سایر منابع:
سایر خبرها
دختر 2 ساله قربانی گدایی و اعتیاد +تصویر
گلشاه از پدر و مادر معتاد متولد شد و امروز آنقدر با اعتیاد خوگرفته که دوز مصرفش در حد مصرف بزرگسالان است. گلشاه چشم هایش را در خانه ای گشود که دود و بوی تریاک با آن عجین بود و درد و رنج زبانه می کشید. اگر گریه می کرد با تریاک آرامش می کردند، دردش را با تریاک تسکین می دادند. مادرش می گوید: " هم خانه هایم گفتند گلشاه درد دارد به او تریاک بده تا آرام شود". گلشاه از مادر و پدری ...
دوره ی مقدماتی اخلاق با گربه نره و روباه مکار
خواهم تو برای اینکه کتم را فروختم حس بدی داشته باشی. این یک نمونه ی خوب از مفهوم حقیقت زنده ای است که بونهافر مطرح می کند. بعضی از معانی مهم تر را نمی توان در ارتباط با دیگران با بیان صریح منتقل کرد. خیلی از قصه هایی که برای کودکانمان می گوییم از همین جنس هستند؛ مثلاً داستان بابانوئل. ما که پدر، مادر یا عاشق هستیم باید از خودمان بپرسیم: چند بار ممکن است بچه ی من، یا دوستم، یا همسرم یا مادرم به من ...
گزارش مراسم بزرگداشت زنده یاد دکتر حبیبی
این شهر در محله ای نزدیک به بازارچه نایب السلطنه در حوالی خیابان های آب منگل و ادیب الممالک به دنیا آمده بود. خانواده ای مذهبی و محترم داشت و از پدر و مادر باتقوی و فهیم خود بهره ها برده بود. با روحانیون محترم و معروفی مانند آیت الله حاج شیخ احمد مجتهدی و آیت الله حاج شیخ جعفر خندق آبادی و مرحوم حاج شیخ حسین خندق آبادی خویشاوندی داشت. در سال های نوجوانی شاهد نهضت ملی شدن نفت و شور و غوغای سال های ...
سوءظن خونین به نامزد
نگفته بود. متوجه شده بودم، دو روزی است که از سعید خبری نیست. اما بعد از دو روز که آمد و با هم بیرون رفتند خیالم راحت شد که همه چیز تمام شده و دوباره آشتی کردند تا این که خبری از دخترم نشد و بعد هم گفتند که جسدش پیدا شده است. این زن می گوید: از قصاص قاتل دخترم نمی گذرم. من هرکاری که به عنوان یک مادر باید می کردم تا این دو به هم برسند انجام دادم، اما سعید خودش همه چیز را خراب کرد و دخترم را از من ...
گفت وگو با یک تک تیرانداز زن ایرانی
...! به این ترتیب پرونده ام به آن دو جوان سپرده شد. آن زمان حدوداً 13 ساله بودم. آنها مرا به اتاق شکنجه بردند و گفتند هرچه ما فریاد زدیم تو هم ناله و فریاد کن! بعد با اشاره به من فهماندند ما به خانه شما می آییم و به تو خواهیم گفت که چه کنی وقتی آمدند، گفتند تنها راه حل خلاصی شما این است که به ایران بروی تا بتوانی فعالیتت را ادامه دهی! اینها می خواهند تو را تبعید کنند. ایرانی ها امام خمینی(س) را ...
راز های طراحی داخلی از زبان طراحان
. و در نهایت اگر می گوید که عاشق رنگ های قرمز، فیروزه ای، و زرد است حتما آن را در دفتر خود بنویسید. به نقل از این طراح: "چند سال پیش رئیسم از من خواست تا به خانه مشتری خشمگینی بروم و اشتباه شرکت را رفع رجوع کنم. هنوز راهروی خانه او را به درستی ندیده بودم که او گلوی مرا گرفت و داستان را برایم تعریف کرد. او با یکی از طراحان ارشد شرکت ما ملاقات کرده بود و می خواست اتاق نشیمن خود را بازسازی ...
آداب و رسوم عروسی و ازدواج در نصرآباد قدیم
نصرآباد(سفیدشهر) در قدیم به شکلی بود که اکثر مردم با هم آشنا بوده و رفت و آمد و مراوده داشتند و اوج این شناخت خانواده ها در خانه های همسایه داری مشاهده می شد. مردم اخلاق و رفتار هم را اصطلاحاً تا هفت پشت یکدیگر می شناختند. اما در چنین فضایی دختر خانم ها کمتر به جمع های مختلط حتی جمع های فامیل می آمدند. دخترهای دم بخت معمولا به اتفاق مادر خود فقط در جلسات زنانه اعم از عروسی ها و یا حمام ...
راز مرگ دختر جوان با اعترافات برادر فاش شد
کنند خواهرم خودش را از روی پل پرت کرده است. همان روز از شهر خارج شدم تا هیچ مدرکی علیه خودم به جا نگذارم. وقتی خانواده ام با من تماس گرفتند و گفتند فرنگیس خودکشی کرده، با خودم گفتم همه چیز آرام است و کسی متوجه واقعیت نشده است. به همین دلیل به خوزستان برگشتم و بعد از برگزاری مراسم از خانواده ام خواستم تا خانه را بفروشند. بهانه آوردم که نمی توانم نبود فرنگیس را در خانه تحمل کنم. بالاخره آنها هم ...
مجری هایی که کیش و مات شدند
یکی از برنامه های ماه عسل، خانواده ای به همراه پسر چند ماهه شان در استودیو حاضر شدند. وسط صحبت های مادر خانواده و آن هم در شرایطی که دوربین کاملا روی صورت علیخانی بود، صدایی از شکم نوزاد خارج شد و همین مسئله پدر نوزاد و علیخانی را شدیدا به خنده انداخت. واکنش مجری: علیخانی که صورتش از خنده سرخ شده بود به جای کتمان کردن مسئله، رو به دوربین کردو صادقانه ماجرا را توضیح داد. گفت که علت خنده ...
راننده اخراجی طراح گروگانگیری 400 میلیونی
بودم که زنگ خانه به صدا در آمد. وقتی همسرم در را باز کرد 2مرد که اسلحه، بی سیم و شوکر داشتند او را کنار زدند و وارد شدند. آنها گفتند مأمور پلیس آگاهی هستند و باید مرا به اتهام قتل عمدی بازداشت کنند. آنها حتی یک حکم هم به من نشان دادند و باورم شد که آنها واقعا پلیس هستند. آنها خانه ام را بازرسی کردند و در ادامه دستانم را با دستبند پلاستیکی و چشمانم را با روسری بستند و مرا سوار ماشینی که ...
حکایت یک شیرزن و 17 شهید
به گزارش شریان نیوز ، کمتر کسی در شهرستان فریدونکنار پیدا می شود که خانواده شهیدان امیری را نشناسد، این خانواده سلحشور و انقلابی که دو فرزند خود را به پیشگاه حضرت حق تقدیم کرد، در سال 1382 سه گل دیگر از این بوستان با نسیم شهادت، عطرافشانی کردند. شهید حاج رضا آستانی امیری پدر بزرگوار شهیدان احمد و شعبان علی و دو نوه دختری اش شهیدان احمد و حسین خدادادی در روز عاشورا بر اثر بمب گذاری در ...
عید هایی بدون پدر
خانواده اش هم سال هاست که از سایه پدر خبری نیست. با گذشت 9 سال هنوز جعفرآقا پشت میله های زندان روزگار می گذراند، بدون اینکه شاهد بزرگ شدن فرزندان و موفقیت های آنها باشد. دختر خانواده می گوید: امسال کنکور دارم، امیدوارم شیرینی قبولی ام آزادی پدر باشد . چشم دوخته ایم به آینده مادر خانواده با گذشت 9 سال، حالا راه زندان و خانه را به خوبی یاد گرفته و در دیدار هایش به همسرش روحیه می دهد ...
دستگیری متهم به قتل در مراسم خاکسپاری
تحت تعقیب قرار داد و او که به مشهد گریخته بود برای برگزاری مراسم تدفین مادر و دختر به سرخس بازگشت و ماموران انتظامی در اقدامی غافلگیرکننده متهم را در قبرستان دستگیر کردند. این فرد صراحتا به ارتکاب جنایت و قتل مادر و دختر اعتراف کرد و گفت: زن 60ساله دختر خاله ام بود و من در روز یازدهم خرداد از مشهد به سرخس آمدم و شام در خانه آنها میهمان بودم.دختر خاله ام پس از صرف شام گفت تو باید با دخترم ازدواج کنی ...
مانند شهیدان زندگی کنیم
پدر هم واجب است چون خدا فرموده است که از پدر و مادر خود اطاعت کنید و با آنها مخالفت نورزید. من می گویم باید به خط مقدم بروم ولی او قبول نمی کند حالا بگو چه کار کنم؟ من که مات و مبهوت مانده و شرمسار ایثار و فداکاری آنها شده بودم،هر دو را در آغوش گرفتم. صورت هایشان را بوسیدم و گفتم: نمی دانم. خودتان با هم کنار بیایید. ازآنها جدا شدم ولی می دانستم که هیچکدام از آن پدر و پسر از تصمیم خود عقب ...
گفت وگوی ماهنامه نجوم با سه نفر ایرانی پروژه مارس وان
لبخند [می روم]. به همین علت فکر می کنم همه ی تلاشم را برای به موفقیت رساندن این پروژه انجام بدهم. اگر قرار باشد فقط یک چیز را با خودتان از زمین ببرید، آن چیست؟ به این سؤال من فکر کرده بودم، اوایل در ذهنم بود که یک عکس با فوتوشاپ درست کنم و دوستانم و خانواده ام را پشت کره ی زمین بگذارم و این عکس را با خودم به مریخ ببرم. بعد احساس کردم، این هم یک جور حواس پرتی است و برای همین ...
مجرمین برای استخدام به اینجا مراجعه کنند
.... دکتر که در سن 19 سالگی ازدواج کرده است می گوید: وصلت با یک خانواده فرهنگی باعث شد ذهنم باز تر شود. پای یک مادر دیگر هم به زندگی ام باز شده بود. به مادر همسرم مانند مادرم وابسته بودم اما آموزه های او متفاوت بود. از سر کار که به خانه شان می رفتم یک کتاب به دستم می داد تا بخوانم. من هم که سراپا خستگی بودم بهانه می آوردم تا کتاب نخوانم اما او قانع نمی شد، عینکش را به چشم می زد و می گفت پس من ...
با کودکی که باتری بلعیده، چکار کنیم؟
بلعیده باشد، آن را از بدنش خارج کنند. این خطر همچنان در هر خانه وجود دارد، زیرا با خرید هر اسباب بازی که از باتری تغذیه می شود، این احتمال وجود دارد که یک نفر دیگر به قربانی ها اضافه شود که متاسفانه در نمونه ای دیگر، بخت با دختری دیگر به نام روژان همچون ماهور همراه نبود. مادر این دختر چهارساله، با بیان اینکه طفل خردسالش وقتی دوساله بود به دور از چشم پدر و مادر کنترل ضبط ماشین را با دندان ...
اولین نکته در شرایط بحران این است که به زندگی خودتان فکر کنید؛ افشین والی نژاد در کارگاه عکاسی بحران ...
در زمان بحران توسط نیرو های امنیتی بسته شده بود و فقط خودروهای امداد و ارتش اجازه عبور از آن را داشتند. برای مجوز گرفتن در این شرایط 2 راه وجود دارد: 1.خودت را احمق جلوه بدهی و اصطلاحا خود را به کوچه علی چپ بزنی. 2.آنقدر قوی و قاطع باشی که به طرف اجازه فکر کردن ندهی. من از روش دوم استفاده کردم و وقتی به نیروهای امنیتی ژاپن که راه را بسته بودند رسیدم، از لحن بالا به پایین به پلیسی که آنجا بود گفتم ...
سردار محسن رشید در گفت وگو با شفقنا: تز اسلام منهای روحانیت، مجاهدین خلق را منحرف و تبدیل به منافقین ...
کسانی با چه ویژگی هایی بودند؟ او پس از ترسیم وضعیت جامعه در آن دوره تصریح کرد: در چنین وضعیتی بنیانگذاران اولیه مجاهدین از جمله محمد حنیف نژاد، تشکیلات مجاهدین خلق را به راه می اندازند. کادر اولیه مجاهدین خلق، بسیار ورزیده و متدین بوده است که الجزایر برای آنها به عنوان یک کد موفق به شمار می رفت.حنیف نژاد در سال 1350 توسط ساواک دستگیر و در چهارم خرداد سال 1351 توسط رژیم محمدرضا شاه اعدام ...
بازار نشر از نظر ویترین کتاب در مضیقه است/ خاطرات قدیانی از فروش کتاب های جلد سفید تا انتشار کتاب های ...
تهران به دلیل نداشتن مدارک مدرسه، مجددا کلاس اول دبستان را خواندم. ادامه مدرسه را از سال چهارم در مدرسه ساسان گذراندم. سال پنجم دبستان برای اولین بار دو معلم که یکی ریاضی و دیگری بقیه دروس را درس می داد وظیفه آموزش به ما را عهده دار بودند. یک روز در نبود معلم ریاضی، ناظم مدرسه پیشنهاد داد من درس بدهم زیرا در درس ریاضی قوی بودم و من هم بعد از آن این کار را انجام می دادم. من در دوران مدرسه پیک دانش ...
خاطرات شیرین گل آقا از امام خوبی ها
آقای دعایی من بعد از سال های سال می خواهم بروم، حالا امام را ببینم. گفت: خیلی خُب؛ من به سید احمد می گویم؛ گفتند و تلفن کردند.من یک روز خانه بودم که دعایی گفت: فردا صبح من تو را خدمت حضرت امام می برم. ما رفتیم صبحانه ای هم آنجا خوردیم. سر ساعت معین امام آمدند. یکی دو تا از برادران روحانی نیز بودند. کسانی می آمدند دست بوسی و می رفتند، ما هم دست بوسی کردیم.موقع بیرون آمدن گفتم: دعایی چه شد؟ من برای ...
دوست داشتم قلم ام را با نوشتن برای شهدا بیمه کنم
، مقاله، مصاحبه و گزارش های زیادی را تهیه کردم و همزمان با هفته نامه " زن روز" همکاری می کردم. فرزند اولم که به دنیا آمد از آنجایی که وظیفه مادری برایم در اولویت بود از رفتن به سر کار منصرف شدم اما در فرصت هایی که در خانه برایم ایجاد می شد مطالبم را نوشته و به روزنامه می فرستادم، دو سال در سازمان بسیج جامعه زنان کشور مشغول به کار شدم و همچنان ارتباطم را با روزنامه، نشریه پلاک هشت، سایت مشرق، فصلنامه ...
مرگ معمایی نوجوان بی خانمان در باشگاه
پرفراز و نشیبی داشت، چندبار به خاطر آوارگی بازداشت شد. وقتی آخرین بار آزاد شد وی را در قهوه خانه ای که قبلاً در آن کار می کرد دیدم که پس از آن شب دیگر اثری از عرفان نبود، همه جا را دنبال او گشتم چون بیشتر غذا و لباسش را من تهیه می کردم برای اینکه گرسنه نماند خیلی نگران بودم تا اینکه پس از دو روز از گمشدن عرفان وقتی از جلوی باشگاه انور عبور کردم متوجه شدم پلیس و آمبولانس اورژانس جلوی در اصلی باشگاه ...
نکاتی اخلاقی از زندگی شیخ عباس قمی
ایشان بودم، گفتند: من امروز نمی توانم نماز عصر بخوانم. رفتند و دیگر آن سال برای نماز جماعت نیامدند. در موقع ملاقات و سۆال از علت ترک جماعت، گفتند: حقیقت این است که در رکوع رکعت چهارم متوجه شدم که صدای اقتدا کنندگان که پشت سر من می گویند یا الله، یا الله، ان الله مع الصابرین از محلی بسیار دور به گوش می رسد و متوجه زیادی جمعیت شدم و در من شادی و فرحی تولید شد و خلاصه خوشم آمد که جمعیت این ...
قتل پدر به روش فیلمهای جنایی
....وقتی پدرم کسی را در خانه ندید به او گفتم هنوز نرسیده است! حتما می آید!پس از دقایقی پدرم خوابید و من که منتظر چنین فرصتی بودم، دمبل 5 کیلوگرمی را برداشتم و ضرباتی به سر او وارد کردم. وقتی فهمیدم جان باخته است، جسد او را به طرف دستشویی کشاندم و با چاقو سرش را بریدم!! اما در همین حال مادر و دایی ام وارد منزل شدند که من از ترس فرار کردم و به مشهد گریختم. چند روز در این شهر سرگردان ...
نو عروس جوان، خواستگار سابقش را کشت !
اعترافات صریح همسرش به ناچرا لب به اعتراف گشود در اظهارات خود به کارآگاهان گفت : "پنجم اردیبهشت با مریم نامزد کردم . بعد از مدتی شخص ناشناسی که بعدا متوجه شدم که خواستگار سابق همسرم به نام مصطفی می باشد ، با تلفن های مختلف و ارسال پیامک شروع به تهدید من و همسرم کرده و مرا تحریک به طلاق زنم می کرد . شب حادثه من و مریم تصمیم گرفتیم تا با مصطفی صحبت کنیم . من در اتاق خواب بودم که مصطفی وارد خانه شد ...
من با همین سازِ به ظاهر ساده تا کنون بیش از 760 مدرسه ساخته ام!
ازدواج ما شدند. یعنی با مساله دوتار نوازی نیز کنار آمدند؟ نظر همسرتان درباره هنر شما چه بود؟ نمیدانم به راستی چه شد که با وجود اینکه تنها من جوانی 17 ساله بودم همسرم و والدینش به من اعتماد کردند و حرف من را مبنی بر اینکه من فقط در راه خیر این ساز را می نوازم پذیرفتند و من نیز جواب اعتماد آن ها را دادم، به نحوی که تاکنون که نزدیک به 60 سال است که در عرصه موسیقی به صورت جدی ...
محال بود حبیبی بدون مطالعه کلامی را بیان کند
تهران بود و در جنوب این شهر در محله ای نزدیک به بازارچه نایب السطلنه در حوالی خیابان های آب منگل و ادیب الممالک به دنیا آمده بود. خانواده ای مذهبی و محترم داشت و از پدر و مادر باتقوا و فهیم خود بهره ها برد. در سال های نوجوانی شاهد نهضت ملی شدن نفت و شور و غوغای سال های قبل از کودتای 28 مرداد بود و در دوران دانشجویی در دانشگاه تهران، ازجمله دانشجویان فعال سیاسی در مقابل رژیم شاه بود. در سال های اقامت و ...
10 سال گذشت/ با پیرهن سیاه، در محرم، در مسجد ارک
اساسی اش مسائل روز بود. خانواده ما در هر دوی اینها شرکت داشتند. فکر کنم 20نفری بودیم که مسجد ارک می رفتیم. سال 83 که حادثه آتش سوزی مسجد ارک اتفاق افتاد. من دانشجوی هنر بودم. ظاهرم هم ژیگول بود به همین خاطر خیلی اوقات، باید بار سنگین نگاه خیلی از دوستان را تحمل می کردم. ولی در طول سالیان، دیگر پوستم کلفت شده بود و توجهی به این اتفاق نداشتم.ضمن اینکه پدرم هیچ وقت موافق تحصیل من در رشته هنر نبود ...
مادر جان! این ماشین سپاهه نمی توانم با آن کار شخصی انجام بدهم/ اگر ما نرویم پس چه کسی برود ؟
گردان نهم اسفندماه هزار و سیصد و شصت و چهار در عملیات والفجر چهار به شهادت رسید. چه زیبا خلقتی که روز و ماهی که متولد شد در همان روز و همان ماه به شهادت رسید. مادر شهید: دستم را زیر چانه ابوالقاسم گذاشتم. سرش را بالا آورد. گفتم: کمی سرت را بالا کن تا چشمانت را ببینم. من مادرت هستم نامحرم که نیستم . زنان فامیل می گفتند: توی این سال ها نشده که ما حتی یک بار هم چشم های پسر شما را دیده ...