سایر منابع:
سایر خبرها
پرده سوم: جَون بن حُوَی؛ غلامِ سیاهی که پیکر بی جانش بوی مُشک می داد!
؛ تا شد آنچه نباید می شد و سرورم از بیم هتک حرمت خانه ی خدا به ریختن خونش، عزم عراق کرد؛ من خود نامه های دعوت آن نامردمان را بار اُشتران کردم و چون قافله به راه شد، سرورم حسین از رکاب اسبش به زیر آمد تا به آزادی بشارتم دهد اما من چهره در هم دوختم و گلایه کردم: آقا! من آزادم! والله و بالله تنها در جوار شماست که معنای آزادی را فهمیدم، پس با رها کردنم دوباره مگذارید برده دنیا و آدم هایش شوم؛ بیایم ...
حرّ بن یزید ریاحی؛ شهیدی که در دنیا و آخرت آزاد شد
مردی از قبیله او به نام قُرّه بن قیس نزدش بود، به او گفت: ای قُرّه! آیا امروز اسب خود را آب داده ای؟ قُرّه جواب داد: نه، حرّ گفت: آیا نمی خواهی آن را آب دهی؟ قُرّه می گوید: به خدا من گمان کردم، حُر می خواهد از جنگ کنار برود و خوش ندارد من او را در آن حال ببینم. گفتم: من اکنون می روم و اسبم را آب می دهم و او کم کم کنار رفت و اندک اندک به نزد امام حسین (ع) رفت، یکی از سربازان دشمن ...
پرده دوم: عمرو بن ضبیعه تمیمی؛ سوارکارِ سپاه عمر بن سعد اما دل باخته ی حسین بن علی!
راهی که وعده ی آمدن حسین را می داد و او تا آخرین لحظات عمرش از عمر بن سعد می خواست که به پیکی، پسر عم اش را از آمدن بازدارند؛ ولی مگر نمی دانست که کوفه برای بلعیدن نور دهان گشوده است؟ معصوم اما پریشان دیگر تاب تحمل تردیدم نمانده بود؛ سراسیمه از چشمان معصوم اما پریشان مسلم رو گرفتم و به مسجد رفتم تا در هیاهوی تزویر، بلکه خدا را در خانه اش بیابم، هرچند جز رقص شیاطین بر منبر ...
روایت عاشورا از زبان آنهایی که فراموش شدند
فرزندان رسول خدا گذشت: دوم محرم بود که حسین بن علی(ع) وارد سرزمین کربلا شد. فرمود: نام این زمین چیست؟ عرضه داشتند که نام این زمین کربلاست. فرمود: خداوندا به تو پناه می برم از کرب و بلا. و پس از آن گفت: فرود آیید و منزل کنید که اینجا، خوابگاه شتران ما، بارانداز ما و خون ریزگاه ماست. سپس همه فرزندان و برادران و خاندان خود را گرد آورد. لحظه ای چشم در ...
مقتل شب چهارم ؛ جزئیات کامل ماجرای ملحق شدن "حرّ" به کاروان حسینی+ اسناد دقیق
...، نبرد سختی کنم که کمترین درجه آن پریدن دست و سرها باشد؛ پرسید آیا از آنچه بیان فرمود عبرت نگرفتید و پی به مقام او نبردید؟ پاسخ داد اگر کار به دست من بود چنانست که تو در نظر گرفته ای اما پسر زیاد نمی گذارد خواسته من عملی شود. حر از پیش پسر سعد رفته و در محل ویژه خود آرام گرفت مردی از نزدیکانش به نام قرة بن قیس با او بود حر ریاحی از او پرسید آیا امروز اسبت را آب داده؟ گفت نه پرسید نمی ...
حرّ بن یزید ریاحی: اجمالی از شهادت اصحاب امام حسین (ع)
بدارد با این مرد جنگ می کنی؟ گفت: به خدا، بله جنگی که دست کم سرها بریزد و دستها بیفتد. گفت: به یکی از سه چیز که به شما گفت رضایت نمی دهید؟ عمر بن سعد گفت: به خدا اگر کار با من بود رضایت می دادم اما امیر تو این را نپذیرفت. گوید: حرّ بیامد و با کسان بایستاد، یکی از مردم قومش نیز با وی بود به نام قره پسر قیس. حرّ بدو گفت: امروز اسبت را آب داده ای؟ گفت: نه. گفت: نمی خواهی آبش دهی؟ قره گوید: به خدا ...
امام حسین علیه السلام: به راستی که من مرگ در راه خدا را جز سعادت نمی بینم
حضرت سلام نکرد و نزد حُر بن یزید رفت. بر او و اصحاب او سلام کرد و نامه ای به او داد که عبیدالله ابن زیاد برای او نوشته بود، چون حُر بن یزید نامه را گشود دید نوشته است: اما بعد؛ هنگامی که پیک من به سوی تو رسید کار را بر حسین تنگ گردان و او را در بیابانی که آبادانی و آب در آن نایاب باشد فرود آر. من امر کرده ام پیک خود را که از تو مفارقت نکند تا آن انجام این امر را ببیند و خبرش را به من برساند. ...
روز چهارم محرم منتسب به حر و فرزندان حضرت زینب (س)
می پذیرد؟ امام برایش استغفار کرد و فرمود که تو در دنیا و آخرت آزادمرد هستی. نبرد و شهادت برخی از مورّخان نوشته اند که حرّ گفت: چون من اوّلین کس بودم که راه را بر تو سد کردم، اجازه فرما نخستین شهید راهت نیز باشم؛ شاید از کسانی باشم که در قیامت با جدّت مصافحه می کنند. اما مرحوم سید بن طاووس گوید: مقصود حرّ نخستین شهید در آن ساعات بود وگرنه پیش از این جماعتی به شهادت ...
هانی بن عروه؛ تجلی ایستادگی پای حق تا آسمانی شدن
... در تاریخ به شهادت اسناد متقن آمده است: امام حسین(ع) در پاسخ کوفیان در دعوت از آن حضرت نامه ای نوشت و به مسلم بن عقیل داد. وی نامه را گرفت و به کوفه آمد. امام حسین(ع) هنگامی که مسلم را مأمور کرد تا به کوفه برود، به او سفارش کرد که در کوفه، به خانه معتمد و موثق ترین شخص برود. او نیز وقتی وارد کوفه شد، به خانه مختار ثقفی رفت. مختار فردی شجاع، با تقوا، خردمند و سخاوتمند بود؛ از این رو در ...
اشعار شب پنجم محرم (حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام )
خنجرم ببین پروانه ام به پیله واماندنم مخواه در هرم عشق، شعلهٔ خاکسترم ببین دستم کبوتری ست که شوق پریدن است چون نبض عمه ملتهب و مضطرم ببین بر من عمو به چشم خریدار بنگر و دست مرا بگیر و از این برترم ببین کوچک ترم ز قاسم و دارم دلی بزرگ همچون علی اصغر خود اکبرم ببین من کودک برادر تو بودم و کنون در هیأت دلاور و ...
بسته محتوایی روز چهارم محرم| کودکان من به قربان علی اصغرت
کمی آرام گیر. نعم یتوب الله علیک. حر گفت: حسین جان! من سواره کارآمدتر هستم و سرانجام کار فرود خواهم آمد. آنگاه افزود: بدان دلیل که من نخستین کسی بودم که راه را بر شما بستم و خاطر شما را آزردم، اینک اجازه دهید نخستین کسی باشم که جان را در راه آرمان های شما فدا کنم و در برابر دیدگانتان به خون آغشته گردم؛ تا در روز رستاخیز، این شایستگی را بیابم که با جدت پیامبر خدا روبرو شوم و و مورد لطف ...
منبر حسینی | روش های امام حسین(ع) در تربیت اخلاقی یاران خود
جلوه های آشکار این سخن است . أَنس بن مالک می گوید: نزد امام حسین (علیه السلام) بودم ، کنیزکی در حالی که دسته ای ریحان به دست داشت ، وارد شد و آن را تقدیم امام نمود. حضرت فرمود: تو را به خاطر خداوند آزاد کردم . با تعجب پرسیدم: کنیزکی برای شما دسته ای ریحان آورد و به شما سلام کرد. شما او را آزاد کردید!؟ . امام(علیه السلام) فرمود: خداوند این گونه ما را ادب کرده است؛ زیرا فرموده است : وَ ...
منزلگاه های امام حسین (ع) از مکه تا کربلا/ بخش سوم: سیراب نمودن سپاه حرّ و رسیدن حضرت به کربلا
...، امید به شفاعت جدّ تو دارند. می ترسم اگر با تو بجنگم خسر الدنیا و الآخره باشم. من نمی توانم به کوفه برگردم ولی تو می توانی راه دیگری در پیش گیری و هر جا می خواهی بروی تا به عبیداللَّه بنویسم که حضرت امام حسین(علیه السّلام) به راه دیگری رفت و من به آن دسترسی ندارم. آنگاه به امام گفت: من تو را قسم می دهم که جانت را به خطر نیندازی. امام فرمودند: خبر کشته شدن مرا می دهی؟ حرّ گفت: بله مطمئن هستم ...
زندگینامه شهدای والامقام واقعه کربلا – بخش دوم
نشوی تا نامه ای از ابن زیاد سوی تو آید. گفت: بله، اما با تو نیامده بودند. گفت: آنها یاران من هستند و همانند کسانی هستند که همراه من بودند، اگر به قراری که میان من و تو بوده عمل نکنی با تو پیکار می کنم. گوید: حرّ دست از آنها بداشت. گوید: آنگاه حضرت امام حسین (علیه السّلام) به آنها فرمود: از مردم کوفه چه خبری دارید؟ مجمع بن عبد الله عائذی یکی از آن چهار نفری که تازه به امام پیوسته بودند، گفت ...
عابس ابن أبی شُبیب شاکری همدانی؛ شهیدی که در واقعه کربلا با جان و دل نبرد کرد
آن سستی نمی کردم و انجام می دادم. آن گاه حضرت را وداع نمود و گفت: گواه باشید که من بر هدایت و دین تو و پدر بزرگوارت می باشم. سپس شمشیر کشیده به جانب آنان حمله کرد و نشان زخمی بر پیشانی داشت. ربیع بن تمیم که مردی از لشکر ابن سعد بود، گفت:، چون عابس را دیدم که رو به میدان می آید، او را شناختم و سابقه ی او را در جنگ ها می دانستم که دلاورترین مردم است؛ لذا به سپاه عمر بن سعد گفتم ...
سوم محرم؛ ورود سپاه عمربن سعد به کربلا
م نامه ای به شیعیان کوفه نوشت و با اشاره به نامه مسلم، از آن ها خواست تا آماده ورود ایشان باشند. سپس نامه را به دست قیس سپرد تا به مردم کوفه برساند؛ این در حالی بود که اوضاع در کوفه دگرگون شده و مسلم بن عقیل به شهادت رسیده بود. سپاه حصین بن نمیر، قیس را در راه کوفه و در منطقه قادسیه دستگیر کرد. قیس همان دم نامه را پاره کرد تا به دست آن ها نیفتد، حصین او را نزد ابن زیاد فرستاد. ابن زی ...
امام حسین علیه السلام: مظلومی که در مقابل پادشاه ستمگر برنخیزد در جایگاه ظالم قرار دارد
متناع می کنی پس راهی اختیار کن که نه به کوفه منتهی شود نه مدینه تا من در این باب به پسر زیاد نامه بنویسم تا شاید صورتی روی دهد که من به جنگ با بزرگواری چون تو مبتلا نشوم. آن جناب از طریق قادسیّه و عُذَیب راه بگردانید و میل به دست چپ کرد و روانه شد و حُر بن یزید نیز با لشکرش با آن حضرت همراه شدند تا آن که به بیضه رسیدند. در این منزل حسین (ع) برای اصحاب خود و لشکریان حُر بن یزید خطبه خواند و ...
پیشاپیش سیدالشهدا(ع) در بهشت
بزرگ کوفیان با امام(ع) بست، وفادار بود و شب، در آن جلسه شورانگیز و تاریخی حاضر شد. در آن جمع که یاران چون پروانه به گرد شمع وجود سیدالشهدا(ع) حلقه زده بودند، هر کس سخنی عاشقانه و حماسی بر زبان می آورد. سعید بن عبدالله نیز از قافله عشّاق عقب نماند؛ رو به مولای خود کرد و گفت: یابن رسول الله! به خدا سوگند ما دست از یاری شما برنخواهیم داشت. به خدا سوگند اگر کشته شوم، سپس زنده گردم و 70مرتبه مرا بسوزان ...
اشعار شب پنجم محرم – روضه حضرت عبد الله بن حسن علیه السلام
دلشوره ی زینب شکر خدا دست ، یعنی که سپر داشت علی اکبر لطیفیان ******************* اشعار شب پنجم محرم – روضه حضرت عبدالله بن حسن(ع) – حسن لطفی هر چند به یاران نرسیدم که بمیرم دیدار تو میداد امیدم که بمیرم دیدم که نفس می زنی و هیچ کست نیست من یک نفس این راه دویدم که بمیرم با هر تب افسوس نمردم که نمردم در خون تو ...
فرهنگ دینی، وجه تمایز جامعه اسلامی ایران با دیگر جوامع بشری است
را رخ نمود اکبر ولی نور پیمبر پخش شد هر کسی سهمی از این سیب بهشتی خواست، پس در سپاه دشمنان، یک دست خنجر پخش شد با به خون غلتیدن اکبر، زمین شد لاله زار با به خاک افتادن خورشید، اختر پخش شد یک نفر شیرازه را از مثنوی بیرون کشید هلهله طوفان به راه انداخت، دفتر پخش شد از نگاه عاشقان خون ریخت، اکبر مثله شد ...
سخن امام حسین(ع) که حرّ بن ریاحی را حرّ کرد
(ع) داد؛ به طوری که راهی جز کوفه و مدینه بروند تا خودش بتواند از ابن زیاد کسب تکلیف کند. بنابراین، زمانی که حضرت و یارانشان در مسیر عذیب و قادسیه حرکت کردند، حرّ همراه آن ها بود. در روز عاشورا که سپاه دشمن به مصاف امام حسین (ع) و یارانشان رفته بود، حرّ هم جزء افرادی بود که در مقابل حضرت ایستاده بودند، ولی در این میان، از جنگ با سیدالشهداء (ع) تردید داشت. از اینرو، با فردی به نام مهاجر بن ...
مقتل شب دوم محرم؛ رسیدن امام حسین (ع) و یاران به صحرای کربلا و بیانات امیر المومنین(ع) و امام زمان (عج)
آنها را به سوی حسین علیه السلام روانه کرده بود. هنگامی که رسیدم گویی به جایگاه علی علیه السلام و اشاره با دستش می نگریستم. اسبم را چرخاندم و به سوی حسین بن علی علیه السلام بازگشتم و بر او سلام دادم و به او گفتم: پدرت داناترینِ مردم بود و من در فلان موقع کنارش بودم. او چنین و چنان فرمود . به خدا سوگند، تو در این زمان ، کُشته می شوی! حسین علیه السلام فرمود: تو می خواهی چه کنی؟ آیا به ما می پیوندی ...
منبر حسینی | پیوستگان و جاماندگان از کاروان امام حسین(علیه السلام)
اشاره می شود. * پیوستگان کاروان حسینی 1. زُهیر بن قَین زُهیر بن قَین از مکه به سوی عراق بازمی گشت، اما در راه عراق با کاروان سیدالشهدا(علیه السلام) هم مسیر شد. زُهیر عثمانی بود؛ یعنی معتقد بود عثمان مظلومانه کشته شده است و قاتلان او در صف یاران علی(علیه السلام) بودند؛ از این رو دوست نداشت که با امام حسین(علیه السلام) در یک جا توقف کند. در منزل زَرود، زُهیر مجبور شد با ...
از ورود به کوفه تا بالای دارالإماره همراه با مسلم بن عقیل (ع)
...، و مرد می آمد و به پسر برادر خود می گفت: فردا سپاه شام می آید تو چگونه می خواهی با آنها نبرد کنی ، و بدین ترتیب مردم مسلم بن عقیل را ترک نمودند و به جز پانصد نفر کسی با او نبود و چون نماز مغرب را بجای آورد آن پانصد نفر هم به سی نفر تقلیل یافت . مسلم با سی نفر نماز عشأ را بجای آورد و موقعیکه خواست از در کنده خارج شود ده نفر با او بودند و وقتی از در مسجد خارج شد تک و تنها بود. (101) ...
برخیزید بیرق ها که محرمی دگر آمده/سفیر حسین(ع) تنها میان نامردان!
این نامه ها به دست حضرت رسید. 4 روز بعد امام حسین(ع) هنگامی که نامه ها را خواند و احوال اهالی کوفه را از فرستادگان جویا شد. نامه ای به اهالی کوفه نوشت و به همراه هانی و سعید بن عبدالله که آخرین فرستادگان اهالی کوفه بودند، فرستاد. حضرت نوشته بود: شما گفتید امامی نداریم، به سوی ما بیا تا شاید خداوند به وسیله تو ما را بر حق و هدایت گرد آورد. بنابراین من برادرم و پسر عمویم و فرد ...
من به مهمانی جنجالی پرسپولیسی ها نرفتم
مطرح کرد. او در این گفت وگو درباره دوران حضور در پرسپولیس و دلایل جدایی اش از این تیم توضیحاتی ارائه کرده است. شما یک بازی در ترکیب پرسپولیس مقابل آدونیس مشهد به میدان رفته اید و مدتی در این تیم حضور داشتید. در مورد دوران حضور در پرسپولیس صحبت می کنید؟ من در تیم مقاومت و راه آهن بودم و مربی ما از راه آهن به پرسپولیس رفت و ماهم رفتیم در امیدهای پرسپولیس. قرار بود با بزرگسالان ...
نامگذاری شب های دهه اول محرم
خیمه امام گام نهاد، هراسش به عشقی جاودانه بدل شد. بارقه نگاه حسین(ع) چنان در جانش اثر کرده بود که از همه هستی خود گذشت و از دنیا و خانمان گسست. او در این راه چنان پیش رفت که به یکی از فرماندهان سپاه آن حضرت تبدیل شد. شب ششم: حضرت قاسم(ع) شب نوجوانان عاشورایی، شب روضه قاسم بن الحسن(ع). وقتی امام حسین(ع) سخن از شهادت یارانش به میان آورد، نوجوان سیزده ساله کربلا از عمو پرسید: عموجان آیا من ...
قدم قدم تا گودال قتلگاه/ سرزمینی که هفت نام داشت اما همان کرب و بلا بود/ خریداری کل کربلا با یک شرط ...
پس از توقفی کوتاه در منزلگاه البِیضة ،امام(ع) و همراهانش سوار بر مرکب شدند و با شتاب حرکت کردند تا اینکه نزدیک ظهر به سرزمین نینوا رسیدند، در این زمان سواری مسلح از دور پدیدار شد که کمانی بر شانه داشت و از کوفه می آمد؛ همه آمدن آن مرد را به نظاره نشستند تا اینکه نزدیک شد. سوار بی آنکه به امام حسین(ع) و اصحابش سلام کند، به حر و همراهانش سلام کرد و بعد نامه ای را به دست حر داد. در این نامه ابن زیاد ...
حجت الاسلام هادی قابل: معاویه و سپاهیانش با دین به جنگ دین آمده بودند/ محرم تنها برای کوفتن بر سر و سینه ...
.... علی بن ابی طالب (ع) اشک می ریخت و این ها می کشت. چرا؟ چون عبادت و دعا و نیایش ظاهری خدا و قرآن مشکلی را حل نمی کند. آنها راه را گم کرده بودند. وی گفت: بعضی از کسانی که به جنگ اباعبدالله الحسین(ع) آمدند غسل کرده بودند و یا وضو داشتند. با نام خدا به سمت حسین بن علی(ع) تیر می انداختند. این موضوع بسیار مهم است تا بتوانیم جبهه حق از باطل و نور از ظلمت را تشخیص دهیم. حجت ...