به خاکسپاری برادر شهیدم نرسیدم/ گفتند علی کریمی ناز می کند؛ گفتم بیرونش ...
سایر خبرها
مادر شهید: مرتضی پسر من نبود!
.... **: تقریبا هم سن آقا محمدرضا بودند. پس شما چندین سال هم مریض داری کردید... مادر شهید: خیلی مریض داری کردم اما همیشه خدا را شکر می کردم و می گفتم شاید این صلاح خدا باشد که زندگی ما هم اینطور باشد. **: حاج آقا هم کمکتان می کردند؟ مادر شهید: بله، حاج آقا کمک می کردند؛ بچه ها هم کمک می کردند؛ عروس ها هم کمک می کردند؛ دوتا عروس داشتم، یکی همسر آقا مرتضی ...
سیدجلال حسینی: پرسپولیس تانک جنگی است؛ دربی قهرمان لیگ را مشخص نمی کند
؟ به هواداران پرسپولیس قول می دهم تا لحظه آخر خواهیم جنگید. ما مثل 5 سال گذشته برای قهرمانی می جنگیم چون این یک کار را خیلی خوب بلدیم! این یک طعنه به رقیبان بود یا اینکه...؟ نه، پرسپولیس را همیشه اذیت کرده و می کنند. ما عادت کردیم کار سخت تر را انجام بدهیم چون امیدمان فقط به خودمان است. هواداران شما در فضای مجازی به شدت نسبت به پنالتی استقلال برابر گل گهر ...
روایت خادم حرم رضوی از روزی که پرچم گنبد برای حفارمردها پایین آمد
توی مشتش گذاشت. زن خودش را توی بغل خانم یحیایی رها کرد: همه اش دنبال یه نشونه بودم که مطمئن شم امام رضا هوامو داره یا نه؛ تا اینکه دیشب با ناامیدی به شوهرم گفتم برگردیم، امام رضا صدامو نمی شنوه اما انگار خدا خواست و امروز اتفاقی صحبت شما رو با این خانم جوون شنیدم. امام رضا (ع) صدای همه ی ما رو میشنوه و جوابمونو میده، نه؟ مثل کارگرهای دکل ملی حفاری که دلشون تبرک از پرچم آقا رو خواست؟ خانم یحیایی با بغض دستش را فشار داد: امام رضا (ع) هیچ سلامی رو بی جواب نمیزاره؛ این ماییم که صدای مبارکشونو نمی شنویم خانم جان؛ این ماییم که گوش های دلمون سنگینه. انتهای پیام/ ...
سبحان خاقانی: یازده هفته صدرنشینی که شانسی نمی شود!
قهرمانی در لیگ و حذفی نیست تا بتوانیم دل هواداران خودمان را شاد کنیم. اگر قرار بود به این حواشی فکر کنیم الان استقلال در صدر جدول نبود. پس با این حرفت اینکه می گویند استقلال با خوش شانسی در صدر جدول است را قبول نداری؟ این هم از آن دست حرف هایی است که گفتم طبیعی است برای تیمی که در صدر است درست کنند. مطمئن باشید باشید هیچ تیمی با خوش شانسی در صدر جدول برای قهرمانی نمی جنگد که ...
فروزان: تصمیم داور شب سیاه فوتبال ایران را رقم زد
هم اینکه، همه چیز عادلانه و بدون اعتراض خواهد بود. پرسپولیس با دست به ما گل می زند و درست است اما بعد به این شکل پنالتی دوم برابر استقلال را علیه ما اعلام می کنند. ایرادی ندارد و به هر حال باید این روزها را بگذرانیم. همه مجموعه ما، کادرفنی، بازیکنان و مسئولین باشگاه با وجود همه بی مهری ها می جنگیم و از جان و دل مایه می گذاریم. امسال افتخار می کنم که در این مجموعه هستم و به تک تک مجموعه تیمم افتخار م ...
با " کاپیتان" از چیذر تا سوریه
... فاش نیوز: شنیده ام در جنگ سوریه هم حضور داشتید؛ صحت دارد؟ - بله درسال93 توسط حاج حامد، مسوول سپاه حیدریون که از قبل ایشان را می شناختم، کارم را درست کرد و 50 روزی آنجا بودم؛ تا ینکه نزدیک محرم شد. از تهران تماس گرفتند و گفتند برگرد. در آنجا هم حاج حامد به من گفت با تجربه ای که کسب کرده ای بمان؛ هم مسوول مهندسی و هم مسوول تخریب حشدالشعبی باش. گفتم این ایام واجب است. بروم؛ برمی گردم ...
جامعه رو به سوی قوام یافتگی بیشتر توأم با تغییرات مثبت است
آکادمی م است. * خب پیش از شما خیلی ها درباره جامعه ایرانی سخن گفتند و از ویژگی های این جامعه سخن گفتند تفاوت کار شما با آنها چیست؟ بله قبل من خیلی ها کار کردند و برای این جامعه عناوینی چون جامعه ناپایدار، جامعه استبدادزده، جامعه شورشی، جامعه عاطفی، جامعه عقب مانده و ... را انتخاب کردند. من پیش از این کتاب، کتابی نوشتم به نام بنیان های فکری نظریه جامعه ایرانی که کتاب مفصلی است ...
عنایتی: باشگاه ها اکیپی برای شکایت کردن تشکیل شده است/ بی دعوت به جایی نمی روم
خبرورزشی – رضا عنایتی در حاشیه مراسم واگذاری سهام استقلال و پرسپولیس اظهار داشت: خیلی خوشحال کننده است. بعد از چند دهه که همیشه صحبت در مورد خصوصی سازی دو باشگاه بود این بار قضیه جدی تر است. واقعا سه چهار ماه پیش اگر به من می گفتند این دو باشگاه می خواهند خصوصی شوند باور نمی کردم. بارها گفته بودم که باید مسأله خصوصی سازی خیلی جدی تر باشد. وی افزود: وقتی شما منابع غنی مانند هوادار دارید ...
پدرم را کم دیدم؛ یا ایران بود یا سوریه! + عکس
؛ یک روز به پدر و مادر حرف بلند نزد؛ هیچ وقت بی احترامی نمی کرد. **: شما همراه پدر و مادرشان بودید؟ همسر شهید: بله، در افغانستان همراه پدر و مادر شهید زندگی می کردیم. کم می شود که کسی جدا زندگی کند. **: الان مزار ایشان کجاست؟ همسر شهید: گلزار شهدای امامزاده سیدمحمد در خمینی شهر. **: چه وقت هایی می روید سر مزارش؟ همسر شهید: روزهای ...
افشاگری رادوشوویچ/ مشکل پرسپولیس لک نیست؛ فنایی است/ بیرانوند هم با فنایی افت کرد/ فکر می کند بهترین ...
پرسپولیس را دنبال می کنی؟ بله، پرسپولیس به نفت آبادان باخت درحالی که نباید می باخت. خیلی بچه ها خوب بازی کردند اما ... گل بدی حامد لک خورد. دیدی؟ به نظر من حامد لک مقصر نیست. مشکل پرسپولیس این دروازه بان نیست بلکه مشکل اصلی داوود فنایی است. چرا؟ من زمانی که در پرسپولیس بودم یکسری صحبت ها را نمی توانستم مطرح کنم اما الان راحت تر صحبت می کنم و می ...
خیابانی سوتی هایم را زیرسبیلی رد کرد/مهمان آوردن با اسم کله پاچه!
مان روز هم با آقای دایی که صحبت می کردیم می گفت من که 12 سال این حرف را می زدم و می گفتم رئیس جمهور من را برکنار کرده. حالا هم تائید رسمی شده. * چقدر از این موارد به اشراف خود شما به حوزه ورزش بازمی گردد. بالاخره من در حوزه خبرنگاری هم همواره سعی داشته ام سراغ سوژه های داغ و تازه بروم. در حوزه اجرا هم تلاشم همین بوده که علاوه بر استفاده از دایره اطلاعاتم، بهترین میهمان را در ...
اعتراض شدید دبیر به ارائه گزارش مالی کمیته ملی المپیک + فیلم
رییس باز است. من قهرمان المپیک شدم ولی چیزی نخواستم اما باید حق مجموعه زیر دستم را بگیرم. حرف که زدم، گفتند سهم خواه است. من به آقایان هیات اجرایی، به تک تک شما نقد دارم. دبیر افزود: بودجه قهرمانی در سال 96، مبلغ 33 میلیارد بوده و بودجه متفرقه 11 میلیارد. این بودجه الان باید به چه رقمی می رسید؟ من روی شاخص ها حرف دارم. مسئول مالی نباید در این مجمع صحبت کند بلکه حسابرس باید حرف بزند ...
عاشق خاک جبهه شد و 21 سال همان جا ماند
، خواهر شهید را پیش رو دارید. تعمیرکار مجانی! برادرم قاسم 20 بهمن ماه 1344 در تهران به دنیا آمد. فرزند اول خانواده بود؛ تا سوم راهنمایی درس خواند و بعد هم به عنوان تعمیرکار رادیو وتلویزیون مشغول به کار شد. یک روز که پدرم به خانه آمد از قاسم پرسید امروز رادیوی همسایه مان را درست کردی؟ برادرم گفت بله. پدرم گفت پول چقدر گرفتی؟ سرش را پایین انداخت و حرفی نزد. مادرم پرسید چرا؟ زیاد گرفته است ...
شهاب زاهدی: از خواب بیدار شدم و دیدم جنگ شده است؛ اصلا در جریان اتفاقات نبودم!
بازیکنان لیگ اوکراین یک پنجره اضطراری باز می کند که از تیم هایشان جدا شوند. الان هم پیشنهاداتی دارم ولی منتظرم وضعیتم مشخص شود. از باشگاه مسئول یا فردی پیگیر شما است؟ در گروهی که داریم همه حضور دارند و مرتب حرف می زنیم. از حال هم مطلع هستیم. البته بقیه خارجی ها هم از اوکراین خارج شده اند. ما در ایران تصاویر و فیلم های عجیبی از جنگ دیدیم. شما آنجا چنین صحنه هایی دیدی ...
حاکم دلها، علمدار خیبر؛ محمد ابراهیم همت +تصاویر
. نفهمیدم کیه. کفری بودم، رد شدم و جوری که بشنود گفتم نمردیم و توی این بر و بیابون بابا هم پیدا کردیم. باز گفت وایسا جوون. بیا ببینم چی شده. چشمت روز بد نبیند. فرمانده مان بود؛ همت. گفتم شما از چیزی ناراحت نباشید من از چیزی دل خور نیستم. ترا به خدا ببخشید. دستم را گرفت و مرا کنارش نشاند. من هم براش گفتم چی شده. کریمی چشم غره ای به من رفت و به دستور حاجی سوار موتور شد ...
داستان بانویی که هم مادر و دختر شهید است و هم خواهر جانباز
مادران و همسران شهدا به گوش می رسید. با همان حال خودم را به پیکر شهیدم رساندم. رویش را باز کردم نصف صورتش نبود. در آغوش گرفتمش و صورتم را روی مانده صورتش گذاشتم. کمی درددل کردم و یک دل سیر با او حرف زدم. دم رفتن گفتم: مامان جان، از خدا برای من صبر زینبی بخواه تا غم نبودت را تا آخر عمر تحمل کنم. این مادر شهید در ادامه می گوید: حمید وقتی شهید شد من 31 سال داشتم. قبل از آوردن پیکر شهدا همه ...
پیش از تولدم با چخوف آشنا شدم/ بعضی ها کتاب را فقط تماشا می کنند
...، من می گفتم بله بله همان که جلدش قرمز است. بله دیده ام. کتاب خوبی است. بنابراین بعضی ها کتاب را فقط تماشا می کنند. بعدها برخی ما را مسخره می کردند و می گفتند شما کتاب را می خورید. نه تنها کتاب را می خورم و بلکه مدت ها نشخوار هم می کنم. حتی بعضی کتاب ها را دوباره و چند باره می خوانم. یا اینکه در دوره های مختلفی به دلایل گوناگون دوباره به کتاب رجوع می کنم. مخصوصا در ادبیات این رجوع برای من ...
افشاگری همتی علیه روحانی
عبدالناصر همتی در گفت وگو با مجله آگاهی نو (شماره ششم، نوروز 1401) به صاحب امتیازی و سردبیری محمد قوچانی، علت تصمیم خود برای کاندیداتوری را پاسخ به تخریب ها علیه او عنوان کرده که اگر مردم قبول کردند و رأی دادند، انتخاب می شوم اگر هم نه که رأی نمی دهند ولی من حرف هایم را می زنم. او این گفته حسن روحانی پس از جلسه ستاد هماهنگی اقتصادی دولت را به عنوان موافقت رئیس جمهور پیشین ...
عبدالناصر همتی: روحانی گفت یا بانک مرکزی باش یا در انتخابات/ جهانگیری گفت به هیچ وجه از شما حمایت نمی ...
، شما یا باید بانک مرکزی باشید یا در انتخابات، باید یکی را انتخاب کنید. خیلی صریح این حرف را زد. آقای جهانگیری گفتند در لیست اصلاح طلب ها شما رای نداشتید، گفتم جنابعالی حتماً حمایت می کنید. آقای جهانگیری گفت نه، من به هیچ وجه از شما حمایت نمی کنم. من تعجب کردم که آقای جهانگیری چرا چنین برخوردی کرد! پاسخ به شایعات درباره نامزدی به گفته همتی یک نظر این بود که اگر من کاندیدا نمی ...
کسی جرأت نمی کند علیه تیم پرطرفدار حرف بزند!
صدرنشین خارج شویم، آن هم دقیقه 90 و آن اتفاقات. وی تاکید کرد: همه هم حرف است، فقط حرف می زنیم و در انتها شاید دو سه روز بگویند بله درست بوده! در تلویزیون ممکن است دو سه روز به آن رسیدگی شود. من نیت خوانی نمی کنم، الان کارشناسان داوری می آیند برخی می گویند پنالتی بوده و بعضی می گویند نبوده، کسی که می گوید پنالتی نبوده آنقدر در فضای مجازی تحت فشار قرار می دهند و توهین می کنند و جسارت می کنند، دفعه بعد جرات نمی کند علیه تیمی که طرفدار و فضای مجازی دارد حرف بزند. الان مد شده است. 257 251 منبع: khabaronline-1609968 ...
روایت بازیکن زخمی گل گهر از اعلام پنالتی جنجالی
است. پیرامون این دو موضوع و روند کلی مسابقه دو تیم گل گهر و استقلال گفت وگویی با بازیکن گل گهر داشتیم، که در ادامه می خوانید. هافبک دفاعی جنگنده تیم فوتبال گل گهر که در حال بازگشت از بیمارستان پس از بخیه زدن صورت و ابرویش بود، اینطور در رابطه با باخت 2 بر 1 برابر استقلال حرف هایش را آغاز کرد: فوق العاده بازی خوبی برای ما بود و آنها که فوتبالی هستند از دیدن این بازی لذت بردند. ...
از پیشنهاد نجومی انگلیس به جانباز ایرانی تا کسب 500 مدال ورزشی/ با دست مجروح از بیمارستان فرار کردم
عملیات فتح خرمشهر در سال 61 بر اثر اصابت گلوله های تیر بار کل دست راستم فلج شد و من را به مرکزی در تبریز بردند برای پانسمان؛ حدود 2 روز آن جا بودم که شنیدم عملیات خرمشهر می خواهد آغاز شود؛ از تبریز و آن مرکز فرار کردم و خود را به منطقه رساندم. آن جا دستم عفونت کرد و بعد از عملیات به اصفهان برگشتم و دست خود را درمان کردم که به مرور حرکت دستم برگشت و مجدد اعزام شدم و در عملیات رمضان شرکت ...
همه می دانستند شوهرم شهید شده، جز من! + عکس
گفتم یک دفعه نشان بده، می گفت نمی گذارند، اجازه نداریم، اصلا حرف نزن، چون نباید سر اعصابش فشار نیاید، رگ اعصابش مشکل پیدا کرده... *: یعنی تشییع پیکرشان را انجام دادند بعد برگشتند ایران؟ همسر شهید: بله. *: شما نیامدید پرس و جو کنید که چطور بدون اینکه همسرشان باشد اجازه تشییع را دادند؟ همسر شهید: چرا، آنجا که گفتند همسرش بیاید، گفته این چهار تا بچه کوچک دارد ...
اسکندری گفت من را به لانه زنبور می فرستی؛ می روم ولی شرط دارد!
و من را به تبریز برد. از آن جا هم با هلی کوپتر به رادار تبریز رفتم. دیدم یک سرهنگ دو آن جاست. گفت جناب سرهنگ شما برای چه آمده اید؟ گفتم والا خودم هم نمی دانم! [ضرابی می خندد.] امیدی: گفت مگر می شود؟ گفتم بله. شده! گفت به ما اعتماد ندارید؟ گفتم نه آقا. این حرف ها نیست! در هرصورت شب شد. با محمود تلفنی یک صحبتی کردم که گفت حواست جمع باشد. من به آن سرهنگ سپردم و گفتم من می روم ...
روایتی از سال ها زندگی در کنار یک جانباز 70 درصد
جویای احوالش بودند. روز های سختی بود و من تازه متوجه شده بودم چه اتفاق بدی رخ داده است. خدا را شکر بالأخره دعا های ما جواب داد و به هوش آمد. روز های پرالتهابی را می گذراند. نمی داند چه وقت خبر به هوش آمدن همسرش را می شنود و همیشه بین مرگ و زندگی بیقرار بوده است. نمی دانم چه کسی خبرش را به من داد، ولی یادم هست که می گفتند انگشتش را تکان داده است. تا این خبر را دادند، همه رفتیم داخل اتاق ...
کیارستمی فیلمساز برجسته ای بود اما نباید وارد حوزه شعر می شد
...، یک مجسمه گذاشتند و گفتند بکش! گفتم چه بکشم، من که تعلیمی ندیده ام و ول کردم. ول کردم و کار خودم را انجام می دادم تا این که کم کم به سراغ ورزش رفتم، کشتی و کاراته و این ها. سربازی که رفتم دیگر همه این ها را کنار گذاشتم اما شعر را که از همان نوجوانی می گفتم همچنان ادامه دادم. دیگر فقط شعر برایم جدی بود تا دهه هفتاد که کتابی برای انتشار به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دادم. دو سال و خرده ای ...
یادی از شهید محمد جمعه دهقان مسئول واحد مهندسی لشکر 155 ویژه شهدا
منطقه رفت و بعد از مدتی خبر شهادتش را آوردند. بعد از مراسم چهلم از طرف سپاه آمدند و گفتند: اسم شما برای زمین در آمده است. گفتم:، چون محمد راضی نیست، من زمین را تحویل نمی گیرم. به خاطر همین موضوع چند نفری از فامیل اعتراض کردند که زحمت کشیده و زمین حق محمدجمعه است. گفتم: درست است که زحمت کشیده و به جبهه رفته، اما برای اسلام خدمت کرده است؛ برای مال دنیا نرفته که حالا من بروم و زمین را بگیرم. ...
معتقد بود ازدواج نیز قدمی به سوی شهادت است
داد من پاسدارم! اگر بخواهم ادامه بدهم ممکن است، مجروح، قطع نخاع یا شهید بشوم. من هم ساکت بودم و فقط گوش می کردم. پرسید آیا با این شرایط راضی هستی با من ازدواج کنی؟ گفتم با پدر و مادرم صحبت کن. ابوالفضل گفت نظر خودت برایم مهم است. گفتم با همه حرف هایی که گفتی حاضرم با شما ازدواج کنم. ابوالفضل گفته بود ممکن است نابینا یا اسیر بشوم. حتی یک عمر تو آسایشگاه باشم. تو آن وقت چه کارمی کنی؟ عروسم گفته بود ...