سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی از همراهی با مرکز اورژانس اجتماعی در ماموریت خودکشی ناموفق و کودک آزاری
. حکم قاضی برای پرونده و ورود به منزل هم صادر شده است. نتیجه تمام برگه های پرونده یک حکم قطعی دادگاه این است: به دلیل خودکشی ناموفق پدر مقابل چشمان دو کودک و به دلیل کودک آزاری حکم ورود به خانه و جداسازی دو پسربچه سه و هفت ساله از پدر صادر شد. همهمه هماهنگی ها تمام چهار دیوار اتاق را پر کرده است. گوشه ای از اتاق خانمی پرونده را روی میز گذاشته و همان طور که صحبت مددکاری که کنارش ...
آیا در خانه هوشنگ مرادی کرمانی به روی مردم گشوده می شود؟
. زنگ همسایه دیوار به دیوارشان را به صدا در می آورم. کودکی در را باز می کند و پشت سرش مادر خانه می آید، از ظاهر و نحو حرف زدنشان مشخص است زمان زیادی نیست که به ایران آمده اند. از او درباره خانه می پرسم. با اشاره به اینکه حدود 10 ماه است که در مجاورت این خانه زندگی می کنند و از پیشینه خانه شناختی ندارند، میگوید: دو هفته ای می شود که معتادها را از اینجا بیرون کرده اند و قفل تازه ای ...
تنها شهید اسکله الامیه!
را در داخل آب کنترل می کردم. وقتی دیدم یکی از بچه ها سرش را بدون حرکت داخل آب قرار داده، بیشتر نگران شدم. شانه اش را گرفتم و تکان دادم. سرش را بلند کرد. با نگرانی و تعجب پرسیدم: چی شده؟ چرا تکان نمی خوری؟ خیلی خونسرد و بدون نگرانی گفت: مشغول نماز شب بودم و ضمنا با طناب متصل به ستون، بقیه را همراهی می کردم. اطمینان و آرامش این نوجوان بسیجی زبانم را بند آورده بود. گفتم: اشکالی نداره! ادامه بده ...
پای درد دل های مادر و برادر شهید حمید صفاری
...، چند روز قبل تر یک سبزی فروش را ترور کرده بودند. مادر شهید ادامه داد: پسر دیگرم که رفت جبهه کوله پشتی اش را پر از کتاب کرد و گفت مگر ما شب و روز می جنگیم، وقت های دیگر کتاب می خوانم. دیپلم که گرفت، همان سال هم دانشگاه قبول شد؛ دانشگاه علوم پزشکی ایران. وقتی خاله هایش به او دکتر می گفتند به من می گفت تو را به خدا به اینها بگو به من دکتر نگویند، من سرباز امام زمانم اگر امام زمان مرا ...
با خیال راحت نقاشی های فرزندتان را دور بیندازید
از شیرین ترین تجربه های پدر و مادر، لحظه ای است که بچه شان دوان دوان از اتاقش بیرون می آید و در حالی که چشمانش برق می زند نقاشی اش را نشان می دهد. بچه ها یک ریز در حال تولید آثار هنری اند. از وقتی خیلی کوچک اند، بزرگ تر ها مداد شمعی دستشان می دهند. هنر بچه ها را مشغول می کند و باور عموم بر این است که کار مفیدی هم به شمار می رود. اما فعالیت هنری که تمام می شود، نقاشی ها این طرف و آن طرف ...
از محله لیان شامپوی یاغی چه خبر؟
بزرگتر ها به خانه می رفتیم. راحیل امروزی لباس می پوشد، اما برای دور هم نشینی فامیلی شب های چله، برای خودش لباس محلی می دوزد. لباسی شاد و رنگارنگ که از کوینگ (پیراهن)، تومان (دامن شلیته ای) و یایلیق (روسری) تشکیل می شود و زنان طایفه آن ها که هنوز در دشت مغان زندگی می کنند آن را به تن می کنند. راحیل می گوید: دوستانم لباس های محلی را دوست ندارند و به من ایراد می گیرند که این لباس را در مناسبت ها می ...
ممنوع کار نیستم در سریال آکتور بازی می کنم
سخت نگه داشتم، چون فیزیکی که در ذهن وحید (جلیلوند) بود بسیار اهمیت داشت. تمرینات ندیدنِ زیادی در پیش تولید داشتم و با شروع فیلمبرداری من تنها یک بار لوکیشن فیلمبرداری را دیدم و بعد از آن دو ماه در خانه با وضعیت شخصیت علی، لوکیشن را مثل خانه خودم می دانستم. بازیگر متری شش و نیم ادامه داد: تجربه (شب، داخلی، دیوار) بی نظیر بود و فکر می کنم بعد از این فیلم؛ خانواده، دوستان و کسی که دوست داشتم را ...
طبیب مسیر روایتگر پزشکان سفیدپوش در مسیر پیاده روی اربعین
...> در بخشی از کتاب حاضر می خوانیم: خانه ای که در کربلا مهمانش بودیم، پر از زائرانی از همه ی شهر های ایران و عراق بود. اصفهانی، یزدی، ترکمن عراقی.... بین همه ی آن ها، اما فاطمه و مادرش از همان ابتدا، بیشتر از همه به دل من نشسته بودند. خانوادگی برای زیارت آمده بودند. همراه برادر شش ساله اش حسن و یک بلبل خرما در قفس که همه ی راه همراه شان آمده بود! فاطمه سه ساله بود. چندباری آمد و روی ...
7 سال قبل در بین الحرمین به دنیا آمدم
زندگی اش و می گوید: آن شب که گفتم مادرم مرا نفرین کرد، یادتان هست که گفتم یک پرچم دستش بود که رویش یا علی اکبر (ع) نوشته شده بود؟ این پرچم حکایت ها داشت. 12 ساله بودم. محرم بود و اهالی محل مشغول سیاه بندان کوچه ها و من هم سرگرم بازی. در سیاه بندان سهیم شدم و دستمزد مشارکت من پرچم یا حضرت علی اکبر (ع) شد. پرچم را به خانه آوردم و به برادرها گفتم بیایند جلوی خانه مان تکیه حضرت علی اکبر (ع) علم کنیم؟ با ...
لزوم نظارت بر فعالیت و پوشش شاخ های اینستاگرام
...، به جهنم رفتم و برگشتم... به همین دلیل از وقتی که از خدا طلب هدایت کردم و توفیق توبه نصیبم شد و با عنایت حضرت مهدی(عج) هدایت شدم، دلم می خواهد از هیچ کاری برای آشتی دادن امثال خودم با خدا دریغ نکنم چون دوست ندارم هیچ کس مثل خودم آنطور بسوزد و رنج بکشد... *پس از همان اول برایمان بگویید. مگر شما چه سبک زندگی داشتید که کارتان به توبه کشید؟ - تا 10 سال قبل، در خانه ماهواره ...
سوگ کودکان را چطور آسان کنیم؟
کودک شش هفت ساله است، اما بعد ها پرسش های بیشتری از مرگ مادرش خواهد داشت. حال پس از این چطور می خواهند او را با این واقعیت روبه رو کنند. این پرسش ها و پرسش های دیگر در ذهنم نقش می بندد، در حالیکه اشک می ریزم و برای همکارم اشک می ریزم. اما حالا سوال این است که چطور می توان یک کودک را با سوگ پدر یا مادرش آشنا کرد؟ آیا بچه ها این واقعیت را می توانند بپذیرند یا خیر و بهترین راه برای آرام کردن کودکان ...
بخاطر گوشی با مادرم درگیر شدم
ارزش طوری عصبانی شد که به سمت من حمله کرد و با جیغ و فریادهایش همه همسایگان و اهالی محل را به خانه ما کشاند به گونه ای که از شدت شرم با پلیس 110 تماس گرفتم. وقتی نیروهای انتظامی به محل آمدند مرا راهنمایی کردند تا به دایره مشاوره کلانتری بیایم. بنابراین گزارش در حالی که دختر 15 ساله رنگ به چهره نداشت و به شدت ترسیده بود، مشاور کلانتری از مادر وی خواست چند دقیقه ای او را با سمیرا تنها ...
الفبای عجیب
گریه آسمون رو شنیدم اما کسی صدای بغض های من رو نشنید و من تو هق هق نیمه شبم به دست خاموشی سپرده شدم. دختر با خود حرف می زند، حرف می زند و گریه می کند و به آن روز بر می گردد. در را باز می کند. با کوله پشتی اش وارد خانه می شود. از همان جلوی در، مقنعه ی مدرسه را از سرش بر می ...
در عمرم نقش خبرنگار را بازی نکرده بودم!
سعیده مرادی پرویز فلاحی پور چند دهه است که با فیلم ها و سریال های مختلف ازجمله شب دهم و مرد هزار چهره و دلنوازان مهمان خانه ایرانی ها بوده است؛ بازیگری که با حضور در هر 3فصل شهرزاد، به چهره ای ماندگارتر و خاص تر در حافظه سینمایی مردم ما هم تبدیل شد. سریال بی نشان تازه ترین کار این بازیگر با تجربه به حساب می آید که این روزها از تلویزیون درحال پخش است. به همین بهانه سراغ یاور سریال ...
به روضه ی اباعبدالله خوش اومدی عزیزم، من کی باشم که بخوام اجازه بدم یا ندم؟
عمومی _چی شد که روضه تونو عمومی کردین؟ _اوایل استرس داشتیم نتونیم از پسش بربیایم اما وقتی دیدیم می تونیم، روضه رو عمومی کردیم و برنامه اینطور شد که مثلا دو شب هدیه فرهنگی میدادم سه شب هدیه سرگرم کننده؛ یه بالشتک هایی خودمون دوخته بودیم به شکل قلب و با پشم شیشه پرشون کردیم بعد روشون آیه ی الا بذکر الله تطمئن القلوب رو دوختیم، خیلی برای بچه ها جالب و سوال برانگیز بود، مدام می ...
شهید مدافع حرمی که رجزخوانی را در سوریه باب کرد
: درست شده دیگه مادر من. من دارم می رم. خیلی دوست داشت ساکش را من ببندم. من هم طبق سنت ها آب و آینه و قرآن را آماده کردم و چمدانش را وسط گذاشتم. همیشه با توجه به مدت سفر یک ساک کوچک یا بزرگ یا چمدان آماده می کردم. شروع کردم به آماده کردن وسایلش که گفت: نه مامان نیازی به چمدون نیست، همون کوله کوچیکم رو آماده کن. همیشه می گفت اگر قرار به رفتن باشد، سه ماهه می روم. گفتم: کوله برای 3 ماه کوچیکه. گفت ...
شهادت بچه ها را مدیون جلسات مرحوم کافی می دانم
.... در خواب دیدم که امام زمان (عج) آمدند و دستی روی چشمانم کشیدند و گفتند: بلند شو چشمانت که مشکلی ندارند. وقتی از خواب بیدار شدم دیدم که چشم هایم می بینند. بلند شدم و با همان لباس های خاکی جبهه که تنم بود راهی خانه شدم. تا خودم خبر شهادت برادرم حمید را به شما بدهم . مادر در تعریف روایت داود مکثی می کند و می گوید: دیدن داود با لباس خاکی جبهه بی تابم کرد. همین که چشمم به او افتاد سراغ حمید ...
اصلی ترین ملزومات سفر اربعین حسینی با کودک
به نقل از مهر؛ به نظر شما سفر اربعین را با کودک می شود رفت؟ این روزها که نوای سفر اربعین در گوش همه صدا می کند، در بین خانواده ها این سوال دائم تکرار می شود. اما پاسخ ها متفاوت است.در اینجا با جمع آوری مطالبی که از 14 مادر دریافت کرده است به گزارش و توصیه های زیر دست یافته است. سخت نگیرید! در این سفر سعی کنید خیلی خونسرد باشید. هم مادر و هم پدر کودک. این کار را ...
ماه مهر برای کودکان مهاجر بوی مدرسه می دهد؟
هم باشند. بیشتر خانه فریده می ماندند که صاحبخانه گرمی داشت و حواسش به سروصداهای خانه ها بود. تو معصومه ای یا فریده؟ چند وقت که گذشت دیگر مگر می شد معصومه و فریده را جدا کرد. مادر معصومه می گفت این ها یک شیر خورده اند و سرنوشت شان بهم گره خورده است. مادر فریده چیزی نمی گفت اما ذوق می کرد وقتی دست درگردن هم لی لی بازی می کردند و او از پنجره نگاه می کرد. بچه های محل ...
فُکی که مرد سرگردان در وسط اقیانوس را نجات داد!
بدنش را سرد کرده است. اسکات با خودش گفت باید به شناکردن ادامه دهد و در آن لحظات به خانواده اش فکر می کرد. او گفت: به خودم گفتم به شنا کردن ادامه بده به خانه و پیش خانواده ات بازخواهی گشت. در آن لحظات پسر و دخترم به ذهنم می آمدند. فکر می کردم آن ها باید بدون من بزرگ شوند و همسرم دیگر کسی را ندارد که از او و بچه هایش حمایت کند. من به کوسه ها یا جانور دیگری فکر نمی کردم تا اینکه ناگهان ...
درباره هوشنگ مرادی کرمانی به بهانه زادروز او | مرد سمجی از سیرچ
هم بازی هم نداشتم. با پدربزرگ و مادربزرگم زندگی می کردم. پدربزرگم کدخدا بود و دعوا های روستا توی خانه ما جریان داشت و مادربزرگم دوا و درمان سنتی می کرد. همیشه توی خانه ما پر از مریض بود. من بچه های زیادی را دیدم که جلوی چشمم مردند. در خانه و محیطی بزرگ شدم که در روی زمین چیز دلخوش کُنکی نداشتم و نمی دیدم. این بود که بیشتر در آسمان سیر می کردم. در حقیقت ذهنم می توانست به جا هایی ببردم که دلم می ...
نُت های عاشقی| خرده استخوان هایم را جدا می کردم و بر زمین می انداختم/ روزی سه بار سهمیه کتک داشتیم
بودکه هر وقت سرم را از تنم بالاتر می آوردم از هوش می رفتم؛ به بیمارستان زبیر بصره رسیدیم که ما را توی یک سالن بردند، مرا روی یک تخت خواباندند، نیمه های شب وقتی خواب بودم متوجه شدم یک عراقی مرا تکان می دهد. بچه ها در اوایل ورودشان به اردوگاه تکریت روزی سه بار سهمیه کتک داشتند، عراقی ها بی دلیل یا با دلایل واهی به جان بچه های مردم می افتادند. گاهگاهی روزنامه به اردوگاه می آوردند ...
سهم اسماعیل؛ قطعه ای از بهشتِ صحن آزادی
نمازگزاران در سنگر به شهادت رسیده. انگار بین زمین و آسمان معلق مانده بودم. نفسم به سختی بالا می آمد. نمی دانستم چطور بقیه را باخبر کنم که هر دو برادرم برای همیشه رفته اند. نمی دانستم به آقاجان چه باید می گفتم یا چطور این خبر را به مادر می رساندم. آیا مادر با شنیدن این خبر یارای ایستادن داشت ؟ از همه مهم تر، به دختری که اسماعیل تازه عقد کرده بود و می خواست ببرد خانه بخت، چه می گفتم ؟ دراین بین خودم را ...
ماجرای رفتن عروس بی شرم به خانه صاحبکارش
ماموران گفت: به دلیل شرایط مالی ام به دنبال کار بودم تا این که در یک سایت اینترنتی با آگهی درخواست پرستار و نظافتچی مواجه شدم با شماره تلفنی که در این آگهی درج شده بود تماس گرفتم و مرد تنها وقتی از مشکلات زندگی ام مطلع شد و فهمید به دنبال کار هستم پذیرفت تا به عنوان نظافتچی و پرستار در خانه اش شروع به کار کنم. او افزود: همه چیز خوب پیش می رفت تا این که مطلع شدم مرد عتیقه فروش قصد سفر ...
رمز موفقیت داستان های تاریخی
، بیانگر آن است که ادبیات عاشورایی با چند گام جلوتر از دیگر گونه های ادبیات آیینی، در حال حرکت است. کتاب بچه های فرات از جمله این آثار است که به تازگی توسط انتشارات جمکران روانه بازار نشر شده است. لیلا قربانی، نویسنده جوان این اثر، داستان زندگی سه دوست با نام های سعد، علی و مالک را روایت می کند که در سال 61 هجری در کوفه زندگی می کنند و حالا با شنیدن حرکت امام حسین (ع) به سمت کوفه، در یک ...
عواقب محبت نکردن به فرزند
فرازهایی از کتاب تصویر خوشبختی، نوشته برتراند راسل فیلسوف انگلیسی،گفت:فرزندانی که علاقه پدر مادر را درک و کسب کرده باشند این علاقه و محبت را یک قانون کاملاً طبیعی می دانند و غیر از آن را در عالم هستی تصور نمی کنند. وی ابراز کرد: این فرزندان در سراسر عمر قوی و با عزت نفس بالا خواهند بود و در تمام چالش ها و فراز نشیب های زندگی موفق عمل خواهند کرد. فرزندانی که محبت مادر را کسب نکرده اند تا ...
تعبیر عجیب علامه مصباح برای این شهید مدافع حرم
، رتبه اول را به دست آورد؛ و در دانشگاه و حوزه مشغول درس خواندن شد و در هردوی این ها همیشه رتبه برتر بود. شهید درس خارج را در مؤسسه حضرت امام پیش مرحوم آیت الله مصباح یزدی می خواند. ورود به این مؤسسه کار راحتی نیست. ایشان وقتی به مؤسسه رفت آنجا هم ممتاز بود. این ها را عرض کردم که بگویم محمد امین اگر می خواست کاری را انجام بدهد به نحو احسن انجام می داد. اولین بار هم به همراه بچه های حزب الله لبنان ...
بازنمایی جامعه در دل قصه هایی خاطره انگیز
... قصه های مجید برای همه حتی غیرمجیدها این مجموعه پنج جلدی نخستین بار در سال 1358 به بازار نشر کشور آمد و بین کتاب های کتابفروشی ها قرار گرفت؛ آن هم در زمانه ای که وضعیت سیاسی کشور تغییر کرده بود و بالتبع فرهنگ هم پوست می انداخت؛ از این رو، بهتر بود بچه ها با مفاهیم بهتری آشنا می شدند. هوشنگ مرادی کرمانی قصه های مجید را برای همه بچه های ایرانی نوشت و منتشر کرد تا نوجوان بودن را با مفاهیم ...