سایر منابع:
سایر خبرها
همه ی ما پرسیده ایم: بچه ها چطور به دنیا می آیند؟
می برند. بعد از شنیدن اینها خیلی از پدر و مادرم می ترسیدم و حس تنفر پیدا کرده بودم و فاصله ام را با آنها زیاد کرده بودم. یک بار هم متوجه رابطه ی جنسی بین پدر و مادرم شدم و پدر برای اولین بار به گوش من سیلی زد. این باعث شده هنوز هم از رفتن پشت در اتاق کسی بترسم . هلیا 25 ساله می گوید: فقط به این فکر می کردم که بچه از شکم مادر بیرون میاد دیگه به اینکه چطور به وجود میاد فکر نکرده بودم دوم ...
شایان مصلح: هر چیزی جایی دارد و بشار رسن نباید در آنجا کری می خواند
فرستادم که آن ویدیو را پخش کرد و دردسرهای زیادی برای من ایجاد شد. این حرکت واقعاً درست نبود و با وجود اینکه خیلی اذیت شدم ولی آن شخص را بخشیدم و حلالش کردم. فوتبال می آید و می رود و نباید شرایط را بیش از این سخت کرد. مصلح درباره حاشیه دوباره دیروزش اینبار در لایو اینستاگرامی با بشار رسن ( که ویدئوی آن را در این خبر می بینید ) می گوید: خب هر چیزی جایی دارد و بشار نباید در آنجا کری ...
بازیگری که خجالتی از آب درآمد/ استدلال عجیب یکتا ناصر درباره رژیم غذایی
فکر نمی کردم بتوانم چنین حسی راتجربه کنم. بازیگر پرکاری نبودم، اما بعد از به دنیا آمدن دخترم کار هایی که دوست داشتم را قبول نکردم، خوشحال هستم که بزرگ شدن بچه ام را دیدم. درباره وضعیت فعلی سینما گفت: توقعی ندارم یک زمانی خیلی شاکی بودم، الان اینگونه نیستم به نظر مهمترین چیز در هر فضایی آدم حال خودش را خوب نگه دارد، بعضی اوقات فکر می کنم بعضی رفتار های غیر حرفه ای اگر انجام می دادم شاید به نتیجه مطلوبی می رسیدم، اما خوشحال هستم طوری زندگی کردم که خودم خودم را دوست داشته باشم. ...
فابرگاس: در آرسنال احساس پوچی می کردم
می کردم. همه تلاش خودم را به کار می بردم و گاهی پس از شکست، با چشمان گریان به خانه بر می گشتم. او درباره شرایط تیمش در آن برهه اظهار کرد: رنج زیادی تحمل می کردم. گاهی پس از شکست سرخورده می شدم و اوقاتی که در اتوبوس تیم می نشستم، می دیدم که بعضی از بازیکنان می خندند یا کارهایی که شب قبل از بازی انجام داده اند را برای هم تعریف می کنند. اما من آن روزها به خاطر شکست ها حتی شب ها نمی خوابیدم ...
پدری که اسلحه پسران شهیدش را روی زمین نگذاشت
...> در تهران زندگی می کردیم. بعد از شروع جنگ تحمیلی، همراه بسیجی ها عازم جنوب شدم. به پادگان دوکوهه رفتیم و چون قوی هیکل و ورزیده بودم در سازماندهی نیرو ها تیربارچی شدم. خدمت سربازی را قبلا پشت سر گذاشته بودم و با نقش مهم تیربارچی در حمله و ضد حمله آشنا بودم. چند ماهی در خطوط پدافندی جنوب بودیم که سرانجام عازم شمال غرب شدیم و در عملیات محمد رسول الله 7 شرکت کردم. بعد از مدتی، در عملیات ...
سهم من از عاشقی +عکس
دیگه بزرگ شده ید. معصیت داره، گناهه. با مادر هم صحبت کرد و او را قانع کرد که دیگر ما را با خودش به حمام نبرد. قرار شد از آن به بعد سر شب یا صبح زود با بابا به حمام برویم. صبح ها حمام شلوغ بود. از اینکه باید از خواب ناز بیدار می شدم و به حمام می رفتم، ناراحت بودم. چهارپنج ساله بودم که معنای فقر و نداشتن را حس کردم. یک بار وقتی پیراهنم پاره شده بود، مادرم به جای اینکه پیراهن نو برایم بخرد ...
پذیرایی از یک رزمنده مهمان در دوکوهه با رزم شبانه!
راز و نیاز داخل این قبر ها می رفتند. خب! از قصه دور نشویم. بعد از صرف شام و خواندن دعای سفره که هر کسی یک دعایی می کرد و بقیه آمین می گفتند، ایشان اصرار کردند که شب بمانیم. قرار شد بمانید، اما بعضی از رفقا گفتند اینجا بعضی وقت ها رزم شبانه می گذارند و ممکن است اذیت شوید؛ مثلاً مسئول دسته شما را بیرون بیاورد و آتش رزم شبانه به شما هم سرایت کند. یکی از بچه ها گفت که من آخر چادر می خوابم که اگر ...
بیرانوند: کی روش دوست داشتنی بود، برانکو حرفه ای
آن ها پذیرایی کنم. اهل عیدی دادن یا گرفتن هستی؟ بله، تقریباً هر کس مرا می بیند توقع دارد به او عیدی بدهم و من هم تا جایی که بتوانم این کار را می کنم. از عمو، عمه و بچه های شان گرفته تا خانواده خودم که قول می دهم راضی شان کنم. حالا ممکن است هزار تومان باشد یا بیشتر. خودم هم وقتی بچه بودم اصلاً خجالت می کشیدم از کسی عیدی بگیرم. علیرضا بیرانوند آدم خسیسی است؟ نه ...
سوتی خنده دار داور عصرجدید
آبادان را با خودش آورده بود. این شرکت کننده که افسر ایمنی سکوی حفاری نفت و آب است توضیح داد: خیلی وقت ها ایمنی فقط ایمنی لباس و کفش نیست بلکه به روحیه بچه ها هم مهم است. اگر در زمان استراحت به اتاق من بیایند برای آن ها می خوانم. این شرکت کننده درباره کاهش وزن خود گفت: 150 کیلو بودم. سال اول دانشگاه به هم دانشگاهی خودم علاقه مند شدم، اما او به من گفت که با تو چاق ازدواج کنم ...
سهیلا منصوریان: عقد قرارداد با باشگاه شیان بهترین اتفاق در سال 98 بود
تواند باشد. بهترین جایی که دوست دارید تعطیلات نوروز بروید کجاست؟ من خیلی دوست دارم به کیش و به ساحل بروم، چون دوستان خوبی در کیش دارم. به نظرم سفری که با خانواده بروم و دوستانم هم در کنارم باشند خیلی خوب است. بهترین خریدتان در شب عید و خوشمزه ترین غذا در شب عید؟ من بچه بودم خرید لباس عید را خیلی دوست داشتم، اما اکنون خرید برای خانه دلنشین نیست. ماهی خوشمزه ...
عیدانه با علی محمد مودب| اهل قلم همیشه معتکف و خانه نشین بوده اند
نمی کنند، ناراحت می شوم. یکی از بستگان به خانه ما آمد و مراعات نمی کرد. ناراحت شدم و همانجا تذکر دادم که خب الان بوسیدن این بچه ها محبت نیست. این ممکن است جنایت در حق اینها باشد . به نظرم قضیه کرونا یک فرصت جدی برای تمرین قانون مداری و زندگی شرعی است. شرع معنایش قانون است و قوانین عقلی هم شرعی هستند. نباید زندگی را شوخی بگیریم. جدیت مهم ترین ثروت ماست و حتی مزاح های ما بخشی از جدیت ما هستند. زندگی دکمه تکرار ندارد. باید جدی باشیم و از حیات که مهم ترین ثروت و نعمتی است که خدا به ما داده، حفاظت کنیم. انتهای پیام/ ...
چیز هایی که سال جدید به آن ها نه خواهیم گفت
... 14. به خودم فشار نیاورم که آدم کاملی باشم اگر گاهی اشتباه کنم و ایرد هایی هم داشته باشم، دنیا تمام نخواهد شد. 15. اینکه فکر کنم نیازی به استراحت کردن ندارم چرا نیازی به استراحت کردن نداشته باشم؟! این بار اگر مریض شدم، خسته بودم یا اصلا حوصله ی هیچ کاری را نداشتم حتما استراحت خواهم کرد. بله امسال به خیلی چیز ها نه خواهم گفت! برترین ها ...
خانم امام از ایام کودکی خود می گوید
اگر بچه یا در میان بچه های دیگر بزرگ شود صد ها گونه زرنگی و شیطنت را ناگزیر تجربه می کند و می آموزد، ولی من هر چه می خواستم بود و بچه ای هم نبود تا رقیبم باشد به همین جهت به قول معروف بی شیله پیله بزرگ شدم لذا کار هایی را که حالا می بینم کودکان دیگر انجام می دهند تعجب می کنم. من همان طور که گفتم در دوران بچگی ام هیچ گاه نه از پدرم نه مادرم نه مادربزرگم و نه هیچ کس دیگر نه پول و نه لباس و ...
ناگفته های جالب بازیگر نقش شهید آلبوغبیش از سکانس لحظه شهادت/ خوش رزم: بهترین نقش آفرینی کارنامه هنری ام ...
شخصیت شهید مهدی آلبوغبیش نقطه عطفی در پرونده هنری این بازیگر به شمار می رود. خوش رزم می گوید که بازی در نقش شهید آلبوغبیش یک چالش بزرگ برایش بوده است. او در عین حال تاکید دارد سریال در میان خاکستر بهترین کاری است که در آن حضور داشته و به همین دلیل، چند سال منتظر پخش آن بوده است. خوش رزم در ادامه تصریح می کند که بازی در قالب کاراکتر شهید آلبوغبیش هم بهترین نقش آفرینی اش تا به امروز بوده است ...
همه شخصیت های پایتخت مابه ازای بیرونی دارند
کردید اما نقشتان در فصل های بعدی بیشتر شد. همان ابتدا فکر می کردید که یک روز رحمت پایتخت تا این اندازه محبوب مردم شود؟ - نه خودم هیچ وقت فکر نمی کردم رحمت پایتخت تا این اندازه محبوب مردم شود قرار هم نبود که این اتفاق بیفتد. بعد از پایتخت 1 قرار نبود پایتخت دیگری ساخته شود . بعد از آن تصمیم گرفتند پایتخت 2 را بسازند و برای یک قسمت انتخاب شدم. قرار نبود پایتخت 3 ساخته شود اما ساختند و ...
جزییات اختلاف هیات مدیره پرسپولیس با انصاری فرد
کردم و گفتم برای رهبر تربیت کنم. اولین جلسه ای که ایشان را دیدم بعد از تبریک و خیرمقدم به او گفتم که خواهش دارم اولین و بدیهی ترین و ابتدایی ترین کاری که مدیرعامل در زمان ورود به شرکت باید انجام دهد، از شما خواهش می کنم به عنوان برادر کوچکتر پیشنهادات خود را برای اختیارات و ساختار به ما بگویید. اساسنامه را مطالعه کنید. من مدیرعامل، و رییس هولدینگ بودم و کمی در شرکت داری تجربه بدی ندارم. شما در ...
کریمی: پنالتی دربی، بدترین شب زندگی ام را ساخت/ دوران کودکی سپاهانی بودم، بعد استقلالی شدم
اتفاقی نمی افتد. در فوتبال ما سوءمدیریت وجود دارد ولی نکته اصلی این است که برخی باشگاه های ما مثل سپاهان بدهی ندارند. چون مشخص است ساز و کارش چیست. **دوران کودکی سپاهانی بودم، بعد استقلالی شدم ترک سپاهان اتفاقات فوتبالی بود. من به استقلال خیلی علاقه داشتم. سپاهان یکی از بهترین باشگاه های ایران بود و من در دوران کودکی سپاهانی بودم ولی قبل از حضور در استقلال فکر می کردم این باشگاه ...
چه شد که از مورینیو، زیدان و گواردیولا به اینجا رسیدیم؟
فقط چند سال است بازی کردن را کنار گذاشتی با مربیگری کنار آمدی؟ به هر حال مربیگری حس مسئولیت بیشتری دارد، به خصوص در ایران که مربیان استرس زیادی را تحمل می کنند. من از زمانی که در پاس بازی می کردم و کاپیتان این تیم بودم همیشه مسئولیتم سنگین بوده و همیشه این روحیه برتری طلبی و خواستن را در خودم تقویت کردم. نوع فوتبال من همیشه همین مدلی بوده و حالا در مربیگری هم ادامه دارد. همیشه به جای دیگر ...
به ما می گفتند خانم های کرونایی!
اولین بار بود که فضای غسالخانه را دیدم، تا به حال میّت ندیده بودم، با مشاهده صورت اولین فوتی که قرار بود او را غسل دهم، حس عجیبی به من دست داد حسی شبیه به ترس یا تلنگر، دلم خالی شد سعی کردم خونسرد باشم تا اضطراب را به دیگران منتقل نکنم اما آن شب را نخوابیدم . این خاطره و احساس همیشه در یادم خواهد ماند، از آن روز سعی می کنم از این فضا درس خودسازی بگیرم. حالا پس از چندین روز کار سخت با اموات انس ...
روایتی از زورآزمایی با کرونا در استان فارس/ بیم و امید روزهای مبارزه با بیماری سرکش
بودم و نتیجه سی تی اسکن نشان داد که سه چهارم ریه من درگیر عفونت شده است. دکتر با دیدن جواب سی تی اسکن نامه ای برای بستری شدنم در بیمارستان علی اصغر شیراز نوشت و بر اساس این نامه و شواهد بیماری در بیمارستان بستری شدم. وی اظهار می کند: روز دوم بستری، تست کرونا انجام و بعد از 24 ساعت جواب تست آماده شد، کادر بیمارستان گفتند تست کرونا منفی بوده و از بیمارستان مرخص شدم اما بعد از گذشت دو ...
غلامحسین لطفی: قرار بود در کامیون نوروزی باشم
، اما به دلایلی منصرف شدم. لطفی درباره کرونا و اتفاقاتش، گفت: من جزو آدم هایی ام که به حرف پزشک گوش می کنم؛ اصلاً بیرون نمی روم و همه کارهایم و خریدهایم را الکترونیکی انجام می دهم. خودم هم آشپزی بلدم؛ فیزیوتراپی می کردم که به دلیل "کرونا" قرار شد فیزیوتراپ بعد از این اتفاقات دوباره بیاید و درمان را از سر بگیرد. مردم باید بدانند بیرون بروند یا کرونا می دهند و یا از بقیه می گیرند؛ هر دو طرف خطر است. ...
خط ویلچر جانبازان، امتداد خون شهداست
یک کشیده زد. دوباره این طرف و آن طرف. اما من محکم گفتم که من می روم. خلاصه گذشت و شب من رفتم بسیج. برنامه را با بچه ها چیدیدم که اعزام فلان زمان است و از فلان جا می رویم. بعد رفتیم توی ستاد مرکزی کمیته در خیابان نیرو دریایی میدان رسالت. از آنجا رفتیم. ساکم را جمع کرده بودم و رفته بودم خانه یکی از دوستان. پدر و مادر من می دانستند که من دارم می روم. صبح بیدار شدیم و بعد صبحانه سوار اتوبوس ...
من، گریدر و جاده
بعد از مدتی آنقدر عاشق کارم شدم که حتی وقتی یکی از آشنایانمان پیشنهاد داد که به شرکت گاز بروم و حقوقی تقریبا دو برابری دریافت کنم، قبول نکردم، چون من کیف می کنم وقتی که می بینم که من وهمکارانم راه را برای مردم باز می کنیم و جلو می رویم ، وقتی از آن بالا، از اتاقک گریدر مسیر پشت سرم را نگاه می کنم انگار دنیا مال من است. گفتم خدا را شکر تو سالمی آقا خدایار آدم را یاد لوطی ها و ...
گپ وگفتی خواندنی با ایرج پزشکزاد؛ دایی جان ناپلئونِ ما
صفحه چاپ می شد. الان یک تکه هایی از آن را فرانکلین به صورت کتاب چاپ کرده. من مجموعه این ها را داشتم البته. همه را نگه داشته بودم، ولی از آن جا که کارمند وزارت خارجه بودم، مأمور شدم به خارج. این ها را به عهده دوستی گذاشتم که خوب ها را انتخاب کند و برای چاپ به فرانکلین بدهد. عیناً آن چیزی که من می خواستم، نشد. خیلی ازت چیز هایی که در مجله فردوسی بود، در این نبود. ولی خب، یک نمونه هایی از نوشته های ...
پشیمانی سید مهرداد هاشمی، عضو هیات مدیره پرسپولیس: در انتخاب انصاری فرد اشتباه کردم ؛ باید پرس و جوی ...
کنند ولی دیدم خیلی جدی است و چند ماه به ما نمی دادند و من به آن عضو هیات مدیره گفتم که ایشان را تنها با این خاطره می شناسم. ایشان (عضو دیگر هیات مدیره) گفتند انصاریفرد پسر خوبی است و در رشته اقتصاد درس خوانده و من هم البته چندین بار که پیش از این در تلویزیون او را دیده بودم، چقدر آرام و متواضع و خوش رو صحبت می کرد و در نهایت اعتماد کردم به حرف دوست مان در هیات مدیره اما اگر امروز برگردم به آن روز آن ...
روی دیگر سکه کرونا داشته هایی که فراموشمان شده بود
خبرگزاری مهر، گروه استان ها- حسن عبدالهی*؛ روزهای نخستی که کرونا سر و کله اش در گوشه و کنارهایی پیدا شده بود، همراه راننده تاکسی میان سالی شدم که در لابلای بحث های داغش از هر در، یک جمله طلایی گفت: تو این روزهای سخت باید خودمون کمی هوای خودمون و همدیگر رو بیشتر داشته باشیم. این روزها و پس از چند هفته که کرونا مثل تندباد در حال درنوردیدن همه جاست ، خیلی بیشتر از آن روز به درستی این حرف ...
ساپورت، ورزش و سالاد؛ روزمرگی های مقدس زن ایدئال
سازگاری مجدد، زمانی که مدام تحت هجوم وحشت و بیهودگی معنوی، احساس می کردم شکست خورده ام، با خودم مهربان باشم. و بعد در سال 2012، در پایان یک جلسۀ یوگا، احساس کردم چیزی عوض شد. مشغول تحصیلات عالی بودم و غوطه ور در دوره ای پر از آبجوهای روزانه و کشفِ بی پایان خویشتن؛ در وضعیت درازکشیدۀ استراحت پایانی بودم، و ناگهان متحیر شدم از اینکه چرا بی تحرکی قرار است آرام بخش باشد؟ شبح رکود خیمۀ سنگینی بر ...