شهادت بچه ها را مدیون جلسات مرحوم کافی می دانم
سایر منابع:
سایر خبرها
پای درد دل های مادر و برادر شهید حمید صفاری
تخم مرغ ها را به دو قیمت می داد، قیمت قبل و قیمت جدید. در محلمان خیلی شهید دادیم. حمید کاریزمای قوی داشت اگر الان بود شخصیت معمولی نبود، شخصیت خاصی در کشور بود، در آن سن و سال در محله ما شاخص بود، آقای محرابیان که الان وزیر نیرو است، شاگرد حمید بود. وی درد دلی مطرح کرد و گفت: این آدم ها رفتند و آدم هایی هم باقی ماندند، مادر ما سال هاست که در خانه تنهاست، شما امروز آمدید و بعد می روید ...
شهیدی که رجزخوانی را در سوریه باب کرد
دوستانم کمک خواستم، اما باز هم کار به جایی نبردم. یک روز به حال درد دل به حسن گفتم: نزدیک زایمان همسرمه و به مشکل مالی برخوردم. حسن سوئیچ ماشین را به من داد و گفت: همین الان ماشین رو بفروش و هزینه کن. گفتم: من دارم با تو درد دل می کنم و اصلا توقعی ندارم. سوئیچ را برگرداندم. حسن هم خودش ماشین را فروخت و پولش را به من داد. آن شخص بعد از شهادت حسن گفت: می خواهم این پول را به شما برگردانم ...
زندگی تنها مادر ژاپنی شهید سریال می شود؟
، راهی جبهه شد تا از اسلام و ایران دفاع کند که در عملیات والفجر 1، در منطقه فکه به شهادت رسید. یامامورا که پس از ازدواج با یک ایرانی مسلمان و مهاجرت به ایران اسم سبا را با الهام از قرآن برای خود برمی گزیند، با دقتی بی نظیر و زبانی ساده و شیوا خاطرات خود را از کودکی تا حال بیان می کند. هرچند سال ها قبل در کشور ژاپن و در خانواده ای بودایی مذهب متولد شده بود و تا بیست ویک سالگی تحت آموزه های بودایی بود، اما ازدواج با یک جوان مسلمان ایرانی مسیر زندگی اش را تغییر می دهد و آنقدر روحیات انقلابی و اسلامی اش را تقویت می کند که فرزند نوزده ساله اش در جبهه های جنگ تحمیلی ایران به شهادت می رسد. ...
یادکردی از سردار شهید " رضا قائمی"/ماجرای شب آخر حیات و تعظیم به سمت حرم امام رضا(ع)
شهدای ایران :از چند ماه پیش به دلیل ضایعات شیمیایی جنگ، قطع نخاع شده بود و بدنش حسی نداشت، در لحظات آخر زندگی اش گویی جان دوباره گرفته بود؛ بلند شد و به سمت حرم امام رضا (ع) تعظیم کرد، نشست و لحظاتی بعد در حال ادای سلام به ثامن الائمه (ع) به شهادت رسید. اعظم نظام آبادی پس از گذشت چندین سال از شهادت حاج رضا قائمی، با یاد و خاطره همسر شهیدش زندگی می کند و می گوید: آشنایی ما به قبل از سال ...
شهید یوسفیان: در نماز جماعت شرکت کنید
جبران کنم و اکنون که من به جبهه رفته ام تنها خواهشی که از شما دارم این است که مرا حلال کنید و همچنین می خواهم که برای من هیچ ابراز نگرانی نکنید تا من اگر به خواست خداوند شهید شدم پیش دیگر شهدا روسفید باشم. آخر مگر خون من از آنان که هر چه داشته اند در راه خدا داده اند و چقدر فداکاری و جانبازی کرده اند رنگین تر است و شما باید به دشمنان بفهمانید که ما در راه دین خدا استوار و پایداریم و تا ...
منتخب شهادت
) قسمش داد که خودش واسطه بشه تا اون بره جبهه. تازه روز دوشنبه و مراسم تشییع شهدای مشهد تمام شده بود. شب هم حسابی خانه شهید منوری شلوغ شد و همه مردم محل برای تسلیت آمده بودند. حتی حاج آقای موسوی امام جماعت مسجد. برقی تو چشم مجید درخشید، خودش را به حاج آقا رسوند و از حال و هوای دلش، از غربتش به حاج آقا موسوی گفت؛ - حاج آقا.. منم می خوام برم جبهه - خیلی خوبه.. خدا ...
مادر باش نه خدمتکار
رسیدگی می کنند و اگر یکی بیمار باشد آن یکی حواسش است. وقتی لحن کلامش با بچه ها را شنیدم دلم به حال خودم سوخت. با خود فکر کردم تمام این مدت خدمتکار خوبی بودم، نه یک مادر نمونه و دوست داشتنی! سال ها با همه خستگی جور آن ها را کشیدم و نگذاشتم آب توی دلشان تکان بخورد. سعی کردم با بها دادن به آن ها کمتر بودنم در خانه را تلافی کنم. می خواستم مادر خوبی باشم ولی راهش را اشتباه رفتم. تبدیل شدم به ...
در رسانه | روزنامه شهرآرا | چند ساعت اورژانسی با اورژانس 123
اززن می خواهد باهمسرش برای آمدن به منزل تماس بگیرد. پسربچه خواب است؛ آن قدر که درتمام مدت حضورمان وگپ وگفت هایی که ردوبدل شد تکانی نمی خورد. خانم عماد درباره چرایی حضور همسر اول واتفاقات بعد آن برای خودکشی، می پرسد: من ازآمدن زن اول همسرم درخانه ناراحت نیستم. اصلا گفته ام اورا هم به خاطر بچه هایت دوباره عقد کن وبرای آن ها یک خانه جدا بگیر. هربار هم که می خواست بچه ها راببیند گفتم بیاید خانه. آن روز ...
از محله لیان شامپوی یاغی چه خبر؟
ورودی کوچه ها را تنگ و ترش می ساختند و غریبه ها حق نداشتند از اینجا گذر کنند. نسل امروز و دیروز لیان شامپو اهالی کامپ روش زندگی خود را هویت خود می دانند. مادربزرگ رامین بزن بهادر بودن نوه اش را نشانه باغیرت بودن او می داند و با افتخار می گوید: نوه ام را مرد بار آوردم و به اطرافیانش غیرت دارد. پدر رامین راننده تریلی است و شاید ماه ها به خانه سر نزند. مادر رامین سال ...
روضه ی خانگی خانم خبرنگار/ در مجلس یار، بچه ها می خندند!
یا اباعبدالله روی دیوار دوخت: عنایت از جانب اهل بیته که قسمت ما شد قطره اشکی از دیدگان عاشقان امام حسین (ع) تو خونه مون جاری شه و متبرک شیم؛ خب راستش داستان روضه برمی گرده به سال 1393، اون موقع که من برای اولین بار داشتم طعم مادر شدن رو می چشیدم و باردار بودم، یه ماراتن عجیبی با خودم گذاشته بودم که حتما اعمال مستحب برای جنینم رو انجام بدم، روی میوه ها آیه میخوندم بعد استفاده شون می کردم، صبح ها ...
روایت گنده لاتی که در پیاده روی اربعین توبه کرد!
گرفت و با همان صورت گریان گفت الهی به حق عزای امام حسین (ع) و این پرچم و ماه صفر، دفعه بعد که برای چاقوکشی و دعوا از در این خانه بیرون رفتی دیگه برنگردی! دوباره صورتش را میان پرچم کشید و گریه کرد. بیشتربخوانید جوانی که در 31 سالگی پدرِ توابین شد من هاج و واج نگاهش کردم. مادرم نفرینم کرده بود، برای اولین بار! آن شب تا خود صبح خوابم نبرد. با اینکه مست بودم، اما نفرین ...
سهم اسماعیل؛ قطعه ای از بهشتِ صحن آزادی
کار باعث می شد ماه رمضان از افطار تا سحر بیدار بماند. آن قدر دلش به معرفت الهی عجین بود که وارد مدرسه علمیه امام باقر علیه السلام مشهد شد. وقتی امام خمینی فرمود جبهه ها را پر کنید، اسماعیل هم به عنوان طلبه بسیجی عازم شد. همان سال 1360 در عملیات فتح المبین از ناحیه پا مجروح شد و بعد از سیزده روز برگشت خانه. دفعه بعد که می خواست برود، آقاجان راضی به رفتنش نمی شد. جراحت پایی که ترکش خورده ...
تعبیر عجیب علامه مصباح برای این شهید مدافع حرم
تو نسبتی دارد؟ پسرم گفته بود عمویم است. وقتی که محمدامین را به ایران برگرداندند، اینجا از طریق همان بچه های نیروی قدس و آشنایی که با آن ها پیدا کرده بود برای بار دوم و سوم به سوریه اعزام شد که در اعزام سوم به شهادت رسید. بعد از شهادت محمدامین پیکرش شش سال مفقود بود، چطور شهادتش برای شما محرز شد؟ سال 95 که محمدامین شهید شد، پیکرش به دست تروریست های جبهه النصره افتاده بود. آن ها ...
مرد بحران های بزرگ
از دیگر فرزند شهیدش می کند و می گوید: بچه ها همگی جبهه بودند، خودم هم در قسمت پشتیبانی و تدارکات در جنوب به رزمنده ها خدمت می کردم. سیدمحمدحسن دانش آموز بود و وقتی تنها 17سال داشت در سال 1361در فکه به شهادت رسید. حسن که رفت دلم داغدار شد اما فکر اینکه با این همه زحمت و دردسر پسری را بزرگ کردم و او را فدای اسلام کردم، آرام ام می کرد. محمد که رفت، یک جور غریبی بود. مدتی با هم در جبهه ها بودیم ...
جنگ سخت است! مگر نه؟
از شما نیست. کار گره خورده. همت با عجله پوتین هایش را از پا درمی آورد و کنار حاج داود آرام می گیرد. حاجی هم در کنار همت همین احساس را دارد. نگاهی به چهره خسته همت می اندازد و می پرسد: جنگ سخت است! مگر نه؟ خیلی، سخت تر از آنچه در رادیو تلویزیون و روزنامه ها می گویند. به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) حاج داوود جانباز شیمیایی بود و بعد از جنگ، شانزدهم شهریور سال 1383 شهید ...
ماه مهر برای کودکان مهاجر بوی مدرسه می دهد؟
رساند و راهی بیمارستان شدند. سه روز بعد مادر فریده خانه معصومه و مادرش را ترو تمیز کرده، اسفند دود کرده منتظر بود که مادر معصومه و فرزندش بیایند. آمدند و مادر معصومه به مادر فریده گفت خواهر این یکی خیلی عجله داشت؛ مال تو تکان نخورده هنوز؟ یک ماه بعد فریده هم آمد. اما مادر فریده شیر نداشت و مادر معصومه که فهمید دیگر فریده و مادرش یک پایشان آنجا بود و فریده ایرانی و معصومه ...
دلشوره محمدرضا برای همسر و فرزند
. فرمانده ای که علاوه بر مهارت رزمی و شجاعت، در خانه با مادر و همسر و خواهرانش به اندازه ای مهربان رفتار می کرد که گویی این قلب رئوف و مهربان هیچ گاه سابقه حضور در حرب و قتال نداشته است. تعریف شما از جنگ تحمیلی و هشت سال دفاع مقدس چیست؟ دفاع مقدس، هویت دینی و ملی ماست و برای ثبت این هویت ملی باید کوشا باشیم. ادبیات دفاع مقدس یعنی ثبت و ضبط ارزش ها، رشادت ها و شجاعت های رزمندگان در ...
نُت های عاشقی| خرده استخوان هایم را جدا می کردم و بر زمین می انداختم/ روزی سه بار سهمیه کتک داشتیم
به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان: عاطفه علیان ؛ اوضاع خیلی بحرانی و نفس گیر بود، خبرهای بدی به گوش می رسید؛ خبر رسید تعداد زیادی از بچه ها شهید یا اسیر شده اند و می گفتند عراقی ها بیش تر قایق های ما را منهدم و بچه ها را به شهادت رسانده بودند. در آن شلوغی یک لحظه چشمم به حاج حسین خرازی افتاد. چند روز بعد از عملیات کربلای 4، عملیات کربلای 5 شروع شد و شب هنگام باز هم به عنوان یک امدادگر ...
خیلی ها در دانشگاه جبهه و جنگ پخته شدند
دین به شهدا است. خواستم خودم را سبک کنم یعنی الان که فرصت پیدا کردم، این باری که از سال های بعد از جنگ بر دوشم بوده، از دوشم خلاص کنم. می خواستم برای بچه های این سرزمین بگویم که، نوجوانی که در سن پایین خودش را به جبهه رسانده، چه کاری انجام می داده؟ چطوری در آنجا زندگی می کرده؟ چطور در میدان جنگ بلوغ فکری پیدا کرده است؟ هنوز بعد از گذشت 40 سال از دوران جنگ، هنوز خاطرات دفاع مقدس، جذابیت دارد، دلیل ...
مادر شهیدی از سرزمین های شرقی
ما یک پروردگار داریم که معتقدیم همه جهان را آفریده و برای اینکه با او گفتگو کنیم، یک کاری می کنیم و در طول روز، در چند مقطع نماز می خوانیم. بعد از ازدواج و مسلمان شدن هم می گوید شما الان هیچ چیز نمی خواهد بگویی؛ چون آن سال های اول، با هم به زبان انگلیسی صحبت می کردند. می گوید همین که شما، پشت سر من این فریضه را انجام بدهی و هر کاری که من می کنم، انجام بدهی همین کفایت می کند. تا بعد، آرام آرام شما ...
یادکردی از شهید سعید اسلامیان/ شهیدی که صدام برای سرش جایزه تعیین کرده بود
امت اسلامی را می خواهد و ما نیز باید او را یاری کنیم. پدر عزیزم در راه خدا اسماعیل های خود را آماده کن. مبادا بعد از شهادتم، غمی بر چهره مردانه ات بنشیند و بدان که شهادت یکی از اعضای خانواده باعث سربلندی و عزت شرف خانواده و اسلام می شود. برادران و هم سنگرانم به جهانخواران شرق و غرب بگویید که اگر خانه و کاشانه ام را به آتش بکشید اگر گلوله های شما قلبم را پاره پاره کند آرزوی ...
تربیت مادر و لقمه حلال پدر محور اصلی تربیت و شهادت 4 برادرم بود
بگویم تو نرو تا بچه های مردم به جبهه بروند. این بانوی فرهنگی تصریح کرد: مادرم آن قدر شجاع و دلاور بود که حاضر نشد به پسرش بگوید به جبهه نرود، فقط گفت مواظب خودت باش نفس همه ما به نفس تو بنده است؛ آقا حمید گفت احتمال دارد پیکرم برنگردد، اما نمی دانم شاید اگر شما دعا کنید برگردد. همین طور هم شد بعد از 13 سال پیکر آقا حمید برگشت شاید به این خاطر که او خیلی عاطفی بود به من قبل از شهادتش گفت اگر ...
به مناسبت سالگرد سردار شهید محمدحسین علیخانی عارف گمنامی که لب تشنه ذبیح الله شد!
؟ وقتی من روز های اعزام را گفتم گفت: فکر کنم خدا برای من برنامه ای دارد. گفتم ان شاءالله هر چه هست خیر باشد و اگر خدا بخواهد شما می روی و به سلامت برمی گردی ولی خواست پروردگارمان چیز دیگری بود و بعد از 19 روز به شهادت رسید. هیچ وقت از سختی هایش برای من صحبت نمی کرد، وقتی می پرسیدم اوضاع آنجا چگونه است یا حالت خوب است؟ می گفت: اینجا خیلی خوب است اگر گرممان شود سرما می رسانند و اگر سردمان شود ...
همراه با شهدای ایرانی در مسیر اربعین
. در ادامه به معرفی تعدادی از این شهدا می پردازیم. شیر سامرا مهدی نوروزی جوانی بود که در جریان فتنه سال 88 برای دفاع از انقلاب جان خود را به خطر انداخت و در سال های بعد برای دفاع از حرم های مطهر به سوریه و عراق رفت. مادر شهید، مهدی را مصداق این شعار انقلابی می داند که اسلام اگر ببیند خطر، جان فدایش می کنیم . زمانی که فهمید کشور در خطر است وظیفه و تکلیف خودش دید که برای دفاع ...
روزی که دردها حاج داود کریمی را رها کردند
اسلامی بود. بهترین توصیف درباره شخصیت حاج داوود کریمی همان است که رهبر معظم انقلاب در پیام مربوط به شهادت ایشان فرمودند: اینجانب آن مرد با ایمان و ایثارگر را در همه دوران پس از انقلاب دارای صدق و صفا شناختم و آزمایش دشوار الهی در دوران ابتلا به عوارض دردناک آسیب شیمیایی را برای او هدیه ای معنوی برای رشد و اعتلای روحی آن شهید عزیز می دانم. سردار حاج داود کریمی فرمانده وقت سپاه منطقه 10(سپاه تهران) در روز 15 شهریورماه سال 1383 به همرزمان شهیدش پیوست. ...
آنها بعد از مرگ هم زنده اند!
مغزی شده بود که به بیمارستان منتقل شدند، اما هرگز بازنگشتند. حالا خانواده هایشان مانده اند در حسرت لحظه ای دیدار دوباره؛ اما از اینکه قلب عزیزان شان همچنان می تپد، کمی آرام هستند. سیما فراهای _ شهروند آنلاین| تبسم عمرانی، دختربچه 10 ساله ای است که زندگی اش درست از همان روزی که با خانواده اش تصادف کرد، عوض شد. روز عاشورا بود که تبسم به همراه پدر و مادر و برادرش از شهرستان نهاوند به خانه ...
رشادت رزمندگان تیپ ویژه 155 شهدا در عملیات کربلای2
...> به عبارت دیگر، اجرای عملیات کربلای 2، بیش از هر چیز متأثر از استراتژی معروف به دفاع متحرک ارتش عراق بود. در این دوره ارتش عراق در مورخ 24/2/1365 در منطقه حاج عمران به ارتفاعات 2519 و 2435 حمله کرد و دستاوردهای عملیات والفجر 2 را به اشغال درآورد. ازآنجاکه تسلط و اشراف دشمن بر منطقه، نیروهای خودی را در فشار قرار می داد و پیوسته متحمل تلفات می کرد؛ عملیات کربلای 2 با فرماندهی سپاه در دو ...
حال و هوای همسر شهید مدافع حرم در کتاب راز انگشتر فیروزه
سر به سرم می گذاشت و می خندید. خنده هایش بیشتر عاشقم می کرد. وضو که می گرفت، می گفت به جماعت بخوانیم. موقع قنوت، گوشم را تیز می کردم؛ همیشه بخشی از زیارت عاشورا را می خواند: اللهم اجعل محیای محیا محمد و ال محمد و مماتی ممات محمد و ال محمد... همانی که روز اول نامزدی مان هم شنیدم توی قنوت نمازش خواند و با خود گفتم علی از خدا شهادت می خواد ولی الان که جنگ نیست! فکر کردم اشکال ندارد توی همین حال و ...