز
.... مدتی قبل به رابطه او و همسرم مشکوک شده بودم و فکر می کردم نیما همسرم را آزار داده است. این موضوع همه ذهن مرا درگیر کرده بود و زندگی ام در آستانه فروپاشی بود تا اینکه تصمیم گرفتم کارم را رها کنم و با همسر و دو فرزندم به شهرستان برگردم. نیما مکانیک بود و یک کارگاه تعمیر خودرو در چهاردانگه داشت او وقتی فهمید قصد برگشت به شهرستان را دارم پیشنهاد داد خودرو ام را برای بررسی و بازدید به تعمیرگاهش ببرم ...
بهرام با روضه رقیه دخترمان را آماده شهادت خودش می کرد
بود و هم دوست خوب، بچه ها همیشه موقع آمدن پدر به استقبالش می رفتند. همسرم همیشه به بچه ها و اقوام و دوستان تأکید می کرد که پیرو ولایت فقیه باشند، به حضرت آقا خیلی ارادت داشت. در کار خیر همیشه پیشقدم بود. وسایل منزل را که می خواستیم عوض کنیم هیچ وقت نمی فروختیم، آن ها را به کسانی که نیاز داشتند می دادیم. بهرام در سوریه بود که خبر بارداری دخترمان را به او دادم و گفتم اولین نوه هایت دوقلو هستند ...
حامله کردن مهتاب تنها راه سینا برای ازدواج با او بود
...، 24 ساله به قاضی دادگاه خانواده گفت: چهار سال پیش بود که با مهتاب آشنا شدم، پس از سربازی به پدر و مادرم اصرار کردم که به خواستگاری او برویم اما آن ها معتقد بودند که ما با یکدیگر از نظر فرهنگی تفاوت داریم. سینا ادامه داد: در این میان 4 سال تمام فقط به دنبال مهتاب بودم و همه راه ها را برای ازدواج با او آزمودم اما به هیچ وجه خانواده ها راضی نشدند، به همین دلیل دست به اقدام احمقانه ای ...
آخرین اخبار از کارگردانان حاضر در جشنواره فجر فجر/بازگشت مقتدرانه تام کروز سینمای هالیوود
بسیار خوب و لذت بخش و فضای تولید بسیار لطیف است چراکه سلطانی انسانی بسیار شریف، محترم و دوست داشتنی است. برای مشاهده کامل خبر اینجا کلیک کنید. حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) مقید به تشریفات در تشکیل زندگی نبودند کارشناس علوم قرآنی گفت: موارد ساده ای از ازدواج در جامعه ما وجود دارد و نمونه آن ازدواج های دانشجویی است که الگوی بسیار خوبی برای دختران و پسران جامعه ما در امر ...
دختر 12 ساله، صیغه پیرمرد هوس باز شد
.... در کمتر از یک ماه به عقد سعید درآمدم و قرار شد دو سال نامزد باشیم تا من کمی بزرگ تر شوم. اما هنوز شش ماه از این ماجرا نگذشته بود که متوجه شدم همسرم معتاد است چرا که مواد مصرفی او را دیدم و فهمیدم این همان بلای خانمان سوزی است که زندگی پدر و مادرم را از هم پاشید. ولی سعید با چرب زبانی و خرید یک انگشتر طلا مرا فریب داد و قانع کرد که به کسی چیزی نگویم. من هم در حالی سکوت کردم که چند ...
ناگفته های رزمنده آلکس از لشکر58 ذوالفقار
کردند که ما را نسبت به هم شکاک کنند و شکنجه روحی بدهند. اما هیچ گاه موفق نشدند. بعد از سه سال و سه ماه اسارت، با ژوزف همان دوست کودکیم در یک زمان پا به خاک وطن گذاشتیم و آزاد شدیم. حتی ژوزف در مراسم ازدواج من ساقدوشم بود. تسبیح یادگاری آلکس وقت رفتن از ذکر و تسبیحی که در دست داشت می پرسم. یک مسیحی ارمنی تبار ایرانی را با تسبیح چه کار؟ می گوید: این یادگار جبهه و دوستان ...
رازی که پس از ازدواج فاش شد!
بدون دریافت هیچ گونه سند و مدرکی به پدر زنم دادم و این گونه زندگی مشترکمان را در کنار خانواده همسرم آغاز کردیم اما هنوز چهار ماه بیشتر از زندگی مشترکمان نگذشته بود که ماجرای یک تلفن رشته افکارم را گسست و زندگی ام را متلاشی کرد. پشت خط، پدر زنم بود که می گفت واحد آپارتمانی اش را فروخته است و من باید آن جا را تخلیه کنم. بلافاصله به خانه ام رفتم و موضوع را به نرگس گفتم او هم با کمال خونسردی ...
صادق وقتی من سرکار بودم سراغ زنم می رفت! / وقتی فهمیدم دنیا روی سرم خراب شد + عکس
من وکیل معرفی می کرد و کاری کرد که در مدت چند روز طلاق توافقی بگیرم و از همسرم جدا شوم. چطور متوجه شدی که همسرسابقت با صادق در ارتباط است؟ صادق مشتری مغازه آرایشگری ام بود. بعد ازجدایی زمانی که به مغازه ام آمد، پیامک هایی روی گوشی او دیدم که از همسرم بود. آن موقع بود که متوجه شدم صادق با همسرم در رابطه است و نقشه قتل او را کشیدم. نقشه چه بود؟ با صادق ...
خاطرات خواندنی اسرای هشت سال دفاع مقدس/ زندان؛ نسخه پزشک اردوگاه برای اسیران/ حکم داشتن یک خودکار اعدام ...
مقدس بیان کرد: مسئولین باید به این نکته توجه کنند که همان طور که در دوران دفاع مقدس با دست خالی در برابر تمام دنیا ایستادیم امروز هم می توانیم با الگو گیری از اقدامات دوران دفاع مقدس از جنگ اقتصادی دشمن سربلند بیرون بیایم . وی اضافه کرد: البته باید این نکته را هم متذکر شوم که شرایطی که امروز در حوزه های مختلف داریم به هیچ وجه با شرایط کشور در دوران دفاع مقدس قابل مقایسه نیست . ...
محاکمه کر و لال به اتهام آدم ربایی
در دادگاه به ریاست قاضی زالی حاضر شد. وی بعد از قرائت کیفرخواست با انکار اتهاماتش با زبان اشاره و کمک مترجمش در دفاع از خود گفت: چند سال پیش ازدواج کردم و صاحب دو فرزند شدم، اما همسرم طلاق گرفت و همراه فرزندانم مرا ترک کرد. بعد از آن به شهرستانمان در سنندج رفتم، اما به خاطر مشکلات مالی مجبور شدم برای کار راهی تهران شوم. در تهران مشغول کارگری بودم و برای خوردن غذا به یک اغذیه فروشی در شرق تهران می ...
شوهرم که بازگشت او را نشناختم + عکس
بودند شما چه می کردید و زندگی شما چطور می گذشت؟ در این ده سال من در کنار مادرشوهرم بودم. فقط با یک دست لباس آمده بودم چرا که عراقی های تمام زندگی ما را به غارت برده بودند و ما هیچ چیزی نداشتیم. حتی حقوق هم نداشتیم. بعدها تا 3 الی 4 ماه از طرف اداره پست به من حقوق می دادند. این چند سال از طریق نامه با همسرم در ارتباط بودم. بعد از 7 ماه از طرف صلیب سرخ نامه ایشان به دست ما رسید. اولین ...
حوزه ی قم با ارتباطات بیشتر با حوزه ی نجف در مباحثِ لازم، به تفاهم برسند/ حوزه غرق درسیاست شود،به جنبه ...
، فیض کاشانی بود و جد دیگرشان ملاصدرا با یک دست کت و شلوار شیک وارد کلاس شد و دانشجویان هم برایش کف زدند و من، کمی ناراحت شدم. سال ها گذشت و من به آقای دکتر فیض چیزی نگفتم تا اینکه در دانشکده ی الهیات، همکار شدیم و بنده به ایشان گفتم آقای دکتر آن قضیه یادتان هست گفت بله. گفتم واقعیت، من احساس ناراحتی و کمی تنهایی کردم و ایشان هم گفت اتفاقاً همان روز، متوجه شدم. یکی از هم کلاسی ها که لباس روحانیت را ...
ارتباط زنم با راننده شاسی بلند دیوانه ام کرد / خودم مچ آن دو را گرفتم !
...> وقتی اعتراض می کردم، ادعا می کرد مسافردربستی داشته است. رفتارهایش باعث شد به او شک کنم. یک روز که تلفن همراهش را نبرده بود به بررسی آن پرداختم و متوجه شدم که با مردی در تلگرام دوست شده و با او ارتباط دارد. همین موضوع شروع اختلافات ما بود و مدام با هم درگیری داشتیم. عصر 15 مرداد متوجه شدم که مدارکم را در خانه جا گذاشته ام. وقتی به خانه برگشتم با صحنه ای باورنکردنی روبه رو شدم. همسرم با مردی داخل ...
میهن صنعت و مسئولین
آرتیست هایی که تا آن دوران دیدم فرق دارد. از همان تفاوت های خوشایندی که باعث می شود دنبال شباهت با او بگردی.چند سالی گذشت، من روانه تهران شدم و این بار هم دوباره دست تقدیر ما را رو به روی هم قرار داد. این بار من فارغ التحصیل مدرسه هنرپیشگی بودم و او هم در بازیگری زبده تر گشته بود. خیلی زود تلاقی نگاه مان به هم، به یک همکاری خوب و از آن مهمتر همکاری عمیق تر بدل شد.برای او بازیگری مثل سر کشیدن یک جام می ...
قهرمانان غیرت و غربت/ امروز نام همه مردان کشورم حاج رسول رستگاری است
رمادیه 13 پر از استرس و شکنجه و آزار بود. بعد از 8 ماه نمایندگان صلیب سرخ آمدند و زمانی که صابری و دیگر اسرا مشکلاتشان را می گفتند، نام و شماره آنها را به عراقی ها می دادند و اذیت و آزارشان بیشتر می شد. زهرا مزینانی همسر آزاده با بیان اینکه گذران زندگی در زمان اسارت سرپرست خانواده بسیار سخت بود می گوید: نگهداری از 5 فرزند، بدون مرد خانه سخت بود و پدر و مادرم در مدت اسارت همسرم از نظر مالی کمکم می ...
یاسر زن جوانش را به خاطر رفاقت با فرهاد طلاق داد !
یاسر زندگی می کنم. اما در این مدت زندگی خوبی نداشتم. این مرد مسئولیت پذیر نیست و هنوز هم نمی دانم چرا ازدواج کرده و تشکیل زندگی داده است. تمام زندگی او رفقا و دوستانش هستند. در این میان یک دوست صمیمی دارد که همه زندگی اش را وقف او کرده است. دوستش مشکلات مالی زیادی دارد و یاسر مرتب به او پول می دهد. چندین بار سر این موضوع با او دعوا کردم و گفتم زندگی خودمان واجب تر از دوستت است، ولی هر ...