سایر خبرها
به گزارش جام نیوز ، غضنفر موسوی متولد 1334 در روستای رهیز از توابع شهرستان سمیرم در سال 64 در عملیات والفجر 8 شیمیایی و دچار مشکلات اعصاب و روان و طی درمان های متعدد و با شوک برقی از تیرماه 65 دچار بی خوابی شده و امروز 35 سال است که شبانه روز بیدار است. او می گوید خلسه تنها راه درمان خستگی اش است. در مکان خلوت و آرام که حالت خلسه بیشتر هست تسبیحات حضرت زهرا (س) را می خوانم که از گردن ...
خودم آمدم و دیدم آتش به دامن خودم هم افتاد. باورم نمی شد. من که قرار بود او را ترک بدهم حالا معتادم. سکوت می کند، کلمه ها دیگر سریع ردیف نمی شود پشت سر هم. یکی یکی، کند و سخت از دهانش خارج می شود: 12 سال مصرف کننده بودم. چند سال پیش، از همسرم جدا شدم. بچه ها پیش پدرشان هستند و دلم برای بچه ها تنگ شده است. 22 آبان سال گذشته مصرف مواد را گذاشتم کنار. اولین بار است که توانسته ام این مدت دوام بیاورم ...
مثل گوهر خیراندیش چنین حرفی زد خیلی برایم با ارزش بود چراکه متوجه شدم برق چشمانم آن قدر تاثیرگذار است که باعث شده خیراندیش بعد از گذشت 25 سال من را در خاطر داشته باشد و بشناسد. سوزنچی در ادامه به خاطراتش در این سال ها اشاره می کند و می افزاید: پس از استخدام در اداره فرهنگ و هنر، در زمان جنگ، مدت یک ماه به شهر های جنگی جنوب کشور رفتیم و برای رزمنده ها تئاتر های طنز و کمدی اجرا می کردیم. در گروهمان ...
آمبولانس مشغول به کار شدم و 5 سال به عنوان پزشک داخل آمبولانس به ماموریت می رفتم. پس از آن رئیس ناحیه غرب تهران شدم. در اورژانس، تهران را به چهار ناحیه شمال، جنوب، شرق و غرب تقسیم کرده بودیم و بنده به مدت 2 سال رئیس ناحیه غرب تهران بودم. مدتی بعد به عنوان معاون فنی عملیات مشغول به کار شدم و حدود چهار سال در کنار این پست به عنوان پزشک امداد هوایی در روزهای پنج شنبه و جمعه و روزهای تعطیل که تعداد ...
...> ردپای مه کتاب ردپای مه نوشته میرعماد دالدین فیاضی، خاطرات شفاهی علی پرشکوهی از جنگ سوریه است. پرشکوهی طی سال های 1394 تا 1396 برای حضور در جنگ با دشمن تکفیری سه بار به سوریه اعزام می شود و این کتاب به روایت این سه ماموریت می پردازد. در بخشی از این کتاب آمده است: فاصله حلب تا خانات را حدود یکساعت تا یک ساعت و نیم رفتیم. نزدیک حلب صدای درگیری ها را می شنیدیم. هواپیماهای روسی مدام منطقه ...
از فرماندهان جبهه مقاومت هستند؟ پسرم چندین سال سوریه و عراق می رفت و باخبر بودیم، اما این اواخر، چون مأموریتش حساس بود، برای اینکه استرس نداشته باشیم به ما گفته بود برای تخصص گوش و حلق و بینی بورسیه کانادا شده و شاید نتواند سه سال به ایران بیاید. سال 97 برای آخرین بار او را دیدیم. بعد که رفت هر دو ماه تماس می گرفت و دو دقیقه حرف می زد. پسرم مهندس بود و تخصص سیستم های مخابراتی داشت و ما ...
پیدا کرد، پیش از شهادتش در گفتگو با تسنیم مطرح شده بود. این روایت در ادامه می آید: حدود سال 60 بود که منافقین آمدند و مسجد جامع را در فلکه اول خزانه گرفتند. یک شب وقتی برای اقامه نماز به مسجد رفتم یکی از آن ها جلو آمد و گفت: حاج آقا اینجا دیگر جای شما نیست. گفتم: چطور؟ گفت: جای جوان ها است. به حرفش اهمیت ندادم. یک هفته رفتیم و آمدیم تا بالاخره توانستیم از مسجد بیرونشان کنیم. من همیشه به ...
خانه باشد ولی انصافاً همان لقمه حلالی که به ما داد و کمک های مادر و توکل بر خدا ماحصلش این فرزندان شدند. پدرم لیسانس ریاضیات و مهندسی ابزار دقیق داشت و در سال 1384 به رحمت خدا رفت. نعمت جنگ در ابتدای جنگ تحمیلی به خاطر شغل پدر در اهواز بودیم. یادم هست که نشسته بودیم و صبحانه می خوردیم که هواپیماهای دشمن آمدند و شهر را بمباران کردند. بااینکه تهران خانه داشتیم ولی سنگر ...