سایر منابع:
سایر خبرها
رودریگو توزی: جو بازی های استقلال و تراکتور را فراموش نکرده ام/ خبر درگذشت ساموئل قلبم را به درد آورد
رودریگو توزی در گفت وگو با خبرنگار گروه ورزشی خبرگزاری برنا در خصوص شرایط خود اظهار داشت: پس از آن که استقلال را در سال 2012 ترک کردم به کشور برونئی رفتم که کشوری کوچک و مسلمان در نزدیکی مالزی رفتم و آن جا به فوتبال ادامه دادم. در همان باشگاهی که در جوانی در آن بازی کرده بودم. سپس به برزیل برگشتم و در لیگ اندونزی هم بازی کردم. وی در ادامه افزود: فوتبال را 2 سال پیش کنار گذاشتم. پیش از ...
ماجرای کدورت بین ابتهاج و شهریار چه بود؟
) ساعت تازه پنج بعدازظهره، حالا من دیگه کجا برم، من تا نصفه شب خونه شهریار بودم و بعد می رفتم خونه و می خوابیدم. حس می کردم که دیگه شهر خالیه، هیچ چیزی نیست، نه مکانی، نه زمانی و نه موجودی. رفتم مثل دیوانه ها چند ساعت تو خیابان ها راه رفتم. خودمو آروم کنم نشد. در حالی که من در هر حالتی زود می تونم به خودم مسلط بشوم. رفتم خونه و خیلی هم دیر خوابم برد و صبح هم از خونه زدم بیرون. قصد داشتم ...
شوهرم بعد از 13 سال زندگی مشترک خیانت کرد
. یک روز که سوار ماشین شدم یک روژ لب زنانه پیدا کردم و از آنجا شک کردم. *به همسرت گفتی روژ لب پیدا کردی؟ بله گفتم. بهانه آورد گفت حتماً مال مسافر است؛ اما من نمی دانم چرا تقریباً مطمئن بودم که به مسافر ربطی ندارد. *در پرونده نوشته ای همسرت را با یک زن در خانه دیدی. همسرم مدام سرش در گوشی بود. من به این رفتارهایش شک داشتم چند بار سمت گوشی اش رفتم با ...
خاطرات و مخاطرات قاب های ماندگار
در جبهه انگار ما هم جزیی از رزمندگان بودیم و خیلی احساس راحتی و صمیمیت با نیرو ها داشتیم. طوری نبود که ما را به شکل یک غریبه ببینند. دیگر به حضور ما عادت کرده بودند، البته این را هم بگویم که عکاسان در لحظه از هر چه که بود، عکاسی می کردند و اصلاً اینطوری نبود که کسی بخواهد صحنه سازی کند. تمام روایات، واقعی بود و شما فقط با یک دکمه ثبتش می کردید. رزمندگان در جبهه در حال خودشان بودند و آنقدر نیت شان خدایی و خالص بود که با همه ارتباط خوب برقرار می کردند. ...
حجاب متفاوت و نصف و نیمه “فلور نظری”/ عکس
بسیاری به آن داشتم. این بازیگر تصریح کرد: اینکه بچه ها محور داستان بودند، از دیگر جذابیت های سریال علمدار به شمار می رود چون با وجود اینکه من کار برای کودک زیاد انجام داده ام اما زمان زیادی بود که با بچه ها فعالیتی نکرده بودم. نظری همچنین توضیح داد: بچه های حاضر در سریال تلویزیونی علمدار سرشار از انگیزه، امید، هدف و آرزو بودند و تمامی احساس خوبشان را به من انتقال می دادند. ...
سرقت های سریالی “محکوم حبس ابدی” پس از نوشتن توبه نامه
آنجا جاسازی کرده است، بعد از رفتن او به آنجا رفتم. از طلا و عتیقه خبری نبود و به جایش یک بسته هروئین پیدا کردم. با دیدن آنها با خودم گفتم هم می توانم هروئین ها را مصرف کنم و هم بفروشم، آنها را برداشتم و هنوز از خرابه بیرون نیامده بودم که دستگیر شدم. چه شد که به فکر سرقت افتادی؟ وقتی به حبس ابد محکوم شدم، تا مدت ها افسردگی داشتم اما کم کم در همان زندان با سارقانی آشنا شدم که هر کدام شان یک ...
از قالی بافی در یک کارگاه قرضی تا صادرات فرش به اروپا/ منتظر کار دواتی نماندم
، بافت فرش سراسر عشق بود و زندگی، اینکه خالق محصولی بودی که مرگ ندارد حس شیرینی است. در این مسیر خیلی اذیت شدم و ناهمواری های زیادی دیدم اما کوتاه نیامدم چون باور داشتم که خالق کرکیت من بودم. وقتی چیزی را تولید می کنی مانند فرزندت دوستش داری. چطور شد به فکر تحصیل در دانشگاه جامع علمی کاربردی افتادید؟ بعد از چند سال از فعالیتم در حوزه فرش سال 95 یا 96 بود که ...
سرقت های سریالی هنگام مرخصی از زندان
...، آن ها را برداشتم و هنوز از خرابه بیرون نیامده بودم که دستگیر شدم. چه شد که به فکر سرقت افتادی؟ وقتی به حبس ابد محکوم شدم، تا مدت ها افسردگی داشتم، اما کم کم در همان زندان با سارقانی آشنا شدم که هر کدام شان یک روش خاصی برای سرقت داشتند، آموزش های سرقت را از آن ها یاد گرفتم. به من گفتند که بعد از آزادی به پول نیاز داری. شگرد سرقت از خانه را نیز هم سلولی هایم به ...
تیپ و استایل چادری خواهر بهرام رادان | عکس محجبه و چادری ازخواهر بهرام رادان همه را شکه کرد
را از همان کودکی به شهرت رساند تا جایی که بعد از گذشته سال ها همچنان وی را با نام گلنار می شناسند..آقای پرتوی سر یکی دو پروژه با خانم طائرپور ، مادرم همکاری داشت.در یک بخش از فیلم ماهی هم من برای آقای پرتوی بازی کردم. از همان ابتدا که ایشان فیلم نامه گلنار را می نوشت در کنارش بودم و بعد از آن متوجه شدم من را برای نقش گلنار انتخاب کرده است. در ابتدا خانواده ام چندان موافق نبودند ، اما به هر حال ...
قتل عجیب در خیابان مشهد ؛ زنم بود دوستش داشتم کشتمش!
خراسان شمالی به دنیا آمدم و تا شش سالگی در آن جا بودم اما بعد از آن یکی از دوستان پدرم که قمارباز بود همه اموالش را در قمار باخت و چون پدرم ضامن بانکی او بود برای پرداخت بدهی های دوستش دچار ورشکستگی مالی شد که به همین دلیل منزل مسکونی خودمان را فروختیم و به تیتکانلو رفتیم که بعد از یک سال در آن جا برادرم به دنیا آمد و با وامی که مادرم گرفته بود، خانه ای ساختیم و همان جا ساکن شدیم. یعنی تا ...
بعثی ها و ماهی های گوشتخوار با هم به ما حمله می کردند!
، والفجر 8، کربلای یک، کربلای 4، مرحله اول و سوم کربلای 5، والفجر 10 و بیت المقدس 10 حضور داشتم. تا هفت ماه بعد از جنگ در جبهه بودم و حدود شش سال سابقه جبهه دارم. پیش آمده بود که همراه برادر شهیدتان علی هر دو با هم در جبهه باشید؟ بله، اتفاقاً در عملیات والفجر 10 که علی شهید شد ما با هم در جبهه بودیم. علی هنگام شهادتش فقط 17 سال داشت. دیرتر از من به جبهه آمد و زودتر برات شهادت را گرفت ...
تبریک حسینی بای به دانش آموز خبرنگاران پانا
نرسیده بودم با مخالفت والدین به جنگ رفتم و در منطقه فاو بدلیل ترکش به پا جانباز شدم و در سال 1370 وقتی 19 ساله بودم وارد دانشگاه تهران شدم. یک سال بعد از طریق یکی از دوستانم بنام علیرضا محبوب به عنوان خبرنگار به روزنامه کار و کارگر معرفی شدم. او ادامه داد: به افرادی که می خواهند وارد این عرصه شوند توصیه دارم که حتما علاقه مند به این رشته باشند. زیرا در خبرنگاری تا پای عشق نباشد کاری نمی ...
حافظ و عاشورا
.... بلند شدم، دستم را گرفت. می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ادب بوسیدم. گفت معتقد شدم استاد. معتقد بودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد. گریه امانش نمی داد. آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند. پیشنهاد می کنم هر وقت حال خوشی داشتید، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد، این غزل را بخوانید. ...
بازیگر رستاخیز: برخورد سلیقه ای باعث کم شدن تولید آثار مذهبی شده است
حضور در این کلاس ها مدتی به هند رفتم و همواره از اعماق ذهنم این فکر را داشتم که در یک کار تاریخی و یا مذهبی به هر شکلی که باشد ایفای نقش کنم. در آن موقع حتی برای بازی در دوران زندگی کار بهرام عظیم پور هم دعوت شدم اما به دلیل این که قصد رفتن به هند را داشتم سر این کار نرفتم. آصفی افزود: از آنجایی که پیشتر با مرحوم منوچهر عسگری نسب در سریال ایستگاه کار کرده بودم در کنار دیگر کاندیداها برای ...
شکست رنک یک جهان پل کسب نخستین طلا بود
ناهید کیانی تکواندوکار وزن منهای 53 کیلوگرم که نخستین مدال طلای ایران را در قونیه به دست آورد گفت: مسابقات سطح بالایی داشت و چهار تکواندوکار از بهترین های وزن من در رقابت شرکت کرده بودند، با این وجود موفق به شکست آن ها شدم و طلا را کسب کردم. کیانی گفت: حریف مراکشی حریف نامداری بود حریف ترک هم که در بازی قبل به مراکش باخت قهرمان جهان بود .حریف ازبک را هم که شکست دادم دارنده طلای آسیا و ...
آرزویم این است که با رهبر عزیزم مصاحبه کنم
17 مرداد سالروز جاودانگی خادم علم و فرهنگ میهن اسلامی شهید صارمی است و به مناسبت روز خبرنگار تصمیم گرفتم دلنوشته ای در این خصوص بنویسم. 8 ساله بودم که از طرف مدیر دبستان به خبرگزاری پانا معرفی شدم، با بررسی کارهای خبرنگارهای پانا در اینترنت با توجه به سن کمی که داشتم باور نداشتم که بتوانم قدمی در راه اهداف پانا بردارم . اما با تلاش که در عرصه خبرنگاری و تجربه هایی که کسب کردم، خلاف این ...
تلخ و شیرینی های روزگار خبرنگاری/ روایتی جذاب از خاطرات خبرنگاران استان قزوین
دوران کودکی به حوزه خبر می گوید و اظهار می کند: از سال 72 در نشریات محلی گاهی مطلبی می نوشتم اما در سال 78 بنا به ضرورت ایجاد شده پس از روی کار آمدن اصلاح طلبان دعوت به همکاری شدم. وی اضافه می کند: از سال 81 به عنوان عضو شورای سردبیری در هفته نامه طلوع و از سال 83 تا سال 86 به عنوان سردبیر در این هفته نامه فعالیت داشتم که با شکایت باندهای قدرت طلب استان این هفته نامه متوقف شد. ...
از ماجرای تعزیه خوانی احمد شاه تا کشتن شمرخوان به ضربه گلوله
سعد را می خواند: چند سال پیش در خوانسار، تعزیه بازار شام داشتیم. آن زمان شمر می خواندم. وقتی یزید گفت سر امام را بیاور، من با حالتی سر امام را آوردم و ناگهان یکی از تماشاگران با چوبدستی به ما حمله کرد ولی تماشاگران دیگر او را نشاندند. او نشست و به گریه افتاد و بعد از اجرا به من گفت تو با چنان حالتی سر امام را آوردی که باورم شد تو واقعا شمر هستی! این تجربه فقط به یکی دو شمرخوان محدود ...
داستان نافع بن هلال به سر رسید + فیلم
دست دیگر می جنگید ولی آن یکی دستش را هم شکستند و دستگیرش کردند و نزد عمر سعد بردند که عمر سعد به وی می گوید نافع با خودت چه کردی؟ نافع جواب داد که اگر دست هایم شکسته نبود هنوز به رزم خودم ادامه می دادم. من دوازده نفر از سپاه تو را از پای درآوردم، لذا عمر سعد به شمر فرمان داد که او را به قتل برساند. شمر سر نافع بن هلال را از تن جدا کرد و وی یکی از کسانی است که در روز عاشورا سر از تنش جدا شد چون سر بقیه شهدا را روز یازدهم از تنشان جدا کردند. انتهای پیام ...
نهم محرم؛ روز یقین و وفاداری
ما سلام برسان و بگو ما را به امان شما نیاز نیست؛ امان خدا از امان پسر سمیه بهتر است. آمدن شمر به کربلا شمر بن ذی الجوشن عصر پنجشنبه نهم محرم، با فرمان جدید عبیدالله به کربلا رسید و نزد عمر بن سعد رفت و نامهٔ ابن زیاد را تسلیم او کرد. وقتی ابن سعد نامهٔ ابن زیاد را خواند، به شمر گفت وای برتو، خدا آواره ات کند و زشت باد فرمانی که برای من آوردی، به خدا قسم، گمانم این است که تو ...
غم عاشورا تا روز محشر بر دل جهانیان خواهد ماند
به گزارش خبرگزاری رضوی ، از حضرت زینب(س) نقل شده است که فرمودند: در شب عاشورا، نصف شب به خیمه برادرم حضرت عباس(ع) رفتم و دیدم جوانان بنی هاشم به دور ایشان حلقه زده بودم و ایشان مانند شیر ضرغام با آن ها سخن می گفتند و به آن ها می فرمودند: ای برادرانم و ای پسر عموهایم! فردا هنگامی که جنگ شروع شد، نخستین کسانی که به میدان رزم می شتابند، شما باشید تا مردم نگویند: بنی هاشم جمعی را برای یاری خواستند ...
دمی با او
17 ماه محرم در سوریه شهید شد و پنج سال بعد پیکرش را با تشخیص دی ان ای پیدا کردند. نمی دانم چه چله ای گرفته بود؛ اما دوستانش می گفتند این آخر کاری ها خیلی زیارت عاشورا می خواند. بااینکه کربلا نرفته بود، نام جهادی اش را گذاشته بود کربلا ؛ همه او را به این نام می شناختند. با همان بغضی که توی گلو داشتم با تصویرش حرف زدم: یادش بخیر 6 خرداد 1375 وقتی دنیا اومدی؛ بااینکه 8 محرم بود؛ ولی خونه رنگ دیگه ای ...
چه داستانی پشت این عکس نهفته است؟
پرچم می زدند. وقتی از آن ها سوال کردم پس کسی نیست کمکتان کند؟ جواب داد همه صحرا در حال برداشت گندم هستند. عکس را که ثبت کردم، به کمک آن ها رفتم تا پرچم را نصب کنند. این هنرمند عکاس اضافه می کند: حس و حال آن لحظه این بود که دقیقا یاد کودکی خودم افتادم که در دهه محرم چقدر ذوق داشتم و به هر طریقی کمک بزرگ ترها می کردم. انتهای پیام ...
ببینید| خلبان شهید ایرانی که در اتاق ژنرال آمریکایی نماز خواند که بود؟
انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه می دهم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. کد ویدیو دانلود فیلم اصلی تماشاخانه ببینید| باورتان نمی شود که چمن مصنوعی با خاک چه کار می کند ببینید| وقتی میمون ها مثل گانگسترها دزدی می کنند/ هماهنگ و برنامه ریزی شده فیلم های دیگر کانال عصر ایران در تلگرام عضویت در اینستاگرام عصر ایران نظرات کار ...
گفت و گوی بی تعارف با مردانی از جنس عباس / با بال شکسته پرکشیدن هنر است+ عکس
...> حرف هایش را این چنین شروع می کند: من از روی عشق و علاقه وارد کار نظامی شدم و خوشحالم که کارم، پله ای شد تا به جبهه بروم. از او می پرسم، اصلا بعد از جانبازی پشیمان شده اید که در پاسخ می گوید: پشیمان؟ چرا باید پشیمان شوم؟ مگر شما وقتی یک وظیفه محوله را انجام می دهید، بعداً پشیمان هم می شوید؟ آقای سلیمی نیا حال و هوای محرم در دفاع مقدس را این گونه توصیف می کند: روزی که من عازم ...
فَاستَقِم کَما اُمِرت؛ ای روان سوی حسین
خودم گفتم عجب شعری من آن روز خواندم. این شعر که به جای تقویت روحیه، ضعف روحیه رزمندگان را به دنبال داشته است. کدام نوحه تان در جبهه گرفت؟ فَاستَقِم کَما اُمِرت؛ ای روان سوی حسین نخستین نوحه حماسی و پرطرفداری بود که در سال 1361 در جبهه خواندم، چند هزار نفر پای آن سینه زدند. نوحه ای بود که هم حماسی بود، هم سوز خاصی داشت. نوار کاستش هم همه جا پخش شد و از این به بعد هر جا می رفتم ...
رضا امیرخانی: تنوع عجیبی در میان یاران امام حسین (ع) بود؛ برعکس، کسانی که در برابر حضرت قرار داشتند ...
هایمان عین هم باشد. این در حالیست که اشکالی که اباعبدالله انتخاب می کردند، خیلی با آنچه ما می فهمیم متفاوت است. برای همین است که هر سال که می گذرد من فکر می کنم که از اباعبدالله(ع) دورم، نمی گویم دورتر شده ام ولی احساس دوری می کنم. اگر من بودم آیا سراغ زهیر بن قین که به واسطه او پدرم را از دست داده بودم، می رفتم؟ وی گفت: آنچه ما از شب عاشورا می فهمیم این است که تنوع و رنگارنگی عجیبی در میان ...
پرده دهم/ روز واقعه: سوید بن عمرو خثعمی؛ من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می رود
، روی زمین افتادم. راوی: سوید که از شدت زخم ها از هوش رفته بود چونان مردگان در میان کشتگان، به صورت روی زمین افتاد و سپاهیان عمر بن سعد که او را مُرده انگاشتند به سوی مردان بنی هاشم که به میدان می تاختند یورش آوردند و پس از ساعت ها جنگ تن به تن، در حالی که در آن صحرای مخوف کسی جز آن ها و امام حسین (ع) باقی نمانده بود لختی درنگ کردند؛ چشمان سوید آرام، باز و بسته می شد. فرزند شیر ...
تنیدن تار و پود عشق در حرم اهل بیت (ع)
و قند و شکلات تولید می کردند، مدتی آنجا کار کردم و کمی بعد از آنجا بیرون آمدم. چند سالی در مغازه یکی از دوستان و عموی دیگرم به کار مشغول شدم. تا اینکه زمان خدمت سربازی ام رسید. به خدمت سربازی رفتم. شش ماه بعد از ورودم به قسمت مخابرات پادگان منتقل شدم و بعد دوره مورس، سیم کشی و... را گذراندم. بعد از اتمام دوران سربازی برای خودم مغازه الکتریکی راه اندازی و شروع به سیم کشی ساختمان و... کردم. سه سالی ...
شگرد های یک مدافع حرم برای فرار از خانه! + عکس
.... خیلی اذیت می شدم. **: از بیمارستان چطوری برمی گشتید؟ همسر شهید: برای برگشت، ساعت 12 شب که می شد، عزا می گرفتم چطور به خانه برگردم! آنقدر التماس می کردم تا یک ماشین راضی بشود به رفتن. هیچ راننده ای سمت ورامین و پیشوا نمی رفت. همه می گفتند خطرناک است. ساعت سه و چهار بعد از ظهر به برادرم زنگ می زدم و می گفتم که من ساعت 12 شب کارم تمام می شود. شما بیا شهرری دنبالم. آن بنده ...