دختر 21 ساله ای به نام سوسن/ طاقدیس به روایت رحماندوست یعنی کج کلاه خان !
سایر منابع:
سایر خبرها
پاسخ حیرت آور شهید محسن وزوایی به یک ضد انقلاب دلسوز!
بچه ها سخنرانی کردیم و همه غسل کردند و وصیتنامه نوشتند. می دانستیم عملیات بسیار سختی است، محسن گفت که شفیعی! بچه ها خیلی نوربالا می زنند. می خواهی برخی که شهید می شوند را نام ببرم؟ گفتم علم غیب پیدا کردی؟ گفت علم غیب نمی خواهد چهره ها مشخص است. بعد شروع کرد به اسم بردن و گفت اولی اش همین جعفر جواهری است که معاون محسن بود. دومی اش علی طاهری است و تعدادی را نام برد. صبح عملیات خودم را به جعفر رساندم ...
راه های رفع دلبستگی به دنیا
فقیر را تشخیص می دهی ولی هوا و هوس هم داری. بعضی سالها من سال حساب که می کنم گاهی چیزهایی اضافه می آید، گاهی کم می آید، گاهی یر به یر است. یک سال که اضافه داشتم رفتم خانه مرجعم خمس دادم. گفت: خودت به فقرا بده. گفتم: نمی دهم. شما بده من فقیر دیدم خودم از جیب خودم می دهم. گفت: چرا؟ گفتم: من نفس دارم. ممکن است از یک سید خوشم بیاید، خمسش را بدهم. یک سید به من سلام می کند، یک سید به من سلام نمی کند بدم ...
سری جدید عکس های متحرک و جوک های خنده دار (18)
میخواست شکلات میخورد. بعد دو ماه به خاطر دیابت فوت کرد. 20. دختر داییمو فرستادن کلاس نشاط و آرامش روح، بعد من بچه بودم مامانم میفرستادم کلاس ورزشای رزمی تا میخورد همو میزدیم که گیر خفاش شب نیوفتیم. 21. یه سری رفتم خواستگاری بابای دختره پرسید کار و خونه داری؟ گفتم بله، کارم عاشقیست و همه جای دنیا سرای من است. گفت زیبا بود گمشو بیرون. 22. بابام دیروز اومد پریز برق رو درست ...
روایت معلمی که چهار فرزندش را تقدیم انقلاب کرد
...، چرخ جلویی اش را ببینم. هیجان داشت. می رفتم یک طرفی می نشستم جلوی دوچرخه و دست هایم را می گرفتم به فرمان. چند وقتی کارمان همین بود. جایی که یک اتاق و هفت هشت تا پسر و دختر می شدند یک مدرسه، معلمش که پدر من باشد، قانونش را تعیین می کرد و بچه ها رخت و لباسِ پوشیدة خودشان را داشتند. توی خانه هم بهم خواندن یاد می داد. زمستان ها کتاب می گذاشت روی کرسی و باهام کار می کرد. کتاب جوهری زاده یک ...
نان سال های جنگ چه مزه ای دارد؟
بعد از مدتی در صدخرو هم تظاهرات کنیم. از حسینیه قدیم می رفتیم جاده پایین و دوباره برمی گشتیم سمت حسینیه. لیلا صدخروی هم یک از تظاهرات زنانه در روستا می گوید: با زن های روستا دور هم جمع شدیم و اولین تظاهرات زنانه روستا به راه افتاد. هیچ مردی بین ما نبود. کمی گذشت که چشمم خورد به شوهرم که به من خیره شده بود. در دلم گفتم برسم خانه دعوایم می کند، اما وقتی برگشتم هیچ حرفی نزد. چند روز بعد که ...
سریال های رمضانی چرا اینقدر ضعیف هستند؟
، دارد، نمونه اش را می توان در سریال وضعیت سفید به یاد آورد؛ آنجایی که امیر یاد رفیق شهیدش را با چاپ تصویر او روی لباسش زنده کرد و در این بین بیننده نیز در جریان مراحل خلاقانه چاپ قرار گرفت یا مثلاً ساخت مداد تایپ روی موبایل در فیلم سر به مهر و همچنین بلندگوی دست ساز یکی از اپیزودهای فیلم هیهات که صدای قرآن را از فراز بلندی در منطقه به گوش همه رساند، البته آثاری که هادی مقدم دوست به اتفاق رفیق دیرینه ...
خانم مربی قصه مجاهدت های دیده نشده است/ مربیان پرورشی را تحقیر می کردند
...، به عنوان مربی پرورشی، باری از نهادینه ساختن فرهنگ انقلاب را در میان دانش آموزان بر دوش می گیرد و خاطرات شفاهی او درباره مسائل تربیتی و آموزشی نسل های بعد از انقلاب در کتاب خانم مربی روایت شده است. با توجه به نقش مهمی که مربیان پرورشی در دهه 60 برای حفظ و انتقال آرمان های انقلاب به دانش آموزان داشتند، عنوان سربازان انقلاب در مدارس را به این مربیان دادند. هر چند که امروزه، این امر ...
مادری مرا از مهندسی به نویسندگی برای بچه ها رساند
شدید؟ من تا زمان بارداری دخترم هنوز مشغول کارهای مهندسی بودم. اما بعد از تولد دخترم به خاطر شرایط او که زیاد پیش کسی یا در مهدکودک نمی ماند تقریبا از کارهای علمی قبلی فاصله گرفتم. بعد از این هم که پسرم به دنیا آمد به واسطه شرایط مادری و گذران وقت با دو کودک، به مباحث مربوط به بچه ها علاقه مند شدم. پس ایده شکل گیری صفحه اسلام برای کودکانم باید از همین زمان شکل گرفته باشد؟ ...
حاج قاسم اولین کسی بود که دست روی سر بچه هایم کشید
ی دانم با او خداحافظی کردم یا نه. به خودم گفتم: حضرت زهرا(س) را صدا کنی همه ائمه جواب می دهند. حسابی با خانم درددل کردم. گفتم: شما خانمی من هم خانمم. نگران شوهرم هستم یک خبری از او به من برسد. * دخترم گفت: یعنی دیگر بابا نداریم صباح تا 1 شب پیش ما بود. حوصله نداشتم به بچه ها غذا دهم او زحمتش را کشید و رفت. شروع کردم به دعا خواندن یکدفعه ریحانه بی مقدمه گفت: مامان چرا ناراحتی؟ ...
بیرجند به روایت بچه مهندس 3
کینه ای است در قسمت دوم ما همین جوان روستایی را می بینیم که بسیار نازک دل است. رفیق باز است با معرفت است و خونگرم. زود قضاوت نکنیم و بگذاریم شخصیت شکل بگیرد و باورپذیر باشد و تا تیپ نشود همه هم و غم عوامل سریال در راستای نمایش صداقت، آداب و رسوم و معرفی یک خطه از کشور بوده نه توهین و افترا حتی دو قسمت قرار بود قصه به همان روستا برده شود اگر بحران کرونا می گذاشت. به گمانم ...
بهاره رهنما|عکسهای دیده نشده از سالگرد لاکچری ازدواج اش+عکسهای دو نفره و بیوگرافی
خودم می دیدم. شما (بهنوش بختیاری، سوسن پرور و بهاره رهنما) هم واقعا جای خواهرم بودید و مثل خواهرم دوست تان داشتم. وقتی نقش بهادر را بازی می کردم حس می کردم شما خواهران واقعی ام هستید. رابطه دایی (محمد کاسبی) با بهادر دقیقا مانند رابطه استاد و شاگردی بود که این رابطه هم کاملا بین ما برقرار شد. فکر می کنم اتفاقات خوبی که برای سریال افتاد به دلیل روابط خوبی بود که بین بچه های گروه شکل گرفت. از همان ...
مرور چند خاطرۀ کوتاه از استاد دکتر محمد معین/ خوش آمدها بر بدآمدها می چربد
کتابها بودم و همسر استاد افتخار می دادند که ناهار را کنار افراد خانواده صرف کنم. اولین جمعۀ ماه رمضان که از صبح به منزل استاد رفته بودم ساعت دوازده خانم محترمی که خدمۀ منزل ایشان بود ناهار مرا به طبقه بالا محل کارم آورد و روی میز گذاشت. تعجب کردم، به او گفتم: اولاً ماه رمضان است و من روزه ام ثانیاً چرا از من نپرسیدید و به زحمت افتادید؟ گفت: خانم و بچه ها همه روزه اند، من به خانم گفتم که از این آقا ...
ماجرای زنی که شوهرش را کشت
، تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. ما 18 سال فاصله سنی داشتیم، بااین حال از زندگی با او راضی بودم، اما بعد از چند ماه از ازدواجمان متوجه شدم سعید بسیار تنداخلاق است و خیلی زود عصبانی می شود. متهم گفت: در همان زمان متوجه شدم باردار هستم. زندگی ام به طور کامل عوض شد. بچه به دنیا آمد، اما این بچه هم نتوانست رفتار شوهرم را تغییر دهد. او بسیار سخت گیر و بداخلاق بود. چندسال بعد دختر دومم به دنیا ...
ماجرای زنی که شوهرش را کشت
ازدواج کنم. ما 18 سال فاصله سنی داشتیم، بااین حال از زندگی با او راضی بودم، اما بعد از چند ماه از ازدواجمان متوجه شدم سعید بسیار تنداخلاق است و خیلی زود عصبانی می شود. متهم گفت: در همان زمان متوجه شدم باردار هستم. زندگی ام به طور کامل عوض شد. بچه به دنیا آمد، اما این بچه هم نتوانست رفتار شوهرم را تغییر دهد. او بسیار سخت گیر و بداخلاق بود. چندسال بعد دختر دومم به دنیا آمد. من یک دختر 14 ...
مجموعه 5 داستان کوتاه متفاوت
خانه ام را بفروشم، باید جایی بیرون محله یهودی ها خانه بخرم و زندگی برایم سخت می شود... ولی یک هفته بعد، قبل از اذان صبح آمد جلوی در مسجد جامع چشم انتظار شیخ علی؛ شیخ علی می شود خانه را نفروشم ولی ستون ها را در خانه ام کار بگذارید؟ ما برای رفاه حال خودت و عیال و بچه هایت گفتیم. در ثانی! حالا چرا این موقع شب؟! می گذاشتی برای صبح! توی خواب دست راستم مثل خمیری ...
مسئول دولتی گیلان که در راه مبارزه با فساد اقتصادی به شهادت رسید + عکس
فساد اقتصادی و همچنین اجرای عدالت در بر می گرفت. در ادامه به بیان نکات مهمی از زندگی این شهید راه خدمت گیلانی می خوانیم. خودکار بیت المال وقتی بچه بودم یادم هست که برای مشق نوشتن می خواستم از خودکار پدرم استفاده کنم ولی پدرم اجازه نمی داد و می گفت: "دخترم این خودکار، خودکارِ اداره است و بیت الماله! " و بعد خودکار دیگری به من می داد. / به روایت دختر شهید ...
سحرقریشی|ویدیوی جنجالی با مهدی طارمی در مهمانی خصوصی + فیلم
یکی از بچه ها که یادم نیست کدام بود به من گفت دیوونه بازی درنیاری چیپ بزنی. گفتم اتفاقاً می خواهم چیپ بزنم. نقشه چیپ را از چند روز قبل کشیده بودم.دو شب قبل از بازی یکی از دوستانم منزل ما بود. داشتیم با هم نقشه می کشیدیم چه کار کنیم لطف عربستانی ها را تلافی کنیم! (خنده) گفتم یا باید با قیچی برگردان گل بزنم یا اگر پنالتی شد چیپ بزنم. آنهایی که باید بدانند منظورم چه بود، می دانند. یادمان نرود من هم ...
سحرقریشی|ویدیوی جنجالی با مهدی طارمی در مهمانی خصوصی + فیلم
دوگانگی مرفه و محروم در سیستم آموزشی با کرونا نمایان تر شد
تکالیف شان برسند اما مشکلات کار با گوشی های هوشمند یا فضایی که در دسترس کودکان قرار می گیرد فقط بخشی از مشکلات است. خانم صادقی یکی از اولیایی است که این روزها درگیر برنامه درسی شاد و کلاس های مجازی دخترش است که می گوید: اگر بخواهم از بزرگ ترین مشکل برنامه شاد نام ببرم، قطع و وصل شدن این برنامه است چرا که با هر بار مراجعه به این برنامه می بینم که معلم بچه ها چند پیام داخل گروه قرار داده، آن هم ...
کتابخانه ها تعطیل است، کتابخوانی نه
مردم نیوز :روزنامه همشهری در گزارشی از اقدامات فرهنگی و اجتماعی کتابخانه های عمومی استان تهران در زمان شیوع کرونا و ایام خانه نشینی اجباری، به نقل از محمدهادی ناصری سرپرست اداره کل کتابخانه های عمومی استان منتشر کرد که در ادامه این گزارش را می خوانید: از هر کسی که بپرسید برای بهتر گذراندن این روزهای خانه نشینی اجباری و قرنطینه خانگی، چه توصیه و سفارشی دارد، حتما می گوید مطالعه. خیلی از ...
خواب سوسن طاقدیس از واقعه کربلا/ علا: رفتارش مادرانه بود
.... گفت در ماجرای کربلا هیچ چیز به اندازه غربت و بی پناهی زن ها و دخترهای حرم، مرا نمی سوزاند . بعد خوابی را که سال ها پیش دیده بود تعریف کرد: روز عاشورا بود و من هم در کربلا پیش زنان حرم بودم. امام حسین(ع) شهید شده بود و اشرار به سمت خیمه ها هجوم آورده بودند. من بی اختیار خودم را جلوی حضرت زینب(س) و سایر زنان و دختران انداختم و دست هایم را به علامت سپر به دو طرف باز کردم تا مانع جسارت ...
دو نامه زنده یاد سوسن طاقدیس برای فرزندان یک نویسنده
...؛ با فاصله ای سه ساله تقریبا، و در این هر دو بار آن ها را غافلگیر کرد. چون بچه ها کتاب هاش را می خواندند و لذت می بردند؛ و از من می خواستند که سلام شان را برسانم به خانم نویسنده، و بگویم کتاب هایش دوست داشتنی اند، و بگویم که باز هم بنویسد. خانم طاقدیس در این دو نامه، که اولی خطاب به پسرم است و دومی برای دخترم، می نویسد که هر کتابش نامه ای است به بچه ها که طی آن ها رازی از رازهای زندگی را که خود ...
ادبیات همان قدم یازدهم است
روزنامه شرق در یادداشتی به قلم نقی سلیمانی نویسنده و رمان نویس، آورد: من حدود 30 سال پیش با این نویسنده خلّاق ایران، در کیهان بچه ها، در جلسات ادبی شکوه قاسم نیا (که مثل دیگر بزرگان ادبیات خردسال ایران، خدا حفظشان کند) آشنا شدم. طاقدیس ذهنی فوق العاده خلاق داشت و در داستان نویسی برای خردسالان آثار فراوان می نوشت. (این اواخر گاهی به شوخی به او می گفتم از آن یک گونی داستان چندتایش را بده ناشران ...
قدم یازدهم سوسنِ دشت ادبیات کودک ونوجوان
بودند؟ اهمیت این پرسش زمانی جالب تر می شود که در گفتگوهای پیشین از زبان سوسن طاقدیس بارها بر این مهم تاکید شده بود که او نیز در نهایت دوست دارد روزی قدم یازدهم خود را بردارد! او همواره از رخت بر بستن از این زندگی فانی به عنوان آزادی خود از تمام دردها؛ مشکلات؛ قصه های غصه هایش و از همه مهم تر مباحثی که در سر او برای نوشتن نقش بسته بود اما به دلیل آنکه دیگران مانند او در فضای ادبیات کودک ونوجوان نمی ...
بیوگرافی ژاله صامتی + عکس های این بازیگر و همسرش و اطلاعات زندگی شخصی و هنری
مادرها هم همه خواب هستند شما چرا نمی خوابید؟ من هم جواب دادم آخه من خیلی خوشحالم خوابم نمی بره و پرستار جواب داد حتما بچه ات هم خیلی خوشحاله نگران نباش. (می خندد) یادم هست بعضی از خانم ها نوزادشان را به پرستارها تحویل داده بودند اما من از آنجایی که اعتماد به نفسم در همه چیز خیلی بالاست گفتم خودم می خواهم از دخترم نگه داری کنم. (می خندد) بعد از اینکه چندین بار یاس را از روی تخت برداشتم و ...
خداحافظ سالار؛ پشت صحنه ای جذاب از شهید حسین همدانی
خانه شد یاد زینب حتی برای یک ساعت از خاطرم نمی رفت عکس یک نوزاد دختر را روی کمد زده بودم و نگاهش می کردم، خواب و خوراکم شده بود اشک. حسین دلداری ام می داد که غصه نخورم می خواستم اما نمی توانستم در فاصله کمتر از دو سال هم مادرم را از دست داده بودم و هم دخترم را؛ هر هفته سر مزارشان می رفتم گریه می کردم و سبک می شدم. مدتی بعد حسین خبر داد که قرار است یکی از علمای بزرگ و انقلابی ...
روزگار سیمین دانشور از کودکی تا مرگ، به روایت خواهرش + عکس
مختلفی می خواند و من ویولون می زدم. پشت پرده قایم می شدم، به پدرم می گفتم، بابا بگو من هم بیایم و ساز بزنم. بعد قرقر ویولون می زدم. جمعه ها هم همه ی خانواده و بچه ها می رفتیم بابا کوهی غذا می بردیم. ویکتوریا دانشور همچنین درباره ی علاقه ی سیمین به ادبیات و شعر می گوید: خانمْ سیمین حافظه ی خیلی خوبی داشت. شعری از حافظ را یک بار که می خواند، حفظ می شد. سعدی را هم حفظ بود. روزنامه ی مدرسه ...
همسرکشی در اوج فقر
همشهریانش بود ازدواج کرد. آنها چند سال پیش از شهرستان به تهران آمدند به امید زندگی بهتر. اما به دلیل گرانی و مشکلات اقتصادی، شرایط زندگی شان خوب پیش نرفت تا جایی که مرد دست به جنایت زد. مرد جوان درحالی که اشک می ریزد می گوید که از قتل همسرش پشیمان است و همه چیز در یک لحظه رخ داده است. چطور همسرت را به قتل رساندی؟ خدابیامرز خواب بود. من نامردی کردم و وقتی او در خواب بود بالای سرش رفتم ...
کودتاچی نوژه چگونه رابط مذاکره هاشمی و مک فارلین شد؟ / همیشه پای یک حجاریان در میان است!
...: "یکی از افراد مهم و حساسی که قبل از کودتا دستگیر شد خادم بود که اطلاعات فراوانی داشت، ولی برخلاف انتظار تا روز کودتا، حتی مدت ها بعد از آن، مقاومت کرد و هیچ اطلاعی راجع به این جریان بروز نداد. متأسفانه قسمتی از بازجویی او توسط اداره ی دوم ارتش انجام گرفت و یکی از باز جویان اداره ی دوم به نام سروان انصاری جزو شبکه کودتا بود و این شبکه را در جریان آخرین بازجویی های خادم قرار می داد ...