اگر یک خواهر یا برادر داشتم همه چیز عوض می شد
سایر منابع:
سایر خبرها
دلنوشته حاج آقایی که با سرطان دست و پنجه نرم می کند
حرف بزند. به مقتضای حالم. بسم الله. مادرم فالم را نپسندید. به نظرش تلخ آمده بود. چندبار خواست صدای پدرم را ببرد. که ادامه ندهد. نگذاشتم. گفتم پدر بخواند: گر از این منزل ویران به سوی خانه روم/ دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم دوستش داشتم. مادرم نه. خودم دوست تر داشتم یک غزل قبل تر بیاید اصلا. به وقتش می آمد. بداخلاق شده بودم. و بدقلق. دست خودم نبود. اینکه مادرم در معرض این بی حوصلگی ها و نق زدن هایم بود نگرانم می کرد. می ترسیدم عاقبت به خیر نشوم. همین. ...
روایت 2 زن از لحظه بمباران شیمیایی/ وقتی همه خانواده شهید شدند
توی کما بودم، بعد که چشم باز کردم در یکی از بیمارستان های کشور بلژیک بودم و آن ها واقعا دلسوزی و به ما خدمت می کردند. هر روز پدرم با من تماس می گرفت، وقتی من از حال مادرم و بقیه می پرسیدم، می گفت: که همگی حالشان خوب است و فقط تو هستی که از خانه دوری، من هیچ موقع از پدرم دروغ نشنیده بودم و حرفش را باور می کردم. غافل از اینکه همه شهید شده بودند. مژده حداد از دیگر شاهدان بمباران شیمیایی سردشت گفت ...
بچه دزدی به خاطر بی خانمانی!
در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار داده شد. گفت وگو با متهم چه شد که تصمیم به کودک ربایی گرفتی؟ جا و مکانی نداشتم و می خواستم با این کار، بازداشت شوم و به زندان بروم. در زندان هم جایی برای خواب دارم و هم غذایی برای خوردن. اعتیاد داری؟ مدت هاست که معتادم. چند سال قبل پدر و مادرم فوت کردند و مرگ آنها ضربه روحی سنگینی به من زد. با مرگ آنها خیلی ...
زن معتادی که قصد دزدین دختر بچه را داشت: می خواستم به زندان برگردم!
.... سال ها پیش بود و من در خانه یکی از بستگانم زندگی می کردم. قرار بود پسرمورد علاقه ام به خواستگاری ام بیاید تا زندگی مان را شروع کنیم اما او مرا قال گذاشت و رفت. دلیلش این بود که خانواده اش با ازدواج ما مخالفت کردند و او هم رفت. بعد از مرگ پدر و مادرم، این اتفاق ضربه سنگینی به زندگیم وارد کرد. تا مدت ها حالم خوب نبود و پس از معاشرت و رفت وآمدها با دوستان ناباب و جمع های نادرست، به دام مواد مخدر ...
زن خیانتکار شوهرش را کشت | عشق ممنوعه ای که خون به پا کرد
...> وی گفت: پدر و مادرم همیشه با هم اختلاف داشتند. پدرم نسبت به من و خواهر کوچکم بی محبت بود .چون مادرمان را دوست نداشت .مادرمان بارها میخواست از او جدا شود اما پدرمان راضی به جدایی نبود. آن روز دوست پدرم به خانه مان آمد و مادرم اسلحه پدرم را به دستش داد .من از رفتار مادرم شوکه شده بودم که دلیل رفتارش را پرسیدم و مادرم گفت امین قصد دارد پدرم را بکشد. اما من حرف او را باور نکردم .چند دقیقه بعد امین گفت ...
شهادت مادری در برابر دیدگان 4 کودک خردسال/ فرزند شهید: منافقین از داعش بدترند
پیش منافقین در یکی از خانه های شهر تهران پرداخت و گفت: در روز پنج شنبه چهارم شهریورماه سال 1361 پدرم که یک سپاهی بود بر خلاف روزهای دیگر که ساعت 6:30 صبح از خانه خارج می شد، ساعت 6:20 صبح به همراه دایی ام از منزل خارج شد. من در آن زمان 6 سال بیشتر نداشتم. برای گرفتن وضو به حیاط خانه رفتم. چون مادرم به من سفارش کرده بود قبل از سن تکلیف نماز بخوانم. وی افزود: در حالی که مشغول وضو گرفتن در ...
گفتگو با خیر مدرسه ساز بانو زهرا گیتی نژاد
کارورز در مدرسه باغچه بان مشغول فعالیت باشم. بعد از گذشت یکسال سال 1354 به استخدامی در آمدم و با مدرک دیپلم در حین تدریس وارد دانشگاه شدم .از همان ابتدا آموزگار دوره ی ابتدایی بودم چون مقطع ابتدایی را دوست داشتم آموزگارشدم.تاثیر معلم در پایه ابتدایی بیشتر از پایه های بالاتر است و شخصیت کودک در سن ابتدایی بهتر شکل می گیرد. مهم ترین انگیزه ای که از ساخت مدرسه داشتید چه بود ...
پورحیدری و جباری را نمی بخشم/ به خسروانی گفتم رییس ننگ ها هستی!
، نگاه می کردند. من در آبادان کفش کتانی داشتم و استوک نبرده بودم. بچه ها به من گفتند که اگر این را بپوشی، پرویزخان شاکی می شود. همین شد که از یکی از بچه ها استوک گرفتم اما سایز پای من 42 بود و سایز استوک، 40. تب که کرده بودم، مغز هم نداشتم و پایم هم شده بود مثل بزغاله! خلاصه ما به بازی رفتیم. در آن بازی، سعدونی در تیم آبادان، یک بار من را به طرف دروازه مان دریبل می کرد و وقتی خنده مردم را ...
او حسینی شهید شد تا من زینبی تربیت شوم
نوار های صوتی صحبت های امام و عکس های ایشان را اولین بار آنجا می بیند و با امام آَشنا می شود و فعالیتش را با پخش اعلامیه ها و شب نامه ها در نجف آباد آغاز می کند. انتقال اعلامیه ها به شهرکرد و توزیع آن ها در شهر با همکاری مادرم باعث شد هر دوی آن ها مورد تعقیب ساواک قرار بگیرند و چند نوبت خانه مان از سوی مأموران ساواک بازرسی شود، کار به جایی رسید که پدرم مجبور شد به کویت سفر کند، اما چند اعلامیه ...
شهید بهشتی به مشترکات و قدرت جذب دیگران توجه بسیار داشت/ صدام با چراغ سبز آمریکا و اروپا سردشت را ...
شد و من تا یک ساعت حرف نمی زدم. بعد به آغوش پدرم رفتم و گفتم که مادرم را شهید کردند. او با بیان اینکه بهترین تکیه گاه و مامن هر انسانی مادر است و آن وقت فکر کنید چنین فردی را جلوی چهار بچه از شما گرفته باشند گفت: اما من تمام لحظات زندگی لطف خدا را حس کردم و چون مادر باانگیزه در این راه قدم گذاشت و به آرزویش رسید برای ما مایه آرامش بود. امیدوارم آن جایی که به او نرسیدم در آینده به او برسم ...
سبک زندگی شهیدبهشتی ازنگاه دختر بابا/ مردی از تبار خوبان
گروه زندگی -نفیسه خانلری: محبوبه سادات بهشتی که حالا کارشناس ارشد فقه و مبانی حقوق اسلامی است، در زمان شهادت پدر، 7 سال بیشتر نداشت. او کوچکترین فرزند آیت الله بهشتی بود و شاید کمترین بهره را از وجود پدر برده بود اما با این حال، حرف های بسیاری برای گفتن دارد و به خوبی می تواند شخصیت شهید بهشتی را برایمان وصف کند. محبوبه سادات سال هاست روی شناسایی شخصیت پدر کار می کند و هرروز و هرسال، زوایای ...
حاج قاسم می گفت شهادت احمد کمرم را شکست/ شهیدی که عهد بسته بود همیشه کنار سردار سلیمانی باشد
مالی پدرشان خوب نبود، برای کار و درس راهی کرمان می شود و، چون سن کمی داشتند با سختی و مشقت کار پیدا می کنند و بعد از مدتی پول هایش را جمع می کند و به خانه برمی گردد. بابا تمام دستمزدهایش را به پدرش می دهد. به ظاهر کم سن، ولی دنیایی از معرفت بود. ایشان کارهایش را مخلصانه برای خدا انجام می داد و اهل ریا وخودنمایی نبود. لباس سپاه و سفره عقد پدر و مادرم فامیل بودند و مادرم دختر عمه شان بود ...
زن صیغه ای را بخاطر جلب توجه پیدا کردم
یک مرد درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: کودکی خردسال بودم که مادرم فوت کرد و پدرم نیز در حالی ازدواج کرد که من به همراه پنج خواهر و برادر دیگرم در کنار نامادری بزرگ شدیم . وقتی به سن نوجوانی رسیدم دل به دختر همسایه باختم. فرزانه هم عاشق من شد اما هر بار به خواستگاری اش می رفتم مرا جدی نمی گرفتند و پاسخ منفی می دادند این درحالی بود که فرزانه هم مرا دوست داشت و برای راضی ...
از زندگی شهید بهشتی چه می دانید؟/ اخطاری که شهید بهشتی به قوام السلطنه داد چه بود؟
خواهرم که هم اکنون هر دو خواهرم در قید حیاتند. ولی پدرم در سال 1341 به رحمت ایزدی پیوست و مادرم هنوز در قید حیات است. مرگ پدر در زندگی ما جز تأثیر عاطفی و بار مسئولیت برای مادر و خواهرانم تأثیر دیگری نداشت. در واقع تأثیر شکننده ای نداشت، البته از نظر عاطفی چرا، من بسیار ناراحت شدم ولی چنان نبود که در شیوه زندگی من تأثیر بگذارد. آن موقع من ازدواج کرده بودم و فرزند هم داشتم. من اردیبهشت سال 1331 با ...
دختری که با کتاب های نصف و نیمه سطل زباله شاعر شد | شعری برای دست پر از پینه پدر
کرده و به روز شده است. پدر هنوز هم برای فرزندان نوجوانی که در خانه دارد قصه می گوید؛ به خصوص شب ها، موقع خواب آنقدر قصه می گوید که خودش خوابش می برد. نرگس می گوید: اگر دوست داشتم درباره شغل پدرم صحبت کنم به این دلیل بود که فرهنگسازی شود. چون هنوز برخی افراد دوست ندارند درباره حرفه خدماتی پدرشان صحبت کنند. درحالی که با صحبت درباره آن می توان نگاه ها را عادی کرد. معمولاً افراد ...
اعتراف به جنایت خیانت بار
دخالت داشته است. سودابه در جریان بازجویی ها گفت: از همان دوران کودکی همیشه پدر و مادرم با هم اختلاف داشتند. پدرم نسبت به من و خواهرم محبتی نداشت و مادرمان را هم دوست نداشت. روز حادثه دوست پدرم به خانه ما آمد. دیدم مادرم اسلحه پدرم را به او داد. شوکه شده بودم و وقتی علت را از مادرم پرسیدم، گفت امین می خواهد پدرت را بکشد. چند دقیقه بعد آن مرد وارد اتاق شد و گفت که پدرم را کشته است. بعد از قتل، جسد ...
هشدار به والدین : کودکانی که از والدین شان سرقت های میلیونی می کنند!
توریسم آنلاین : در نگاه اول بچه دبستانی هایی هستند که گرفتار هیجان بازی های رایانه ای شده اند.کسی از اعتیاد آن ها خبر ندارد. تنها وقتی صدای این ماجرا در می آید که والدین به خودشان می آیند و می بینند چند ده میلیون تومان از حساب شان کسر شده و این یک پایان ناخوشایند برای این بی خبری هاست.
جان سخت مثل ثریا آقایی؛ باید ثریاهای زیادی بسازم!
ادامه می خوانید. با کادوی تولدم به بدمینتون علاقه مند شدم متولد هشتم بهمن 1374 هستم و در تهران به دنیا آمده ام. در هفت سالگی پدر مادرم برای کادوی تولد یک راکت اسباب بازی خریدند. شروع بدمینتونم همان کادوی تولد بود. با آن راکت به بدمینتون علاقه مند شدم و با پدر، خواهر و برادرم در پارک بازی می کردم. در گذر زمان علاقه من به بدمینتون بیشتر شد و دیگر آنقدر بدمینتون را دوست داشتم که ...
آد م ربایی برای زندگی در زندان
ازدواج کنیم، اما خانواده اش مخالفت کردند. پس از اینکه شکست عشقی خوردم به مواد مخدر روی آوردم و معتاد شدم. چند سال قبل که پدر و مادرم فوت کردند، من هم بی خانمان و اسیر کوچه و بازار شدم. مدتی در خانه دوستانم بودم، اما، چون پولی برای اجاره نداشتم آن ها هم مرا از خانه شان بیرون کردند. جای خواب نداشتم و خیلی اذیت می شدم تا اینکه آن زمان دختر خردسالی را به همین شیوه ربودم تا به زندان بیفتم و همان لحظه هم ...
پای حرف های سارق مسلح طلافروشی: خلافکار نیستم و هیچ سابقه ای ندارم/ بیکاری به من فشار آورد/ می دانید ...
... طلافروشی را چطور شناسایی کردی؟ طلافروشی در نزدیکی خانه مان بود و من 2روز قبل آنجا را رصد کرده و می دانستم حوالی ظهر، مغازه دار، طلافروشی را تعطیل می کند و بین ساعت 15:30 تا 16:30بهترین زمان برای سرقت است. اسلحه را هم 2هفته قبل به همراه خشاب و فشنگ تهیه کرده بودم اما قصد استفاده از آن را نداشتم و نمی خواستم به کسی آسیب برسانم. فقط قصدم این بود که با اسلحه، مغازه دار یا مردم و افراد ...
کافه گردی خانم بازیگر +عکس
اختلاف سنی دارد که همین فاصله کم سن آنها را شبیه دو خواهر کرده است علاقه به بازیگری از بچگی علاقمند بازیگری بودم ولی بدلیل اینکه مادرم خودش در این عرصه فعالیت میکرد موافق نبود وارد این حرفه بشم پس سعی کردم اول به تحصیل خود برسم سپس بدون کمک مادرم در اولین انتخاب تست بازیگری دادم و قبول شدم. ...
تصویری گوگولی از کودکی آناهیتا همتی در کنار پدرش
: "بیوگرافی آناهیتا همتیمن علاقه بسیار عجیب و غریبی به بازیگری داشتم و خوشبختانه پدر و مادرم نیز از مشوقان من بودند. سال 72 به اداره تئاتر رفتم و کلاس های بازیگری را نزد استاد هادی مرزبان گذراندم. اولین کارم هم تئاتر تنبور نواز به کارگردانی آقای مرزبان بود. چند کار تئاتر انجام دادم و بعد یک روز رفتم دفتر آقای خواجویی که تست بدهم برای بازی در سریال دبیرستان خضرا در تست قبول شدم و به این ترتیب وارد ...
تجربه زندگی در یک خانواده تلفیقی
. افت تحصیلی دائما بیشتر می شد. مدام با بچه های دیگر خانواده مقایسه می شدم و هر وقت در بازی های کودکی دعوای مان می شد به من می گفتند اصلا برو خانه تان. مگر خودت پدر و مادر نداری؟ رابطه مادرم با ناپدری آزارم می داد سمانه در این روز ها تجربه های تلخی را ضمیمه اتفاق های ناگوار دیگری که برایش افتاده می کند. تا این که سرانجام در 9 سالگی حضانت او به مادرش سپرده می شود: رفتن به خانه ...
تصویری از دورهمی فریبا نادری و دوستان بی حجابش در رستوران
ای باز کنند. او به جز بازیگری به خانه داری به ویژه آشپزی علاقه ویژه ای دارد و هرگاه که در منزل است، وقت خود را صرف آشپزی می کند. فریبا نادری می گوید: در سال 1363 به دنیا آمدم، از بچگی عاشق بازیگری بودم و بزرگ ترین آرزویم این بود که جای قهرمان فیلم هایی که دوستشان دارم، قرار بگیرم، اما پدر و مادرم مخالف بودند و سختگیری می کردند تا من به درس و مشقم بیشتر توجه داشته باشم. در ...
زینت السادات بهشتی: شهید بهشتی هم در زمان حیات و هم بعد شهادت شان مظلوم بودند | ابعاد شخصیتی شهید بهشتی ...
یک فضای بسیار لذت بخش و دوست داشتنی برای ما فراهم می کردند. ایشان همیشه خوش رو و خوش برخورد بودند و با انس و الفت با ما رفتار می کردند. من که آخرین فرزند خانواده بودم، یاد ندارم زمانی پدر و مادرم کوچک ترین برخورد بدی با هم داشته باشند. همه اینها در رشد بچه ها اثر دارد، همیشه پدرم، مادرم را با عنوان خانم صدا می کردند و مادرم هم همیشه پدرم را با لفظ آقا صدا می کردند. این فضا، فضایی بود که ...
تعرض به دختر نوجوان با وعده خواستگاری
ترک کردند سهیل مرا مورد آزار و اذیت قرار داد و از من فیلم و عکس تهیه کرد، بعد هم مرا با خودرواش به خانه رساند. او به من گفت به کسی از این ماجرا حرفی نزنم ،چون قصد ازدواج با من را دارد، اما اگر شکایت کنم فیلم و عکس ها را منتشر می کند. دختر نوجوان گفت: ابتدا به خانواده ام حرفی نزدم ،اما از آنجا که دچار افسردگی شده بودم خانواده ام به من شک کردند و من برای اینکه پدرم متوجه ماجرا نشود از خانه ...
مسلمان شدن یک بهایی با رفتار شهید رجایی فر
می کنند. لای قرآن هم مبلغی به نیت خرج خانه گذاشتم. اما شما را قسم می دهم که اول از این پول برای منزل خرج کنید تا تمام شود؛ بعد از پول خودتان استفاده کنید! آن روز پدرم یک پنجم حقوقش را به آنها داد. هم کلاسی ام چند وقت بعد به من گفت که پدرش زیارت عاشورایی را که لای کتاب ها بود، می خواند و اشک می ریخت. بعد هم که متحول شد و پیش روحانی مسجد محله شان اسلام آورد. می گفت: مادرم خیلی ...
شهید ایلامی که هیچگاه از سختی ها سخن نگفت/ کار خیر را تنها به خدا واگذار کنید
توسط گروه تفحص پیدا شده بود. سخاوتمند بود/ به نقل از خواهر شهید در مسیر طولانی خانه تا مدرسه مجبور بود با خود نان و خرما یا هر چیزی که داشتیم ببرد، گاه می گفت که نان خالی خورده و ما متوجه می شدیم که بین بچه ها تقسیم کرده است، یا هر وقت که مادرم غذایی درست می کرد، می گفت: فلان همسایه هیچی ندارند که بخورند برای آن ها چیزی ببرید؛ اگر نیست سهم من را برایشان بفرستید. شهید ...
شباهت چهره احسان علیخانی به مادرش همه را شوکه کرد
همگی ازدواج کردند و خودش از همه کوچک تر است. مادر او طوبی مظاهری پرستار بازنشسته و پدرم حسین علیخانی است که از یکدیگر جدا شده اند. شباهت چهره احسان علیخانی به مادرش علیخانی سال 96 در مقابل اصرار مهمانش در مورد اینکه وی را درک نمی کند اعلام کرد که علارغم اینکه دوست ندارد از زندگی شخصی اش بگوید اما بچه طلاق است. او سپس در جواب سوال مهمان برنامه که پرسید چرا پدر و مادرت از هم جدا ...