سایر منابع:
سایر خبرها
، از طرفی می ترسیدم به همکاران و دوستانم بگم کرونا گرفتم چون از بیکاری ترس داشتم. شاید همین ترس باعث شد که مریضی خودم رو کتمان کنم. فرشید شعاعی 46 ساله ویروس کرونا را بین 15 نفر از اعضای فامیل پخش کرده است. او چند سالی است که به بیماری دیابت مبتلا است ولی با وجود این در رفت و آمد به مناطق شلوغ و پرتردد جانب احتیاط را رعایت نمی کرد. فرشید با آنکه علائم خفیف کرونا داشت و باید خودش را در خانه ...
باشد و چه نرم جنگ است! مهم مقابله است که در این بحث بسیجیان خوش درخشیدند. قرار گرفتن در هفته بسیج بهانه ای شد که به سراغ یک بسیجی نوجوان که موفقیت های زیادی کسب کرده است برویم، این بسیجی موفقیت های زیادی را به دست آورده که آن را مرهون حمایت های پدرش و بسیج می داند. *دل و روده ماشین کنترلی را بیرون می کشیدم محمد مهدی اقراری 20 ساله ساکن شهرستان بابل دانشجوی رشته ...
پلیس پناه بیاورم. شایان ذکر است، به دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) و هماهنگی مشاور کلانتری با معاون دادستان مشهد، نوجوان 13 ساله به طور موقت تحویل بهزیستی شد و شکایت او از نامادری اش نیز مورد پیگیری قرار گرفت. بالاخره پدرم بعد از گذشت شش ماه از زندان آزاد شد و به دنبال کارگری رفت تا بار دیگر در دام سارقان گرفتار نشود، اما اوضاع زندگی مان تفاوتی نکرد و من مجبور شدم به خاطر اذیت های نامادری ام از خانه فرار کنم، ولی به منزل پدربزرگم نرفتم، چون می دانستم پدرم به منزل آن ها می آید و آبروریزی می کند. ...
، مادر بزرگ و پدر بزرگش ، روزهای بعد از جنگ است ، و ما تازه از گرگان برگشته ایم ، خانم خرسه و اقا خرسه ، خاله قورباغه ، و جنگل سبز بی انتها ، کلوچه ، نود و هشتاد بچه ، با موسیقی فیلم روی پای مادرم بالا و پایین می پرم ، می گوید آرام، آدمهای پشت الان اعتراض می کنند. گلنار دنبال دستمال آبی اش که یادگار مادرش است، می دود و گم می شود و به خرس های مهربان می رسد ، مرا هم با خودش می برد، می برد و می ...
شش ماه از سال را در مزارع اطراف ونک به دامداری وکشاورزی مشغول بودند و شش ماه دیگر در خود روستا زندگی می کردند و شمس گل که همانند پدر جثه کوچکی دارد با دلی بزرگ از همان دوران کودکی مادر را در کارهای سخت خانه کمک می کرد. گذری بر زندگی شمس گل شمس گل جعفری از خانواده و زندگیش می گوید: من دو خواهر و یک برادر ناتنی دارم که خواهر و برادر از پدر هستد و در شهر اصفهان زندگی می کنند و یک ...
سفر به عراق شما یک بار نگران نشدی حالا که دارم از نجف برمی گردم مهران اینقدر نگرانی؟ وقتی رسیدم مهران، پسر عموی پدرم زنگ زد و گفت: کجایی؟ پدرت مرا کلافه کرد از بس تماس گرفت. گفتم به خدا مرا هم کلافه کرده. گفت: اینجا هم نیامد من ببینمش، مستقیم رفت کرمانشاه که برود تهران. ما رسیدیم محل اسکان و غذایی خوردیم. خواستیم استراحت کنیم که باز تماس گرفت. گفتم اینقدر زنگ می زنی که من نمی توانم ...
منزل قرنطینه می کند، شوهرش اما تنها فردی است که در اغلب روزهای هفته برای رسیدگی به امورات کار و یا تهیه ملزومات زندگی به بیرون از خانه می رود. شرایطی که هنوز هم ادامه دارد. ورود کرونا که از ابتدای اسفند اعلام عمومی شد، کلا خونه نشین شدیم. همه مهمانی ها، گشت و گذارها و کلاس و... همه رو تعطیل کردیم. حتی به منزلی که شهرستان هم داریم یک ساله سر نزدم. سعی کردم به همه شکل رعایت کنم و خودم و ...
اینکه استرس و نگرانی کل وجودم را گرفته بود اما بیشتر از هر کسی اصول بهداشتی را جدی گرفته بودم و رعایت می کردم. مهمانی و بیرون رفتن تعطیل بود و تنها کسانی که می دیدم خواهر و مادرم آن هم خیلی محدود و صرفاً برای رفع دل تنگی و آگاهی از سلامتی شان با استفاده از ماسک بود. سمیه می گوید: یک شب همسرم با بدن درد و کمردرد شدید از سرکار به منزل آمد، درحالی که فکر می کرد کمردرد و بدن دردش ناشی از کار ...