سایر منابع:
سایر خبرها
به پسری بدنام پول دادم تا با عروسم رابطه برقرار کند!
. گاهی ناخودآگاه آهی عمیق از درونش سر برمی آورد و دوباره چشم به کف پوش های رنگ و رو رفته اتاق مشاوره می دوخت. انگار آمده بود تا بار سنگینی را که سال ها بر دوش کشیده بود زمین بگذارد. وقتی نوبت به شنیدن حرف هایش رسید بی تابانه لب باز کرد: پسرم دو سالش بود که خواهرم سیمین را به دنیا آورد. من دختر نداشتم و عاشق خواهرزاده ام بودم. آنقدر او را دوست داشتم که در همان سال ها با خواهرم قرار گذاشتم سیمین را ...
زنی در منجلاب خلافکاری
دوات آنلاین - آن قدر در منجلاب فساد و خلافکاری فرورفته بودم که حتی به دوست قمار بازم نیز خیانت کردم. دلم به همین خوشگذرانی ها و روابط نامتعارف با پسران غریبه خوش بود در حالی که آینده خودم را فراموش کرده بودم. روزی که به اتهام سرقت دستگیر شدم تازه فهمیدم جوانی که قرار بود همراه و شریکم در زندگی باشد یک سارق حرفه ای است که ... زن 27 ساله که از شدت خماری نمی توانست پلک هایش را بالا نگه ...
گپی خواندنی با همسر امیرانتظام؛ از ازدواج تا زندان
کار شدم که ریاستش با مهدی سمیعی بود؛ محیطی بود که 90 درصد پرسنل آن جوان بودند. همزمان از طرف دانشگاه ملی دعوت به تدریس شدم اما سمیعی موافقت نکرد و نرفتم. دپارتمان من و پدر بچه هایم (همسرم) در یک جا بود که با ایشان آشنا شدم و منجر شد به ازدواج؛ هرچند اختلاف فرهنگی ما زیاد بود و متاسفانه نتوانستیم بر آن غلبه کنیم و ادامه آن وضعیت بر زندگی دو فرزندم تاثیر داشت. این شد که از هم جدا شدیم. من در 37 سالگی ...
گردانی که با اسلحه های بی سوزن عملیات کرد/تجربه دلهره محشر در جنگ
نمی خوابیدم تا به طور پنهانی انگشت مادرم را زیر رضایت نامه بزنم. به این ترتیب که هر شب مادرم خوابش می برد با خودکار استامپ درست می کردم و می آمدم انگشت مادرم را زیر رضایت نامه بزنم، ولی هر بار مادرم از خواب می پرید و موفق نمی شدم. بعد از آن تکرار مداوم این اتفاق مادرم آن یک سال را همیشه نشسته می خوابید! راه دیگری نبود؟ دوستانم می گفتند خودت انگشت بزن! ولی من دلم راضی نمی شد ...
خالکوبی درجه سرتیپی روی دوش سارق مأمور نما
: افغانی بیا جلو. وقتی به نزدیک او رفتم از من مجوز اقامت خواست که به او گفتم ندارم. او و همراهانش که چهار نفر بودند به من گفتند یا به آن ها پول بدهم یا همراه آن ها به کلانتری بروم. من متوجه شدم که آن ها مأمور نما هستند و خواستم از دست آن ها فرار کنم که مرا گرفتند و با باتوم و دست به شدت کتکم زدند و سوار خودرو کردند. آن ها مرا به بیرون از تهران بردند و به زور پول ها و اموالم را سرقت و بعد هم مرا رها ...
داستان ایثار
می آورد. لحظه های سخت رساندن خبر شهادت فرزند به مادری که هر روز، کوچه را برای استقبال از دردانه اش آب و جارو می کرد؛ اما آخرین عکس پسر تمام سهمش از آن رؤیا شد: یک روز صبح گواهی شهادت اسیری جوان به دستمان رسید. نمی دانستم به خانواده اش چطور اطلاع دهم. در همین فکر بودم که خانم جوانی وارد اتاقم شد تا از پسرش خبر بگیرد. او مادر همان اسیری بود که ساعت ها فکرم را مشغول کرده بود. تعریف کرد وقتی باردار ...
عجایب 7گانه کتاب در ایران
شده و تمام نوشته ها در همان لحظه ثبت عکس نوشته شده اند ... همین قدر تکلیف روشن بگویم 100 روز زندگیم را با شما قسمت کردم. فروش کتاب اول صابر ابر آنقدر وسوسه کننده بود که او و ناشرش سراغ چاپ کتاب دوم بروند. حالا کتاب دومش تا هفت خانه آن ورتر با قیمت 300 هزار تومان چاپ شده است! نکته جالب، کامنت هایی است که این بار در صفحه شخصی اینستاگرام صابر ابر آمده است، نمونه ای از این کامنت ها را بخوانید: صابرجان ...
مادر خانواده؛ رئیس باند بی ام وسوار
اعتراض کردم، اما آن ها سه نفری به من حمله کردند، من هم در حال پیاده شدن از خودرو این دختر جوان را که کنارم نشسته بود با دست گرفتم و به زور او را پایین آوردم. سرقت از شوهر طلافروش در ادامه ماموران با بررسی محتویات داخل کیسه پلاستیک متوجه شدند که همه پول ها جعلی است. تقلبی بودن پول ها و اظهارات پیرزن نشان از یک باند سرقت حرفه ای داشت. پرونده ای با موضوع سرقت در دستور کار ماموران ...
اخبار گوناگون
پاسخ به این سؤال که آیا بعد از مطرح کردن مشکلات تان با وزیر بهداشت کسی برای کمک به سراغ تان آمد یا نه، گفت: نه، کسی نیامد و سراغی نگرفت. من از برخورد وزیر ناراحت نیستم. فقط توقع داشتیم یک متخصص فیزیوتراپ به شهرستان بفرستند، چون هر بار باید همسرم را برای فیزیوتراپی ببرم کاشمر که توان پرداخت هزینه رفت و برگشت به کاشمر را ندارم. هر بار باید 120 هزار تومن فقط پول رفت و برگشت بدهم. بعد از این که از تهران به بجستان آمدم، کار نانوایی را رها کردم و مشغول کار کشاورزی شدم و پرداخت هزینه های بیماری خودم و همسرم برایم دشوار است. ...
سرقت میلیاردی از زنان تهرانی با آب طلا / آن ها سوار شاسی بلند بودند
چندی قبل زن سالخورده ای به اداره پلیس Police رفت و از دو زن و یک مرد خودرو سوار به اتهام سرقت Stealing طلاهایش شکایت کرد. شاکی در توضیح ماجرا گفت: ساعتی قبل از خانه ام در یکی از خیابان های مرکزی تهران برای خرید بیرون آمدم. پس از خرید در راه بازگشت به خانه ام بودم که خودروی شاسی بلند گرانقیمتی کنارم توقف کرد. راننده مرد جوانی بود که علاوه بر او زن میانسال و دختر جوانی هم داخل خودرو بودند. زن ...
زنی که فیلم مستهجن اش پخش شد
، آدرس سکونت فریبرز را گرفته و به سراغ او رفته و در یک درگیری وحشتناک فریبرز را با ضربات بی رحمانه چاقو، به قتل رسانده است. دیری نگذشت که سرانجام سیمین هم که قصد خروج غیرقانونی از کشور را داشت، در لب مرز شناسایی و دستگیر و برادرم محمود نیز پس از دستگیری، به جرم قتل وعدم رضایت خانواده فریبرز، قصاص شد و من بخت برگشته نیز، هنوز به دلیل حمل و فروش مواد مخدّر، در زندان بوده و مدّت محکومیّت ...
شناسایی سارقان با کارآگاه بازی پیرزن باهوش
سرقت رفت و از فرنگیس شکایت کرد. او گفت: من همسر فرنگیس هستم و کارم خرید و فروش طلاست. او مدتی قبل با پسر همسایه مان که از اوباش محل است ارتباط برقرار کرد .آنها نقشه کشیدند تا اموالم را سرقت کنند به همین خاطر طبق نقشه ای که فرنگیس کشیده بود او داخل چای من داروی بی هوشی ریخت بعد با همدستی مرد شرور 700 گرم طلای مرا سرقت کرده و از خانه فرار کردند. من 15 ساعت بعد به هوش آمدم و متوجه شدم که همسرم نیست. وقتی به ماجرا پی بردم از آنها شکایت کردم.با برملا شدن راز سرقت میلیونی فرنگیس، تحقیقات برای شناسایی سایر مالباختگان اعضای این باند و دستگیری مادر و برادر فراری فرنگیس ادامه دارد. ...
زوج نابارور مشهدی در دام شوم مرد غریبه !
با شنیدن این خبر خوشحال شدم و قرار شد مبلغ هنگفتی را طی چند ماه باقی مانده تا به دنیا آمدن نوزاد، به آن مرد غریبه بدهم تا به آن مادر بی بضاعت و باردار برساند. این گونه بود که من و همسرم چشم انتظار ماندیم تا کلبه بی فروغ مان شور و نشاط پیدا کند به همین خاطر هر روز با خرید وسایل و لوازم کودک خودم را سرگرم می کردم. چندین ماه بعد مرد غریبه با نشان دادن عکس یک زن باردار و گرفتن مبلغ زیادی پول ...
آزیتا لاچینی 3 همسر و 3 فرزند خود را از دست داده است
که همسرم هم در 27 سالگی فوت کرد. 14 ساله بودم که بیوه شدم؛ آن هم با یک فرزند. پس از فوت شوهرم، مسئولیت زندگی و تربیت دخترم روی دوش من افتاد. زنی 14 ساله. نمی دانید بیوه شدن در 14 سالگی چقدر می تواند سخت و دردناک باشد. خجالت می کشیدم مادر و پدرم اشک هایم را ببینند، به همین خاطر شب ها هق هق می زدم زیر گریه، آن روز ها بار سختی روی دوشم بود. نام همسرم را روی خودم گذاشتم ...
قاتلی که خودش را جای مقتول معرفی کرد
عنوان مطلع در دادگاه حضور یافتند تا درباره این پرونده شهادت دهند.نخستین شاهد گفت: من شب حادثه هر دو متهم را که در مقابل در شرکت ایستاده بودند و رفتار مشکوکی داشتند، دیدم. دومین شاهد که یک زندانی جرایم مواد مخدر بود و برای شهادت در این پرونده از زندان به دادگاه منتقل شده بود در جایگاه قرار گرفت وگفت: من در آن موقع سرایدار شرکت بودم وقتی جلوی در ساختمان ایستاده بودم دیدم سیامک و فرامرز در حال ...