سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای نوعروس جوان و دردسرهای شوهر ناز نازی اش بعد از عروسی
شوهرم در حضور مادر و خواهرانش شیر شده بود ،سرم داد می کشید و می گفت ازدواج ما از روز اول اشتباه بوده و ... . اصلا دوست نداشتم جلوی خانواده اش این طوری حرمتم را خرد کند. آبروداری کردم و چیزی نگفتم. گریه کنان به خانه برگشتم. فقط خودم را به خاطر این انتخاب نفرین می کردم. 2روز دیگر هم در خانه تنها بودم . با این که می دانست چقدر جوش می زنم باز هم نیامدو خبری نشد. دلم گرفته بودو احساس حقارت می کردم. وسایلم را برداشتم و به خانه مادرم رفتم. وقتی برای شان توضیح داد ...
چرا معصومه ابتکار به خواهر مری سفارت معروف شد؟
خبرنگار آمریکایی در روز دوم و سوم از من پرسید: اسم شما چیست؟ من تا آن زمان فکر نکردم که ممکن است کسی اسمم را بپرسد، با خود گفتم چرا اسمم را به این آقا بگویم. حالا تمام این افکار در ظرف 10 تا 15 ثانیه بود که آدم فرصت دارد فکر کند. با خودم گفتم اسمی بگویم که برای او آشنا باشد، گفتم: اسم من مریم است. گفت: مری؟ گفتم: بله. این اسم دیگر از آن روز روی من ماند. ...
2 جنایت قاتل قدیمی با شلیک در تعصب کور +عکس
زندان بودم. قتل چه کسی؟ بی خیال بشیم بهتره. خانوادگی بوده؟ بله، سال 94 بود که دست به قتل زدم و با توجه به بخشش خانواده ام به 10 سال زندان محکوم شدم که پس از یک سال با قرار وثیقه آزاد شدم. الان به چه جرمی دستگیر شدی؟ قتل دو مرد. چرا؟ من بی گناهم. روز قتل چه اتفاقی افتاد؟ من بعد از قتل بستگانم دچار افسردگی شدم و قرص می خوردم، روز قبل از ...
بعد از ازدواج با رشید پسر سر به زیر محله راز پلیدش را فهمیدم !
چگونه رقم خورده است. خلاصه روزی هنگام یک غروب زیبا مادر رشید استکان خالی چای را درون سینی گذاشت و به آرامی در گوش مادرم مطلبی را بازگو کرد که گل لبخند روی چهره مادرم شکفته شد. همان شب زیبا بود که مادرم مرا به آغوش کشید و ماجرای خواستگاری مادر رشید را بیان کرد از خوشحالی و شرم و حیا سرخ و سفید می شدم که داخل اتاقم رفتم. انگار روی زمین بند نبودم اما اضطراب و استرس عجیبی نیز داشتم و مانند همه دختران ...
اعتراف پسرگیلانی در بازسازی صحنه جنایت: اعضای خانواده ام را بخاطر تصاحب اموال پدرم کشتم
به گزارش پایگاه خبری ربیع ، به نقل از ایران؛ این جنایت فجیع خانوادگی نیمه شب دوشنبه 6 آبان در خانه ای واقع در روستای گورابسر کوچصفهان رخ داد. پسر خانواده که ماجرای قتل را به پلیس خبر داده بود گفت: من ساعت 10 شب با ماشین پدرم به همراه دوستانم به رشت رفتم و حدود ساعت 2 نیمه شب برگشتم اما هر چه در زدم کسی جواب نداد. نگران شدم و از دیوار بالا رفتم و وارد خانه شدم ناگهان اجساد خونین پدر، پدر بزرگ ...
دردسر صیغه کردن زن 48 ساله برای سعید 24 ساله
چاقو گلویش را بریدم. بعد هم در همان چاله ای که در باغچه کنده بودم او را دفن کردم. حالا هم بشدت پشیمانم. با این اعتراف ها، مأموران با دستور قضایی وهمراه متهم راهی خانه مورد نظرشده و جسد را از داخل باغچه پیدا کردند. سپس جسد متلاشی شده برای تعیین علت وزمان مرگ به پزشکی قانونی انتقال یافت.با تکمیل تحقیقات، اولیای دم - خواهران و برادرمقتول- شناسایی شدند و پرونده پس از صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. ...
دستخط خوشبختی
...! مثل جوانه زدن و از خاک بلند شدن، ولی کمی دیر شده بود، اما توی مدرسه روستا ثبت نام کردم و از وسط سال به بچه ها اضافه شدم. دوران ابتدایی را عصازنان و آرام پشت سر گذاشتم. در همان مدرسه به من گفتند اگر بخواهی ادامه تحصیل بدهی باید بروی مشهد و توی آسایشگاه زندگی کنی. دوری از خانواده، تنهایی! آدم های جدید! باید همه این ها را به جان می خریدم. 2 سال در نوبت بودم و بعدش سال 1379 در بخش دانش آموزی ...
تنها فرق من با دیگران فقط دو تا عصا است
کردیم و روی کاناپه در کنار هم نشستیم. در همان دقایق ابتدایی آن قدر سنجیده، مؤدب و در چارچوب صحبت کرد که حسابی ذوق کردم. امیدوار شدم که حرف هایش می تواند در نوع نگاه مردم به کسانی که دارای معلولیت جسمی هستند، تأثیر بسزایی بگذارد. اخراج ... علی قاسمی این چنین خود را معرفی کرد: در هفدهم آذرماه هفتادونه به دنیا آمدم، در خانواده ای که تا به امروز من تنها فرزندشان هستم. برایم سخت ...
ماجرای مرگ تلخ دختر ماساژور توسط یک بوکسور
حدود ساعت 3 با نگار قرار گذاشتم. من سوار خودرو به محل قرار رفتم اما با دیدن نگار پشیمان شدم. به او گفتم قرار ماساژ به هم خورده است اما او به من گفت باید 250 هزار تومان برای خسارت پرداخت کنم. سر همین موضوع باهم بحثمان شد، او شروع به داد و فریاد کرد. از آنجایی که محل قرارمان نزدیک خانه ام بود و می ترسیدم کسی متوجه شود چند مشت به او زدم تا بترسد. اما مشت های من باعث مرگ او شد چرا که من سال هاست ورزشکارم و بوکس کار می کنم. با مرگ او تصمیم گرفتم جسد را در سطل زباله بیندازم اما ترسیدم که کسی ببیند. بنابراین صبر کردم تا هوا تاریک شود و جسد را داخل رودخانه انداختم. ...
محاکمه بوکسور حرفه ای که با مشت دختری را کشته بود
زده بودیم در نزدیکی خانه ام سوار خودروام کردم تا برای ماساژ به خانه ام ببرم. او در میانه راه گفت برای هر جلسه باید 300 هزار تومان به او دستمزد بدهم که پشیمان شدم و از او خواستم از خودروام پیاده شود، اما مهرنوش شروع به داد و فریاد کرد و گفت به خاطر اینکه وقت او را گرفته ام باید مقداری از هزینه را به او پرداخت کنم، من قبول نکردم و تلاش کردم او را ساکت کنم که فایده ای نداشت و در نهایت ...
ناگفته های یک پزشک مبتلا به سرطان
شنیدن اینکه روش الف 70 درصد احتمال زنده ماندن دارد و روش ب 30 درصد احتمال مرگ دارد واکنش متفاوتی نشان می دهند. با این طرز جمله بندی مردم روش الف را ترجیح می دهند؛ گرچه اعداد همان است. وقتی دوستِ نزدیکِ گروهی که آمارشناسان خبره ای بودند به سرطان لوزالمعده مبتلا شده بود، من مشاور پزشکی آنها شدم. من همچنان تلاش می کردم با گفتن اینکه منحنی های بقای پنج ساله دست کم پنج سال است که از رده ...
روایت آخرین ملاقات با اعظم طالقانی
خود نشسته بود و عینکی به چشم داشت و با میهمان خود صحبت می کرد. در اتاق کناری ایشان نیز، تلویزیونی قدیمی روی یک کمد آهنی قرار داشت که من تا آن لحظه فقط صدایش را می شنیدم. در همین حال بودم که صدای خداحافظی خانم طالقانی با میهمانش توجهم را جلب کرد. بعد از آن، ایشان گفت: بفرمایید آقا! از روی صندلی بلند شدم و به سمت اتاق کار ایشان رفتم. ساعت حوالی 23 بود. در همین حال با کنجکاوی نگاهی به اتاق ...
خانه ای که شهر را گرم می کند/ داستان سرپناه هایی که نقش وجدان شهر را دارند
تجربه اش نکرده بودم. رسیدن به آرامش را در هر چیزی می دیدم و تصمیم گرفتم تمامی راه ها را امتحان کنم اما این بار من اشتباه ترین راه را انتخاب کردم و به سمت مواد مخدر کشیده شدم. وقتی از گرایشش به مواد مخدر حرف می زد فقط حسرت بود که در چهره اش نمایان می شد و کم کم بغض و سیل اشک بود که جاری می شد: 15 سال بیشتر نداشتم که با انواع و اقسام مخدرها آشنا شدم و هر بار به دنبال چیزی تازه تر بودم اما ...
لایو اینستاگرام و مرگ دلخراش 4 جوان نخبه
ندیده ام. حال روحی پسرم خیلی بد است. او سه روز در بیمارستان بود و بعد، از مرگ دوستانش مطلع شد. به حدی بی تابی می کرد که خانواده یکی از دوستانش که خودشان داغدار بودند برای دلداری او به خانه ما آمدند. امین که به سختی توان صحبت کردن دارد در مورد شب حادثه می گوید: دوستانم می گویند لایو گرفتن من را در اینستاگرام دیده اند اما من هیچ چیز از لحظه تصادف به خاطر ندارم. با دوستانم از دوران راهنمایی ...
کلاهبرداری از فروشندگان کالا در سایت های مجازی
شده را به شماره کارتم واریز کند و در زمان تحویل لپ تاپ فیش واریز را تحویل دهد. روز ملاقات به محل تعیین شده رفتم و وقتی خریدار را دیدم طبق قرار فیش پرداختی را خواستم، اما او ادعا کرد پول را با اپلیکیشن از طریق گوشی تلفن همراهش پرداخت کرده است و انتقال نیز موفقیت آمیز بوده است. شاکی ادامه داد: پیامی بابت واریز مبلغ دریافت نکرده بودم به همین خاطر از تحویل لپ تاپ منصرف شدم، اما او گفت، چون انتقال از ...
یادداشت رسیده | ماجرای اصل تغافل در ساحل عباس آباد مازندران
منتشر کنم واقعه ای است که چند روز گذشته اتفاق افتاد ... در ساعت 17 روز جمعه وقتی به همراه خانواده به ساحل دریای خزر در شهر عباس آباد رفتیم، آنچه پس از منظره زیبای موج های دریا و آهنگ گوش نواز آنها، باعث جلب توجه می شد؛ سه خانم جوان بودند که هر یک با سگهایی که در بغل داشتند و روسری هایی که به باد سپرده بودند، مشغول بازی و عکس گرفتن از خود، تعطیلات را به بهترین وجه ممکن سپری می کردند. پس از ...
من معتاد آبروداری بودم
، بار آخر جوانی را به خانه آورده بود و با هم مواد مصرف می کردند. بعد هم از او خواست موتورش را تعمیر کند . من از اینکه پدرم خانه را پاتوق معتادان کرده بود ناراحت بودم سر همین موضوع با او جر و بحث کردیم و بعد من سوار موتور خودم شدم و از خانه بیرون رفتم. به او گفتم وقتی برمی گردم دوستت اینجا نباشد. اما چند ساعت بعد برگشتم و دیدم که همچنان پسر جوان آنجا نشسته و مواد می کشند و موتور هم تعمیر می کنند ...
برای یک لقمه نان حلال
...، کفاش محله عامل، در حالی که سخت مشغول کار است با ما همکلام می شود. آنچه می خوانید حاصل این گپ و گفت است. 58 ساله است. قوچان متولد شده است، اما در همان دوران خردسالی به مشهد آورده می شود: همه خانواده ام در یک تصادف از دنیا رفتند فقط من که نوزاد بودم عمرم به دنیا بود. من که به خاطر نمی آورم، اما اقوام می گویند پدر و مادرم و دو خواهر و سه برادرم در حال رفتن به تهران برای سفر تابستانه بودند ...
سفرنامه رضوی از کیش تا مشهدالرضا در مسیر مُلک آباد
یا با اتوبوس هایی که مخصوص جابجایی زائرا بود طی کنند . روز اول که تموم شد منم با اتوبوس اومدم تو شهر و بعدش رفتم خونه پدری تا انرژی کسب کنم و روز بعدم و سرحال شروع کنم. روز دوم ساعت 5صبح دوباره حرکت شروع کردم، این دفعه از تپه سلام خلاف جهت زائرا تصمیم گرفتم حرکت کنم اصلا فکرشم نمی کردم کسی اون موقع صبح تو سرما پیاده روی رو شروع کنه ولی دوباره مسیر شلوغ بود خیلی ها بعد نماز صبح ...
کیفرخواست علیه بوکسور متهم به قتل دختر جوان
ساعت 9 صبح نهمین روز شهریور سال 96 مأموران کلانتری 120 سیدخندان از سوی همکاران خود در مرکز فوریت های پلیسی 110 در جریان کشف جسدی در مسیل رودخانه خشایار قرار گرفتند و پس از حضور در محل و حفظ صحنه جرم بازپرس کشیک قتل تهران را مطلع کردند. به گزارش شرق؛ کارگران شهرداری که اولین نفراتی بودند که جسد را دیده بودند، گفتند در زمان لایروبی رودخانه، با جسد پتوپیچ شده روبه رو شدند و پس از آن موضوع ...
تحقیق و حقیقت جویی
دوران پرتحولی محسوب می شد. من دانش آموز فعال و پرکاری بودم و به همین دلیل در بخش انجمن های دانش آموزی عضو شدم و به انجام امور مربوط پرداختم. به مسابقات علمی نیز علاقه خاصی داشتم و هر زمان که مسابقه ای برگزار می شد شرکت می کردم. در دوران دبیرستان در رشته علوم تجربی ادامه تحصیل دادم. به یاد دارم در سال سوم دبیرستان از روزنامه خراسان به منزلمان زنگ زدند تا عکس من که رتبه برتر در بین دانش آموزان رشته ...
خبرگزاری حوزه گزارش می دهد: روایت دل تنگی های مادر و همسر طلبه شهیدی که عمل به وصیت شهدا را سعادت می ...
به گزارش خبرگزاری حوزه ، از همان دوران کودکی با هم سن و سالهایش فرق می کرد. رفتاری سنجیده، همراه با آرامش و متناسب باحال اطرافیان داشت و همیشه همدل و همراه دیگران بود بعدتر درس حوزه را انتخاب کرد و همچون پدر بالباس روحانیت در مسیر ترویج دین و آئین محمدی قدم برداشت و تا آخرین سال ها و ساعت های زندگی اش لحظه ای خود را فارغ از آموختن و کسب فیوضات اخلاقی و معرفت الهی ندانست. تمام کودکی اش ...
ژیمناستیک ایران در دار حلقه مدیریت ضعیف
...! او افزود: می خواستم از سمتم استفعا دهم. من که همه کار برای فدراسیون کردم اما آخرشم هم به عنوان کم کاری برکنار شدم. تمام کارها را در فدراسیون من انجام می دادم. کلاس داوری، مسابقات، کلاس مربیگری و... و. برگزار کردیم، ولی به من گفتند، کم کار! ظاهراً متوجه نبودند که ما داریم برای ژیمناستیک کار می کنیم. رئیس فدراسیون در دو سال اخیر سفرهای خارجی زیادی از طریق فدراسیون رفته است. به اعتقاد من این تعداد سفر خیلی زیاد است و اصلاً چرا باید یک رئیس این همه سفر خارجی برود؟ ...
یادداشت های علم، جمعه 10 آبان 53: دلم به حال وزیر خارجه بدبخت می سوزد، شاهنشاه به این ها اعتماد ندارند!
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، انتخاب قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند به گزارش انتخاب، در خاطرات علم آمده است: صبح سواری رفتم و بعد در همان فرح آباد با دخترم و نوه ام و خانم علم پیک نیک ناهار خوردیم. خوش گذشت. میل داشتم تا عصری ...
قهرمانی که مدال و اموالش را وقف معلولان کرد/ ثبت وقف ورزشی
تیراندازی شرکت می کردم تا اینکه در سال 71 در مسابقات استانی، اول شدم و به مسابقات کشوری راه پیدا کردم و با کسب مقام سوم، عضو تیم ملی شدم و ورزش را حرفه ای تر دنبال کردم و سال بعد، در مسابقه ارتش های جهان در انگلستان، با عنایت خداوند مدال طلا گرفتم و در برگشت به شهرم با خدایم عهد کردم که علمم را فزون کند تا آن را به بقیه یاد دهم و پس از آن سرمربی تیم تیراندازی معلولان مازندران شدم. در ...
وارثان ریزه فرهنگ های گمشده ایران
: سال 1354 فیلمی با عنوان بادگیرهای ایران ساختم و به سراغ این ابنیه از بندر کُنگ تا دولت آباد یزد و حتی دیهوک و طبس رفتم و آخرین نماها از بادگیرهای طبس بود که همه در زلزله از بین رفتند. این فیلم پنجاه دقیقه ای حالا گم شده است. فیلم دیگری به نام 25 سال هنر ایران دارم که در سال 1347 ساختم و به بررسی نقاط مشترک و تضادهایی که میان هنرمندان رشته های مختلف هنری در ایران وجود داشت، پرداختم. وزیر فرهنگ و هنر ...
طراح سرقت 10 کیلو شمش طلا شاگرد مغازه بود
آن ها گفتم که صاحب کارم برای تحویل شمش ها به مغازه دوستش رفته است و آن ها هم طبق نقشه عمل کردند. طلا های سرقتی را چه کار کردید؟ پس از سرقت امیر و بهنام طلا ها را به خانه شان بردند و یک روز بعد چهار نفری به مغازه سوپر مارکتی رفتیم و طلا ها را به چهار قسمت مساوی تقسیم کردیم و هر کدام از ما سهممان را برداشتیم. ما حدوداً نصف از طلا ها را فروختیم و با آن برای خودمان خودرو و وسایل زندگی خریدم و خوشگذرانی کردیم، اما این خوشی خیلی زمان نبرد و به دام افتادیم. حرفی برای گفتن داری؟ پشیمان هستم و الان فهمیدم که کاش همان شاگرد طلافروشی بودم تا اینکه سارق باشم و به زندان بروم. ...
تجربه زیسته سه قربانی اسیدپاشی
که مسئولیت دارند برای تحقق این امر تلاش کنند. در انتظار برای تولدم با اسید سوختم “الهام سلطانی” از جدیدترین قربانیان اسیدپاشی است که حدود 9 ماه پیش مورد اسیدپاشی قرار گرفت. او در سخنانی با معرفی خود گفت: من متولد 22 بهمن ماه سال 67 هستم. در 18 سالگی ازدواج کردم و در 21 سالگی مادر شدم. 28 ساله بودم که به شکل تفاهمی و با پذیرش حضانت فرزندم به زندگی مشترکم خاتمه دادم؛ آن زمان ...