سایر منابع:
سایر خبرها
اشرف پهلوی: فوزیه خیلی زود فارسی را یاد گرفت، در اواخر فارسی اش خوب بود و همه حرف ها را می فهمید
شب با فوزیه بودم، بعد می رفتیم و می خوابیدم. یعنی تمام روز را من با او بودم و واقعا هر دو به هم علاقه عجیبی پیدا کرده بودیم ولی نمی دانم متاسفانه بعد ها چه شد. قبلا هر سفر به مصر را ما با هم می رفتیم. چند سفر تشریف بردید؟ سه یا چهار سفر رفتیم به مصر و بعد از اینکه پدرم رفت، فوزیه تا سه سال هنوز بود. روی هم رفته شش سال همسر برادرم بود. در آن موقع با چه وسیله ای به ...
غمِ این هجر نشاطِ دلِ غمگینِ من است
کردند که مشتاق بودم یک بار هم که شده او را ببینم. یک روز که خانم ها می خواستند به مسجد حجت میان کوه بروند همراه شان شدم؛ دوست داشتم داوود را هم با خودم ببرم اما خانه نبود. وقتی به مسجد رسیدم سخنرانی تمام شده بود و نوبت به مداحی آن پسر رسید؛ یک دفعه دیدم داوود پشت میکروفن ایستاده و مداحی می کند! انگار دنیا را به من داده بودند. به همه می گفتم: این مداحِ کوچک پسر من است! یک روز بعد از مدرسه ...
تجاوز وحشتناک به دختر دانشجو / فرد متجاوز دستگیر شد
گرفته بود. همه وجودم می لرزید و این اشتباه مرا به گرداب هولناکی انداخته بود که نمی توانستم تصمیم درستی بگیرم ، برای آن که بیشتر از این آبرویم نرود حرف ها و تهدیدهای آن جوان شیطان صفت را باور می کردم! او با تهدید به افشاگری مرا چند بار دیگر به همان هتل آپارتمان کشاند و ناجوانمردانه مورد تعرض و آزار و اذیت قرار داد. او حالا مدعی بود همه این جملات عاشقانه در فضای مجازی ترفندی برای هوسرانی بود ...
خاطرات حسن روحانی، شماره 101: با گفتگو توانستم یک معمم را خلع لباس کنم!
باید از طریقی دیگر وارد شد. روز بعد دوباره ایشان را در دانشکده دیدم و به او گفتم: بعضی از همکلاسی های ما از رفتار تو عصبانی هستند و ممکن است به شما اهانت کنند و یا حتی کار به زدوخورد بکشد. این هشدار را که به او دادم، قدری نرم شد و گفت: سعی خودم را می کنم. با وجود این چند روز بعد متوجه شدم که ایشان رفتار خود را تصحیح نکرده و شیوه ی گذشته را ادامه می دهد. لذا با شیوه ی دیگری با او وارد بحث شدم و گفتم ...
سرایداران طمعکار به محل سرقت برگشتند
آن ها مشکوک شدم و خواستم بیرون بیایم که بهزاد چاقویی زیر گلویم گذاشت و تهدیدم کرد هیچ حرکتی نکنم، وگرنه مرا می کشد. رفتن تا یک قدمی مرگ وی ادامه داد: آن ها در را قفل کردند و کارت عابربانکم و رمز آن را از من گرفتند. من رمز را اشتباهی دادم و زن سرایدار هم با کارت و رمز اشتباهی از خانه بیرون رفت. من گروگان شوهرش بودم تا اینکه دقایقی بعد به خانه برگشت و گفت رمز اشتباه است. پس از آن دوباره ...
قهرمان وزنه برداری جوانان آسیا: هدفم رسیدن به المپیک است
به گزارش خبرنگار اعزامی خبرگزاری تسنیم از ازبکستان، علیرضا معینی سده، پس از کسب دو طلا و یک نقره در دسته 89 کیلوگرم رقابت های وزنه برداری جوانان آسیا اظهار داشت: خدا را شکر می کنم که توانستم دو طلا و یک نقره بگیرم و رکوردشکنی هم داشته باشم. امیدوارم در رده بزرگسالان بتوانم کسب مدال و سهمیه المپیک کنم و به المپیک بروم. از خانواده، پدرم که مربی ام بوده و همچنین کادر فنی به دلیل تلاش هایی که در مسیر ...
یک ناقص العقل با آبرویم بازی کرد
دعوت کرد که کارم را در این تیم شروع کنم. آن زمان مرحوم حسین فکری سرمربی پرسپولیس بود. کمتر از یک سال در این تیم بودم. دیدم پرسپولیس چهار دروازه بان دارد و جای من اینجا نیست. نمی توانستم خودم را نشان دهم. با همایون بهزادی صحبت کردم که از پرسپولیس جدا شوم. -همایون بهزادی کاپیتان پرسپولیس بود؟ بهزادی همه کاره تیم بود. زمانی که شاهین منحل شد و بازیکنان این تیم به پیکان رفتند ...
دستگیری باستان شناس قلابی که تصور می کرد قاتل است
رحمی مرا کتک می زد و من تلاش می کردم از دست او فرار کنم تا اینکه هلم داد و سرم به سنگی برخورد کرد. همین موجب شد تا از هوش بروم و وقتی چشم باز کردم در بیمارستان بودم. بعد از آن بود که فهمیدم رهگذری مرا دیده و به دادم رسیده بود و از مرگ نجاتم داده است. دستگیری متهم با شکایت زن جوان، پرونده ای در این باره تشکیل شد و گروهی از مأموران پلیس آگاهی تهران با دستور قاضی محسن اختیاری، بازپرس ...
خواسته های بی شرمانه مرد جوان از همسرش/ غیرت هم خوب چیزی است!
اقتصادی خودم افسوس می خوردم. خواستگاری مدیر شرکت تجاری تا این که روزی سالومه از من خواست در شرکت تجاری برادرش مشغول کار شوم. اگرچه حقوقش اندک و ناچیز بود اما به دلیل آن که طعم بی پولی را چشیده بودم از پیشنهادش استقبال کردم. دو سال بعد از این ماجرا در حالی که تحصیلاتم به پایان رسیده بود، سالومه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت ...
خیانت مرد جوان به همسرش/ او با دخترخاله خانمش رابطه جنسی داشت/ شوهر خائن در بدترین شرایط به دام افتاد
خصوصی زندگی مان را برای دختری جوان فاش کرد و همه این عوامل دست به دست هم دادند تا چنین وضعیت اسف باری به بار بیاید. مرد جوان افزود: همسرم که از مدتی قبل به من و دخترخاله اش شک کرده بود موضوع را به پدر و مادرم و مادر خودش اطلاع داد و در موقعیت بسیار شرم آوری دست مان رو شد.ای کاش مرده بودم و این روزها را نمی دیدم. من به همین راحتی زندگی و آبرویم را از دست دادم و حالا خانواده خودم نیز مرا طرد کرده اند و می گویند تو مایه ننگ ما هستی . ...
دین خودم را به استقلال ادا کردم و با دلی خوش جدا شدم/ نمی دانم چه پیش می آید
امیرحسین حسین زاده درباره راهی شدن به بلژیک گفت: خدا را شکر پس از چند مدتی که زمزمه هایی مبنی بر جدایی من بود، این اتفاق افتاد. پس از صحبت هایی که با باشگاه انجام دادم و توافقاتی که انجام شد، موفق شم رضایت نامه را بگیریم و ان شاءالله برای توافق با تیم شارلوا راهی بلژیک می شوم. او درباره آماده بودن برای بازی در اروپا گفت: نمی دانم شرایط چگونه می خواهد پیش برود اما من همیشه هر جا که بوده ...
جذابیت زن، شوهر را دیوانه کرده بود/ او با مردان غریبه به سفر می رفت! غیرت بی غیرت!
آموز ممتاز مدرسه بودم همه تلاشم را برای برآورده کردن آرزوهای پدر و مادرم به کار می بردم تا این که در یکی از رشته های علوم انسانی وارد دانشگاه شدم و تحصیلاتم را تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه دادم. وی ادامه داد: در این سال ها نه تنها به ازدواج نمی اندیشیدم بلکه با هیچ دختری هم رابطه نداشتم، در واقع از این گونه ارتباط های نامتعارف دوری می کردم تا این که در یکی از مهمانی های خانوادگی برق چشمان دختری ...
رابطه نامشروع نوعروس بی شرم در دوران نامزدی با یک مرد | اعتراف عجیب : در منجلاب فساد گرفتارم و نمی توانم ...
بیشتر اوقاتم را در شبکه های اجتماعی تلفن همراه سپری می کردم که بالاخره سیاه بختی های من نیز از همین شبکه های اجتماعی شروع شد. یک روز که غرق در تلفن همراهم بودم با پسر جوانی به نام احد آشنا شدم. او اهل تبریز بود و با جملات زیبای عاشقانه مرا وابسته خودش کرد. از آن روز به بعد رابطه من و احد به صورت پیامکی و تلفنی ادامه یافت به گونه ای که دیگر تقریبا قادر را فراموش کرده بودم و همه زندگی ام ...
زندگی تلخ در خانه شوهر بدریخت و بدقواره
باردار شدم و دخترم در حالی به دنیا آمد که همسرم فقط به دست پدرش نگاه می کرد تا پولی برای مخارج زندگی کف دستش بگذارد. حالا دیگر دخترم تنها بهانه من برای ادامه این زندگی نکبت بار بود تا این که پنج سال بعد پسرم نیز به دنیا آمد ولی رفتارهای همسرم تغییری نکرد و در قلب من هم جایی نداشت حالا دیگر شب و روز به طلاق می اندیشیدم و انواع قرص های اعصاب و روان را مصرف می کردم چرا که مجبور بودم در مزارع ...
ماجرای رابطه نامشروع دخترجوان در 13 سالگی با پسر همسایه
من از پدر و مادرم و خانواده پدر بزرگم خیلی گلایه دارم چون آن ها سرنوشتم را به بازی گرفتند و به این وضعیت فلاکت بار افتادم. دختر جوان در دایره اجتماعی کلانتری افزود: متأسفانه چند سال قبل پدر و مادرم به خاطر دخالت های بی جای مادربزرگ و عمه ام از همدیگر جدا شدند و قرار بود عمه ام مرا مثل بچه های خودش بزرگ کند. اما او خیلی زود خسته شد و پس از ازدواج مجدد پدرم ناچار شدم به زندگی با نامادری ...
رویای دختر جوان در خانه شیطانی بر باد رفت/ تجاوز به دختر 21 ساله به بهانه ازدواج
مرا رها کرد و من همچنان مات و مبهوت مانده بودم که با این رسوایی بزرگ چه کنم. وقتی فهمیدم او با همان دختر ازدواج کرده است، دنیا روی سرم خراب شد و در یک تصمیم احمقانه درون همان شرکت دست به خودکشی زدم تا شاید آبروی خانواده ام حفظ شود، اما همکارانم متوجه شدند و من از مرگ نجات یافتم. حالا هم برای شکایت از سعید به کلانتری آمده ام تا انتقام همه این هوسرانی ها را از او بگیرم شایان ذکر است، با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد شجاعی (رئیس کلانتری گلشهر) رسیدگی قضایی و روان شناختی به این پرونده آغاز شد. ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی ...
دو پسر اول طلاهایم را گرفتند بعد تجاوز کردند
نمی توانستم این حرف ها را قبول کنم به این دلیل که در زندگی مشترک مادیات جایگاهی ندارد و تنها همین هدایا و ابراز علاقه ها پایه های آن را مستحکم می کند. این تضاد فکری بین من و محبوبه ادامه داشت تا این که یک روز وقتی از آرایشگاه به طرف منزلم در حرکت بودم ناگهان دو سرنشین نقابدار یک دستگاه پژو 405 مقابلم توقف کردند و مرا به زور داخل خودرو انداختند. در حالی که جرئت فریاد زدن هم نداشتم و از ...
اقدام عجیب دختر جوان سوژه شد ؛ من عروس بی حیایی هستم!
. چند ماه بعد موسی مرا از خانواده ام خواستگاری کرد، اما وقتی با پیشنهاد من به همراه خانواده اش به منزل ما آمدند پدرم به طور جدی با این ازدواج مخالفت کرد. خانواده ام معتقد بودند هیچ سنخیتی بین ما وجود ندارد و هیچ گونه تشابه فرهنگی و اجتماعی نیز نداریم. اما من که خوشبختی ام را فقط در ازدواج با موسی می دیدم بی شرمانه به چشمان مادرم نگاه کردم و گفتم: فقط با او ازدواج می کنم. در همین روزها بود ...
خیانت کرد اما بخشیدمش!
خودت را معرفی کن؟ نعمت 37 ساله هستم. اهل کجایی؟ هرات افغانستان. چند وقت است به ایران آمدی؟ حدود چهار سال قبل برای کار به ایران آمدم. همسر و فرزندانم در افغانستان بودند. سه ماه قبل به افغانستان رفته و آنها را غیرقانونی به ایران انتقال دادم. خودم هم غیرقانونی در ایران بودم. چند فرزند داری؟ چهار فرزند دارم که بزرگ ترین آنها دختر 14ساله ام است. چرا آنها ...
قتل مادر و برادر به دلیل شکست خوردن در خواستگاری
برادرم می شنیدم در این شرایط چهار بار قصد ازدواج داشتم و به خواستگاری می رفتم اما هیچ کدام از این خواستگاری ها به سرانجام نرسید و طرف های مقابل به من زن نمی دادند! دلیل آن نیز همین حرف ها و تهمت هایی بود که پشت سر خانواده ام زده می شد! و رفتارهایی که پدر و مادرم داشتند! این تهمت ها درباره برادرم نیز از سه سال قبل شدت گرفته بود و آرام آرام مرا به همین تهمت ها متهم می کردند تا جایی که آخرین ...
ماجرای باند کثیف شیطان!
... این زن جوان ادامه داد: هنوز مدت زیادی از ازدواج ما نگذشته بود که متوجه شدم قیصر رفتارهای عجیب و غریب و غیرطبیعی دارد. او بسیار بدبین بود و همواره با شک و تردید زندگی می کرد البته این همه ماجرا نبود چرا که قیصر احساس می کرد مدام کسانی او را تعقیب می کنند و قصد ضربه زدن به او را دارند! خلاصه یک سال از آغاز زندگی مشترک ما می گذشت و در حالی که من دخترم را باردار بودم به پیشنهاد یکی از نزدیکان ...
اغفال زن جوان توسط باستان شناس قلابی/ فکر می کردم با ضربه ای که به او زدم مرده است اما...
حتی سرم را به شیشه ماشین کوبید که گیج شدم و در نهایت زیر کتک های او بی هوش شدم. بعد از اینکه به هوش آمدم، خودم را در بیمارستان دیدم. ظاهراً رهگذری مرا پیدا کرده بود. اعتراف به اغفال با شکایت زن جوان به دستور بازپرس محسن اختیاری، کارآگاهان پلیس آگاهی پایتخت وارد عمل شده و مسعود را بازداشت کردند. متهم ابتدا منکر ماجرا بود اما سرانجام لب به اعتراف گشود و گفت: باستان شناس نیستم ...
یک سال همراهش بودم و 6 سال منتظر بازگشتش
شهید می شوی. انگار هاله ای از نورانیت شهدا در چهره اش بود. برای آخرین حرف از او خواستم شفاعتم کند، گفت یکی باید خودم را شفاعت کند. گفتم شما شفاعت شده حضرت زینب(س) هستید. و رفت چند روز بعد شهید شد؟ ایشان 12 دی ماه رفت و 21 دی ماه در خانطومان به شهادت رسید. روز قبل از شهادتش یکبار تلفنی با هم حرف زدیم. خانه مادرشوهرم بودم. حالم بد بود و وقتی ایشان گفت، سلام من را به همه برسان، یقین ...
اغفال زن جوان توسط باستان شناس قلابی اینستاگرامی
و به سمت جاده پاکدشت می روی جوابی نداد و وقتی سماجت مرا دید ناگهان چهره پلیدش را نمایان کرد و فهمیدم چه نقشه شومی در سر دارد. به همین خاطر با او درگیر شدم. درگیری مان که بالا گرفت سعی کردم راهی برای فرار از دست او پیدا کنم. اما مسعود شروع به کتک زدن من کرد و حتی سرم را به شیشه ماشین کوبید که گیج شدم و در نهایت زیر کتک های او بی هوش شدم. بعد از اینکه به هوش آمدم، خودم را در بیمارستان دیدم. ظاهراً ...
انتقام سوزناک دختر عصبانی از پسر مورد علاقه اش
مهران ادعا کرد یکی از همکارانش برای انجام کاری آمده و از من خواست تا به طبقه بالا بروم. من به پشت بام خانه رفتم و منتظر شدم. همکارش یک خانم بود و بعد از چند دقیقه رفت و من دوباره به داخل واحد برگشتم. همان موقع بود که مهران از من خواست تا با او رابطه نامشروع داشته باشم که قبول نکردم. بعد به دستشویی رفت و وقتی برگشت در دستش یک بطری بود او دوباره درخواستش را مطرح کرد و وقتی با مخالفت جدی من روبه رو شد ...
معلم ایرانی که سوسک کش را اختراع کرد
در انتها مسئول روابط عمومی آن جا هم شدم. همه این مشاغل باعث شد که هنگام ثبت نام مدرسه برای دختر کوچکم توسط مدیر مدرسه دعوت به کار به عنوان معلم ورزش شوم و این شروع کار من در آموزش و پرورش به عنوان معلم غیر موظف در چند مدرسه بود. علاوه بر این، من جزو مبدعان ورزش های همگانی هم بودم یعنی آن زمان که ورزش های همگانی در فضای باز به همراه گردشگری برگزار می شد، من پیشنهادش را داده ...
قتل هولناک زن تهرانی زیر دوش آب/ او مثله شده بود!
: من سرکار بودم وقتی شب به خانه برگشتم از پدر و مادرم خبری نبود چندبار مادرم را صدا کردم اما جوابی نیامد وقتی وارد حمام شدم ناگهان با دیدن زمین غرق در خون و تکه های جسد مادرم شوکه شدم. خیلی طول کشید تا به خودم مسلط شدم و به پلیس خبر دادم.جسد به دستور بازپرس جنایی برای مشخص شدن علت مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد. تحقیقات میدانی حکایت از آن داشت که زن میانسال دچار وسواس رفتاری بوده واختلاف ...
دستبرد به دسته چک!
این که به کارگران مورد اعتماد من تهمت می زنی مرا سرزنش کرد و مدعی شد مردم با اعتماد خودروهایشان را به ما می سپارند در حالی که درون خودرو حتی طلا وجود دارد اما هیچ گاه چنین حوادثی رخ نداده است. از او خواستم تا دوربین ها را بررسی کند ولی او گفت تصاویر دوربین پاک شده است. خلاصه به شدت نگران بودم و این ماجرا همه فکرم را مشغول کرده بود تا این که روز گذشته یکی از کارمندان بانک با من تماس گرفت و ...
مشتری ها برای تابلوهای نقاشی این کودک کار صف می کشند (+ عکس)
بیمارستان بستری شد و دیگر نتوانستیم برای تحصیل هزینه کنیم. من هم چاره ای جز ترک تحصیل نداشتم. مریم اما در همان روزهای سخت با هنرش به این روزهای پر از موفقیت پل زد: گوشی هوشمند نداشتم اما نقاشی که بلد بودم. آن یک سال در خانه نشستم و تا توانستم سفارش نقاشی گرفتم. ده ها تابلو کشیدم و در گالری ها مختلف فروختم. با پول فروش نقاشی ها بود که توانستم گوشی هوشمند بخرم و دوباره درس بخوانم. حالا ...
قتلی که با تمسخر لهجه مقتول کلید خورد
درگیری و شرارت بارها دستگیر شده ام. هر بار عاشق دختری می شدم و وقتی با هم بیرون می رفتیم، به محض اینکه پسری به او نگاه می کرد، غیرتی می شدم و شروع به دعوا و ضرب و شتم می کردم او هم از من شکایت می کرد و من به زندان می افتادم. از زندان که آزاد می شدم، دیگر از آن دختر قبلی که به خاطرش زندانی شده بودم خبری نبود و به سراغ دختر بعدی می رفتم و بازهم همان ماجرای متلک پرانی و دعوا و بازداشت ادامه داشت. ...